کیوان علیمحمدی را بیشتر بهواسطه همکاریهای مشترکش با امید بنکدار میشناسیم. «شبانه»، «شبانهروز» و «ارغوان» مهمترین آثاری است که این دو کارگردانی کردهاند. فیلمهایی شخصیت محور، با فضایی انتزاعی که درزمینهٔ قصهگویی چندان موفق نبودهاند.
حال علیمحمدی برای اولین بار، از امید بنکدار جداشده است و تجربهای یکسره متفاوت را رقمزده است. سینما شهر قصه آخرین ساخته علیمحمدی است که در مقام کارگردانی از کمک علیاکبر حیدری نیز کمک میگیرد.
مرثیه ای برای سینما
سینما شهر قصه همانطور که از نامش برمیآید، مرثیهای عاشقانه است برای سینما و عشاقش. علیمحمدی باظرافت و هنرمندی، تاریخ معاصر ایران را دستمایه مروری بر سینما میکند و از منظر قصهای عاشقانه، به سینما عشق میورزد و بیننده را هم دعوت میکند تا در این عشقبازی شریک شود.
سینما شهر قصه روایتش را چند سال قبل از انقلاب شروع میکند. زمانی که سر در سینماها را به آتش میکشیدند و شعار مرگ بر سینما سر میدادند. زمانی که سینما، هنری قبیح و مترادف فساد در نظر گرفته میشد. در این میان، داوود (حامد کمیلی)، آپاراتچی سینما، عاشق سینما است. سینما برای او از نان شب واجبتر است. داوود با بهروز وثوقی، ناصر ملکمطیعی و فردین زندگی میکند و به دنبال عشقی شبیه آن چیزی است که در سینما دیده است.
از بد روزگار است که داوود عاشق الهه (آناهیتا درگاهی) میشود. دختری که پدرش مخالف سرسخت سینما است. دیگر تفاوتهای دو خانواده هم بماند که هرچه بیشتر قصه عاشقانه داوود و الهام را پیچیده و شاید بهتر است بگوییم سینمایی میکند.
علیمحمدی برای این عاشقانه سینماییاش با هوشمندی تم روایی را انتخاب میکند که نهتنها در عاشقانههای سینمایی بارها دیدهایم که از بنمایه اصلی «حاجیآقا آکتور سینما» دومین فیلم تاریخ سینمای ایران میآید. «حاجیآقا آکتور سینما» زمانی ساخته شد که سینما در ایران پدیدهای نوظهور بود و علمای دینی و حتی برخی روشنفکران آن را مایه فساد میدانستند.
درزمانی که جامعه سنتی ایران با یکی از مظاهر گلدرشت تجدد روبرو شده بود، «حاجیآقا آکتور سینما» مرد متدین و آبروداری را نشان میدهد که با بازیگری دخترش مخالف است. بین حوادث سینما شهر قصه و «حاجیآقا آکتور سینما» فاصله زمانی زیادی است، اما مخالفتهای حاج اردشیر (فرخ نعمتی) و حاجآقا در «حاجیآقا آکتور سینما» از یک جنس است.
سفر در تاریخ سینما
سینما شهر قصه تاریخ سینمای ایران را در بستر تاریخ معاصر روایت میکند. از «ممل آمریکایی» و «قیصر» شروع میکند و با شروع جنگ تحمیلی به دفاع مقدس میرسد. از فیلمفارسیها میگوید و سری به «طبیعت بیجان» شهید ثالث و «چریکه تارا» بیضایی میزند. سینما زبانی میشود برای ارتباط شخصیتهای مختلف فیلم. شخصیتهایی که خواستگاههایی متفاوت دارند، اما همگی زبان سینما را خوب میفهمند.
از سوی دیگر، ارجاعات سینمایی سینما شهر قصه گلدرشت و زننده نیست. علیمحمدی بهخوبی میتواند با ارجاعاتی که در فیلمش دارد یکدستی و یکپارچگی اثر را حفظ کند و حتی این ارجاعات را به عنصری دراماتیک در مسیر روایت به کار گیرد.
از این منظر بیننده نهتنها با فیلم و داستان عاشقانه آن همراه میشود که سفری کوتاه به عالم سینما دارد، به موجزترین شکل ممکن.
بیشک تدوین نرم و دراماتیک فیلم هم در این موضوع تأثیرگذار است. انتخاب درست سکانسهایی که برای ارجاع سینمایی انجامگرفته است در کنار رفتوبرگشت مناسب بین روایت و این ارجاعات و صداگذاری مناسبی که صورت گرفته است، هرچه بیشتر باعث میشود تا سکانسهای اضافهشده به روایت در مسیر داستان معنا یابند و در عین حفظ کارکرد خود، در خدمت روایت اصلی باشند. سینما شهر قصه ریتم خوبی هم دارد و با ضرباهنگ مناسب روایتش را بسط میدهد و تا انتها پیش میبرد.
همچنین، علیمحمدی که نویسنده اثر هم هست، با تنیدن لحنی کمدی در حال و هوای دلچسب فیلمش، بیننده را بیشازپیش با بالا و پایینهای روایتش همراه میکند و او را به شخصیتهای فیلم علاقهمند میکند. شخصیتهایی که در پسزمینه روایت قرار دارند و قرار نیست باشخصیت پردازیشان معرفی شوند یا از بیننده هم ذات پنداری بگیرند. بلکه با عشقشان به سینما و یا نفرتشان از سینما است که موضعشان برای بیننده مشخص میشود.
بهعلاوه، موسیقی در سینما شهر قصه عنصری دراماتیک و مهم است. موسیقی همراه تصاویر میشود و بیننده را به عمق لحظات فیلم میبرد. موسیقی سینما شهر قصه در توازن با روایت فیلم، انتخابی است و از این حیث، سینما شهر قصه علاوه بر تاریخ سینمای معاصر، مروری هم بر هنر موسیقی فیلم در ایران دارد. قطعات خاطرهانگیز و دوستداشتنی که در فیلم گنجاندهشدهاند، بیننده را ناگزیر میکند تا با خاطره بازی داوود و دلتنگیهای عاشقانهاش همراه شود.
سینما، سینما است
درنهایت، نگاه علیمحمدی به سینما و پرداخت درست او است که سینما شهر قصه را به اثری فراتر از یک خاطره بازی صرف یا گزارشی از تاریخ سینما تبدیل میکند. او با قصهای که بهانه این خاطره بازی است، بیننده را مجاب میکند که همراهش شود و بعد او را به سفری شگرف میبرد. سفری که فقط با ذهن یک عشق فیلم واقعی میتواند محقق شود.
به همین دلیل هم هست که وقتی داوود بعد از سالها کدورت با حاج اردشیر، بازمیگردد و برایش قسمتی از فیلم «بوی پیراهن یوسف» و بازی درخشان علی نصیریان را به نمایش میگذارد، بیآنکه کلامی بین دو کاراکتر ردوبدل شود، بیننده میداند که حاج اردشیر هم به جمع عشاق سینما پیوسته است. اینکه سینمای حاتمی کیا میشود راهی برای آشتی دو نسل و دو نگاه، فقط از نگاه خالص علیمحمدی به سینما ناشی میشود و بس.
درنهایت سینما شهر قصه فیلم نابی است. درست و بهقاعده است و با ادای احترام به سینمای ایران، خاطره بازیاش و حس خوبی که در تمام لحظات فیلم وجود دارد، دوستداشتنی و قابل دفاع میشود. سینما شهر قصه بااینکه مرثیهای در وصف سینما است، اما یک حقیقت را بهخوبی آشکار میکند. فقط با سینما است که بعدازاین همهسال، بهروز وثوقی میتواند دوباره روی پرده برود و تماشاچیانی که هیچ خاطره زندهای از حضور او روی پرده نقرهای ندارند را به هیجان آورد. فقط با سینما است که عشقهای فیلمفارسی زنده میشود و از فردین تا شهاب حسینی، از فروزان تا لیلا حاتمی و از بیضایی تا تقوایی، همیشه زنده، همیشه پویا در حافظه سینمایی مخاطب ضبط میشوند.
همانطور که سکانس پایانی سینما شهر قصه مختصر و موجز نشان میدهد، سینما ادامه دارد و هیچگاه از حیات بازنمیایستد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
55