در پارک نارای ژاپن، از دیرباز عقیده داشتند که گوزن خالدار خصوصیاتی الهی و مقدس دارد. کشتن یکی از آنها حتی بر حسب تصادف، سزایی جز مرگ نخواهد داشت. این موضوع دستمایهی «یورگوس لانتیموس» کارگردان فیلم دندان نیش شده تا در فیلم کشتن گوزن مقدس، آخرین اثر تمثیلی و بیرحمانهی خود که هیچ ارتباطی با حیاتوحش یا مقدسات یا هرچیز دیگر ندارد، به این مسئله بپردازد.
در پارک نارای ژاپن، از دیرباز عقیده داشتند که گوزن خالدار خصوصیاتی الهی و مقدس دارد. کشتن یکی از آنها حتی بر حسب تصادف، سزایی جز مرگ نخواهد داشت. در سالهای دور، در یونان باستان پادشاه آگاممنان[1] تلاش کرد برای فرونشاندن خشم آرتمیس[2] که یکی از گوزنهای عزیز او را کشته بود، دخترش ایفیگنیا را قربانی کند. نکته اخلاقی: هیچوقت گوزنی را نکشید! اما اگر ناخواسته این اتفاق افتاد چه؟ این موضوع دستمایهی «یورگوس لانتیموس» کارگردان فیلم دندان نیش شده تا در فیلم کشتن گوزن مقدس، آخرین اثر تمثیلی و بیرحمانهی خود که هیچ ارتباطی با حیاتوحش یا مقدسات یا هرچیز دیگر ندارد، به این مسئله بپردازد. اگرچه دو صحنهی کلیدی در فیلم وجود دارد که در آن یک تفنگ شکاری نقشی اساسی ایفا میکند.
کشتن گوزن مقدس که با برداشت منحرفانه گاها به مایههای ابزورد و پوچی میرسد، ایدهی محوری خود را بر پایهی عدالت و عواقب آن بنا نهاده. . این یک فیلم هنری است و لانتیموس حق دارد که مخاطب را به چالش کشیده و احساسات او را برانگیخته کند، در عین حال رویکرد به ظاهر سنگدلانهی او به چنین معمای غیر ممکنی نمیتواند باب میل هر تماشاگری باشد.
عنوان فیلم همانند مخمصهی دراماتیک مرکزی داستان یک استعاره است (لانتیموس از مسیر خود خارج شده تا ما این نکته را دریابیم، چون تماشای نسخهی واقعی اینچنین مسئلهی پیچیدهای قابل تحمل نیست). کشتن گوزن مقدس که با برداشت منحرفانه گاها به مایههای ابزورد و پوچی میرسد، ایدهی محوری خود را بر پایهی عدالت و عواقب آن بنا نهاده. فیلم در ابتدا آرام و به تدریج با پیشرفت داستان مرعوبکننده پیش میرود، تا جایی که شخصیت اصلی داستان (به سختی میتوان او را قهرمان نامید) مجبور به اتخاذ تصمیمی غیرقابل برگشت میشود؛ در این لحظه، فیلم همانند یک اثر ترسناک و هیجانانگیزِ شدیدا تاریک جلوه میکند و ما را با خود به مکانی دسیسهآمیزتر از چیزی که حتی فکرش را میکردیم میکشاند. این یک فیلم هنری است و لانتیموس حق دارد که مخاطب را به چالش کشیده و احساسات او را برانگیخته کند، در عین حال رویکرد به ظاهر سنگدلانهی او به چنین معمای غیر ممکنی نمیتواند باب میل هر تماشاگری باشد.
لانتیموس برای نگارش فیلمنامه با نویسندهی گمنامی که فیلمنامهی خرچنگ را همراه او نوشته بود، همکاری کرده؛ فیلمنامهای که برایشان نامزدی اسکار را به همراه داشت. با حضور «کالین فارل» و «نیکول کیدمن» به عنوان زوج اصلی داستان میتوان انتظار جذب مخاطب عام را داشت.
با این حال، با حضور «کالین فارل» و «نیکول کیدمن» به عنوان زوج اصلی داستان میتوان انتظار جذب مخاطب عام را داشت. خصوصا با درنظرگرفتن این نکته که همکاری لانتیموس با نویسنده گمنامی چون «افتیمیس فیلیپو» قبلا هم افاقه کرده و آنها توانستند برای فیلمنامهی فیلم خرچنگ نامزد اسکار شوند. همانطور که گفته شد، کشتن گوزن مقدس فیلمی معمولی در ژانر ترسناک نیست و مردم هنوز میتوانند فیلمنامههای سادیستی که برندهای در آنها وجود ندارند را تشخیص دهند، پس به همین دلیل شاید فیلمهای اینچنینی را دوست نداشتهباشند (مثل همان اتفاقی که برای فیلم بازیهای مسخره اثر «میشائیل هانکه» افتاد هنگامی که هانکه آن را در آمریکا بازسازی کرد).
با وجود این که نقش «کالین فارل» در این فیلم به ژولیدگی و غرابت نقش او در خرچنگ نیست، اما باز هم نشان داده که از آن شخصیت و پرسونای درندهخویی که با آن شهرت یافت بسیار فاصله گرفته. او در نقش استیون، جراح قلبی بازی میکند که در ظاهر شخصیتی بااعتمادبهنفس و قوی و در باطن بیجربزه را دارد؛ همانند کاراکتر «داستین هافمن» در فیلم سگهای پوشالی. ظاهرا اوضاع در خانه مرتب است. او با همسر چشمپزشک خود «آنا (نیکول کیدمن)» و دو فرزندش، «کیم (رافی کسیدی)» 14 ساله و «باب (سانی سولجیک)» زندگی میکند. ولی یک نت ناموزون ویلن خبر از اتفاقی ناگوار میدهد. زندگی زناشویی این زوج نیز با وجود پیچ و تاب فراوان رو به راه است.
اوضاع هنگامی که استیون برای مدتی از خانوادهاش دور میشود چندان مرتب پیش نمیرود. او مکررا با مرد جوانی به نام «مارتین (بری کئوگهان)» مواجه میشود. استیون سعی دارد با خریدن هدایایی چون یک ساعت گرانقیمت این پسر را تطمیع کند ولی بیفایده است، در نتیجه دکتر، مارتین را برای شام به خانهاش دعوت میکند. روزی که مارتین به خانهی دکتر میرود، همهی اعضای خانواده در نهایت ادب رفتار میکنند در حالی که تمایل عجیبی برای بروز اطلاعات شخصی خود به بقیه دارند؛ روشی عجیب برای ایجاد صمیمیت و نزدیکی میان کاراکترها. کیم اعلام میکند که اولین عادت ماهیانه خود را پشت سر گذاشته و باب در صدد این است که دریابد آیا موهای زیر بغل مارتین رشد کردهاند.
با وجود این که نقش «کالین فارل» در این فیلم به ژولیدگی و غرابت نقش او در خرچنگ نیست، اما باز هم نشان داده که از آن شخصیت و پرسونای درندهخویی که با آن شهرت یافت بسیار فاصله گرفته... اگر این فیلم را یک تراژدی بدانیم، میتوان آن را یک ارتباط مستقیم میان فیلم و سنت دراماتیک یونان باستان دانست که در آن شخصیتهایی تاریخی در مخمصههای عجیبی گرفتار میشدند که شاید برای تماشاگر امروزی قابل هضم نباشد. این فیلم را میتوان آخرین و بارزترین مثال موج عجیب سینمای یونان در طی سالهای اخیر عنوان کرد.
سرانجام یک روز، باب نمیتواند از رخت خوابش خارج شود. چون پاهایش بیحس شدهاند و باید سریعا به بیمارستانی که استیون در آن کار میکند منتقل شود. همکاران استیون با دیدن این صحنه دستپاچه میشوند ولی مارتین از قضیه آگاه است و میگوید: «هر دوی ما منتظر این لحظهی حیاتی بودیم.» دست تقدیر دکتر را دچار مشکل کرده و چون کاری را که باید انجام میداد انجام نداد، حال یک فرد بیگناه باید تاوانش را پس بدهد.
بهای این کار بسیار سنگین است؛ استیون باید یکی از اعضای خانوادهاش را قربانی کند. هنگامی که ما از مخمصهای که گریبان استیون را گرفته مطلع میشویم قبل از این که بدانیم او چرا مجبور به انجام چنین کاری است، این حقیقت نه تنها حس همذاتپنداری بیننده را برمیانگیزد بلکه تصور بیننده دربارهی قربانی بودن او را نیز به چالش میکشد. اما قضیه به این سادگیها نیست و با یک تغییر دیدگاه، همذاتپنداری ما نسبت به استیون نیز تغییر میکند. در حقیقت، استیون پستترین انسان است؛ بزدلی که نه تنها مسئولیت کارهای گذشتهی خود را به گردن نمیگیرد بلکه جرات انجام کاری که اکنون از او خواسته شده را هم ندارد.
هنگامی که از رنج و ناراحتی مفرط صحبت به میان میآید، یاد آثار کلاسیک هنرمندانهی کوبریک در خاطرمان زنده میشود. اگر این فیلم را یک تراژدی بدانیم، میتوان آن را یک ارتباط مستقیم میان فیلم و سنت دراماتیک یونان باستان دانست که در آن شخصیتهایی چون آگاممنان و مدئا در مخمصههای عجیبی گرفتار میشدند که شاید برای تماشاگر امروزی قابل هضم نباشد. این فیلم را میتوان آخرین و بارزترین مثال موج عجیب سینمای یونان در طی سالهای اخیر عنوان کرد.
حتی بازی بازیگران هم گمراهکننده است، چرا که کارگردان عامدانه دیالوگهایی را در فیلم گنجانده که به ندرت احساس واقعی کاراکترها را بروز میدهند. با پیچیدگیهای عجیب فیلمنامه، بیننده نمیتواند حدس بزند که سرانجام چه خواهد شد... کشتن گوزن مقدس هجمهای است بر تفکرات پاتریارکی، که در آن پدری با جایگاهی متزلزل سزای غرورش را میبیند. مطمئن باشید، لانتیموس به این آسانیها بیخیالش نمیشود!
لانتیموس به گونهای فیلمنامه را نوشته که شگفتیهای داستان در لایههای مختلف خود را بروز میدهند و با پیچیدگیهای عجیب آن، بیننده نمیتواند حدس بزند که سرانجام چه خواهد شد. حتی بازی بازیگران هم گمراهکننده است، چرا که کارگردان عامدانه دیالوگهایی را در فیلم گنجانده که به ندرت احساس واقعی کاراکترها را بروز میدهند. کارگردان به جای آب و تاب دادن بیهوده به داستانش، مکالمات کوتاه یکنواختی را در فیلمش قرار داده که بیننده را جذب میکند. هیچکدام واضح تر از آن صحنهی تمنای جنسی توسط «آلیشیا سیلورستون» در تک صحنهاش در نقش مادر مارتین نیست که میگوید: «تا طعم منو نچشی نمیذارم بری!»
خوشبختانه، فارل و کیدمن در نمایش مفهوم ضمنی هر سکانس به طرز حیرتانگیزی موفق عمل کردهاند. آن لحظهای را به یاد بیاورید که استیون از آنا درخواست میکند که همراه او به زیرزمین بیاید. آیا استیون، آنا را به عنوان قربانی خود انتخاب کرده؟ آیا زمان آن فرا رسیده؟ هیچکدام از دیالوگها حقیقت وقوع فاجعه را تصدیق نمیکنند (به گونهای که حتی جاسوسان وزارت اطلاعات آلمان شرقی هم اگر به این دیالوگها گوش بدهند نمیتوانند بفهمند چه چیز در حال جریان است)، ولی در عین حال دو بازیگر با چشمانشان همه چیز را میگویند. برای یک لحظه، استیون گمان میکند که بر اوضاع مسلط است، اما این طور نیست. کشتن گوزن مقدس هجمهای است بر تفکرات پاتریارکی[3]، که در آن پدری با جایگاهی متزلزل سزای غرورش را میبیند. مطمئن باشید، لانتیموس به این آسانیها بیخیالش نمیشود!
[1] آگاممنان: در اسطورههای یونان، رهبر یونانیان در جنگ تروا است.
[2] آرتمیس: در اساطیر یونان ایزدبانوی شکار، حیات وحش، بکارت، ماه و حاصلخیزی و یکی از الهههای باکره و مظهر پاکدامنی به شمار میرفت. در آغاز جنگ تروا، زمانی که آگاممنون به اولیس رسید، آرتمیس به خاطر ناسپاسیاش طوفانی برانگیخت تا مانع عزیمت او شود. آگاممنون خواست تا ایفیگنیا را برای فرونشاندن خشم آرتمیس قربانی کند. اما آرتمیس گوزنی را به جای او به محراب فرستاد و ایفیگنیا را نجات داد.
[3] پاتریارک: واژهای یونانی به معنای شیوخ و پدران که لقبی برای رئیس خانواده نیز محسوب میشود.
مترجم: بابک مؤیدزاده