به گزارش مشرق، نیروی دریایی ارتش در زمان جنگ سهم بزرگی در دفاع از سرزمینمان و حفاظت از دریاهای جنوبی کشور که در تیررس دشمن بود، داشت، با این حال در کتب دفاع مقدس آنطور که باید و شاید به تلاش و فعالیتهای آنها در زمان جنگ پرداخته نشده است، در صورتی که از نقش پررنگ نیروی دریایی کشور در هشت سال جنگ تحمیلی نمیتوان بیتفاوت گذشت.
مجموعه خاطرات «بمباران» یکی از کتابهای کمتر دیده شده در زمینه مبارزات سربازان و شهدای نیروی دریایی ارتش است که گویی در فراخوانی در سال1372 دستنوشتههایی را به دبیرخانه مرکزی نیروی دریایی میفرستند و پس از مدتی، برحسب اتفاق تمام خاطرات به دست یک اهل قلم به نام «عبدالرحیم برزگر» میافتد که از کارکنان آنجاست و او هم همت میکند و تمام نوشتههای سربازان و افسران نیروی دریایی را میخواند و با تلخیص و ویرایش، آنها را در کتابی به همین نام توسط «دفتر مطالعات راهبردی ناجا» منتشر میسازد.
مجموعه حاضر شامل 88 خاطره کوتاه و بلند از رویارویی دریادلان نیروی دریایی با دشمن بعثی است که بعد از گذشت 20سال در سال1393 به دست گرد آورنده میرسد و در 200صفحه با قطع جیبی منتشر میشود.
در بخشی از مقدمه کتاب از زبان ناشر آمده است: «دریای عمان، خلیج فارس و سرزمین خوزستان سراسر شاهد ازخودگذشتگی و فداکاری دریادلانی است که بیمحابا بر متجاوزان تاختند... آنچه در پیش رو دارید لطیفترین احساسها و خاطرات تعدادی از قهرمانان دریادل است...».
مؤلف کتاب هم در ادامه، اینگونه نوشته است: «دستنوشتهها و خاطرات پیش روی شما به طور خیلی اتفاقی به دستم رسید. زمانی که آقای زارعپور بایگانی ادارهشان را سروسامان میداد به چند کیسه بزرگ کاغذ برمیخورد که قرار بود برای پاکسازی بخش بایگانی، سوزانده شود ولی نوشتهها توجهش را جلب میکند و در همان وضعیت مشغول خواندن میشود و پیش خود میگوید این نوشتهها فقط به درد «برزگر» میخورد، این شد که به بخشی از حافظه شفاهی بروبچههای نیروی دریایی در سال 1372 رسیدم...».
خاطرات واقعی کتاب در سبکهای متفاوتی نوشته شده است، بعضی از آنها طنزآمیز و بعضی از نوشتهها بسیار غمگین و تلخ هستند و هر کدام از آنها گوشههایی از غمها و شادیهای آن دوره تاریخی را برای ما به تصویر میکشند.
در صفحات آغازین کتاب، خاطرهای طنز به نقل از یکی از تکاوران نیروی دریایی آمده است که در عملیات بیتالمقدس حضور داشته است، او اینگونه تعریف میکند: «داشتیم اسرا را از خرمشهر خارج میکردیم. قایقمان برای آخرین اسیر جا نداشت. هر کاری کردیم که بتوانیم او را با خود ببریم جا نمیشد. جالب بود که در این گیرودار که چه تصمیمی بگیریم ناگهان اسیر خودش پیشنهاد کرد که مرا روی اسکله بگذارید و بروید. بعداً برگردید مرا با خود ببرید! قایقران ما که به عربی مسلط بود، زد زیر خنده و گفت این چه زرنگه! ماندن جایز نبود. دلم را به دریا زدم، اسیر را روی اسکله گذاشتم و به آن طرف آب رفتیم. پس از یکی دو ساعت مجددا ًبرگشتیم. باور نمیکنید اسیر روی اسکله خودش را با کمربند بسته بود. با تعجب گفتم چرا خودت را بستی؟ گفت: ترسیدم فرار کنم.»
چاپ اول این کتاب ارزشمند در سال 1394 منتشر شده است. امیدواریم به همت ناشر چاپ دوم آن با قطعی بزرگتر و کیفیتی بهتر و با جلدی شکیلتر صورت گیرد و با اطلاعرسانی بیشتر در دسترس تمام علاقهمندان قرار بگیرد