جلسه رسماً هیچ ارتباطی به آتاری نداشت. در سال 2011 برخی از اعضای موسسه تبلیغاتی Fuel Industries و گروهی از مشاوران گرد هم آمدند تا ضمن خوش و بش، صحبت هایی کاری نیز با یکدیگر داشته باشند. مایک بِرنز، مدیرعامل Fuel در رویدادهای این چنینی زیادی شرکت می کند، رویدادی برای صحبت های نه چندان مهم و و خودنمایی.
وقتی برنز شنید که یکی از مشاوران حاضر در جلسه طی دهه 80 در کمپانی «یونیورسال» کار می کرده و به فروش لایسنس E.T به آتاری کمک کرده، خاطرات قدیمی اش را به یاد آورد. او تجربه E.T روی کنسول آتاری 2600 را زمانی که 12 سال داشت به یاد آورد. «خدای من، مزخرف بود.» او ادامه می دهد: «وحشتناک بود.» و او به یاد آورد که شنیده بود آتاری میلیون ها کپی از بازی را در صحرا مدفون کرده بود چون نمی توانست آن ها را بفروشد.
«من [به آن مشاور] گفتم، "میدونی چیه؟ اون کارتریج ها یه جایی دفن شدن، کجا دفنشون کردن؟" و او گفت "قبل از اینکه بهت بگم، باید نوشیدنی زیادی برایم بخری" و من هم گفتم "همچین چیزی شدنی است".»
مشاور مورد نظر برنز، در نهایت محل دقیق دفن کارتریج های E.T را به او نگفت. اما مکالمات این دو، باعث شکل گیری ایده ای شد. برنز شروع به فکر کرد که از زیر خاک در آوردن این کارتریج ها می تواند باعث ساخت مستندی عالی شود.
در آن زمان، او پیش بینی نمی کرد که طی سه سال آتی، با موانع سیاسی و زیست محیطی مواجه شود. او شایعات را شنیده بود و سرنخی به دست آورده بود؛ همین برای انداختن تیری در تاریکی کافی بود.
پروژه ای شخصی
کار اصلی برنز، ساخت مستندات نبود.
او در شهر ثاندر بی ایالات اُنتاریو کانادا بزرگ شد؛ شهری کوچک نزدیک به دریاچه سوپریور. «آن جا کار زیادی برای انجام دادن وجود ندارد.» برنز ادامه می دهد: «شبیه به الماگوردو [صحرایی در نیومکزیکو که آتاری کارتریج های E.T را در آن مدفون کرده بود] است، اما به جای شن و ماسه، برف همه جا را پوشانده است. بنابراین... من وقت زیادی را در مقابل یک کامپیوتر یا یک کنسول بازی سپری می کردم.»
در سال 1999 میلادی، برنز به همراه چند نفر دیگر، Fuel Industries را تاسیس کرد، «استودیویی تعاملی» که تخصص خود را به دو حوزه تقسیم می کند: ساخت بازی، اپلیکیشن، وب سایت و کارتون -در واقع هرچیزی که کودکان می خواهند بازی یا تماشا کنند- و گاهی ساخت آگهی های تبلیغاتی برای مشتریان مختلف.
مایک بِرنز
امروز Fuel چندین واحد مجزا دارد و قراردادهایی با کمپانی هایی مانند مک دونالدز، نوکیا و ماتل به امضا درآورده است؛ همین موضوع باعث شده که برنز به منابع لازم برای ایده پردازی و تصمیم به از زیر خاک در آوردن بازی E.T دسترسی داشته باشند. او دفتری در لوس آنجلس دارد که پر شده از اشیای کلکسیونی مختلف مانند سر گوزنی که او را به یاد کودکی اش می اندازد؛ شرکتی با بیش از 200 کارمند و خانه ای در ملیبو.
برنز می داند چه زمانی چهره حرفه اش را به نمایش بگذارد. وقتی او در حال صحبت درباره Fuel است، جملات مانند بیانیه ای سازمانی از دهانش خارج می شوند. او Fuel را «سازمان دیجیتالی قدرتمندی» تعریف می کند که بر «فضای جوان» متکی است و کمپین های «درگیری از طریق بازی» را راه اندازی می کند. وقتی او درباره صحبت درباره کارتریج های آتاری است، با عوض کردن لحن خود، همچون موج سواری کانادایی به نظر می رسد و نشان می دهد که این، پروژه ای شخصی بوده و برای درآمدزایی انجام نشده است.
وی می گوید: «پول زیادی در ساخت مستندات نیست.» اما به خاطر نوستالژی هم که شده، او تصمیم گرفت هدفش را دنبال کند؛ کاری جانبی که تنها دو یا سه درصد از نیروهای کاری کمپانی اش را به صورت نیمه وقت درگیر می کرد؛ سر گوزن دیگری برای آویزان کردن بر دیوار.
ملاقات با جو لواندوفسکی
در اوایل سال 2011، برنز گروهی کوچک را جمع آوری کرد تا این ایده را دنبال کنند. او همچنین با دوستانش در کمپانی محلی تهیه کننده مستندات Grainey Pictures وارد همکاری شد تا روی چگونگی ساخت فیلم کار کنند و مسئولیت تحقیقات را به مدیر توسعه Fuel، یعنی دنیل شِشتر محول کرد.
ششتر شروع به تماس با اماکن دفن زباله در سراسر ناحیه غربی ایالات متحده کرد. در حالی که گزارش رسانه ها در دهه 80، از دفن کارتریج ها در الماگوردو خبر می دادند، ششتر می خواست مطمئن باشد و تخمین می زند که با 30 الی 50 محل دفن زباله در کالیفرنیا، نوادا و نیو مکزیکو تماس گرفته است.
در جولای 2011، ششتر مردی را یافت که می گفت می تواند کمک کند.
دنیل شِشتر در محل حفر.
جو لواندوفسکی از دهه 1980 در صنعت بازیافت پس ماندهای الماگوردو فعالیت می کرد. وقتی کارتریج های آتاری مدفون می شدند، اون آن جا بود و او به خوبی می دانست که کارتریج ها را باید چگونه یافت. «او هرکسی را در تمام ایالت می شناسد، به نظر می رسد که او نوعی فرماندار غیررسمی است.» نایب رییس توسعه Fuel، جرهارد رانکن ادامه می دهد: «بنابراین او کسی است که وقتی می خواهید کاری انجام دهید به سراغش می روید.»
وقتی لواندوفسکی تلفن خود را برداشت و صدای ششتر را از آن سوی خط شنید، چندان متعجب نشد.
لواندوفسکی می گوید در سال 2011 تماس های مشابهی دریافت کرد. او از پروفسوری در دانشگاه نیویورک شنیده بود که همین هدف را دنبال می کرد. کانال دیسکاوری هم تماس گرفت و می خواست قبرستان آتاری را در برنامه ای راجع به عجیب ترین کالای مدفون شده نمایش دهد؛ لیستی شامل صد کالای عجیب که آتاری راه خود را به سه محصول برتر باز کرده است. یک «کمپانی تحقیقی» هم با وی تماس گرفته بود تا ببیند حفر زمین و استخراج کارتریج ها میسر است یا خیر.
جو لواندوفسکی در محل حفر.
بنابراین وقتی ششتر برای نخستین بار تماس گرفت، لواندوفسکی آن را زیاد جدی نگرفت. اما او می گوید بزرگترین تفاوت Fuel با دیگران این بود که «دنیل ششتر واقعاً باعث آزار بود و به دنبال کار خودش نمی رفت». این پاسخی بسیار ساده است.
برنز به شوخی می گوید: «[ششتر] مردکی سمج است. او هیچوقت پاسخ منفی را نمی پذیر و دائماً ادامه می دهد و ادامه می دهد و ادامه می دهد.
«از سماجت او خوشم آمد.» لواندوفسکی ادامه می دهد: «او این داستان را همانقدر که من می خواستم می خواست. در ابتدا، برایم مهم نبود که این داستان گفته شود، اما او دائماً ادامه داد و Fuel وارد صحنه شد و کار را آغاز کرد.»
رویکرد Fuel از دیگر مسائلی بود که لواندوفسکی را تحت تاثیر قرار داد. اگرچه برخی دیگر از گروه ها روی ابعاد افسانه ای و عجیب این موضوع متمرکز بودند، Fuel می خواست با استخراج کارتریج ها، داستانی از جایگاه آتاری در صنعت بازی را شرح دهد.
با شروع همکاری لواندوفسکی و Fuel با یکدیگر، آنها دو مانع مهم پیش روی خود داشتند که باید کنار زده می شد: یافتن محل دقیق دفن کارتریج ها و کسب جوازهای لازم برای شروی حفر و استخراج. بعداً معلوم شد که پیدا کردن محل دفن، از کسب جواز حفر آن بسیار ساده تر است.
کارآگاه بازی
برای لواندوفسکی پیدا کردن محل دفن، بخش سرگرم کننده کار بود.
«به صورت تخمینی می دانستم که کجاست.» وی ادامه می دهد: «به صورت دقیق نمی دانستم کجا چون این جا محلی بسیار بزرگ است.»
مدفن قدیمی الماگوردو، مساحتی معادل 300 جریب دارد و 100 حفره یا سوراخ در زمین دارد که می توانستند به لواندوفسکی در یافتن محلی که زباله ها فاسد شده بودند -براساس فرورفتگی های زمین- کمک کنند. اما او حفره آتاری را «ضایعاتی گودالی» می نامد که در دهه 1980، همچون امروز به صورت درست بسته به منطقه و محل دفن دسته بندی نشده است.
اگر به دنبال اتفاقی باشید که در سال 2008 به وقوع پیوسته است، می توانیم به شما کمک کنیم - پلیس هم به همین شکل اجسادی که به دنبالشان می گردد را پیدا می کند
«اگر به دنبال اتفاقی باشید که در سال 2008 به وقوع پیوسته است، می توانیم به شما کمک کنیم - پلیس هم به همین شکل اجسادی که به دنبالشان می گردد را پیدا می کند.» لواندوفسکی توضیح می دهد: «اما ما آن زمان چنین کاری نمی کردیم. صرفاً زباله ها رو در گودالی می ریختیم، آن را با خاک پر می کردیم و به خانه می رفتیم.»
بنابراین لواندوفسکی به سراغ مهندسی معکوس رفت تا پروسه یافتن محل دفن را تسریع کند - سرنخ ها را کنار هم گذاشت، تصاویر مرجع قدیمی را تحلیل کرد، افرادی را یافت که با زباله گردی در دهه 80، چند کارتریج یافته بودند و نمودارهایی ترسیم کرد. «پیدا کردن محلی با مساحت 100 در 40 پا در محیطی 400 جریبی، در عمق 30 پایی، بخش سرگرم کننده کار این بود.»
با این همه او نیاز به کمک داشت. درحالی که لوادوفسکی پروژه را مدیریت می کرد، Fuel قراردادی با مایکروسافت به امضا درآورد تا سرمایه لازم برای حفر و ساخت مستند را به دست آورد. لواندوفسکی می گوید: «مقداری پول از راه رسید تا این کار محقق شود. و من حاضر نبودم خودم چکی برای آن بنویسم. من گفتم "حاضرم با اتومبیلم روی این کار قمار کنم، اما با خانه ام نه".»
جاناتان چن در محل حفر.
تیم استودیوهای سرگرمی اکس باکس مایکروسافت، که مسئولیت ساخت بازی های انحصاری برای دو کنسول اکس باکس 360 و اکس باکس وان را برعهده داشت، در حال مذاکره با کمپانی دیگری به نام Lightbox بود تا به تولید سری مستندی درباره «لحظات بنیادین انقلاب دیجیتالی» بپردازد. مایکروسافت از ایده آتاری خوشش آمد و میان Fuel و Lightbox ارتباط برقرار کرد. سپس، این گروه زَک پن را به عنوان کارگردان پروژه انتخاب کرد که به خاطر سناریونویسی فیلم های محبوبی مانند «انتقامجویان» و مستندی درباره هیولای «دریاچه لخ نس» به شهرت رسیده بود.
در طرف دیگر، لواندوفسکی توانست محل تخمینی حفر را به گوشه ای از الماگوردو محدود کند، سپس به 12 حفره و بعد به 4 حفره. بعد از این به لطف مجموعه ای که همسرش سال ها قبل جمع آوری کرده بود -«که در آن زمان فکر می کردم در حال کاری بیهوده است»- او توانست تصاویر پولارویدی قدیمی را یافته و تخمینش را به دو حفره محدود کند.
مرتب سازی اطلاعات میان این دو حفره، لواندوفسکی را تا چند هفته پیش از شروع حفر در آوریل 2014 مشغول کرد؛ آن هم در حالی که 300 پا آن طرف تر، مواد خطرناکی مدفون شده بودند. برای کنار زدن چالش های زیست محیطی، سازمان Souder, Miller & Associates که در همین زمینه فعالیت داشت باید کیفیت هوای منطقه را آزمایش می کرد تا از امنیت آن اطمینان حاصل شود.
برگزیدگی Fuel
پیش از آنکه روند حفر شروع شود، لواندوفسکی، Fuel و شرکای آنها باید برخی موانع زیست محیطی و سیاسی را برطرف می کردند - پروسه ای که در سال 2011 آغاز شد اما تا پیش از آوریل 2014، درست پیش از آغاز حفر به اتمام نرسید.
او می گوید این بخش از کار، غیرسرگرم کننده ترین بخش آن بود و باید تاییدیه کمیسیون فیلم نیو مکزیکو، شورای شهر الماگوردو، پلیس، شهردار و گروه های حامی محیط زیست دریافت می شد. «دست اندازهای زیادی در راه بود.» لواندوفسکی می گوید: «برای همین بود که آنقدر طول کشید.»
برنز می گوید یکی از گام های نخست، مجاب کردن اهالی شهر نسبت به این موضوع بود که Fuel بهترین کمپانی برای چنین کاری است. برنز و ششتر اعتبار کار را به کمک های لواندوفسکی می دهند. لواندوفسکی اعتبار کار را به Fuel و پافشاری آن می دهد.
«همراه ساختن اعضای شهر با هدف مان، هفت خوانی مصیبت بار بود.» برنز می گوید: «بچه ها باید دائماً به اینجا [به الاموگوردو] می آمدند و اثبات می کردند که ما برای این کار واجد شرایط هستیم، واجد شرایط درک آن و واجد شرایط آوردنش به حیات. یک بار تقریباً از دستش دادیم. یک کمپانی دیگر هم بود که اعتبار تلویزیونی زیادی داشت.»
ششتر و رانکن می گویند تفاوت اصلی رویکرد Fuel این بود که کمپانی می خواست به جای ارائه سرویس به گروه بزرگی از مخاطبان، طرفداران بازی های ویدیویی را هدف قرار داده بود و این مسئله می توانست الماگوردو را به مرکز توجه ها بیاورد.
روز ششم دسامبر 2011، شورای شهر الماگوردو حقوق انحصاری حفر را به Fuel اعطا کرد. اما تبدیل شدن به نخستین کمپانی دریافت کننده حق امتیاز، لزوماً به این معنا نبود که حفر انجام می شود. تیم پروژه هنوز باید تاییدیه شورای شهر و سازمان های زیست محیطی را دریافت می کرد - و عدم تایید برخی از شهروندان که نگران حفر چیزی دیگر بودند، برای پروژه مسئله ساز شد.
خوک ها
طی سال های 2012 و 2013، لواندوفسکی و Fuel با مشکلاتی سیاسی در زمینه حفر مواجه شدند. یکی از نگرانی های رایج مردم منطقه، ترس از جیوه ای بود که در نزدیکی کارتریج های آتاری دفن شده بودند. در سال 1969، خانواده «هاکلِبی» از الماگوردو توجه رسانه ها را به خاطر خوراندن غلات حاوی جیوه به خوک هایشان و سپس مصرف گوشت آنها به خود جلب کرد. سه فرزند آنها به خاطر مسمومیت جیوه ای، دچار صدمات جبران ناپذیری شدند و پس از این واقعه، اعضای شهر غلات و خوک های باقی مانده را در صحرای الماگوردو دفن کردند.
وقتی خبر حفر کارتریج های آتاری به گوش اهالی شهر رسید، یکی از شهروندان به نام هلن وود کمپینی برای آگاهی رسانی نسبت به مجاورت حفر Fuel با مواد سمی راه اندازی کرد، به ملاقات با اعضای شورای شهر رفت، پست هایی در فضای مجازی منتشر کرد و به شهردار ایمیل زد. او در این راه، متحدی دیگر به نام پاول سانچز یافت که از شهروندان فعال در زمینه سیاست الماگوردو به شمار می رفت و نگرانی های مشابهی داشت.
شرایط زمانی وخیم شد که طی ملاقاتی با شورای شهر در ژوئن 2013، سانچز «آموس هاکلبی»، یکی از اعضای باقی مانده خانواده هاکلبی را به عنوان شاهد با خود آورد. سانچز گفت که می خواست «چهره ای عمومی به این اتفاق ببخشد». هاکلبی نمی تواند بدون کمک راه برود و به خاطر مسمویت، بینایی اش را از دست داده است. طی این ملاقات، هاکلبی گفت که جیوه روی سیستم عصبی، تعادل، هماهنگی بدن و مهارت های حرکتی اش تاثیر گذاشته است.
لواندوفسکی می دانست جیوه در کجا دفن شده و مطمئن بود که فاصله ی کافی با محل حفر کارتریج های آتاری را دارد
سانچز گفت: «دقیقاً در همان مدفی که بازی های آتاری قرار دارند - فکر می کنیم چند صد یارد آن طرف تر از جایی که بازی های آتاری هستند، حدود 2000 کیلوگرم از آن غلات حاوی جیوه و حدود 200 خوک قصابی شده دفن شده اند.»
طی همین ملاقات، لواندوفسکی به نگرانی های سانچز پاسخ داد و گفت که در جوانی، با خانواده هاکلبی آشنایی داشته و مشکل را جدی می گیرد، اما او می دانست که جیوه در کجا دفن شده و مطمئن بود که فاصله ای کافی با محل حفر کارتریج های آتاری داشته و خطرساز نمی شود.
اعتماد به نفس او از جایی ریشه گرفت که او می دانست تدابیر زیست محیطی در نظر گرفته شده اند. پیش از آن که حفر آغاز شود، برنامه ای برای برون ریزی ضایعات تدارک دیده شده بود که اطمینان حاصل می کرد اشخاص درگیر پروژه، کیفیت هوای محل حفر را بررسی کرده و تدابیر امنیتی لازم را به کار می بندند. لواندوفسکی با سازمان Souder, Miller & Associates همکاری می کرد تا روند دریافت تاییدیه دپارتمان محیط زیست نیو مکزیکو تسهیل شود.
انتخابات
شش ماه بعد از حضور آموس هاکلبی به عنوان شاهد در برابر شورای شهر، پاول سانچز نامزدی خود برای انتخابات شهرداری الماگوردو را اعلام کرد. سانچز هنوز با حفر مخالف بود اما یکی از حریفان انتخاباتی اش، «سوزی گَلِیا» مشکلی با آن نداشت. سانچز، افسر نظامی سابقی که 26 سال در نیروی هوایی فعالیت کرده، خودش را به عنوان محافظی برای شهر معرفی کرد و کمپین پرخاشگرانه ای به راه انداخت که با اتکا به مسائلی چون هزینه فراوان برای سفرهای دولتی، به گلیا حمله می کرد.
گلیا که قبلاً به عنوان شهردار و کمیسیونر شهر فعالیت کرده بود، رویکردی آرام تر در پیش گرفت و روی توسعه اقتصادی تمرکز کرد. او گفت که خانواده اش به تازگی به الماگوردو نقل مکان کرده و می خواهد که ریشه خانوادگی خود را در این شهر بدواند.
«افرادی بودند که می گفتند من در حال کشتن کودکان هستم»
هیچ یک از دو کاندیدا، حفر کارتریج های آتاری را به موضوع مهمی در کمپین خود تبدیل نکردند و در عوض به مسائلی مانند تایید ساخت یک مرکز تفریحات خانوادگی و مدیریت منابع آب شهر می پرداختند. اما برای لوادوفسکی و تیم ساخت مستند، همه چیز مثل روز روشن بود؛ یک کاندیدا از آنها حمایت می کرد و دیگری نمی کرد.
حمایت های گلیا، برخی از افراد محلی را ناراحت کرد؛ افرادی که مدعی شدند گلیا در حال بالا کشیدن پول شهر و آلوده کردن محیط زیست الماگوردو است. گلیا می گوید: «افرادی بودند که می گفتند من در حال کشتن کودکان هستم». وی توضیح می دهد به این دلیل از حفر آتاری حمایت کرد که می دانست کاملاً امن خواهد بود و آن را فرصتی برای توریسم تلقی می کرد.
در طرف دیگر، تیم Fuel نسبت به نتایج انتخابات نگران بود. بسیاری از تاییدیه های لازم دریافت شده بود، اما هنوز چند مسئله زیست محیطی حل نشده باقی مانده بود. و اگر سانچز می برد، هرچه رشته کرده بودند پنبه می شد. برای بسیاری، همه چیز مثل کمپینی ناچیز در شهری کوچک بود، اما برای تیم مستند، این چالشی دیگر بود که باید بر آن فائق می آمدند.
روز چهارم مارس 2014، گلیا با 1679 رای پیروز انتخابات شد و سانچز با 436 رای، در مقام سوم قرار گرفت. «نیک لانیتی»، مدیر روابط عمومی Fuel می گوید: «ما خیلی از شنیدن اینکه او پیروز شده است خوشحال شدیم.»
سانچز حاضر به مصاحبه برای این مقاله نشد، اما وی در صفحه فیسبوک خود به پشتیبانی از تلاش های هلن وود برای ممانعت از حفر پس از برگزاری انتخابات ادامه داد. اواسط ماه مارس، کاغذبازی های زیست محیطی سبب شد تا حفر به تعویق بیفتد، سپس سانچز در فیسبوک نوشت «برایم جای سوال دارد که سوزی حالا چه می گوید».
برنز فکر می کند که حتی اگر سانچز برنده می شد، صرفاً درباره حفر آتاری یاوه گویی می کرد اما بعید بود موفق شود. «به نظرم می توانست سرعت کار را کم کند.» برنز در مصاحبه ای پیش از حفر می گوید: «اما در غایی ترین حالت، ما در حال حفر برای چند کارتریج هستیم. در حال نبش قبر نیستیم. من متوجه ام که نوعی تاریخ طبیعی در اینجا وجود دارد که باعث نگرانی برخی از مردم می شود. اما من واقعا فکر می کنم گاهی وقت ها که افراد کاندیدای شهرداری می شوند و کارهایی شبیه این می کنند، آنها نیازمند افرادی با نظر مخالف هستند تا صرفا نظری مخالف با خود داشته باشند.»
«فکر می کنم گلوله برف با سرعت زیادی در حال پایین آمدن از تپه بود و متوقف کردنش می توانست برای آنها بسیار سخت باشد. مگر اینکه مشکلی زیست محیطی به وجود می آید، کار زیادی نبود که بتوانید انجام دهید.»
یک روز قبل
صبح روز جمعه، 25 آوریل سال 2014، مایک برنز مشغول لذت بردن از یک نوشیدنی در Carino's است؛ رستورانی ایتالیایی در نزدیکی هتل های گران قیمت تر الماگوردو. او بعد از ظهر را در محل حفر سپری کرد و تیم ساخت و ساز را در حال کنار زدن خاک از روی محل حفر و آماده شدن برای روز یکشنبه که عامه مردم از راه می رسیدند تماشا کرد.؛ زمانی که کامیون های غذا و تیم رویدادهای مایکروسافت از راه می رسیدند و بساط فروش تی شرت های مخصوص حفر و محصولات مرتبط با فیلم E.T پخش می شد؛ زمانی که باستان شناسان زباله ها در مقابل چشمان همه کنار می زدند.
در این لحظه، شغل برنز این بود که به صندلی تکیه دهد و تماشا کند؛ حداقل در اغلب اوقات. شاید چند مصاحبه هم انجام می داد. با نگاه به چند سال پیش، وی می گوید که از برخی جهات، اگر تیم ها آن چیزی که به دنبالش هستند را بیابند، وی ناامید می شود.
«خنده دار است، چون من عاشق افسانه های عامه پسند هستم.» برنز ادامه می دهد: «و بخشی از من ناراحت است اگر آنها را پیدا کنیم و بر این افسانه عامه پسند پایان دهیم، دیگر نمی توان به آن افسانه ای عامه پسند گفت... بخشی از من خوشحال خواهد شد اگر آنها را پیدا نکنیم، چون در این صورت افسانه به قوت خودش باقی می ماند.»
برنز می گوید در حالت «ما کارتریج ها را تا 10:30 صبح پیدا می کنیم و دیگر در گرما و زیر خورشید وافغان باقی نمی مانیم. دوست داریم که کارتریج های E.T را به همراه چند چیز دیگر پیدا کنیم که احتمالاً آن جا دفن شده اند.»
در بدترین حالت؟ «توفان های کوچک زیادی هستند که من دائماً آن اطراف می بینم - توفان های که ابری از خاک ایجاد می کنند... باران هم افتضاح خواهد بود... احتمالاً بدترین حالت چنین چیزی است.»
«یا اینکه خوک ها را پیدا کنیم.»
ستون فرعی: منفی بافی
وقتی Fuel برای اولین بار برنامه هایش برای ساخت مستند را اعلام کرد، «مارتی گلدبرگ»، یکی از نویسندگان کتاب «کمپانی آتاری: تجارت سرگرم کننده است» عقیده داشت خود و شرکایش پیش از این به افسانه عامه پسند آتاری پایان داده بودند و حفر کارتریج ها، بیشتر کاری نمایشی بود تا تلاش برای یافتن اطلاعات بیشتر. گلدبرگ می گوید: «نخستین واکنشم این بود، "ما قبلاً این مسئله را در کتاب مان حل نکرده ایم؟"»
گلدبرگ پیشتر گفته بود که آتاری نرم افزار و سخت افزارهایش را در الماگوردو دفن کرده، اما این محصولات، تنها بخش ناچیزی از حجم عظیم محصولاتی بود که آتاری در انبارهای خود در نقطه ای دیگر از آمریکا نگهداری می کرد. به صورت خاص، وی می گوید که کارتریج های به مراتب بیشتری در در نقطه ای دیگر از کالیفرنیا، یعنی منطقه «سانی ویل» دفن شده اند.
گلدبرگ طی مصاحبه ای چند روز قبل از آغاز حفر گفت که با تیم مستند در ارتباط بوده و دیگر احساس نمی کند که با یک حرکت نمایشی مواجه است. در واقع، او و شرکایش تیمی را فرستاده بودند تا آنچه ممکن بود یافته شود را دسته بندی کنند. اما او پیش بینی کرد که با توجه به فرسایش کارتریج های پلاستیکی، تیم مورد اشاره احتمالاً با یافته های بی ارزشی به خانه بر می گردد.
«قرار نیست بتن آنجا کنار زده شود و ناگهان، تمام این کارتریج ها به بیرون بریزند.» وی ادامه داد: «چنین چیزی اصلاً قرار نیست اتفاق بیفتد.»
شب قبل از حفر، مایک برنز، مدیرعامل Fuel به این منفی نگری ها پاسخ داد و گفت: «رفیقی که کتاب آتاری را نوشته است، اگر ما کارتریج ها را پیدا کردیم، امیدوارم که از من تشکر کند، و می توانید آن را در این مقاله قرار دهید. او بهتر است از من تشکر کند، و از من به عنوان کسی که اشتباهش را ثابت کرد اسم ببرد. و او یا باید کتابش را به روزرسانی کند یا آن را از بازار جمع کند.»
در پاسخ به انتقادات وارد شده، برنز گفت که توجه رسانه ها به حفر سبب شده تا افراد دخیل در پروژه دفن، از سایه بیرون آمده و برای ساخت مستند مصاحبه کنند؛ همین مسئله سبب شده مستند پیش از شروع حفر موفقیت آمیز باشد. یکی از این افراد، «جیمز هلر»، کارمند سابق آتاری بود که می گفت مسئولیت دفن بازی ها را برعهده داشته و تخمین می زد که آتاری 750 هزار نسخه از بازی های مختلفش را در الماگوردو مدفون کرده است.
بعد از حفر، گلدبرگ بیانیه ای خبری صادر کرد و گفت: «به جز شرایط نسبتاً خوب برخی از محصولات یافته شده، این موضوع برای ما جای تعجب نداشته است. همانطور که در کتاب گفتیم و در گزارش های آن زمان آمده، آنچه که [در الماگوردو] مدفون شده مجموعه ای از عناوین بازی مختلف (E.T ،Centipede ،Raiders و غیره) و سخت افزار (کنسول و کامپیوتر) بوده است.»
«اینطور نیست که با مدفنی عظیم از بازی های E.T مواجه باشیم... کشف های ابتدایی هم این مسئله را اثبات می کنند. اما از آن جایی که مقداری بازی E.T هم در مدفن یافته شده، اینترنت حالا به سرعت مدعی شده که افسانه دفن عظیم کارتریج های E.T حقیقت داشته است.»
نتایج کار
روز 26 آوریل 2014، خبرها و مقالات در اینترنت مشاهده شدند.
CNET نوشت: «یک موفقیت! بازی های E.T. آتاری در میان زباله های نیو مکزیکو یافته شدند.»
Mashable هم نوشت: «افسانه ای که تایید شد: بازی E.T کنسول آتاری 2016 در حفر نیو مکزیکو کشف شد.»
اندکی پس از ظهر به وقت محلی الماگوردو، تیم مستند یک کپی از E.T را بیرون کشید. این تنها یکی از کارتریج هایی بود که طی ساعات بعدی از زیر خاک بیرون می آمدند و بازی هایی مانند Defender و Centipede هم در میان آنها به چشم می خورد.
اینکه موفقیت Fuel، افسانه عامه پسند کارتریج های آتاری را تکذیب یا تایید می کند، بستگی به سوالی دارد که شما مطرح می کنید. برای برخی، ماهیت افسانه به کارتریج بازی هایی مربوط می شد که آتاری دفن کرده بود و توسط رسانه های دهه 1980 میلادی گزارش شده بودند. برای برخی دیگر، این افسانه عامه پسند راجع به ابعاد ماجرا بود و این ذهنیت وجود داشت که آتاری میلیون ها نسخه از کارتریج های E.T را به خاطر عدم موفقیت شان دفن کرده است. در نتیجه این حفر و سخنان برخی از کارمندان آتاری، Fuel و شرکایش با اطمینان می توانند پرسش نخست را تایید و پرسش دوم را تکذیب کنند.
بعد از انتشار خبرها، نتیجه کار تمام افراد دخیل در پروژه را خوشحال کرد.
شهردار گلیا می گوید که برنامه دارد با همکاری انجمن توریسم و تبلیغات شهر، علامتی در نزدیکی محل حفر قرارداده و شاید برخی از یادبودهای مربوط به پروژه، مانند کارتریج های کشف نشده آتاری را بعد از کسب جواز لازم از مقامات به فروش رساند.
لواندوفسکی اشاره می کند که برنامه ریزی های زیست محیطی موفقیت آمیز بودند -«شما متوجه می شوید که خبری از هیچ خوکی نیست»- و می گوید که اتمام این پروژه، یکی از بزرگترین چالش های کاری اش بوده است. «من برای 30 سال در این تجارت بوده ام، محل حفر زباله هایی به ارزش چندین میلیون دلار ساختم، و مراکز بازیافتی که آنها هم میلیون دلار هزینه دارند. اما این پروژه بیشتر از همه آنها دردسرساز بود.»
برای تیم Fuel و شرکایش، این به معنای پایان یک ماجراجوی طولانی بود. ششتر عقیده دارد: «ایده رفتن و تخلیه کردن یک مدفن، دیوانه وار و جنون آمیز به نظر می رسد و واقعاً ماجراجویی هیجان انگیزی بود - در سطحی ترین حالت و به خاطر پوچ بودن آن.»
برنز می گوید: «مسئله اینجاست که من عاشق آتاری هستم. این برندی بسیار فوق العاده است و تاریخچه ای غم انگیز را طی 15 الی 20 سال گذشته پشت سر گذاشته است... و امیدواریم که این پروژه تمرکز را به برند و قدرت را به برخی از عناوین قدیمی آنها که واقعاً عالی بودند بازگرداند - و شاید یک روز، یک نفر کاری فوق العاده با آن ها به انجام برساند.»