به گزارش مشرق، کتاب «تاب طناب دار»، نوشته مهدی پناهیان، رمانی عاشقانه و جذاب بر پایه اتفاقات واقعی در سال 1388 است. داستانی مملو از گره و اتفاقهای گیرا که مخاطب را گاهی در فضایی سیاسی و گاهی در فضایی دور از سیاست و درگیر با احساساتی نهفته در قلب شخصیتها پیش میبرد. بهبهانه 9دی و کتاب «تاب طناب دار» که مروری بر این گذشته دارد، به سراغ نویسنده کتاب رفتهایم که حاصل این گپوگفت را در ادامه از نظر میگذرانید.
سال 88 یک سال پر از التهاب بود. شما آن روزها کجا بودید و چه میکردید؟
در تهران بودم و مانند مردم دیگر زندگی عادیام در جریان بود. آن روزها مثل خیلی از مردم که نقل و نبات صحبتهایشان جریان اعتراضات و زد و خوردهای سیاسی بود، من هم اتفاقات را رصد میکردم. از قضا، بین اقوام و دوستانم افرادی که موافق جریان سبز بودند، کم نبودند. گاهی که مسیر کاریام را در خیابانهای منتهی به درگیری طی میکردم، بعضی از دوستانم را در جمع اعتراضکنندهها میدیدم و بعضی دیگر از بستگان و دوستانم را در صف کسانی که آمده بودند تا با آنها برخورد کنند. نقش خودم در این مدت، جوشکاری بین فضای ملتهب پارادوکسیکال دوستان و بستگان بود. الحمدلله نه دوستیها بههم خورد و نه بین اقوام کدورت خاصی باقی ماند.
حوادث سال 88 چه تاثیری بر زندگی شخصی و اجتماعی شما داشت؟
قطعا تاثیرگذار بود. اتفاقات سال 88 در نوع خودش واقعا بینظیر بود. در هر اتفاق جدیدی، بخشی از وجود آقایان بهاصطلاح خواص برای مردم پردهبرداری میشد. گاهی از ماهیت درونی افراد عصبانی در بدنه نظام، گاهی هم از بیصبری و عجول بودن طرف مقابل و شاید بیشتر از همه، سکوت خیانتآمیز کسانی که میتوانستند در جمع و جور کردن اوضاع نقش ایفا کنند. همه اینها تاثیراتی بود که نهتنها من، بلکه خیلی از مردم با تکتک ساعتهای سختش خاطره دارند.
یادم هست اولین اعتراضی که بلافاصله بعد از انتخابات سال 88 رخ داد، در راه منزل یکی از اقوام در میدان فردوسی بودم. جمعیت دستهدسته به سمت میدان آزادی در حرکت بود. هیچوقت هیچکس نگفت آن جمعیت بسیار زیاد همه اغتشاشگر بودند. همه ناراحت بوده و به نامزدشان اعتماد داشتند. مدتها روی اینکه چهکسی را انتخاب کنند، بحث کردند و مهم این بود که هنوز هیچ پردهای از پشت پردههای این ماجرا لو نرفته بود. با این حال، خیلیها از بخش انقلابی فعال ما همان موقع نمیخواستند صدایی از این بخش جامعه شنیده شود و بهایی برای روشنگری پرداخت کنند.
چند وقت بعد از آن روزها تصمیم گرفتید این کتاب را بنویسید و چرا برای اولین کتابتان این سوژه سخت را انتخاب کردید؟
نوشتن کتاب در بهار 89 کلید خورد؛ وقتی که نظام پوست انداخته و فصل تازهای برای مردم رونمایی شد. ما درواقع در «تاب طناب دار» سیاسیکاری نکردیم. حتی بهندرت میتوانید اسم اشخاص مسئول و سیاستمدار آن روزها را در کتاب ببینید. بیشتر به قاعده بازی که مشخص است در حاشیه اتفاقات 88 رقم خورده است، پرداختیم. آنهم در یک بستر کاملا دانشجویی و در فضای دانشگاه. بخش زیادی از «تاب طناب دار» برمیگردد به فضای عاطفی شخصیتهای اصلی داستان که ریشه در اعتقاداتشان دارد. «تاب طناب دار» سه شخصیت اصلی دارد که روایت داستان به عهده آنها و به صورت حقمدارانه است. جالب اینکه هر سه شخصیت از نظر اعتقادی و سیاسی کاملا در تضاد با هم هستند. سعی شده هر سه بخشی که با هم درگیری داشتند، با نمایندگی یک شخصیت، روایتگر اتفاقات در رمان باشند.
برای نوشتن این کتاب درباره چه مسائلی تحقیق کردید و منابع تحقیق شما چه بود؟
بخش عمده داستان برگرفته از خاطرات خودم بود. اما میتوان گفت درمجموع محصولی از خاطرات، ساعتها مطالعه و بحث درخصوص اتفاقات مشابه در تاریخ کشورهای دیگر و همینطور ساعتها مصاحبه با افرادی که از نزدیک با نمونههای واقعی و داستانی آن روزها برخورد داشتند.
اکثر نقدهایی که درباره کتاب شما نوشته شده، نقدهای مثبتی بودند. خودتان چه بازخوردهایی گرفتید؟ بعضی از بازیگران به خاطر بازی در فیلم «قلادههای طلا» بایکوت شدند. آیا شما هم از این نوع برخوردهای تند داشتید؟
نوشتن کتاب 6 سال زمان برد. اما وقتی نوشتن آن کلید خورد، بعضی از دوستان نویسنده درباره انتخاب سوژه حسابی با من جروبحث و مخالفت میکردند. معتقد بودند باید حداقل 20-15 سال از این اتفاق پشت سر گذاشته شود تا بتوان دربارهاش نوشت. جالب اینجا بود که این ناامیدی از طرف دوستانی بود که در جبهه انقلاب کار میکردند. البته دوستان بسیاری تشویق میکردند و هر از گاهی هم پیگیر کار بودند و کمک میکردند. نکته همین جا بود. ناامیدی گاهی از سمت موافق به آدم تزریق میشود. این قضیه حتی بعد از رونمایی کتاب هم ادامه داشت. یادم هست یک بار به محل کار یکی از دوستان ارزشی رفته بودم. جوانی جلو آمد و چون معلوم بود من را میشناسد، شروع کرد با صدای بلند از بخشی از رمان انتقاد کند. کمکم صدای او بالا رفت تا اینکه جلوتر آمد و میخواست با من درگیر شود. البته از ابتدا مشخص بود که باید منتظر امثال این برخوردها باشم.
نوشتن یک اثر هنری درباره مسائل سیاسی و اجتماعی چقدر در جهتدهی افکار و نگاه مخاطب اثرگذار است؟
یادم است مقام معظم رهبری سالها پیش به مخاطبان خود که اهالی سینما بودند، فرمودند که رمان اصلا قابل مقایسه با فیلم نیست. این صحبت از ایشان بهعنوان یک رهبر نبود؛ بلکه بهعنوان کسی که دستی بر آتش دارند و یک مخاطب حرفهای هستند و جریان را رصد میکنند، بود. اما ما میبینیم شاید صدها برابر بیشتر از فضای داستاننویسی و رمان روی فیلم سرمایهگذاری میشود، البته کسی منکر نقش فیلم و سینما در فرهنگ جامعه نیست. رمانها خاک میخورند و از آن طرف، فیلمها با سرمایهها و بودجههای زیاد یکی پس از دیگری حتی با ضعف کیفیت و محتوا با تبلیغات گسترده روی پرده میروند. آنوقت حتی حاضر نمیشوند برای تبلیغات یک رمان، یکدهم تبلیغات فیلم را هزینه کنند. نویسنده هم که در کشور ما مظلوم ممهور به پیشانی از ابتدا تعریف شده است. از طرف دیگر میبینیم 10 سال از جریان سال 88 میگذرد؛ اما بهرغم فرمایشهای رهبری مبنیبر روشنگری و حساسیت این قضیه، از سوی بدنه انقلاب هیچ حرکتی جز دو، سه اثر قابل اعتنا نوشته نشده است. قویترین نویسندههای ما گویی از سال 88 به مرخصی رفتهاند. اگر ما نویسندههای نوپایی هستیم، چرا آنها پای کار نمیآیند؟ این انتقاد درحالحاضر بیش از اینکه به فضای اعتراضی سال 88 و به خواص سیاستمدار ما وارد باشد، به خودمان وارد است. ما بهعنوان بدنه انقلاب، ابعاد روشنگری سال 88 را پیگیری نکردهایم. درحالحاضر، بیشترین انتقاد به جریان انقلابی وارد است، برای اینکه روی این قضیه کار نکردهایم.
دلیل این کمکاری چیست؟
انقلاب ما وقتی به پیروزی رسید که مقابله با ترس در وجود مردم شکل گرفت. اگر قرار باشد ما به جریان انقلاب قوت نبخشیم، چون ترس از به چالش کشیدن و به انزوا رفتن داریم، باید فاتحه انقلاب را بخوانیم. اتفاقا این روحیه چالشی از قبل در من وجود داشت. برخی نگران این هستند که ممکن است از انتقادهایشان ناراحت شوم؛ اما همانطور که در جلسه رونمایی کتاب اشاره کردم، اگر چنین ترسی در من بود، اصلا بهسراغ چنین سوژهای با این حساسیت نمیرفتم.
مسیر آینده داستاننویسی شما به کدام سمت خواهد رفت؟ آیا باز هم قصد دارید درباره مسائل سیاسی بنویسید یا به سوژههای دیگر هم فکر میکنید؟
سوژه در این زمینه بسیار زیاد است. برای نویسنده داستانی و ادبیات خصوصا رمان، مساله شدن مهم است. شاید ایجاد مساله و نقطه شروع و انگیزه برای یک نویسنده دو سال به درازا بکشد.
*فرهیختگان