بوی بهشت
هیچ کس در راه رفتن، رفتار و کردار، قامت، قیافه و نشست و برخاست شبیه تر از فاطمه(س) به پیامبر(ص) نبود؛ عایشه ضمن اشاره به این جمله، می افزاید:
هرگاه فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) می آمد آن حضرت بر می خاست او را می بوسید و در جای خود می نشاند و هرگاه پیامبر (ص) بر فاطمه(س) وارد می شد، فاطمه(س) برمی خاست، او را می بوسید و در جای خود می نشانید.[1]
رسول خدا(ص) نمی خوابید، مگر آنکه بر صورت فاطمه(س) بوسه می زد.[2]
پیامبر، دختر عزیزش را حوریه انسیه می شمرد و می فرمود:
هرگاه من مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بوسم.[3]
هجوم به بیت وحی
در کنار خانه پدر، خانۀ دختر قرار داشت که به بیت فاطمه(س) معروف بود.
رسول خدا(ص) بر حرمت این خانه اصرار داشت و «این کوخ محقر بر هزاران کاخ مجلل برتری داشت و برکات بی نهایتش، عالم را از نورانیت پر ساخته بود».[4]
پیامبر(ص) هر وقت به سمت خانه دختر می رفت، نخست دست، روی درب می نهاد و آن را می گشود و با صدای رسا می فرمود: السلام علیکم! وقتی صدای دخترش را می شنید از او اجازۀ ورود می طلبید و آنگاه پا به آن حریم قدس الهی می گذارد.[5]
اما این حریم سرشار از معنویت، بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) شکسته شد؛ جمعی اندک که در سقیفه بنی ساعده، خلیفه اول را برگزیده بودند، به بهانه ستاندن بیعت، راهی مسجد النبی(ص) شدند و در راه با هرکسی که روبرو می شدند از او بیعت می گرفتند؛ مقصد اصلی این گروه، گرفتن بیعت از امیرمؤمنان(ع) بود و با این قصد به خانه فاطمه (س) یورش بردند.
مهاجمان درب خانه را آتش زدند و حضرت علی(ع) را به زور از منزلش بیرون کشیدند؛ در آن هنگام فاطمه(ع) را در میان در و دیوار فشردند.[6]
یادگار مکتوب
مردی نزد حضرت فاطمه(س) آمد و گفت:
ای دختر رسول خدا! آیا رسول خدا نزد تو چیزی گذاشته که برای من تازگی داشته باشد؟ حضرت روی به کنیز خود فرمود و دستور داد که آن دستمال ابریشمی را بیاورد. او به دنبال دستمال هرچه گشت نتوانست آن را پیدا کند. حضرت فرمود:
وای، حتماً آن را پیدا کن! زیرا آن برای من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد. کنیز آن را پس از جستجوی فراوان پیدا کرد در حالی که پر از گرد و غبار بود. در آن صحیفه [ای وجود داشت و] از قول حضرت رسول(ص) چنین آمده بود:
کسی که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد، از مؤمنان نخواهد بود. بنابراین، هرکس به خداوند و روز قیامت معتقد است و به آن ایمان دارد، همسایه اش را آزار ندهد؛ کسی که به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارد، یا سخن نیکو بگوید و یا اصلاً صحبت نکند و سکوت اختیار نماید، همانا خداوند انسان نیکوکار، بردبار و پاکدامن را دوست دارد و نسبت به زشت کارِ بخیل، گدای سمج و پررو کینه داشته او را دشمن می دارد. همانا حیا از ایمان است و ایمان در بهشت جای دارد، فحش و ناسزاگویی از پررویی و بی حیایی است و آدم پررو و بی حیا در آتش خواهد بود.[7]
گله از فریب
ام سلمه از همسران ستایش شده پیامبر (ص) بود که به فاطمه(س) بسیار انس داشت و حتی نسبت به غصب فدک نیز از او دفاع کرد.[8]
روزی امّ سلمه از حضرت زهرا(س) پرسید: دختر رسول الله! چگونه صبح کردی؟
فاطمه(س) فرمود: با رنگی پریده و اندوهی و بلایی سخت، شب را به صبح رساندم؛ اندوه از آنکه پیامبر از دنیا رفت و بلا از آنکه به وصی او ستم شد. ..
همین که می خواست تیر به هدف برسد و کار نتیجه دهد، باران نفاق بر سر ما فرود آمده، از کمان سینه های شان، زه ایمان بریده شد، و بر اثر گول خوردن از دنیا بر آنچه که خداوند وعده داده بود که رسالت را حفظ و مؤمنان را نگهداری فرماید در احراز بهره خود بسیار بدرفتاری کردند و از آن کس که پدران شان را در جاهای غم بار و میدان های شهادت از بین برده بود، انتقام گرفتند.[9]
همانند کعبه
روزی محمود بن لبید در احد شاهد حضور فاطمه(س) و گریه او در کنار قبر حمزه بود، پیش رفت و سلام کرد و گفت:
- ای بانوی زنان! با گریه خود شاهرگ قلب مرا پاره کردید.
- ای پسر لبید! آیا نگِریم در حالی که در سوگ بهترین پدران هستم.
- سؤالی دارم.
- بپرس.
- آیا رسول خدا(ص) پیش از رحلت درباره امامت علی(ع) سخنی فرمود؟
- «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم؛» شگفتا! آیا شما روز غدیر خم را فراموش کردید؟
- نه! ماجرای غدیر خم صحیح است؛ اما می خواهم از آن چه که رسول خدا(ص) در پنهانی به شما گفته سؤال کنم.
- من خداوند را شاهد می گیرم که پیامبر(ص) می فرمود: علی(ع) در میان شما، بهترین کسی است که من در میان شما می گذارم. بعد از من، او امام و خلیفه است و دو فرزند او، با نه نفر از صلب حسین(ع) پیشوایان نیکو کردارند. اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را هدایت کننده و هدایت شده می یابید و اگر مخالفت آنها را کنید، این اختلاف در میان شما تا روز قیامت به طول خواهد انجامید.
- بانوی من! چرا او از گرفتن حق خود کوتاهی کرد؟
- ای پسر لبید! پدر، رسول الله(ص) می فرمود: «مثل علی مثل الکعبه اذ توتی و لا تاتی؛ مَثل علی مَثل کعبه است که باید به سوی او بروند؛ نه آنکه او به سوی مردم برود.»[10]
بیت الاحزان
آنان که راهی مسجدالنبی(ص) می شدند؛ شاهد گریه های مستمر فاطمه(س) بودند؛ گریه او نشان از غم فراغ پدر و حزن و اعتراض یک مظلوم بود که خوشایند بزرگان مدینه نبود؛ از این رو به اعتراض، به حضور امیرمؤمنان(ع) آمدند و مدعی شدند که گریه های همسرت آرامش شبانه روز ما را آشفته کرده است از تو می خواهیم که فاطمه یا شب بگرید یا روز!
امام، اعتراض آنان را به فاطمه (س) بیان داشت و حضرت در پاسخ فرمود:
درنگم در میان مردم، کوتاه است و به زودی از میان شان رخت برمی بندم؛ علی! به خدا سوگند از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم.
امیرمؤمنان (ع) برای همراهی همسر، اطاقی خارج از شهر مدینه ساخت که به بیت الاحزان شهره شد؛ او صبح گاهان فاطمه(س) را با دو میوه دلش حسن و حسین(ع) تا بیت الاحزان همراهی می کرد تا روح پیامبر(ص) در آن جا بگرید و آنگاه شب در پی شان می آمد و آن عترت پاک را به خانه باز می گرداند.
حضرت فاطمه از زمان فوت پدر عزیزش 27 روز این برنامه را انجام داد تا آنکه شدت یافتن بیماری، او را از این رفت و آمد بازداشت.[11]
گریه بر امام
فاطمه(س) در آستانه رفتن از دنیا بود که نگاهی به همسر کرد و گریست؛ امیرمؤمنان(ع) فرمود: بانوی من! چرا گریه می کنی؟
فرمود: أَبکی لِمَا تَلْقَی بَعدِی؛ برای آن مصیبت هایی می گریم که تو بعد از من خواهی دید.
امیر المؤمنین(ع) فرمود: گریان مباش، به خداوند سوگند آن مصائب نزد من برای رضای خداوند کوچک و ناچیزند.[12]
دعا در لحظات سخت
زمانی که بیماری بر فاطمه(س) سخت شد، دست به نیایش برداشت و فرمود:
«یا حَی یا قَیومُ بِرَحمَتِک أَستَغِیثُ فَأَغِثنِی اللَّهُمَّ زَحزِحنِی عنِ النارِ وَ أَدخِلْنِی الْجنَّه وَ أَلْحِقنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ؛» ای خداوند جاوید! به رحمت تو پناه می برم، پس مرا پناه ده و به فریادم رس. خدایا! از آتش دوزخ دورم کن و مرا به بهشت خود داخل ساز و به پدرم ملحق نما.
امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: خداوند تو را سلامت و عافیت بخشد!
فاطمه(س) گفت: ابوالحسن! چه نزدیک است ملاقات خدا. سپس چند توصیه به همسر فرمود و افزود: مرا شب به خاک بسپار.[13]
وصیت های آخر
کسی را در پی امیرمؤمنان(ع) فرستاد؛ زمانی که امام آمد؛ فاطمه(س) به او فرمود:
پسرعمو! احساس می کنم که مرگ من فرا رسیده است؛ چنانم که، تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیک تر می شوم و اکنون به چیزهایی که در دل دارم تو را وصیت می کنم.
امام فرمود: ای دختر رسول خدا! به آنچه می خواهی وصیت کن.
آنگاه امیرمؤمنان (ع) کنار بالین همسر نشست تا وصیت او را بشنود؛ فاطمه لب به سخن گشود و گفت:
پسرعمو! می دانی که هرگز دروغ نگفته ام و از هنگامی که با یک دیگر زندگی مشترک داریم با تو مخالفتی نکرده ام.
امام فرمود: پناه بر خدا! چگونه می توان در آینده لب به ملامت تان بگشایم در حالی که شما در قله دانایی به احکام خدا، نیکویی، پرهیزکاری، کرامت و خداترسی هستی. همانا جدایی و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولی افسوس که از این جدایی چاره نیست و به خدا سوگند با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر(ص) بر من تازه می شود و مرگ تو و از دست دادنت مصیبتی بسیار بزرگ است، ولی همگان از خداییم و همه گان به سوی او باز می گردیم و این مصیبت چه سخت و دردانگیز و دشوار و اندوه افزاست. و این اندوهی است که چیزی مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمی کند.
هر دو می گریستند، آنگاه علی(ع) سر همسر بیمارش را بر سینه نهاد و گفت:
به آنچه می خواهی وصیت کن که به هر چه وصیت کنی، رفتار خواهم کرد و فرمان تو را، بر خواسته خود ترجیح می دهم.
فاطمه(س) همسر را دعا کرد و چند وصیت به او نمود و آنگاه فرمود:
«...وَ ادفنِّی فی اللَّیلِ إِذَا هدَأَتِ الْعُیونُ وَ نَامَتِ الأَبصَارُ؛» و چون چشم های مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه شب به خاک بسپار[14]
سوتیتر:
1.
بانوی من! چرا او از گرفتن حق خود کوتاهی کرد؟
- ای پسر لبید! پدر، رسول الله(ص) می فرمود: مثل علی مثل الکعبه اذ توتی و لا تاتی؛ مَثل علی مَثل کعبه است که باید به سوی او بروند؛ نه آنکه او به سوی مردم برود
2.
هر دو می گریستند، آنگاه علی(ع) سر همسر بیمارش را بر سینه نهاد و گفت: به آنچه می خواهی وصیت کن که به هر چه وصیت کنی رفتار خواهم کرد و فرمان تو را، بر خواسته خود ترجیح می دهم. فاطمه(س) همسر را دعا کرد و چند وصیت به او نمود و آنگاه فرمود:
...وَ ادفِنِّی فِی اللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیونُ وَ نَامَتِ الأَبصَارُ؛ و چون چشم های مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه شب به خاک بسپار
پی نوشت ها
[1] ابن اثیر، جامع الاصول، ج10، ص 85.
[2] قاضی نورالله مرعشی، احقاق الحق، ج 10، صص 186 - 185.
[3] مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص 6.
[4] امام خمینی، صحیفه امام، ج 17، ص 373.
[5] طبرسی، مشکاة الأنوار، ص 196.
[6] مسعودی، اثبات الوصیه، ص 143.
[7] طبری، دلائل الامامة، ص 1.
[8] دلائل الامامه، ج1، ص 39.
[9] بحار الأنوار، ج 43 صص 157 - 156.
[10] بحارالانوار، ج36، ص353.
[11] بحارالانوار، ج43، ص 177.
[12] بحارالأنوار، ج 43، ص.218
[13] بحار الأنوار، ج 43، ص218.
[14] روضه الواعظین، ج 1، ص 151.