این نویسنده پیشکسوت که نوزدهم اردیبهشتماه تولد 87سالگی اوست، در گفتوگو با ایسنا، از سرگذشت داستاننویسی ایران در طول فعالیت سه نسل از داستاننویسان گفت و اظهار کرد: نسل اول داستاننویسی ایران از سال 1300 شروع میشود و تا سال 1332 و زمان کودتای 28 مرداد ادامه دارد. این نسل را هشت نویسنده تشکیل میدهند: محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، سیمین دانشور، جلال آلاحمد، بهآذین و ابراهیم گلستان. این داستاننویسان اغلب آرمانگرا یعنی معتقد به آرمانهایی برای ایران هستند.
او ادامه داد: البته بیشتر کارهای جمالزاده سرگرمکننده است و مروری بر خاطرات گذشتهاش دارد، اما هدایت آرمانگرا و آلاحمد بیشتر دینمحور است. گلستان هم زبانمحور، دانشور زنمحور، بهآذین چپمحور و بزرگ علوی مبارزهجو است. این خصوصیت کارهای آنان است که آنها را از هم جدا میکند.
میرصادقی سپس فرق عمده میان نویسندگان نسل اول و دوم را پختگی آثار نسل دوم دانست و اظهار کرد: در آثار نویسندگان نسل اول، پختگی آثار نسل دوم وجود ندارد. البته یکی، دو استثنا وجود دارد؛ جلال آلاحمد، ابراهیم گلستان و حتی صادق چوبک به مرور کارهایشان پختهتر میشود، البته چون در زمان نسل دوم هم دوام میآورند. بعضیها اما رفتند و تمام شدند، درحالی که همانطور که گفتم آثار برخی نویسندگان نسل اول بعد از سال 1332 از نظر تکامل نثر و شیوه ارائه قدرت پیدا میکند.
این داستاننویس و مدرس داستاننویسی که معتقد است نسل دوم، دوران شکوفایی نویسندهها است گفت: نویسندگان نسل دوم هم از نظر نثر و هم از نظر تنوع شکوفا میشوند و در عین حال آرمانگرا هم هستند. آن تعداد از نویسندگان نسل اول که در نسل دوم باقی ماندند، تا حدی تحت تاثیر ادبیات غرب هستند؛ آلاحمد بیشتر تحت تاثیر ادبیات فرانسه و چوبک تحت تاثیر ادبیات آمریکا است.
او افزود: نسل دوم در عین حال که آرمانگرا هستند، بیشتر به آرمانهای ملی و کمتر به خصوصیتهای فردی و روانشناختی توجه دارند. البته همانطور که گفتم هر کدام در جهت اعتقاداتشان گام برمیدارند. مثلا آلاحمد بیشتر مذهبی است و آرمانگراییاش در جهت برگشت به گذشته است و به الهام و شهود اعتقاد دارد، یعنی بازگشت به یک خصوصیت ملی و سنتی و فکر میکند با اتکا به مذهب همه چیز آرمانی به دست میآید.
نویسنده کتاب «عناصر داستان» سپس اظهار کرد: نسل دوم نویسندگان شامل 31 نویسنده هستند که من هم جزء آنان هستم. میتوان هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی، محمود دولتآبادی و احمد محمود را از چهرههای برجسته این نسل دانست. کارهای این چند تن خصوصیت عمدهای دارد که آنها را از میان 31 نفر جدا میکند. در واقع هر کدام شناسنامه روحی خودشان را ارائه میدهند و سعی میکنند فردیت جداگانه خودشان را در داستانهایشان انعکاس بدهند و این خصوصیتی است که داستان امروز را از قصههای گذشته جدا میکند. قصههای گذشته را میخواندیم تا سرگرم شویم، چون بیشتر داستان حکایت میکنند و خصوصیت لذتدهی و سرگرمکنندگی دارند، اما فقط شناختی از گذشته به خواننده میدهند که این شناخت عام نیست. اما نویسندگان بزرگ نسل دوم که نامشان را بردم، شناختی میدهند که از خصوصیت فردی و روحی خودشان است یعنی دیگر قصه نیست و دارای خصوصیت روانشناختی عام است. مثلا ما در «هزار و یک شب» میبینیم که شاه یک پسر دارد که بد است و یک پسر دارد که خوب است ولی در آنها خصوصیات روحی و روانشناختی دیده نمیشود، اما چیزی که به داستان امروز اضافه شده این خاصیت روحی و روانشناختی است، یعنی هر شخصیت در داستان یک خصوصیت فردی دارد. در داستان امروز دیگر همانند قصهها فقط قهرمان نداریم و شخصیت مرکزی، اصلی و ... داریم، دیگر کسی نماد شیطان و خدا نیست بلکه یکی نماد یک طرز تفکر و دیگری نماد طرز تفکر دیگری است.
میرصادقی ادامه داد: در قصههای گذشته خصوصیت روانشناختی وجود ندارد و آدمها فردیت ندارند و عام هستند، اما در داستان امروز شخصیتها با خصوصیت روانشناختی شناخته میشوند.
او با بیان اینکه ویژگی نویسندگان نسل دوم برجسته بودن خصوصیت روانشناختی است گفت: نثر جمالزاده، بزرگ علوی و هدایت نثر الکنی است. گرچه هدایت شاهکاری مثل «بوف کور» را خلق کرده ولی از نظر نثر به قدرت نثر نویسندههایی که در نسل دوم هستند نمیرسد.
جمال میرصادقی سپس به ظهور نسل سوم نویسندگان پس از پیروزی انقلاب اشاره و بیان کرد: نسل سوم از سال 57 شروع شده و تا امروز ادامه داشته است. ضمن اینکه هنوز اتفاقی برای روی کار آمدن نسل چهارم نیفتاده است. چون نسل اول حاصل نهضت مشروطه، نسل دوم حاصل کودتای 28 مرداد و نسل سوم حاصل انقلاب است.
این داستاننویس افزود: داستانهای نویسندگان نسل سوم به نسبت متنوعتر ولی فاقد آرمانگرایی است. این تنوع بیشتر فردیتها را نشان میدهد اما جنبه عام ندارد، به همین دلیل آن شناسنامه آرمانگرایی که دو نسل قبل داشتند در نسل سوم وجود ندارد، برای همین آثارشان در عین تنوع ماندگار نیست، چون فردیت از جنبه عامگرایی در آنها نیست.
میرصادقی در ادامه با دستهبندی نویسندگان نسل سوم در سه گروه اظهار کرد: یک گروه دنبالهرو نسل دوم هستند، گروهی اسلامگرا هستند که آمدند و گفتند نثرهای گذشته جنبه عینی داشته و ما میخواهیم جنبه مقدس، الهام و شهود داشته باشد. موضوعات آنها کمی شبیه به قصهها شده و بیشتر به شخصیتهای مقدس توجه کردند، در واقع اصل داستان بر تجربه و مشاهده است و نه بر الهام و شهود. گروهی دیگر از نسل سوم هم رو به غرب دارد، آن خصوصیت، تکنیک و استحکام نسل دوم را ندارد و صرفا به نویسندههای خارجی توجه کرده است، این نسل بیشتر سمت نوگرایی رفتهاند و به پسامدرن توجه دارند و دنبالهرو جریان نهضت هنریای که در غرب پیش آمده هستند.
جمال میرصادقی در پاسخ به سوالی درباره اثرپذیری خود از نویسندگان خارجی و ایرانی گفت: بزرگترین نویسندههای دنیا مثل تولستوی، همینگوی، داستایفسکی، دیکنز، جویس و وولف نه تنها بر من که بر همه نویسندگان تاثیر گذاشتهاند و مشاهیر جهان هستند. اما دو نویسنده هستند که هنوز اعمال قدرت میکنند و همه جهان تحت تاثیر آنها هستند؛ اولی چخوف است؛ چخوف بر تمام دنیا تاثیر گذاشته، تنوع در کار او زیاد است و به جای اینکه خصوصیت خلاقش زیاد باشد خصوصیت روانشناختیاش زیاد است. او داستانهای برشی را به میان آورد. نویسندههای بزرگ دنیا همه تحت تاثیر چخوف هستند. دیگری همینگوی است که حتی مارکز خود را تحت تاثیر او دانسته است. داستانهای همینگوی بیشتر از نظر ساختاری مطرح است. او به جای اینکه توصیف و تشریح کند، داستان را در تصویرپردازیها نشان میدهد.
او در ادامه بیان کرد: نویسندههای قبل از همینگوی مثل دیکنز، داستایفسکی، تولستوی، وولف، جویس و پروست همه توضیح و تفسیر میدادند، ولی نویسندههای آمریکایی گفتند که این روش درست نیست و باید در عمل نشان داده شود و به جای بازگویی، بازنمایی کرد. نویسندههای نسل دوم هم سخت تحت تاثیر نویسندههای آمریکایی هستند، اما نوشتههای دولتآبادی توصیفی و توضیحی و نثرش کمی کهنه است و به قبل از نویسندگان آمریکایی برمیگردد، ولی احمد محمود هم تحت تاثیر آمریکاییها است. من هم تحت تاثیر نویسندههای آمریکایی هستم.