به گزارش مشرق، دهم ماه رمضان سالروز وفات حضرت خدیجه(س) است؛ یار وفادار پیامبر اسلام و مادر حضرت صدیقه طاهره؛ همو که در دورههای سخت همراه پیامبر بود و هر آنچه از دنیا داشت برای تبلیغ دین پیامبر خاتم بخشید. در ادبیات داستانی فقط یک رمان برای این بانوی فاضل نوشته شده است که در این گزارش نگاهی به آن خواهیم داشت.
رمان «یوما» درباره حضرت خدیجه کبری است؛ کسی که در اسلام ابهت و احترام خاصی دارد و با این نگاه، «مریم راهی» نویسنده کتاب دست به قلم برده تا از همسر پیامبر بنویسد، در حالی که اطلاعات زیادی هم از وی در تاریخ نیست و فقط یکسری مشهورات تکراری وجود دارد. اینجاست که کار سخت آغاز میشود. از سوی دیگر نویسنده باید سعی کند داستانی بنویسد تا خلأ تاریخ را پر کند و از دیگر سو باید از وهم و خیالات که شبهه به همسر پیامبر باشد، خودداری کند. تاریخنوشتن آسانتر از داستاننوشتن است و این در زندگی شخصیتهای مقدس باید رعایت شود؛ اتفاقی که در این اثر رعایت شده است.
نویسنده کتاب هم در جایی گفته است: «برای تحقیق در مورد زوایای مختلف زندگی حضرت خدیجه بیشتر از 70 عنوان کتاب تاریخی بررسی شد تا چیزی از زندگانی حضرت گفتهنشده باقی نماند؛ البته از زندگی ایشان اطلاعات زیادی در دسترس نیست. من درباره زندگی حضرت خدیجه(س) و حضرت محمد(ص) باید حتماً در همان چارچوبی که تاریخ به من گفته است، پیش میرفتم، نباید جملهای میگفتم که خلاف واقع باشد؛ اما در حوادث پیرامونی من از تخیل استفاده کردم، شخصیتهایی تخیلی در این رمان وجود دارند که گاهی مابهازای خارجی نیز داشتهاند».
نویسنده، کتاب را در سه بخش آورده است؛ در بخشی که بستر اصلی رمان است، ما با زمانی روبهرو هستیم که ساعات منتهی به ولادت حضرت فاطمه(س) است؛ یعنی در فاصلهای که احساس میشود که حضرت فاطمه(س) دارد به دنیا میآید، رمان شروع میشود تا زمان ولادت حضرت فاطمه(س). یک بخش دیگر فلاشبکهایی است که به قبل از ازدواج حضرت خدیجه با حضرت محمد(ص) میپردازد یا حوادثی که بعد از ازدواجشان با ایشان و بعد از آغاز بعثت اتفاق افتاده و بخش سوم هم به معرفی کسی که حضرت خدیجه به عنوان همسر عاشق اوست، میپردازد.
نام این رمان برگرفته از عبارتی است عربی که کنیز حضرت خدیجه(س) به وی اطلاق میکند. این نام توسط نویسنده چنان هوشمندانه در بخشهایی از متن قرار گرفته که مخاطب پس از به پایان رساندن کتاب، ناخودآگاه به معنای آن پی برده و علت اطلاق آن به چنین بانویی را درک میکند. محور اصلی داستان همانطور که از نامش پیداست، به وجه مادر بودن حضرت خدیجه(س) مرتبط است.
حضرت خدیجه(س) مادر حضرت فاطمه(س) برجستهترین بانوی اسلام بودند؛ همچنین مادر بودن ایشان فقط به این بازنمیگردد، بلکه حضرت خدیجه پیش از ازدواج با حضرت رسول(ص) نیز به مادر ایتام معروف بودند و حضرت رسول نیز ایشان را ملقب به امالمومنین کردند. برای بیان داستان از راویهای گوناگونی استفاده شده، گاهی راوی از نزدیکان و کنیزان حضرت انتخاب شده است و گاهی از دوستان و گاهی هم از دشمنان و فصلهایی نیز راوی خود حضرت خدیجه(س) هستند.
در معرفی پایگاه نیستان درباره این کتاب هم آمده است: «این داستان تصویری رئالیستی از مکه و مدینه در دوران حیات پیامبر اکرم(ص) به تصویر میکشد و به طور غیرمستقیم به ارزشگذاریهای اجتماعی اعراب جاهلیت اشاره میکند؛ به روشنی و البته به دور از هرگونه بیرونزدگی از اسلوب داستان.
جدای از این، موفقیت مهم نویسنده در ترسیم سیمای کفار در زمان پیامبر اکرم است. نویسنده برای این منظور با بهرهگیری هوشمندانه و بسیار هنرمندانه از ادبیات و واژهها، جان باورها و اعتقادات اعراب در دوران بعثت را در قالب دیالوگهایی که نشان از توان اعراب آن دوران در بهرهمندی از کلمات و واژگان نیز هست، به تصویر میکشد. این هنرمندی در لفاظیهای شخصیتهایی مانند امجمیل به بهترین شکل ممکن خود را به تصویر کشیده و جذابیت متن را دوچندان میکند. از این نقطه نگاه شاید بتوان استراتژی نویسنده برای ترسیم چهره قهرمان داستانش از زبان چهرههای منفی را یکی از موفقیتهای مهم این رمان دانست.»
برشی از کتاب
بخشهای ابتدایی کتاب درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ جایی که پیامبر با حضرت صحبت میکنند و درباره مولود تازه سخن میگویند.
«من خدیجهام، از قریش، دختر خُوَیلَد، همسر نبی خدا، محمد مصطفی و عروس آمنه و عبدالله. زادگاهم مکه است و به آیین ابراهیم خلیل و رسول خاتم کعبه را طواف میکنم. ایامی داشتهام تاکنون که هر یکی نیکوتر از دیگری، اما امروز نیکوترین آنهاست به عدد رحمت و برکت. این خبر را من از محمدم شنیدهام و تا این لحظه کسی جز ما دو تن از آن آگاه نیست. ـ باورم کن عزیزتی!… بالله، من از سوی آسمان مامورم و…
سیده نساء قریش هستی تو... چهرههای مشهور عرب و عجم را میشناسی... با سران یهود و نصارا ملاقات داشتهای... با پادشاهان ممالک مجاور در دادوستدی... در روزگاری که زنان یا مطربند یا خنیاگر یا خانهنشین یا واپسمانده. سپس آمیخته با نیشخند گفت: چه سود که همهشان و شوکت را دادهای و در عوض این تنهایی بیارزش را گرفتهای... مشتی برده و مسکین و یتیم و درمانده ...
چشمان مشتاق خدیجه خیره بر چشمان پربرق محمد است تا شرط آخر را بگوید و او آخر سر تمام و کمال مومن گردد. نسیمی میوزد و گیسوان محمد را پیچ و تابی میدهد و او مشفقانه میگوید: خدیجه من، ای نخستین بانوی مومن. تمام شیرینیهای عالم بر دل خدیجه میریزد؛ شیرینتر از عسل و او همچنان: آنان که دعوت حق را اجابت کنند، عاقبتشان برترین پاداش و خوشترین زندگانی است...
خدیجه سر تکان میدهد و تمام تنش گوش میشود اما بیقرار شرط پایانی است که صوت نبوی باز در گوشش میپیچد: عمر هر کسی را پایانی است ناگزیر که چون به سر رسد روح از تنش جدا گردد و آنگاه که چشم از دنیا فروبندم، هدایت قوم بشر بر عهده وصی من خواهد بود؛ برگزیدهای از جانب پروردگار. خدیجه خیره به چشمان محمد گفت: من به او نیز مومنم یا رسولالله، یقین بدان به خدایم و رسولش و وصی او مومنم. محمد چون منتظری که انتظارش به سر آمده و خاطرش آسوده گشته لحظهای خرسند چشمان پرسوال خدیجه را مینگرد و سپس آهسته میگوید: من برای تو همان محمدم.
*صبح نو