به گزارش ایسنا، پس از انتشار یادداشتی از محمود دولتآبادی در واکنش به شهادت سپهبد قاسم سلیمانی شکرخدا گودرزی در متنی نوشته است:
«محمود دولت آبادی را خوب میشناسم، با آثارش زیستهام، یادم میآید وقتی «کلیدر» را مینوشت دستانش چگونه باند پیچی شده بود از درد... دولت آبادی همیشه در صف مبارزه با امپریالیسم، عدالت اجتماعی، پیشرو بود و در وطن پرستی و مبارزه با جنگ طلبی پیشگام. محمود دولت آبادی شجاعانه هر آن چه را که باور داشته فارغ از قضاوت دیگران مطرح کرده و هرگز نهراسیده که موجب انتقاد مخالفانش قرار بگیرد، بنابراین به کاربردن واژه های سخیفی در مورد وی مانند دستبوس و نان به نرخ روز خوری و ...شایسته بزرگترین رمان نویس ایران نیست.
البته یادمان باشد این حرفها از طرف کسانی گفته میشود که نتوانستهاند و هرگز نتوانستهاند داستانی یا پاراگرافی همانند نوشتههای او بنویسند! و به او حسد میورزند! این افراد همه چیز را با متر و معیار خودشان میسنجند و چنانچه چیزی در متر و معیار آنان نگنجد را منکوب میکنند و با استفاده از واژههای دستمالی شده و تکراری که نمونههای آن ذکر شد پوشش میدهند!
محمود دولتآبادی مرد شریف و انسان وارستهای است که زندگیش مصداق عملش هست... او برآیند تفکر و اندیشهایست که راههای مختلف را رفته و زندگیها و اقوام ایرانی را زیسته و حاصل معرفت کنونیاش این است که هر کس با هر اندیشهای برای سرزمینش امنیت را به ارمغان آورده دوست داشته باشد. این حق اوست... چرا برای چنین فردی حق ابراز اندیشه قائل نمیشویم؟
جالب این که این حرفها غالبا توسط افرادی مطرح میشود که میخواهند بگویند آزاداندیش هستند! اگر آزاد اندیش هستید حق ندارید با واژههایی چون " کاسه لیسی" و " دریوزگی" و "پیرمرد خرفت" مردی را بیازاریم که عمرش با نوشتن قرین است و وقتی نامش میآید عزت داستان نویسی در ذهنمان چنان پرواز میکند که دوست داریم بارها و بارها بخوانیم جای خالی سلوچ، روزگار سپری شده مردم سالخورده، کلیدر و حتی داستانک گُزل آهوی بخت من...
پس حرمت بداریم و ناسپاسی نکنیم وجود با افتخار مرد بزرگ و افتخار داستاننویسی امان را و حتی اگر مخالف او هستیم که حق داریم مخالفش باشیم درشت گویی نکنیم. و با واژههایی شایسته ادب و هنر و اندیشه این اسطوره بیبدیل داستاننویسیمان را نقد کنیم... یا مخالف نظراتش باشیم!
در این میان گویی آنچه فراموش شده است مبارزه با نگاه نئولیبرالیست که جهان را دارد قربانی سودجویی خودش میکند. به قول مایکل مور مستند ساز آمریکایی، ایرانیها کشورشون رو نزدیک پایگاههای نظامی امریکا گذاشتن! به هر حال آنچه بیش از هر لحظه دیگر مرا به فکر وامیدارد این است که زمان ما زمان گمگشتگی نشانههاست... گمگشتگی نشانه موجب شده که گاه با خونریزترین و درندهترین شکل سرمایهداری هم افق و هم اندیشه شویم و افرادی را به بوته نقد بگیرم که در زندگی و آثارشان از شأن بشر دفاع کردهاند، به نیکی میدانیم که نئولیبرالیسم ترامپی جهان نامتعین و خشنی ساخته که ناخودآگاه با هجوم تبلیغاتی گاه از اندیشهای دفاع میکنیم که دستش تا آرنج به خون انسان در اقصی نقاط دنیا آغشته است! البته این نگاه سعی کرده ظاهری دموکراتمآب به خود بگیرد و اساس تئوری خود را این گونه طراحی کند که مبنایش هر کس که مثل من است خوب است و هر کس چون من نیست بد!!
نه این نگاه مرا راضی نمی کند. ما انسانهایی خاکستری هستیم با خوبی ها و بدی هایمان و...
انصاف دهیم آیا محمود دولت آبادی کاسهلیسی و دریوزگی کرده یا در تمام زندگیش با آثار و عملش مخالف این دو واژه بوده و هستیاش را برای آن گذاشته است...
انصاف دهیم آیا محمود دولت آبادی در زندگی و آثارش عدالتخواه نبوده؟ وطن پرست نبوده؟ از آثار بومی حمایت نکرده؟ شخصیت های آثارش آسیب دیدههای استثمار و استعمار و فساده نبودهاند؟
به انصاف نظر دهیم نسبت بزرگان سرزمینمان...»