ضرورت تاریخ نگاری مستند مشروطه (واکاوی مشروطیت در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی)

اولا از آقایان خیلی متشکریم. هر دو مقوله، حقا و انصافا درخور توجه فکرهای نقاد محققان و صاحب نظران هست.

ضرورت تاریخ نگاری مستند مشروطه (واکاوی مشروطیت در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی)

بسم الله الرحمن الرحیم

اولا از آقایان خیلی متشکریم. هر دو مقوله، حقا و انصافا درخور توجه فکرهای نقاد محققان و صاحب نظران هست.

من در مقوله خود مسئله مشروطیت چند نکته در ذهنم هست که آنها را عرض می کنم. آقای نجفی درست گفتند که اگر ما چشم انداز گذشته را درست تشخیص بدهیم، برای ترسیم چشم انداز آینده، خیلی مؤثر خواهد بود؛ و اصلا معرفت و شناخت جریانها جز با این کار ممکن نیست. بنابراین، نگاهی بکنیم و ببینیم چه اتفاقی در مشروطیت افتاد. البته با دوستان در دو سال قبل هم که جلسه داشتیم، صحبتهایی در این زمینه ها شد و من، فی الجمله، در جریان تفکرات و اقدامات آقایان هستم که جهت گیری هایشان کاملادرست است، و منتها حالا آنچه که به ذهنم می رسد، عرض کنم:

انجمنهای پنهان

در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست که قابل مقایسه با نقش دیگران باشد. درسالهای پیش از مشروطیت یعنی سالهای سلطنت مظفر الدین شاه، انجمنهای پنهانی تشکیل می شد و نشستهای گوناگونی بود که هم علما، هم غیر علما در آن بودند و آثار آنها در مشروطیت منعکس است؛ منتها آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمنها نبود؛ آن حضور مردمی ای بود که جز با فعالیت و تأثیر علما امکان پذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبد الله مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلا امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند. علاوه بر اینکه در همان کارهای دسته جمعی خواصی نه عوامی هم باز علما نقش غالب را داشته اند. شما نگاه کنید ببینید در همان وقتی که انجمنهای مشروطیت، یعنی انجمنهای بعد از فرمان، تشکیل شد، مؤثرترین آدمها در مهم ترین مراکز کشور، علمایند. انجمن تبریز را ببینید، انجمن مشهد را ببینید، انجمن رشت را ببینید، اینها جاهای حساسند که عناصر اصلی و مؤثرشان، علما هستند. بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولا نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیا قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند، روشنفکرها و در مرحله بعد بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی.

وجه ضد سلطه

وقتی به علما نگاه می کنیم، می بینیم سابقه فعالیت علما خیلی بیش از دوره مشروطیت است. شاخصه آن فعالیتهای قبلی، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلا وجه ضد استبدادی در فعالیتهای علما، یک وجه منطوی در جنبه ضد بیگانه بود. مثلا فتوای مرحوم میرزای شیرازی، اقدام مرحوم ملا علی کنی در قضیه رویتر و از این قبیل، قبل از آنها، در قضایای مبارزه با روسها، اصل حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روسها برای اشغال ایران، و بقیه این کارهایی که شما می بینید، وجه غالب و اصلی بوده است و البته در مسئله مشروطیت، وجه ضد استبدادی هم در حرکت علما واضح و روشن شد که حال عرض می کنم که چگونه این شکل گرفت.

مبدأ استبداد

ما از این مقدمه چه نتیجه ای می گیریم؟ نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطه بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته خود این، می تواند برای ما تفسیر و تحلیل کند. دعواهایی را که علمای داخل در مشروطه با غیر خودشان داشته اند؛ در درجه اول، مرحوم شیخ فضل الله و کسانی از قبیل ایشان، در درجه بعد، مرحوم سید عبد الله بهبهانی و مرحوم سید محمدطباطبایی و بقیه کسانی که باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتیجه، مسئله ضد سلطه بیگانه را باید حتما در نظر گرفت.

من حالا یک نگاهی می کنم به حرکت مشروطیت، یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299، 14 سال است. آقای حداد فرمودند: 19 سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. درحالی که آن را اصلا به حساب نیاورید. حکومت رضاشاه از سلطنتش که شروع نشد، از کودتای 1299 شروع شد؛ اصلا استبداد از آن وقت شروع شد و آن استبداد قاهر رضاخانی سردار سپه بود که توانست سلطنت را مثل یک میوه رسیده ای بگذارد دردامن او، و الاّ امکان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید.

نقطه شرو تهاجم انگلیس

حرکت انگلیسها که فعال ما یشاء در قضیه مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، درچه دوره ای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع می شود؟ شروعش از وقتی است که غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسی اند؛ یعنی یک حرکت پرنشاط امیدوار مهاجمی به همه دنیا دارند، که شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوجرسیده؛ یعنی همه جا، در واقع همه جای مناطق زرخیز عالم، تحت استعمار است و یکی از جاهایی که باید تحت استعمار قرار بگیرد این منطقه نفت خیز است، که نقش نفت تازه و به مرور برای غربیها واضح می شود و شاید در آن روز مهم تر از نفت برای آنها مسئله ایجاد یک حائلی برای هندوستان بود، چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران وعراق حائلی بودند که نگذارند روس تزاری به هندوستان دست پیدا کد. بنابراین، ایران یکی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسهاست.

توطئه حذف ارکان

در آن 14 سال اینها چه کار کردند؟ اول، فرصت طلبی کردند و تا این حرکت و درواقع مطالبه عدالتخواهان مشروطیت را در ایران حس کردند. عوامل شان اینجا بودند و ازنزدیک می دیدند. خیلی ماهرانه روی این حرکت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین کارهایی هم که کردند، این بود که ارکان اصلی جنبه دیگر این حرکت را که جنبه دینی و ملی باشد، از صحنه حذف کردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجیکه در ایران به وجود آمد. می توان احتمال دارد که خیلی از این موارد هرج و مرج(حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی کشور و مسئله ارومیه) با تحریک خود اینها بوده، که قرائنی هم دارد. اتفاقا «کسروی» حوادث شمال غربی کشور و مناطق آذربایجان غربی فعلی را خیلی خوب تشریح می کند و انسان می بیند چه اتفاقی آنجا افتاده. زمینه را برای یک حکومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی که مشروطه ضد او آمده بود، فراهم کردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سرکار؛ یعنی 14 سال طول می کشد تا جامعه استبدادی ای را که به وسیله نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل می شد، با مقدماتی که خودشان انجام دادند، به یک جامعه استبدادی غیر قابل اضمحلال تبدیل کنند.

قدرت جدید

در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق می افتد که با پیروزی جبهه ای که انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یک قدرت جدیدی می دهد و اینها می توانند آزادانه هر کاری بکنند. می دانید که اینها در همین سالها عراق را هم فتح کردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری، اینها درباره عراق یک سلسله اقداماتی را شروع کردند که انسان می فهمد که این اقدامات، اولا با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیا به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه کنند که «ثورة العشرین» انقلاب 1920 عراقیها کاملا سرکوب شد و اینها حکومت را به وجود آوردند. در همان سال 1299 یعنی تقریبا در یک سال؛ حالا شاید ازلحاظ ماههای میلادی یک سال این ور و آن ور باشد. رضاخان سرکار آمده؛ و در 1920 یا 21 هم ملک فیصل اول در عراق سرکار آمده و پادشاهی کاملا در مشت انگلیسها بوده و به وسیله خود آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یک حرکت کاملا حساب شده دقیق خوبی را انگلیسیها انجام دادند.

حقیقت صحنه

من البته نمی خواهم از اهمیت مشروطه که آقایان فرمودند در تاریخ کشورمان، که درست است، صرف نظر کنم، این چیز خیلی مهمی است و قابل انکار نیست؛ مثل خیلی از کارهایی که دشمنان یک ملتی کرده اند، اما آن کار به مرور تبدیل شده به چیزی که به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را که خود ملت ما شروع کرد، او استفاده کرد! اما مثلافرض کنید که حزب کنگره هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند به وسیله حزب کنگره انجام گرفت! یعنی خود این به مرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این ممکن است و ایرادی ندارد. بنابراین، شما به مشروطه افتخار بکنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه، آنچه در خارج واقع شد این است.

حالا ما ببینیم نهضت علما چه بود. به نظر من روی آن خیلی کار نشده و یکی از نقاطی که حتما باید رویش تکیه بشود، این است که نهضت علما چه بود؟

فراتر از درخواست اخلاقی

نکته اول این است که شعار علما، «عدالتخواهی» بود. به طور مشخص آنچه که می خواستند «عدالتخانه» بود. این، یک توقع اخلاقی نبود؛ چون خواست عدالت چیزی نبود که این هم سروصدا بخواهد. اگر یک درخواست و توصیه اخلاقی بود، این چیزی است که همیشه بوده و همیشه علما و بزرگان، مردم را به عدلت یا حکام را به عدالت تشویق می کردند؛ اما این جنجالی که به وجود آمد و آن تحصنها، آن ایستادگیها و بعد مقابله هایی که با دستگاه استبداد شد و فداکاریهایی که انجام گرفت، فقط یک درخواست اخلاقی محض نبود، بلکه آنها چیز دیگری را که فراتر از یک درخواست اخلاقی بود، می خواستند.

انفجار غده

نکته دوم اینکه آن عدالتی که اینها می خواستند، دقیقا و مستقیما عدالت در زمینه مسائل حکومتی بود؛ چون مخاطب اینها حکومت بود. می دانید که قضایا از عملکردحاکم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد جامع ظاهرا. البته همه اینها در زمینه های تاریخی دارد و معلوم است. اما این غده اینجا بود که سر باز کرد و منفجر شد. بنابراین، مخاطب این عدالتخواهی، حکومت و دولت بود و آحاد مردم، تجار، بقیه کسانی که ظلم می کنند در خلال جامعه نبودند، بلکه محور و مرکز اصلی حکومت بود.

عدالتخانه در برابر سربازخانه

نکته سوم این است که آنچه اینها می خواستند، یک بنیاد تأمین کننده عدالت بود که اسمش را می گذاشتند «عدالتخانه». حالا این عدالتخانه چه جور تفسیر می شد، ممکن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمی کنیم که نسخه عدالتخانه مثل نسخه مشروطیت که در نظر اروپاییها و غربیها یک نسخه عمل شده واضحی بود و روشن بود که چه می خواهند در نظر علما و متدینین هم به همین وضوح بود، نه، لیکن فی الجمله این بود که می خواستند یک دستگاه قانونی ای وجود داشته باشد که بتواند پادشاه و هم هسلسله مراتب حکومتی را تحت کنترل و نظارت خودش قرار بدهد. تا چه؟ تا اینها ظلم نکنند؛ تا عدالت تأمین بشود، یعنی دستگاه این جوری می خواستند. حالا این می توانست تفسیر شود به مجلس شورای ملی یا مجلس شورای اسلامی، می توانست تفسیر شود به یک چیز دیگر. آنچه آنها می خواستند؛ یک نهاد علمی و یک واقعیت قانونی بود که قدرت این را داشته باشد که جلوی شاه را بگیرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت که اگر می خواستند جلوی او را بگیرند، طبعا بایستی این دستگاه قدرتی فراتر از سرباز وسربازخانه داشته باشد. اینها را بایست فکر کرد که اگر می خواستند، دنبال این بودند، قاعدتا فکر این را هم می کردند، یعنی طبعا منابع مالی و منابع نظامی در اختیار او قرارمی گرفت، تا بتواند اجرای عدالت کند و عدالت را بر حکومت و بر شخص شاه تحمیل کند.

نفوذ نسخه غربی مشروطه

نکته آخر هم اینکه معیار این عدالت، قوانین اسلامی بود؛ یعنی عدالت اسلامی می خواستند؛ در این هیچ تردیدی نیست و این را بارها و بارها گفته بودند. آنچه که مورددرخواست مردم بود، این بود که متنش هم مواد اسلامی و احکام اسلامی و قوانین اسلامی است. انگلیسها، همانطور که شما فرمول واقع شده خارجی اش را به روشنی می دانید، آمدند بر این موج فرصت طلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبد العظیم هدایتش کردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهام دهندگان معلوم بود که معنایش چیست! کسانی که تحت تأثیر اینها بودند، دردرجه اول روشنفکرهای غرب زده بودند که البته قدرت طلبی هم در آنها مؤثر بود؛ یعنی این طور نبود که ما فرض کنیم روشنفکرهای آن زمان از قبیل همین افرادی که اسم آوردید که تاریخها را نوشته اند و در انجمنها حضور داشته اند، صرفا می خواسته اند نسخه غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا کند؛ ولو خود آنها کنار بمانند؛ نه، به هیچ وجهاین را نمی خواستند. آنها می خواستند در حکومت باشند؛ کما اینکه برای این کار تلاش هم کردند و کسانی که به اینها ملحق شدند؛ از قبیل تقی زاده و غیر او، می خواستند درحکومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفکر این طور بودند. علاوه بر این، عده ای از قدرتمندان و رجال حکومتی هم بتدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه که در صحنه اتفاق افتاده این است.

شگرد فریب

نکته ای که در کنار این مسئله مورد توجهم هست، این است که چه شد که غربیها، مشخصا انگلیسیها، در این مسئله کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، می توانستند در اختیار علماباقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل الله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود، قاعده قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از اینجا پیش آمد که اینها توانستند یک عده ای از اعضای جبهه عدالتخواهی، یعنی همان اعضای دینی و عمدتا علما را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و بین شان اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به اظهاراتی که مرحوم آسید عبد الله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابله با حرفهای شیخ فضل الله و جناح ایشان داشته اند، نگاه می کند، این مسئله را درمی یابد که عمده حرفها همین است که: حالا اینها این جور می گویند! البته اینحرفها به نجف هم منعکس می شده در همین اظهارات مرحوم آقانجفی قوچانی در آن کتاب و در مذاکراتی که در نجف در جریان بوده. انسان می بیند که آنها حرفهایی را که از سوی این روشنفکرها و به وسیله عمال حکومت گفته می شد و وعده هایی را که داده می شد، حمل بر صحت می کردند! یعنی آنها این طور می گفتند که: شما دارید عجله می کنید؛ سوءظن دارید، اینها قصد بدی ندارند، اینها هم هدفشان دین است! این مسائل در مکاتبات، نامه های صدراعظم و. . . به مرحوم آخوند هم منعکس شده است.

تغافل

انسان این چیزها را می بیند که حساسیت آنها را در مقابل انحراف کم کردند؛ اماحساسیت بعضیها مثل مرحوم آشیخ فضل الله باقی ماند؛ اینها حساس ماندند، اصرارکردند و در متمم، آن مسئله 5 مجتهد جامع الشرایط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگری از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوش باوری و حسن ظن و شاید هم نوعی تغافل شدند. البته انسان حدس می زند که بعضی از ضعفهای شخصیتی و ضعفهای اخلاقی و هوای نفس بی تأثیر نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سید عبد الله یا سید محمد، اما در طبقات پایین بلاشک بی تأثیر نبوده، که نمونه واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانی است، اینها بالاخره جزو علما بودند، شیخ ابراهیم هم تحصیلکرده نجف بود، هم مرد فاضلی بود، اما تحت تأثیر حرفهای آنها قرار گرفتند وغفلت زده شدند و مقداری هم هوای نفسانی در اینها اثر گذاشت و اختلاف از اینجاشروع شد.

احتیاج ما

آنچه من بر آن اصرار دارم، مسئله نگارش تاریخ مشروطه است که از سالها پیش بادوستان متعددی این را در میان گذاشته ام و بحث کرده ام. ما واقعا احتیاج داریم به یک تاریخ مستند قوی روشنی از مشروطیت، مشروطیت را باید درست تبیین کنیم، که البته وقتی این تاریخ تدوین و آماده شد، در سطوح مختلف چه در سطوح دانش آموزی ودانشگاهی، چه در سطوح تحقیقی پخش و منتشر خواهد شد. حقیق این است که ماهنوز از مشروطیت یک تاریخ کامل جامعی نداریم؛ این در حالی است که نوشته های مربوط به مشروطیت از قبیل همان نوشته ناظم الاسلام با بقیه چیزهایی که از آن زمان نوشته شده؛ در اختیار مردم است؛ دارند می خوانند و برداشتهایی از قضیه مشروطیت می کنند که این برداشتها غالبا هم صحیح نیست. ان شاء الله موفق باشید.

هنر امام خمینی (ره )

من به انقلاب خودمان که نگاه می کنم، می بینم هنر بزرگ امام این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است؛ یعنی اشتباه نکرد که حرفی را که گفته بود و هدفی را که اتخاذ کرده بود در سایه تمویه و ظاهرسازیهای شعارهای دیگران گم کند و فراموش کند. این اساس کار موفقیت امام بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوی چشمش قرار داد و به طرف آن حرکت کرد متأسفانه این کار را زعمای روحانی مشروطه نکردند و برایشان غفلت ایجاد شد و لذا اختلاف شد، اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند وقتی قدرت دست آنها آمد، دیگر کاری نمی شد کرد. عین همین قضیه را من در قضایای عراق دیدم در قضایای عراق هم اول علما به طور جدی وارد شدند. بعد تأویل و توجیهی شروع شد. حالا شاید اینها هم راست بگویند! شاید هدف بدی نداشته باشند! انگلیسها در آنجا بین مردم عراق شعارهایی را پخش کردند: «جئنا محررین لا مستعمرین! »ما نیامده ایم برای استعمار شما، ما آمده ایم شما رااز دست عثمانیها آزاد کنیم! همین حرفی که حالا آمریکاییها در این برهه اخیر به عراقیها می گفتند؛ ما آمده ایم شما را از دست صدام آزاد کنیم، نیامده ایم برای اینکه بر شماتسلط پیدا کنیم! آن وقت آنها در آنجا از 1920 تا 1958 کودتای عبد الکریم قاسم 38 سال عراق را آنچنان فشردند که وقتی انسان سال سال این سالهای طولانی را که نگاه می کند و می خواند گریه اش می گیرد که چه کردند اینها در عراق! و البته خیلی از اینکارها هم به وسیله خود همین عناصر عراقی انجام گرفته؛ از کشتار مردم، از نهب مردم، از غارت کشور، عقب نگه داشتن کشور و ذلتهایی که اینها بر ملت عراق تحمیل کردند.

در اینجا هم همین جور بوده!در اینجا هم آمدند و شعارهای براقی را مطرح کردند وعده ای را غافل کردند؛ که ما اگر می خواهیم از تجربۀ مشروطیت استفاده کنیم نباید بگذاریم این اشتباه تکرار شود! یعنی بایستی آن هدفی را که انقلاب اسلامی ترسیم کرده، صریح و بدون هیچ گونه مجامله در نظر داشته باشیم. البته رعایت اقتضائات زمان غیر از این حرفهاست؛ غیر از این است که ما هدف را فراموش و گم کنیم و به شعارهای دیگران دل ببندیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر