به گزارش مشرق، آیتالله مصباحیزدی شخصیتی جنجالی در دو دهه اخیر بوده است. در ایام دولت اصلاحات به صورت هماهنگ مورد توجه و حمله جریان حامی دولت قرار داشت و به شدت افکار و آرا و نظریاتش باعث جنجال و هجمه به وی میشد. روی کار آمدن دولت احمدینژاد و حمایت تام وی هم فصل دیگری از زندگی این روحانی بود. با این حال حضور مستقیم وی در عرصه سیاست و حمایت از یک حزب سیاسی باعث انشقاق و تفرق هواداران وی شد.
با این حال شخصیت علمی و دینی آیتالله مصباحیزدی فارغ از مباحث سیاسی قابل تامل است تا جایی که رهبری در دیدار دانشجویان شرکتکننده در اردوی آموزشی-پرورشی بسیج دانشجویی فرمودند که «بنده نزدیک به 40 سال است که جناب آقای مصباح را میشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیمالقدر، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر میکند. 1378/06/13».
کتاب «ذوالشهادتین امام» که قرار است خاطرات این روحانی صاحبنام را روایت کند، از سال 1313 تا سال 1368 را روایت و به بنا به دلایلی سه دهه اخیر را به فرصتی دیگر موکول کرده است.
نویسنده در توضیح چگونگی شروع فعالیت نگارش این کتاب میگوید: «تابستان سال 1392، دغدغهای قدیمی من را به ساختمان موسسه «امام خمینی (ره)» در بلوار امین شهر مقدس قم کشاند تا روایتگر زندگی پرفراز و نشیب رییس این موسسه باشم. پس از مذاکراتی کوتاه، حجمی از گفتوگوهای آیتالله مصباحیزدی با آقای قطبی، رییس دفتر وقت ایشان که در سالهای 1370-1369 انجام شده بود، در اختیار اینجانب قرار گرفت. این گفتوگوها مبنای متن پیش رو شد.
همچنین در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 13 جلسه گفتوگو (بدون تاریخ) با ایشان موجود بود که با متن اصلی مطابقت داده شده است. همچنین دو گفتوگو از آیتالله مصباحیزدی در نشریه وزین «یادآور» به اهتمام جناب آقای محمدرضا کایینی منتشر شده بود که به خصوص گفتوگوی مربوط به گروه فرقان بسیار کارآمد بود. چند گفتوگوی پراکنده در توصیف شرح حال استاد نیز در مجلات دیگر منتشر شده بود که بخشهایی از آن در متن کتاب قرار گرفته است.»
چگونه روحانی شدم!
کتاب «ذوالشهادتین امام» به صورت روایت اولشخص از زبان آیتالله مصباح بیان شده است و وی از زندگی شخصی خود در همه حالات خاطراتی را بیان میکند و البته لحن روایت هم طوری است که از حالت رسمی خارج شود تا مخاطب با آن ارتباط بگیرد.
وی درباره تولد خود با این خاطره شروع میکند: «زمانی که مرحوم والدهام مرا باردار بودند، خوابی دیدند و به ایشان گفته بودند خدا به شما پسری میدهد که حامی قرآن و مبین علوم قرآنی است.» و همین خاطره باعث میشود که راه و مسیر محمدتقی نوجوان به سمت حوزه و علوم دینی بیفتد؛ البته با تشویقهای آقاشیخ احمد آخوندی.
وی وضعیت روحانیت را در دهه 20 اینطور ترسیم میکند: «روحانی در آن دوره و زمانه شبیه قاری قرآن سر قبرها یا به تعبیر دیگر گدای محترمی بود که پوشاک محترمی به نام دین پوشیده بود. وضع طلبگی در آن زمان سطحش پایین بود؛ نه استاد منظمی بود، نه در مدرسه وضع سامانداری وجود داشت. مدارس علمیه مخروبه شده و بسیاری از مدارس حوزه به صورت انبارهایی برای کاسبهای اطراف درآمده بودند».
جالب اینجاست که مصباح جوان همزمان که دروس حوزوی را میخواند، علاقهمند بود در درسهای دیگر هم شرکت کند و اینچنین راهش به کلاسهای زبان فرانسه، انگلیسی، فیزیک و شیمی بازمیشود؛ «در طول اینمدت وقت زیادی صرف فراگیری زبان انگلیسی و شیمی و بیولوژی و جامعهشناسی و روانشناسی میکردم».
همراهی با امام در مبارزه
یکی از اشکالاتی که به آیتالله مصباحیزدی عموما از سوی طیف موسوم به اصلاحطلب گرفته میشد، نداشتن سابقه مبارزاتی در قبل از انقلاب است. این در حالی است که ایشان عموما در بطن مبارزه قرار داشته است. وی آشنایی خود با امام را مهر 31 شمسی بیان میکند که در درس اصول و اخلاق امام(ره) شرکت میکند و از زمان مبارزه امام(ره) با حکومت پهلوی همپای ایشان بوده است.
یکی از اولین فعالیتهایش برای امام(ره) کمک به تصحیح و چاپ رساله ایشان بعد از فوت آیتالله بروجردی بود؛ «من گاهی برای تصحیح کتاب به تهران مراجعه و زیارتشان میکردم و اجازه میگرفتم برخی مطالب را تصحیح کنم. از آنجا ارتباط نزدیک با ایشان برقرار شد و به رغم اینکه ایشان در صدور اجازه برای امور حسبیه مقید به دو شاهد بودند اما در اینگونه وارد به بنده اکتفا و اجازه صادر میکردند. آقای مسعودی نقل میکرد امام(ره) فرموده بودند ایشان ذوالشهادتین است». عمده فعالیتهای مصباح جوان همراهی با سایر آقایان چون هاشمیرفسنجانی در تنظیم اعلامیهها و البته انتشار مجله انتقام و بعثت بود که باعث حساسیت ساواک و در نهایت دستگیری وی شد.
حضور وی در جمع اولیه تاسیس جامعه مدرسین که ابتدا هیاتی 11نفره بود، از جمله فعالیتهای وی بود که باعث جلب توجه مردم به این جمع و البته حساسیت رژیم به آنها شد و این مساله هم به پرونده وی در ساواک اضافه کرده بود و باعث فرار وی به شهر انار در منطقه یزد و رفسنجان بود؛ با این حال در بازگشت وی به ساواک احضار میشود.
مواجهه سخت با شریعتی!
یکی از فعالیتهای مصباحیزدی مقابله با فعالیتهای علی شریعتی جوان بود که به زعم وی «مطالعات اسلامیاش عمق ندارد و گاهی هم اشتباه میکند»؛ با این حال حضورش در حسینیه ارشاد و انتشار جزوات اسلامشناسی، او را نسبت به وی حساس کرد و با مطالعه جزوات دریافت که «در اینها اشکالات اساسی هست که اگر بماند و به رسمیت شناخته شود، خطرات بسیار بزرگی را ایجاد خواهد کرد».
به گفته مصباح، شریعتی «اصل مساله وحی و امامت و خاتمیت را تخریب میکرد»؛ با این حال مصباحیزدی قصد اینکه مبارزه کند را با شریعتی نداشته ولی برای ابطال مطالبش سکوت اختیار نمیکرد. با این حال تلاشهای وی برای دیدار و صحبت با شریعتی به دلایل متعدد به نتیجه نمیرسد و از لحن وی طوری استنباط میشود که شریعتی از این دیدار استنکاف کرده است؛ هر چند مصباحیزدی در درسها و سخنرانیهای خود اشکالات سخنان شریعتی را پاسخ میداده و معقتد بوده منشأ اشتباهات شریعتی «این است که سخت تحت تاثیر فرهنگ غربی و مشخصا تحت تاثیر رنسانس و پروتستانتیسم واقع شده و وانمود میکرد شبیه جلال آل احمد است»؛ هر چند مصباحیزدی برای اینکه مقابلهاش با شریعتی به نفع حکومت شاه تمام نشود، راهی انتخاب میکند که میگوید «تصمیم گرفتم در کلاس درس و جلسات مذهبی این مطالب را بدون استناد به گویندهاش مورد بحث قرار بدهم».
کتاب خاطرات و اسنادِ مبارزات حضرت آیتالله مصباحیزدی اثر محمدحسن روزیطلب در قطع رقعی و 416 صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شده است.
*صبح نو