شیخ فضل الله نوری در تاریخ نگاری غرب گرایان و غربیان با نگاهی به شخصیت ایشان

تاریخ مشروطیت از حوادثی است که نقطه عطفی در تاریخ جامعه به شمار می رود، به همین دلیل پژوهش های بسیاری را به خود اختصاص داده است

شیخ فضل الله نوری در تاریخ نگاری غرب گرایان و غربیان با نگاهی به شخصیت ایشان

طرح مسئله

تاریخ مشروطیت از حوادثی است که نقطه عطفی در تاریخ جامعه به شمار می رود، به همین دلیل پژوهش های بسیاری را به خود اختصاص داده است. بی تردید بررسی مشروطه بدون پرداختن به شخصیت شیخ فضل الله نوری ممکن نیست؛ چراکه ایشان نماد جریان و تفکری است که مبارزه با استعمار را در نهضت مشروطه پیش می برد. ازاین رو استعمارگران و ایادی دست پرورده آنان، جهت مخدوش نمودن چهره شیخ به تکاپو افتادند. دراین راستا یکی از حربه های این جریان تحریف حقیقت شخصیت شیخ فضل الله در تاریخ است.

عمده نوشته هایی که درمورد مشروطه و تاریخ تحولات معاصر وجود دارد، چهره ای منفور از شیخ فضل الله ترسیم کرده است تا چنین شخصیتی در تاریخ، به عنوان مظهر مقاومت علیه استعمارگران جلوه پردازی نکند. ازجمله تاریخ نگارانی که دراین خصوص به نگارش تاریخ پرداخته اند، روشن فکران غرب گرا و غربیان هستند؛ البته شرق شناسانی در این حوزه وجود داشتند که دنباله رو چنین سیاستی نرفتند و حقیقت را بیان نمودند. اما صرف نظر از پرداختن به آثار چنین افرادی، موضوع این پژوهش، نگاه تاریخ نگاری غربی ها و مورخین غرب گرایی است که در جهت اهداف استعماری به مخدوش نمودن چهره رهبران جنبش ها می پردازند. براین اساس تحقیق حاضر درصدد است با تفحص در تاریخ نگاری این جریان، شیخ فضل الله را آن گونه که بیان کرده اند، تبیین و تحلیل نماید.

کتاب های مربوط به دوران مشروطه، عمدتاً توسط چهره های شاخص جریان منورالفکری دوران مشروطه نگاشته شده که اکثراً با ادبیات روشن فکری و الهام گرفته از اندیشه غربی به نگارش درآمده است. درواقع این جریان سنگ بنای نگارش این بخش از تاریخ ایران را نهاده است. ازجمله آثاری مانند تاریخ انقلاب مشروطیت ایران نوشته مهدی ملک زاده، تشیع و مشروطیت در ایران نوشته عبدالهادی حائری، تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام کرمانی، زمینه انقلاب مشروطیت ایران نوشته سید حسن تقی زاده، تاریخ مشروطه ایران اثر احمد کسروی، حیات یحیی اثر میرزا یحیی دولت آبادی و کتاب های متعدد دیگری که غرب گرایان ایرانی در این حوزه به نگارش درآورده اند. اما باید توجه داشت چنین نگاشته هایی خالی از اغراض نبوده و تماماً با سوء نیت و برداشتی یک سویه نسبت به برخی اشخاص، ازجمله شیخ فضل الله، به رشته تحریر درآمده اند. غفلت از معایب و غرض ورزی این آثار تاریخی و اتکا به آنها منجر به آسیب پذیری تحقیقات و پژوهش هایی می شود که نتیجه ای جز محروم کردن ملت از دستیابی به حقیقت تاریخ در بر نخواهد داشت.

هرچند علمای دیگری که در عرصه مبارزات نهضت مشروطه فعال بوده اند نیز از گزند اتهامات این نویسندگان در امان نبوده اند، اما توجه عمده این طیف از مورخین به شیخ فضل الله بسیار جلوه نمایی می کند. افزون بر این نوشته ها و آثار، غربی ها نیز کتاب هایی درخصوص تاریخ مشروطه نوشته اند و در آن شخصیت شیخ فضل الله را مورد تحریف قرار داده اند؛ مانند کتاب انقلاب مشروطیت ایران نوشته ادوارد براون، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجار اثر پیتر آوری، فرهنگ رجال قاجار نوشته جرج چرچیل، انقلاب مشروطه ایران نوشته ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران نوشته ایوانف، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی نوشته یرواند آبراهامیان و....

چنین کتاب هایی همراه با کتاب های روشن فکران غرب گرا در داخل ایران، نوعی نگرش را برای محققان و خوانندگان ترسیم می سازد که نسبت به عالمان، مخصوصاً شیخ فضل الله منفور می گردند؛ چراکه تمام این کتاب ها و بسیاری دیگر از این نوع نوشته ها، ادبیاتی درمورد شیخ فضل الله به کار گرفته اند که سراسر تحریف و غیرواقع می باشد. در این آثار شیخ را فردی رشوه گیر، مستبد، محافظه کار، مخالف مشروطه و یا فردی که به مقام دیگر علما رشک و حسد می ورزد، معرفی کرده اند. ناگزیر باید اذعان داشت، چنین نگرشی در آثار برخی نویسندگان مذهبی و دغدغه مند نیز رسوخ کرده است.

البته کتاب هایی نیز حقایق مشروطه را از زوایای گوناگون بیان کرده اند؛ مانند کتاب انقلاب مشروطیت ایران نوشته محمداسماعیل رضوانی که ایشان اگرچه با اندیشه شیخ فضل الله مخالف بود، اما به بیان برخی حقایق تاریخی پرداخته است. کتاب تاریخ استقرار مشروطیت در ایران نوشته حسن معاصر نیز این گونه است. همچنین درمورد شخصیت شیخ فضل الله، آقای علی ابوالحسنی مجموعه ای به دست داده که حائز اهمیت است؛ اما باید اذعان داشت ادبیات تولیدشده، کافی نیست و نیاز بسیار زیادی جهت بررسی شخصیت شیخ فضل الله از جنبه های مختلف احساس می گردد.

با وجود این، وجود همچنان در بین روشن فکران، ادبیات رسمی درخصوص شیخ فضل الله، همان نگاه ملک زاده ها و حائری هاست. این موضوع، از نوشته هایی که درمورد شیخ فضل الله در زمان حاضر وجود دارد به وضوح قابل اثبات است. ازجمله این کتاب ها می توان به کتاب مشروطه ایرانی نوشته ماشاءالله آجودانی اشاره کرد. وی در این کتاب، محافظه کاری شیخ فضل الله را امری بدیهی می داند که نیازی به اثبات آن نیست. (ر.ک: آجودانی، 1382: 131) همچنین کتاب ایران در دوره سلطنت قاجار نوشته علی اصغر شمیم که شیخ فضل الله را مرتجع می خواند؛ چراکه به زعم آقای شمیم، شیخ فضل الله معتقد است مجلس، منافی با قواعد اسلام است. (ر.ک: شمیم، 1378: 510) و یا کتاب ایران در آستانه انقلاب مشروطیت و ادبیات مشروطه نوشته باقر مؤمنی که از هرگونه اهانت به شیخ فضل الله کوتاهی نکرده است. (ر.ک: مؤمنی، 1354: 181)

فارغ از این مباحث که نیازمند تحقیقی مفصل است - زیرا کتاب شناسی و طیف بندی نوشته ها درمورد شیخ فضل الله تحقیق دیگری را می طلبد و مسئله اصلی این تحقیق نیست - آنچه این پژوهش درصدد پرداختن به آن است، تبیین و تحلیل نگرش غربیان و روشن فکران هم سو با جریان غرب، درمورد شخصیت شیخ فضل الله نوری است.

 به نظر می رسد شیخ فضل الله نوری با مشی سیاسی و مبانی اعتقادی که داشت، سدی در مقابل حربه های استعمارگران بود. به همین دلیل لبه تیز حملات مورخین غربی و به پیروی از آنها، غرب زدگان، به ایشان بوده است.

به نظر می رسد سیاست استعمارگران مبتنی بر این بوده که فکر و اندیشه شخصیت های هر جامعه ای را به سمت خود جلب نماید؛ البته برای رسیدن به این مقصود از هر طریقی، چه از راه رشوه و یا اعطای منصب و چه از راه تأمین امنیت و یا ترساندن و ایجاد رعب در وجود فرد، اقدام می کردند؛ اما تمامی حربه های انگلیس درمورد شیخ فضل الله و هم مسلکانش با شکست مواجه شد. ازاین رو جهت ترور شخصیت شیخ، به تحریف کلام و چهره ایشان در جامعه و سپس در حقیقت تاریخ اقدام کردند؛ همان گونه که نسبت به سایر قیام های استقلال طلبانه در ایران و سایر کشورهای اسلامی عمل کردند. بنابراین ما در تاریخ نگاری غربی، همیشه نوعی یورش تخریب کننده نسبت به ارزش ها و الگوهای مبارزاتی اسلامی را مشاهده می کنیم.

تاریخ نگاری غربی

در طول تاریخ، استعمارگران ازجمله انگلستان، روسیه، آلمان و فرانسه با توجه به پیشرفت و توسعه فناوری صنعتی و با تشکیل امپراتوری های دریایی، هجوم گسترده ای را ضد کشورهای به اصطلاح جهان سوم آغاز کردند. از پیامدهای این تهاجم ها می توان ممانعت از ثبات و نظم سیاسی - اجتماعی در این کشورها، ازجمله ایران را مثال زد.

استعمارگران در جست وجوی منافع خود، خواهان وابستگی سیاسی و تجزیه یکپارچگی و انسجام ایرانیان بودند؛ ازاین روی با دین که عامل همبستگی و وحدت ایرانیان بود، مخالفت ورزیدند و تفرقه مذاهب اسلامی را دنبال کردند. نمود چنین سیاستی در مشروطه، در تحریک مشروطه طلبان علیه روحانیت مشروعه خواه و اتهام زدن به شخصیت شیخ، عینیت یافت. نیروی استعمار جهت حفظ سلطه خود، با تمسک به تمدن اروپایی، از طریق صنایع گوناگون در ایران، به راهبردهای مردم پسند، جهت استمرار سلطه خویش اقدام کردند و توأمان رفتاری قیم مآبانه و همراه با تحقیر و ایجاد ترس در جامعه را پی گرفتند.

در تاریخ سده اخیر، کتاب های متنوعی به ویژه در زمینه تاریخ، سیاست و جامعه شناسی ایران نوشته شده که نویسندگان آنها عمدتاً هم سو با جریان استعمار، چنین کتاب هایی را به رشته تحریر درآورده اند. به طور کلی، استعمارگران برای استمرار بخشیدن به حضور جابرانه خود در میان ملت ها، ازجمله ایران، بیش از هرچیز دیگر، از فن تاریخ استفاده شایانی بردند. براین اساس، ایران شناسی، تبدیل به مطالعات ویژه ای گردید که در زمان قاجاریه برای دولت های اروپایی رواج یافت و قسمتی از مطالعات آنها درمورد ایران را شامل شد.

نکته مهمی که درمورد ایران شناسی باید توجه داشت، این است که این مطالعات، کاملاً در جهت سیاست استعماری بود و ایران شناسانی که درباره تاریخ ایران مطالعه می کردند، غالباً با سیاست و مسائل سیاسی پیش می رفتند و با انگیزه سیاسی به این تحقیق می پرداختند. درواقع تولید چنین ادبیات تاریخی به شدت با پدیده استعمارطلبی پیوند خورد و حتی از مظاهر بارز آن قرار گرفت. ازاین رو، مهم ترین ویژگی این آثار که در نتیجه پژوهش های غربی ها به وضوح دیده می شود، عبارتند از اینکه ایرانیان از اندیشه و اندیشیدن محروم اند، ایرانیان خاموش اند و مطیع حاکمان، ایرانیان چاکرمنش و متملق اند، ایرانیان از اجتهاد و انتخاب محروم اند، ایرانیان ملتی مرده اند. (نجفی و فقیه حقانی، 1391: 426) بنابراین می توان نتیجه گرفت کتاب های ایران شناسی غربی، غیرقابل اعتماد، تحقیرکننده و تحریف آمیز محسوب می شوند. ازجمله کتاب هایی که به تحقیر ایرانیان پرداخته می توان به کتاب ایرانیان در میان انگلیسی ها[1] نوشته سر دنیس رایت؛ دیپلمات بازنشسته انگلیسی اشاره کرد. وی چهره ای از ایرانیانی که شیفته انگلیسی ها بوده اند را در ذهن خواننده ترسیم کرده است. (ر.ک: رایت، 1368: 10 - 7)

در آثار غربی ها، نوعی هماهنگی و همگونی کامل درمورد نگاه آنها نسبت به مسائل اسلام دیده می شود. اثر گلدزیهر با عنوان درس هایی درباره اسلام، اثر نولدکه با عنوان تاریخ قرآن و کتاب تاریخ دول و ملل اسلامی نوشته بروکلمان و... ادبیات واحدی دارند که تماماً به تحریف اسلام شیعی می پردازد. برای نمونه درمورد فقدان پیشرفت ایرانیان، ملکوم خان معتقد است: علت اصلی، سلطه اسلام بر جامعه ایران و جلوگیری از فعالیت اجتماعی زنان، توسط اسلام هست. وی اظهار می دارد که طبیعت اسلام، مملو از تعصب، جنگ، قتل و غارت و استبداد است. (ملکوم، 1362: 367)

باید اذعان داشت به گواه تاریخ، در کشورهای اسلامی، پیشاپیش هر نهضت ضداستعماری، نقش مرجعیت شیعه انکارناپذیر است. نقشی که همواره به عنوان تکیه گاه مطمئنی برای توده مردم، مطرح بوده است. ازاین رو استعمار همیشه درصدد از بین بردن و یا کم رنگ کردن تأثیر این نقش بوده است. چنین مقابله ای در تاریخ نگاری مشروطه کاملاً عیان است. براین اساس، آنچه اندیشه ها، جزئیات، وقایع و تاریخ تحلیلی رایج در جنبش مشروطه را تاکنون شکل داده، جریان سکولار حاکم بعد از مشروطه و جریان های سکولار دهه های بعد از آن بوده که ملهم از روشن فکران غرب بعد از رنسانس بوده است.

درمورد پدید آمدن اولین آثار ایران شناسی، جای پای استعمار و شرایط و اقتضائات آن، می توان به کتاب تاریخ کامل ایران اثر سر جان ملکوم، اشاره داشت. بر مبنای اظهارات وی، این کتاب کاملاً به دنبال تهیه اطلاعات، براساس نیازهای استعماری برای نوع تصمیم گیری سیاست مداران انگلیس جهت بهتر به استثمار کشیدن ایران به وجود آمده است.

علاوه بر ملکوم، بیشتر ایران شناسان هم از مأموران رسمی دولت انگلیس یا کمپانی هند شرقی بودند و بیشتر کارهای مطالعاتی خود را در جریان مأموریت های سیاسی و رسمی به ایران انجام داده اند؛ ازجمله آنها می توان به سفرنامه جیمز موریه، سفرنامه سرگوراوزلی، سفرنامه ویلیام اوزلی، سفرنامه راولینسون، ایران و قضیه ایران نوشته لرد کرزن، سفرنامه سرپرسی سایکس و خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ اشاره داشت. تمامی این آثار و نگارش بسیاری دیگر، تنها جهت خدمت به سیاست گذاری های استعمار بوده است.

در بین ایران شناسان، شخصیت برنارد لوئیس حائز اهمیت است؛ چراکه تحولات و تطورات زیادی در شرق شناسی ایجاد کرد. اما با وجود این بن مایه نگاه خصومت آمیز به اسلام و منادیان اسلام در اندیشه وی، همانند سایر مستشرقان پایدار مانده است. ایشان شاگردانی چون مارتین کرامر و... را تربیت نمود که تمامی این نویسندگان در تئوریزه کردن عامل عقب ماندگی ایران در اسلام و منادیان اسلام در عصر حاضر، تلاش داشتند. (مصاحبه نگارنده با دکتر توکلی، 24/1/1397) در نظر برنارد لوئیس، اسلام عبارت است از:

نیرویی ارتجاعی و ذاتاً خصمانه (علی الخصوص در ارتباط با غرب)، نامعقول و متعصب، متمایل به تسخیر جهان، اسیر بی بصیرتی خود که ناشی از تنگ نظری های لایتغیر سنتی است و بالاتر از همه، پدیده ای که از هم زیستی با ادیان و مردمان دیگر جوامع مطلقاً ناتوان است. در مقایسه با غرب یک اسلام خشن و با تعصب وجود دارد و در مقابل آن یک غرب سکولار معقول مدرن که بین آنها کشمکش استوار است (میرسپاسی، 1384: 102)

باید توجه داشت عناد و دشمنی انگلیسی ها در تاریخ نگاری غربی ها و روشن فکران وابسته به آنها، پنهان مانده و چنین سیاستی از ابتدا تا عصر حاضر، کاملاً مشهود است. برای نمونه در کتاب غرور و سقوط نوشته آنتونی پارسونز این ادبیات موج می زند. (توکلی، 1394: 10) انگلیسی ها تلاش داشتند با تبلیغات دروغ و چاپلوسی و عوام فریبی، سیاست امپریالیستی و خصمانه خود را نسبت به جریان مشروطیت ایران استتار نمایند و چنین وانمود سازند که گویا آنان بودند که مردم ایران را در کسب مشروطیت و مبارزه با شاه یاری نموده اند. کتاب انقلاب 1909 - 1905 ایران نوشته ادوارد براون به پیروی از همین نظریات کذب و عوام فریبانه نوشته شده است. (ر.ک: ایوانف، 1354: 42)

الف) شخصیت شیخ فضل الله در تاریخ نگاری غربی ها و غرب گرایان

اساس شخصیت شیخ فضل الله در تاریخ نگاری های غربی، عموماً برگرفته از ادبیات روشنفکران دوران مشروطه به بعد است. گواه بر این موضوع، ارجاعاتی است که این مورخین در استنادات خود آورده اند. البته باید توجه داشت چنین ادبیاتی را سیاست مداران استعمارگر برای مورخین روشنفکر آن دوران، تولید کردند و قلم روشن فکری را در جهت اهداف استعماری خویش به خدمت گرفتند و سپس آن را در سطح گسترده ای با استناد به چنین منابعی، بازتولید و نشر دادند. برای نمونه، ادوارد براون، پیتر آوری، کلمان هوار، مطالب خود را به میرزا آقاخان کرمانی، مهدی ملک زاده و... ارجاع داده اند. (ولایتی، 1389: 158) اگرچه این مطلب بدیهی است و با توجه به آگاهی از روح حاکم بر استعمارگری نیاز به اثبات ندارد، اما می توان به شب نامه ها و روزنامه های آن زمان، ازجمله روزنامه حبل المتین، نسیم شمال، روح القدس، مساوات و صور اسرافیل که در ایران منتشر می شدند، استناد کرد. آقای ملک زاده اشاره به شب نامه ای می کند که در زمان تحصن، به علما هشدار داده بود که در صورت ادامه تحصن، خائن به ملت معرفی می گردند. (ر.ک: ملک زاده، 1383: 2 / 291 - 290) ناظم الاسلام کرمانی نیز به چنین شب نامه هایی اشاره می کند که در کوران پیروزی مشروطه در کوچه ها پخش می شد و اتهاماتی را به شیخ وارد کرده بود. (ر.ک: ناظم الاسلام، 1357: 612) همچنین کلام آقای شوشتری نماینده مجلس، در جلسه 163 در سال 1330 دراین خصوص حائز اهمیت است. وی می گوید:

اسنادی الآن توی خانه من است به نام مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی یا حاج میرزا حسین... که اینها (مخالفین شیخ) برمی داشتند می نوشتند، عکس می آوردند که حضرت آیت الله العظمی شیخ [فضل الله] نوری فرمودند امور حربیه حرام است؛ یا فلان شخص مهدورالدم است. بعد فهمیدیم تمام این اسناد از منبع خارجی بوده است، برای اینکه عالَم روحانیت و اسلام را تکان بدهند... برای اینکه اختلاف در ایران پیدا بشود و برای اینکه وحدت کلمه از ایران، رخت بربندد و برای اینکه هر آدم متنفذی را و هر آدم مؤثری را ما در ایران خائن بشناسیم. (رائین، بی تا: 94)

دلیل دیگر، انجمنی است که ادوارد براون با نام «کمیته ایران» در دوران مشروطه برای حمایت از مشروطه ایجاد کرد و در این انجمن جمعی روشن فکرِ آزادی خواه را تغذیه فکری می نمود که در انحراف مشروطه بسیار مؤثر بودند. همچنین به نقل از نویسنده کتاب وهابیت ایده استعمار، کتابی از سوی وزارت مستعمرات انگلستان با عنوان «راه های نفوذ و منهدم ساختن استقلال کشورهای مسلمین» تدوین شد که در آن نقاط ضعف مسلمین و نقشه های مختلف در انهدام استقلال آنان آمده بود. این کتاب حاصل گزارش های مختلف جاسوسان انگلیس در این جوامع بوده که افزون بر راهکارهای مختلف، تأکید کرده بود وارد نمودن اتهامات نابجا در سطح گسترده به رجال دین، جهت تضعیف ارتباط مسلمین با علمای مذهبی، از اولویت برخوردار است. (همفری، 1390: 77 - 76)

البته این جریان از مورخین درمورد شخصیت شیخ فضل الله به عظمت مقام ایشان نیز اشاره داشته اند؛ اما نه به خاطر بیان حقیقت تاریخی، بلکه یا به جهت شناساندن شخصیت ایشان به سیاست گذاران استعمار بوده تا بتوانند سیاستی صحیح در مقابل شیخ اعمال کنند و یا به جهت عوام فریبی و مخفی ساختن چهره خویش در تاریخ بوده است. به این دلیل است که پیتر آوری در گزارشش بیان می کند رمز مخالفت شیخ با مشروطه خواهان را بایستی، نه در انگیزه های دنیاطلبانه، بلکه در اعتقاد او به حاکمیت مطلقه الهی بر جامعه و تضاد اصولی این نظریه با مبانی اندیشه های غربی درباره حکومت جستجو کرد. (آوری، 1367: 251)

همچنین کلنل پیکوت، وابسته نظامی سفارت انگلیس در ایران، ضمن گزارشی در سال 1316 ق به لندن از دانش کلان و پاکی شیخ در زندگی اش خبر می دهد و می نویسد: «بسیار باسواد است؛ زندگی منزه و فقیرانه ای دارد؛ بسیار مورداحترام است». (شهبازی، 1382: 3)

چنین توصیفاتی درخصوص شیخ فضل الله، مشخص می سازد که استعمارگران بسیار دقیق شخصیت ایشان را می شناختند؛ ازاین رو می بایست سیاستی اعمال می کردند که در مواجهه با شیخ مغلوب نگردد. به طور کلی تاریخ نگاری غربی ها و جریان روشن فکر غرب گرا درمورد شیخ فضل الله چند شاخصه دارد، ازجمله این شاخصه ها، شایعه پراکنی در قالب اتهاماتی چون رشوه گیری، محافظه کاری، مدافع استبداد بودن و... به شیخ بوده است. از دیگر مؤلفه های این جریان تاریخ نگار مدعی العموم بودن آنها است که این مؤلفه بعد از اعدام شیخ، صورت گرفت. براین اساس، تحقیق حاضر تنها به چنین اتهاماتی با تکیه بر تاریخ نگاری این جریان می پردازد.

یک. اتهام رشوه گیری به شیخ فضل الله

تاریخ مشروطه نوعاً بر پایه «نظریه توطئه» آن هم در افراطی ترین وجه خود به نگارش درآمده است و هر کسی که نسبت به سردمداران مشروطه و استعمارگران اعتراض و انتقادی می نمود با انواع اتهامات روبه رو می گردید. خاطرات حاج سیاح محلاتی، یحیی دولت آبادی، شیخ ابراهیم زنجانی، کتاب تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام کرمانی، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله نوشته حسن اعظام قدسی و... نمونه های بارز توطئه افراطی در مکتب تاریخ نگاری است.

به گواه تاریخ، اتهام پول گرفتن شیخ فضل الله از حکومت، ابتدا در روزنامه «لوایح» بیان شد. تا آن زمان در هیچ شب نامه و روزنامه ای چنین موضوعی بیان نشده بود. پس از آن، مخالفان شیخ، جهت درهم شکستن شخصیت ایشان، از این اتهام استفاده نمودند و در روزنامه ها و تواریخ منتسب به مشروطه خواهان، این مسئله با نقل های متناقضی وارد شده است. (ترکمان، 1362: 2 / 76) درواقع ستیز ایدئولوژیکی استعمارگران و روشن فکران غرب گرا با روحانیت در دشمنی با شیخ فضل الله تبلور یافت.

چنین اتهامی در تاریخ نگاری غربیان نیز درمورد شیخ فضل الله وجود دارد؛ برای نمونه والتر اسمارت، گزارش گر سفارت انگلیس در اوایل مشروطه و دوست تقی زاده و کسی که دخیل در کودتای اسفند 1299 بود، درمورد شیخ فضل الله می نویسد:

شیخ فضل الله با دریافت رشوه از دولت، مبارزه خود را علیه مجلس آغاز و نمایندگان را لامذهب نامید. (معاصر، 1347: 379)

اتهامی این چنینی در تاریخ نگاری روشن فکران، ازجمله ملک زاده نیز وجود دارد. همچنان که در ادبیات تاریخ نگاری کسروی درمورد شیخ فضل الله به وفور قابل مشاهده است. کسروی دراین خصوص می نویسد:

شیخ فضل الله از امین السلطان پول می گرفت و زمانی که اتابک به دست عناصر تندرو در برابر مجلس شورا ترور شد، شیخ نیز از تحصن دست برداشت.

این اتهام، آنچنان در نوشته های عصر مشروطه تکرار گردید که در ادبیات روشن فکران سکولار تاریخ نگار دهه های بعد، عملاً مرسوم و نهادینه گشت. به گونه ای که ماشاالله آجودانی در کتاب مشروطه ایرانی این اتهام را امری روشن قلمداد می کند. (ر.ک: آجودانی، 1382)

از دیگر مورخان غربی که چنین اتهامی را درمورد شیخ فضل الله روا داشته است، نیکی کدی، ادوارد براون و ونسا مارتین هستند. اینان با تعابیر گوناگونی شیخ را به گرفتن پول از محمدعلی شاه، متهم می سازند. البته این افراد به همراه جمعی از روشن فکران داخلی ازجمله ملک زاده، کسروی، یحیی دولت آبادی و... بیشتر متأثر از سر اسپرینگ رایس؛ وزیر مختار انگلیس، و جرج چرچیل؛ دبیر امور شرقی سفارت انگلیس در ایران صدر مشروطه، بوده اند.

چرچیل در گزارشی که از رجال دوران مشروطه برای سفارت انگلیس فرستاد، درباره شیخ فضل الله می نویسد:

وی با استفاده از کمک های مالی محمدعلی شاه با جنبش مشروطه خواهی سال 1907 به مخالفت پرداخت. (چرچیل، 1362: 139)

از سوی دیگر اسپرینگ رایس نیز در تلگراف خود به سر ادواردگری، وزیر خارجه بریتانیا، در مورخ 17 ژوئیه 1907 می نویسد:

به طوری که در گزارش ماهانه به تفصیل ذکر شد یکی از مجتهدین عمده با گروهی از پیروان خود به عنوان اعتراض نسبت به قانون اساسی و مجلس شورای ملی، بست نشسته است. ازجمله خواست های او، اخراج عده ای از نمایندگان برجسته مجلس و عملاً برقرار ساختن مجدد رژیم سابق است. وی حقوق هنگفتی به قرار هرروز یکصد لیره دریافت می دارد و عقیده عمومی بر این است که این پول از خزانه اختصاصی شاه پرداخت می گردد. (بشیری، 1363: 1 / 56)

گفتنی است، اسپرینگ رایس حقیقت را کاملاً وارونه جلوه می دهد؛ درحالی که لوایح و مکتوبات شیخ و یارانش در ایام تحصن، در حرم حضرت عبدالعظیم، موجودند و می توان بررسی نمود که در هیچ اعلامیه ای از سوی ایشان، سخنی از براندازی مشروطه و بازگشت به رژیم استبدادی وجود ندارد. آنچه از سوی متحصنین مطرح شده و بر آن پافشاری می شود، صرفاً لزوم اصلاح مجلس و انطباق قانون اساسی مشروطه با موازین شرع است. (ر.ک: ترکمان، 1362: 1)

افزون براینکه چرچیل و رایس، مدرکی برای اتهام خود ذکر نکرده اند. موضوع را مستند به عقیده عمومی بیان می کنند؛ یعنی شایعه ای که خودشان در جامعه نشر دادند. درحالی که تفکر حاکم بر جامعه نیز برخلاف این مطلب بوده است. همچنین خود شاه نیز با رایس مذاکره می کند و چنین شایعه ای را به شدت تکذیب می کند.

دو. اتهام محافظه کاری شیخ فضل الله

ریشه تاریخی محافظه کاری را در ضدیت با میراث روشن گری و تجدد و در واکنش به جریان عقل گرایی و لیبرالیسم غربی، می بایست جستجو کرد. محافظه کاران در برابر تفکر آزادی و برابری اجتماعی و دموکراسی مقاومت کرده و در مقابل، از رسوم و سنت های نظم پیشین حمایت به عمل آورده اند. اساساً هدف اصلی محافظه کاران، جلوگیری و یا محدود ساختن دگرگونی ها بوده است. آنان جامعه را واقعیتی روحانی و اندام وار می دانند که هرگونه برنامه ریزی و مداخله، به پیکر ظریف و شکننده اش آسیب می رساند.

محافظه کاران از پردازش نظام فکری در قالب نظریه ای عمومی، پرهیز دارند. عمدتاً ویژگی های اندیشه محافظه کاری را چنین ذکر کرده اند: سنت گرایی؛ گذشته گرایی؛ احترام به مذهب و مالکیت؛ تأکید بر فضایل اخلاقی سنتی؛ پدرسالاری اجتماعی و سیاسی؛ نخبه گرایی؛ مخالفت با بدعت و نوآوری و نواندیشی. افزون براینکه محافظه کاری با رمانتیسم، ناسیونالیسم، مذهب، نخبه گرایی و فاشیسم آمیزش داشته، و در مقابل، با همه گرایش های فکری، عمده در تجدد، از دموکراسی و لیبرالیسم گرفته تا آنارشیسم و سوسیالیسم، در تضاد بوده است.

 محافظه کاران عمیقاً به طبع بشر و امکان اصلاح آن به کمک عقل، بدبین اند و برای عقل انسان در مواجهه با عقل کلی تر نهفته در سنت یا مذهب، ارزشی قائل نیستند. به نظر آنان، میان عقل و رأی فردی با حقیقت، پیوندی نیست؛ و به طورکلی معرفت قطعی و یقینی دست نیافتنی است.

در چنین برداشتی است که یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب، شیخ فضل الله را متهم به محافظه کاری می سازد. (آبراهامیان، 1392: 440) و ژانت آفاری می گوید: «در مشروطه روحانیون محافظه کار به رهبری شیخ فضل الله از نهضت انقلابی فاصله گرفتند و به شاه نزدیک شدند.» (آفاری، 1379: 22) همچنین جرج بارکلی در گزارشاتی که به ادوارد گری می نویسد، درمورد شیخ فضل الله، القابی چون مرتجع، مستبد، محافظه کار و... به کار می برد. (ر.ک: بشیری، 1363) تولید چنین ادبیاتی درمورد شیخ فضل الله در تلگراف های آرتور نیکلسون به ادوارد گری نیز قابل مشاهده است. (ر.ک: معاصر، 1347: 1057 - 1056)

نکته حائز اهمیت این است که به اذعان تاریخ، شیخ فضل الله، حاضر نشد جهت حفظ جان خود به سفارت روس و عثمانی و... پناهنده شود و شهادت را جهت نمایان ساختن چهره منفور روشن فکران وابسته و استعمار، به آغوش می کشد. با این حال در تاریخ نگاری استعماری، از سوی روشن فکران و غربی ها اتهاماتی چون نفع طلبی، محافظه کاری، مرتجع، فتنه گر و... به شیخ فضل الله زده می شود که در آثار غرب زدگانی چون حاج سیاح که به شکلی بسیار سخیف در خاطراتش به شخصیت شیخ فضل الله می پردازد، دیده می شود. (ر.ک: سیاح محلاتی، 1356: 585 - 581) درواقع مورخین به دنبال آن هستند که شیخ فضل الله، رهبر جریان فکری مقاومت در مقابل استعمار را، که اساس رسالت شیخ در مشروطه بود، مخالف عقل گرایی، پیشرفت، روشنگری و... معرفی نمایند.

سه. اتهام استبدادخواهی

ادبیات تولیدشده در معرفی شیخ فضل الله درخصوص اینکه ایشان در مبارزات دوران مشروطه تمایل به استبداد داشت، بسیار فراوان است و اصولاً از گسترده ترین اتهاماتی که به شیخ نسبت داده شده، محسوب می گردد؛ به گونه ای که امروزه نیز این اتهام به شیخ، نسبت داده می شود. برای نمونه، ماشاالله آجودانی دراین خصوص می گوید:

شیخ فضل الله به جهت همکاری هایش با استبداد محمدعلی شاه و تشویق و حمایت شاه به کشتار مردم تبریز، در تحریک و تحریض او به قلع وقمع مشروطه خواهان «مجرم سیاسی» است. (آجودانی، 1382: 365)

اشخاصی چون جان فوران، پیتر آوری، ادوارد براون، ادوارد گری و دیگر نویسندگانی که به نوعی در تبعیت از سیاست های استعماری، در حوزه تاریخ مشروطه به تدوین کتاب تاریخی پرداخته اند، به چنین اتهامی نسبت به شیخ فضل الله، چیزی فروگذاری نکرده اند و بر این باورند که شیخ فضل الله به همراهی با محمدعلی شاه اقدام به توطئه و دسیسه علیه مشروطه خواهان نموده است. (آفاری، 1379: 253) جان فوران در کتاب مقاومت شکننده بر این عقیده است که شیخ فضل الله نوری طرف دار شاه مستبد است، به گونه ای که حتی مراجع مشروطه خواه نجف را نیز تکفیر می کند. (فوران، 1377: 279) همچنان که ادوارد براون ضمن آنکه شیخ فضل الله را به عنوان عامل دسیسه و تخریب مشروطه و وابسته به شاه می داند، درمورد رفتن ایشان به حرم شاه عبدالعظیم می نویسد: «یک سری تبلیغات ارتجاعی را آغازید و رهبران مردم را ملحد، بابی و امثالهم تکفیر نمود». (براون، 1380: 151)

خانم ژانت آفاری نیز در کتاب انقلاب مشروطه ایران می نویسد: «شیخ فضل الله، عین الدوله و وزیر بلژیکی او (مسیو نوز) را حمایت کرد و از سیاست های ضدمردمی عین الدوله پشتیبانی نمود». خانم آفاری مدعی است اتحاد سیاسی شیخ فضل الله با عین الدوله، منجر به کاهش اعتبار شیخ در تهران شد و باعث اعدام وی گردید. (آفاری، 1379: 77 - 76) چرچیل نیز درمورد شیخ فضل الله گزارش می دهد که وی مجلسیان را بابی و بی دین می خواند و شدیداً از محمدعلی شاه حمایت می کند. (بشیری، 1363: 1 / 73)

از سوی دیگر، روزنامه هایی مانند حبل المتین که در هتاکی به شیخ از هیچ اتهامی دریغ نورزیده، مشروعه خواهی را عامل دست مستبدین دانسته و می نویسد:

بعد از آنکه از هر در مأیوس شدند و برگشتن دوره استبداد را نتوانستند، صلاح چنان دانستند که به هر شیوه هست مسئله را دینی و مذهبی کرده، به اسم شریعت، بنیان اسلام را خراب کنند و به نام دیانت ظلم را اشاعه دهند. (روزنامه حبل المتین، ش 11)

این گونه ادبیات در تاریخ نگاری وابستگانی چون ملک زاده نیز مشهود است. وی مشروطه مشروعه را بزرگ ترین عکس العملی می داند که مستبدین در مقابله با انقلاب مشروطه برپا کردند. درواقع ملک زاده معتقد است: «استبداد و کهنه پرستی، سالوسی و عوام فریبی در لباس مشروطه مشروعه برضد آزادی و عدالت قیام نمود». (ملک زاده، 1383: 2 / 479 - 477)

اتهام شیخ در هم دستی با مستبدان، رشوه گیری از دربار، تبانی با بیگانگان و حسادت شخصی به دیگران، تماماً جنگ روانی بود که دشمنان دیرین اسلام و ایران، برای از میان برداشتن بزرگ ترین مانع دسایس خویش در این کشور، ساخته بودند. حقیقت آن است که شیخ فضل الله در مواجهه با راهبرد غرب گرایانی که در نقاب آزادی خواهی و مشروطه طلبی، سیاست های استعمارگران را اعمال می کردند، مقابله نمود. در واقع ایشان به تشجیع و ترغیب محمدعلی شاه بر مقاومت و ایستادگی در برابر خواست ها و تحمیل های دولت انگلیس و روس پرداخت، که این مسئله، بسیار متفاوت از قبول و حمایت از استبداد است. به عبارتی، شیخ ضمن دفع افسد به فاسد، درصدد بود جنبه بیگانه ستیزی نهضت بر محور پادشاهی صورت پذیرد؛ اما همیشه اندیشه شیخ بر این امر استوار بود که «تعرض به امور دینی و اعتقادی و ترتب مقدمات اضمحلال دولت اسلامی، مطلبی است که صبر بر آن روا نیست». (ترکمان، 1362: 1 / 69 - 68)

ب) حقیقت شخصیت شیخ فضل الله در اندیشه و عمل

شخصیت شیخ فضل الله را می توان از جنبه های مختلف بررسی نمود: به لحاظ علمی، عمق اندیشه، رفتار سیاسی، سلوک عملی و جنبه های بسیاری که در دوران خود سرآمد بود، که البته پرداختن به تمامی جنبه های شخصیتی ایشان نیازی به تعمق و تحقیق دیگری دارد. در این پژوهش سعی می گردد برخی از زوایای شخصیت ایشان در حوزه اندیشه و عمل بیان شود.

یک. باور عمیق شیخ به ولایت فقها

شیخ فضل الله چه به لحاظ تئوری و چه به لحاظ عملی، بر نظریه اصیل فقه سیاسی شیعه یعنی ولایت فقیه، تأکید داشت. حتی سلطان را نیز تحت این ولایت، قرار می داد. ایشان سلطنت را قوه اجرایی احکام اسلامی می دانست؛ بدین گونه که فقیه، حکم اسلام را مشخص می سازد و سلطان، مسئول اجرای همان حکمی است که فقیه تشخیص داده است. چنین اندیشه ای در شخصیت شیخ فضل الله توسط استعمارگران شناخته شده بود؛ به همین دلیل است که تمام حربه خود را علیه ایشان به کار بردند. دراین خصوص پیتر آوری می نویسد:

شیخ فضل الله نوری را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می داند و نه از مردم و شاه. (آوری، 1367: 251)

راهبرد اصولی شیخ فضل الله، جهت حفظ دین در جامعه، اجرای حدود و احکام شرع بود که البته از دیدگاه ایشان جز با حکم تنفیذ فقیهان محقق نمی شد. ازاین رو می فرماید:

در زمان غیبت امام، مرجع در حوادث، فقهای شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است و بعد از تحقق موازین، احقاق حقوق و اجرای حدود می نماید و ابداً منوط به تصویب احدی نخواهد بود. (ترکمان، 1362: 1 / 113)

بنابراین براساس نظر شیخ، اگر شخصی به نام شاه یا هر نام دیگری بر سر کار باشد، باید لزوماً در خط اسلام و مصالح مسلمانان حرکت کند و اصول اصلی را از کارشناسان خبره و امین اسلام یعنی فقها بگیرد.

تلاش شیخ جهت استقلال و رهایی از سلطه بیگانگان به ویژه استعمار غرب، در همه شئون فکری، سیاسی، حقوقی و غیره، هدفی اساسی بود. تقریظ ایشان بر کتاب «تبشیر اندر تبشر» (1314 ق) نشان می دهد که حرکت در این راه را مصداق «جهاد فی سبیل الله» شمرده و «تجارت سودمند دنیا و آخرت» می دانست. (ر.ک: الهی، 1314 ق)

دو. غرب شناسی شیخ فضل الله

شناخت عمیق شیخ فضل الله تنها از اسلام نبود؛ بلکه ایشان از مبانی فرهنگ و تمدن غرب و اصول موضوعه فکری و سیاسی آن نیز شناخت بسیار عمیقی داشت. به گونه ای که مشروطه غربی را خیلی سریع نفی کرد و به آبشخور فکری مشروطه از غرب و جریانات فراماسونری درون آن پی برد. نقادی ایشان از ماهیت نظام مشروطه با چنین شناختی صورت گرفت. آگاهی شیخ از اندیشه و نظام فکری غرب و مسائل روز در نوشته ها و اعلامیه های ایشان کاملاً نمود دارد:

در این عصر ما فرقه ها پیدا شده اند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را برحسب تفوت اغراض اسم های مختلف است: آنارشیست، نهیلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست و... (ترکمان، 1362: 1 / 266 - 265) (غربی ها) مهمی جز تکمیل حس ظاهر و قوای نکرویه ندارند و عقولشان مغطی به اغطیه کثیره کثیفه شده. (همان: 274)

این عبارات نشان می دهد شیخ می دانست غربی که پس از رنسانس ایجاد شده، با انسان شناسی و جهان شناسی جدید به میدان آمده و فرهنگ و تمدن نوینی را آفریده که حاصل این فرهنگ و تمدن، انسان جدیدی است که در اثر غفلت و نسیان، عهد ازلی خود را با خداوند عالم، نقض کرده است. انسانی که با نفی عبودیت الهی، مطیع نفس اماره خویش شده و با اتکا بر عقل و خرد منقطع از وحی (عقول مغطی به اغطیه کثیره) فقط دنبال ارضای شهوات و خواسته های نفس خویش است و نیم نگاهی نیز به عالم ماورای دنیای مادی ندارد.

شیخ فضل الله دانسته بود این تمدن جدید و دستاوردهای آن مانند مشروطه، آزادی، مساوات و... تناسبی با دین و دیانت ندارند؛ بلکه تماماً بر اندیشه ای استوار است که به جای گردش بر مدار توحید، حول محور انسان (اومانیسم) دور می زند. (ابوطالبی، 1388: 263) ازاین رو تمامی اتهامات و اهانت ها را به جان خرید تا بتواند تضاد عمیق افکار غربی با آموزه های اسلامی را روشن سازد. وجه دیگری که می توان درمورد غرب شناسی شیخ فضل الله مطرح کرد، این است که ایشان با ارتباط و مطالعاتی که داشت به ماهیت اومانیستی غرب جدید پی برده بود؛ ازاین رو نسبت به تمام مراحل نهضت با احتیاط کامل برخورد می کرد. به همین دلیل و به جهت عدم اعتمادش به مشروطه غربی و صحنه گردانان آن، اصل نظارت علما بر قوانین مجلس را ارائه داد و به حرم عبدالعظیم مهاجرت کرد؛ چراکه می دانست آنان به دنبال چیز دیگری هستند و مشروطه ای که سنگش را به سینه می زنند، با مشروطه موردنظر علما بسیار تفاوت دارد. ازاین رو تا هنگامی که مخالفان و روشن فکران سکولار به طور رسمی و صریح خواسته های ایشان را نپذیرفتند، به تحصن خویش پایان نداد.

شیخ فضل الله افزون بر نگاه معرفت شناختی بر مبانی غرب، در حوزه مسائل روز ایران و جهان نیز آگاهی داشت و همواره به دنبال کسب آخرین اخبار و اطلاعات ایران و اسلام در نقاط مختلف جهان بود. دراین رابطه حاج میرزا عبدالغفارخان نجم الدوله - ریاضی دان و منجم نامدار و دانشمند عصر قاجار - اوراق و نشریاتی را که خارج از کشور درباره اسلام و ایران منتشر می شد، تهیه می کرد و همواره ترجمه بخش هایی که به زبان های غیرشرقی بود، تحویل مرحوم شیخ می داد. همچنین نقل است که مرحوم شیخ در صدر مشروطه، ترجمه و ارسال مندرجات مطبوعات اروپایی درباره ایران را به علامه میرزا محمدخان قزوینی - مصحح دیوان حافظ - وا گذاشته بود که نزد شیخ درس خوانده و در آن زمان در اروپا به سر می برد. (ابوالحسنی، 1391: 116 - 115)

سه. مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه سکولار (مشروطه انگلیسی)

شیخ فضل الله نوری از زمانی که متوجه شد کج اندیشان و معاندان با شعارهای زیبای حریت و دموکراسی و برابری درصدد نفی قوانین و دستورات شریعت اسلام هستند، خود را از مشروطه خواهان جدا نمود و با تشریع مواضع اسلامی به مبارزه با ملحدان و کج اندیشان پرداخت و مبارزه پیگیر و سرسختانه خویش را برضد تفکر حاکم بر جنبش مشروطه آغاز کرد. (ادیب هروی، 1331: 143 - 136) شیخ فضل الله درخصوص مخالفتش با مشروطه انگلیسی توضیح می دهد که:

اگر مقصود، تقویت اسلام بود انگلیس حامی آن نمی شد و اگر مقصودشان عمل به قرآن بود عوام را گول نداده، پناه به کفر (سفارت انگلیس) نمی بردند و آنها را یار و معین و محل اسرار خود قرار نمی دادند... اگر بنای آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضوی از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس؟!... (ترکمان، 1362: 1 / 64 - 63)

شیخ کاملاً به دسایس روس و انگلیس و استراتژی شیطانی کلان آنها مبنی بر سیطره و استثمار ملت ها آگاهی داشت و معتقد بود: مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلیس بیرون بیاید و امثال یپرم برای آن سینه بزنند، به درد ما نمی خورد! (تندرکیا، 1335: 224) پیامد چنین برخوردی به ترور شیخ، توسط ایادی انگلیس انجامید و حتی سفارت انگلیس در محاکمه ضاربین دخالت کرد و مانع مجازاتشان گردید. پس از این ترور نافرجام، درگیری ها ادامه یافت تا به اعدام آن بزرگوار، توسط همان عوامل منتهی شد.

به دنبال اعدام شیخ، جرج بارکلی، سفیر انگلیس، به وزیر خارجه لندن، سر ادواردگری، نوشت: «شیخ برای مملکت خود خطر بزرگی بود؛ خوب شد که ایران او را از میان برداشت». (بشیری، 1363: 1 / 282) البته وی اذعان دارد که شیخ فضل الله مرتکب جنایتی نشده بود؛ اما چون یکی از دشمنان انگلیس به شمار می رفت و برای منافع انگلیس مخاطره آمیز بوده، می بایست او را از میان برداشت.

شیخ فضل الله به دنبال مشروطه ای بود که مطابق با فرهنگ و سنن جامعه ایرانی و هماهنگ با اسلام باشد. ازاین رو شورای نظارت بر قوانین مجلس را ارائه کرد تا هم سدی در مقابل جریان روشن فکری باشد و هم قوانین در چارچوب آموزه های اسلامی تصویب شود؛ به این جهت شعارش «و علیکم بالمشروطیه الاسلامی» بود. (رضوانی، 1348: 234 - 233) البته چنین شورایی خوشایند استعمارگران نبود. مثلاً هرپر هاریس آمریکایی در کنفرانس انجمن آموزشی ایران و آمریکا در واشنگتن می گوید:

اصل دوم متمم قانون اساسی در نظر آمریکاییان که مجبور بودند از آزادی هایشان با توجه ویژه مراقبت کنند بسیار زشت جلوه می کند... هیچ خطر، خطرناک تر از برقراری یک هیئت پنج نفری [از علما] نیست که... از سلسله مراتب روحانیت نمایندگی کرده، درباره قانونی بودن مطالب [مجلس] تصمیم بگیرد. (ترکمان، 1362: 2 / 324)

همچنین سر اسپرینگ رایس در این موضوع اظهار می دارد:

«بدیهی است به محض اینکه آزادی خواهان زمام امور را به دست بگیرند، این ماده کهنه پرستانه به زور، دایم در حال تعلیق قرار خواهد گرفت». (معاصر، 1347: 379)

این گونه اظهارات نشان می دهد شیخ فضل الله به خوبی جریان لیبرالیسم غربی و نفوذ آنها را در جنبش مشروطه تشخیص داده بود. به همین دلیل است که انگلیس برای کنار زدن شیخ از صحنه، تلاش کرد و برای این مقصود - به اذعان دولت آبادی و محمود محمود - کوشید تکفیرنامه ای از آخوند بر علیه شیخ بگیرد و زمانی که ناکام ماند، اقدام به جعل آن نمود. (دولت آبادی، 1362: 1 / 323)

شیخ فضل الله به خاطر عمق بینش اسلامی و آگاهی سیاسی که داشت، بیش از دیگران دریافت که جنبش مشروطه منحرف گردیده و زمام آن در دست عناصر مزدور بیگانه و غرب زده ای چون «پیرم خان ها» و «تقی زاده ها» و عناصر ضدمردمی، چون خان های بختیاری و «السلطنه ها» و «الدوله ها» قرار گرفته است و آنان تنها می خواهند علما را به صورت دکور و برای فریب دادن مردم همراه خود داشته باشند؛ از اسم آنان جهت دستیابی به قدرت استفاده کنند و پس از آن، عالمان را کنار زنند و به اسلام زدایی جامعه بپردازند.

تمامی مورخان مشروطه که ضدیت شدیدی نسبت به شیخ دارند و از هر نوع اتهامی به ایشان ابایی نداشتند، اعتراف دارند که پس از فتح تهران و پیروزی سران مشروطه در سال 1327 ق، با اینکه قبلاً به شیخ فضل الله سفارش شده بود برای مصونیت خود به یکی از سفارت های بیگانه پناهنده شود، اما شیخ زیر بار این ننگ نرفت و بیان داشت: «کشته شدن را به این کار ترجیح می دهد». کسی با این درجه شجاعت و شهامت جهت صیانت از آبروی اسلام و روحانیت، آیا چنان که مورخین غرب گرا و مستشرقین ادعا می کنند، می تواند تنها به خاطر جاه طلبی، حسادت شغلی، پول گرفتن از دربار با سفارت روس و محمدعلی شاه متحد گردد؟

نتیجه

اساس تسلط استعمارگران بر جوامع دنیا، مبتنی بر هویت زدایی و تحقیر و تحریف رهبران متفکر و استقلال خواه آن جامعه است. جهت نیل به این هدف، از فن تاریخ نگاری بیشترین بهره را برده اند. در ایران نیز در دوران مشروطه، چنین اتفاقی افتاد. چراکه نهضت مشروطه افزون برآنکه نقطه عطف تحولات بزرگ در نظام سیاسی - فرهنگی کشور، در نوع ارتباط آن با تمدن غرب بود، تجربه ای تاریخی بود که روح انقلابی و استقلال خواهی جامعه ایران به رهبری علما، برضد استبداد و استعمار در آن تبلور یافت. ازجمله رهبران مشروطه، شیخ فضل الله نوری بود که برخلاف سایر روحانیون مبارز در مشروطه، نظریه پرداز و حامل اندیشه حکومتی برای جامعه آینده بود. ایشان پیش از سایرین ناسازگاری فضای حاکم بر جنبش مشروطه را با اهداف اولیه مشروطه خواهان دریافت. به این جهت به نقادی از مشروطه می پردازد و در مقابل انحرافات می ایستد. از طرفی استعمارطلبان که منافعشان موردتهدید قرار گرفته بود از تمام نیروی خود بهره بردند تا به تخریب شخصیت ایشان بپردازند. جهت نیل به این هدف، مورخین خادم استعمار، در تاریخ نگاری خود از هرگونه اتهامی به ایشان فروگذاری نکردند و اتهاماتی چون رشوه گیری، محافظه کاری و استبدادطلبی و... را به شیخ نسبت دادند، تا ایشان که نماد مقاومت در برابر زیاده خواهی های استعمار بود، در تاریخ جلوه گری نکند.

بنابر آنچه درخصوص شیخ فضل الله ارائه شد، اگر پژوهشگر در نگارش تاریخ، از شعائر مذهبی، ارزش های زیرساخت اعتقادی و عناصر کارساز فرهنگی جامعه ایران، غافل باشد، رویدادهای جامعه ایران را یکسره به محاق و تحریف خواهد برد؛ آن گونه که مورخان حامی استعمار چنین کردند. همچنین حائز اهمیت است تأکید شود زیان بی اعتنایی مورخان به نقش و نفوذ تاریخ ساز تشیع و علمای دین، در فرآیند نگارش تاریخ نمود خواهد یافت.

منابع و مآخذ

1. آبراهامیان، یرواند، 1392، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری و محسن مدیر شانه چی، تهران، مرکز.

2. آجودانی، ماشاءالله، 1382، مشروطه ایرانی، تهران، اختران.

3. آفاری، ژانت، 1379، انقلاب مشروطه ایران، رضا رضایی، تهران، بیستون.

4. آوری، پیتر، 1367، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجار، محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.

5. ابوالحسنی، علی، 1391، آخرین آواز قو، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

6. ابوطالبی، مهدی، 1388، «از مطلق مشروطه تا مشروطه مطلق»، آموزه؛ مجموعه مقالات و سخنرانی های یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت ایران و نقش اجتهاد شیعه در آن، ش 5.

7. ادیب هروی، محمدحسن، 1331، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان.

8. ایوانف، م.س.، 1354، انقلاب مشروطیت ایران، کاظم انصاری، تهران، امیرکبیر.

9. براون، ادوارد، 1380، انقلاب مشروطیت ایران، مهری قزوینی، تهران، کویر.

10. بروکلمان، کارل، 1346، تاریخ دول و ملل اسلامی، هادی جزایری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

11. بشیری، احمد، 1363، کتاب آبی؛ گزارش های محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، ج 1، 17 دسامبر 1906 - 28 نوامبر 1908، تهران، نو.

12. ترکمان، محمد، 1362، رسایل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضل الله نوری، ج 1، تهران، خدمات فرهنگی رسا.

13. تندرکیا، شمس الدین، 1335، نهیب جنبش ادبی - شاهین، تهران، انتشارات روزنامه سیاسی فرمان.

14. توکلی، یعقوب، 1394، جستارهایی در تاریخ نگاری معاصر ایران، قم، معارف.

15. چرچیل، جرج، 1362، فرهنگ رجال قاجار، غلامحسین میرزا صالح، تهران، زرین.

16. دولت آبادی، یحیی، 1362، حیات یحیی، ج 1، تهران، عطار.

17. رایت، دنیس، 1368، ایرانیان در میان انگلیسی ها، کریم امامی، تهران، نو.

18. رائین، اسماعیل، بی تا، اسنادخانه سدان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

19. رضوانی، محمد اسماعیل، 1381، انقلاب مشروطیت ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

20. رضوانی، محمداسماعیل، شهریور 1348،»بیست ودو رساله تبلیغاتی از دوره انقلاب و مشروطیت»، سال 12، ش 5 و 6، روزنامه حبل المتین، ش 48، 11 جمادی الاولی 1325 ق.

21. شمیم، علی اصغر، 1378، ایران در دوره سلطنت قاجار؛ قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم، تهران، بهزاد.

22. شهبازی، عبدالله، مرداد 1382، انقلاب مشروطیت ایران در گفتگو با عبدالله شهبازی، خبرنامه ش 1، همایش نخستین سده انقلاب مشروطه ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

23. فوران، جان، 1377، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی، احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا.

24. گلدزیهر، ایگناس، 1357، درس هایی درباره اسلام، علی نقی منزوی، تهران، کمانگیر.

25. معاصر، حسن، 1347، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران؛ مستخرجه از روی اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، تهران، ابن سینا.

26. ملک زاده، مهدی، 1383، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2، تهران، سخن.

27. ملکوم، سرجان، 1362، تاریخ کامل ایران، ترجمه اسماعیل حیرت، تهران، افسون.

28. مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، 1389، در مشروطه چه گذشت، تهران، مؤسسه فرهنگی - هنری قدر ولایت.

29. مؤمنی، باقر، 1354،ایران در آستانه انقلاب مشروطیت و ادبیات مشروطه، تهران، گلشاییان.

30. میرسپاسی، علی، 1384، دموکراسی یا حقیقت، رساله ای جامعه شناختی در باب روشنفکری ایرانی، تهران، طرح نو.

31. کرمانی، ناظم الاسلام، 1357، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.

32. نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، 1391، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

33. همفری، 1390، وهابیت ایده استعمار، سید احمد علم الهدی، تهران، جمهوری.

34. الهی، میرزا عبدالرحیم، 1314 ق، تبشیر اندر تبشیر، تقریض شیخ فضل الله نوری، تهران، بینا.

35. ولایتی، علی اکبر، 1389، مقدمه فکری نهضت مشروطیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت

 

[1] کتاب ایرانیان در میان انگلیسی ها، آخرین اثر دیپلمات بازنشسته انگلیسی، سر دنیس رایت (نشر یافته در لندن در سال 1985) فراز و فرودهای مناسبات ایران و انگلیس را از اواخر دوره صفویه تا پایان دوره قاجاریه مرور می کند و سرگذشت ایرانیانی را که در این میان با انگلیسی ها، حشر و نشر داشته اند، شرح می دهد. همین نویسنده قبلا کتابی با عنوان انگلیس ها در میان ایرانیان تألیف کرده بود که بیشتر در شرح احوال انگلیسیانی بود که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به عنوان دیپلمات و جهانگرد به ایران سفر کرده و در بسیاری موارد عاقد قراردادهایی بودند که در چارچوب سیاست استعماری بریتانیای کبیر، به خاطر حفظ امپراتوری آن کشور در هندوستان، بر ایران تحمیل می شد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر