ماهان شبکه ایرانیان

گفتگوی مشرق با بانویی که هر هفته برای بچه ها قصه جدیدی دارد؛

بازی با قصه‌ها و عروسک‌ها کنار حرم امام رضا(ع)

همه این ها لطف ائمه به من بود. اگر بخواهند کاری انجام شود این کار انجام می شوند. من این حس را دارم و به دلم می‌افتد که باید بگویم.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - قصه گویی برای کودکان، همواره یکی از جذابترین سرگرمی ها بوده و جای هیچ بازی و تفریح دیگری را نمی گیرد. این هنر و حرفه که همواره تأثیرات فراوانی در تربیت کودکان و نوجوانان دارد، متاسفانه رو به زوال است. دیگر کمتر مادربزرگ هایی پیدا می شوند تا برای نوه هایشان قصه بگویند و مادران و پدران هم غالبا برای این کار، وقتی ندارند.

در این میان، افراد دلسوزی دیده می شوند که برای این کار ماندگار و مؤثر، وقت می گذارند و زحمت می کشند. سرکار خانم فاطمه سادات حسینی یکی از این مربیان دغدغه مند است که قصه گویی را در ایام قرنطینه کرونا شروع کرده و قصه هایش را هر سه شنبه در صفحه اینستاگرامی اش (fateme_sadattt) ارائه می کند. او از هنرهای دیگری هم در این زمینه بهره برده تا قصه گویی اش جذابتر شود.

با او درباره قصه گویی و ایده جالبی که به آن پرداخته، گفتگو کردیم.

**: اگر موافقید، با معرفی تان شروع کنیم...

- من فاطمه سادات حسینی هستم. در دانشگاه مهندسی کامپیوتر و نرم افزار خواندم ولی از حدود سن 15 سالگی کار کودک را آغاز کردم. فضای فرهنگی مساجد نیز در آن زمان به من در این امر کمک کرد. من همیشه تمایل به مربی گری داشتم در عین حال که شاگرد هم بودم.

**: حدود چه سال هایی کار کودک را آغاز کردید؟

- در دهه هفتاد. کانون های فرهنگی مساجد در آن دوره خیلی فعال بودند. کلاس قرآن من چند رسانه ای بود. از دوره راهنمایی نقاشی را به صورت حرفه ای دنبال می کردم و ترکیب این دو اتفاق و همچنین فضای فرهنگی که خانواده برای ما ایجاد کرده بودند باعث شد در کنار درس خواندن کارهای این چنینی نیز انجام دهم. کلاس های قرآن من همراه با نقاشی، بازی، شعر و قصه بود و همیشه قبل از کلاس سعی می کردم با روش های جدیدی به بچه ها آموزش دهم و شادی بچه ها در کلاس برایم بسیار حائز اهمیت بود. حدود سال87 تصمیم گرفتیم موسسه ای را با همین مضمون تاسیس کنیم.

**: با محوریت آموزش قرآن ؟

- بله. البته ما روش های آموزشی روز را هم در روند آموزش خود به کار می برده و می بریم. محل زندگی من در خیابان ایران بود ولی فضایی که به نظرم کمبود بیشتری داشت خیابان های دولت و کلاهدوز بود. در آن زمان مهدکودک هایی که حالت مذهبی داشته باشند و با روش های به روز کار کنند، نبود.

**: گفتید خیابان کلاهدوز و ذهنم به سمت خانه کودک ایرانیان رفت.

- ما مهدی‌یاران هستیم ولی به همان سبک کار می کنیم.

**: موسسه شما هنوز هم در خیابان دولت است؟

- بله و نام آن مهدی‌یاران است.

**: با توجه به اینکه فضای فرهنگی آن جا کمی متفاوت است، مخاطب دارید؟

- بله. خیابان دولت کمی محلی است و محلی های مذهبی اصیلی دارد.

**: بالاتر از آن جا  محله در دوم است که مذهبی تر هستند.

- بله . آن جا هم کسانی هستند که تمایل داشته باشند از کار ما استفاده کنند.

**: پس از نظر جذب مخاطب مشکلی ندارید؟

- در حال حاضر با توجه به شرایط کرونا مشکلات زیادی داریم حتی تصمیم گرفتیم موسسه را جمع کنیم ولی بعد منصرف شدیم.

**: به دلیل هزینه های مکان این تصمیم را گرفتید؟

- بله چون مکان ما اجاره ای است. این جا با یک سرمایه کم شروع شد و به نظر من عنایت خدا باعث شد که این کار انجام شود و جلو برود.

**: شما مدیر موسسه هستید؟

- من مدیر آموزشی هستم. موسسه ما خانوادگی است. پدرم موسس هستند؛ مادرم مدیر هستند؛ خواهرانم هم مدیران مالی و هنری هستند.

**: درباره داستان ها برای مان توضیح بدهید.

-قضیه داستان ها به نظرم عنایت امام رضا علیه السلام به ما بود. ما روزی که به دلیل کرونا تعطیل شد به مشهد رفتیم و پس از اوج گرفتن بیماری که می گفتند سفر نروید ما در مشهد بودیم و مجبور شدیم آن جا بمانیم. من احساس کردم بچه های خودم نیاز دارند که یک کار فرهنگی برای شان انجام شود. نزدیک افطار داشتم از کنار نشر آستان قدس می گذشتم و تصمیم گرفتم کتاب های چهارده معصوم را برای بچه ها بخرم و بخوانم. وقتی به خانه رسیدیم تصمیم گرفتم در صفحه مجازی خودم بخوانم تا اگر دیگران هم خواستند استفاده بکنند.

قبل از این اتفاقات از امام رضا خواسته بودم که به موسسه ما لطفی بفرمایند. قصه ها را در ده روز اول ماه رمضان در مشهد ضبط کردم. یکی از دوستانم پیشنهاد داد که اگر می خواهی این کار را ادامه بدهی یک پوستر برای خودت طراحی کن. من پوستر را طراحی کردم و روز بعد دیدم خیلی ها این پوستر ماه رمضان را استوری کرده اند. این اتفاق باعث شد کمی قضیه را جدی تر بگیرم.

پویا و پونه

**: این اتفاقات مربوط به اولین قصه ای بود که ضبط کرده بودید؟

- بله.

**: این قصه چند دقیقه شده بود؟ چون شما بخش های یک دقیقه ای را می توانید پست بکنید.

- من لایو می رفتم.

**: در آن زمان لایو فقط 24 ساعت می توانست سیو شود. پس این پوستر ماه رمضان مربوط به قصه های شما بود؟

- بله در آن نوشتم من هر روز در ماه رمضان یک قصه  و یک آیه از قران به صورت لایو دارم. برنامه لایو به دلیل اینکه زنده است سختی های خاص خودش را دارد.

**: لایوها را از مشهد می گرفتید؟

- بله در ده روز اول لایوها از مشهد بود.

من در ماه رمضان به بچه ها قول داده بودم هر روز یک قصه بخوانیم و درباره یک آیه از قرآن با هم تدبر بکنیم و به همین دلیل کار کمی فشرده شده بود چون من باید تفسیر آیه را مطالعه می کردم، نقاشی را تمرین می کردم و روی داستان مسلط می شدم.

**: نقاشی هایی که آن روز می خواستید نشان بدهید را تمرین می کردید؟

- سبک قصه من به این شکل است که اگر یک صفحه از کتاب را باز می کردم که تصویری داشت، من آن تصاویر را به صورت کاردستی درست می کردم و نمایش می دادم.

**: تقریبا زمان قصه گویی تان یک ساعت طول می کشید؟

- در چیزی حدود 36 تا 40 دقیقه کار را جمع می کردم.

**: بچه هایی که کار را می دیدند از طریق کامنت ها با شما در ارتباط بودند؟

- بله. اول کامنت را باز می کنم و قصه را می گویم بعد اسامی بچه ها را می خوانم. این کار برای بچه ها بسیار جذاب است و وقتی اسم شان را می خوانم خوشحال می شوند.

**: چقدر مخاطب داشتید؟

- حدود 400 فالوور داشتم که به خاطر نقاشی ها صفحه من را دنبال می کردند ولی بعد از شروع این کار و در حدود دو ماه گذشته تعداد آن ها به حدود 4000نفر رسیده است.

**: لایوها را چند نفر نگاه می کردند؟ 

- اولین لایو من تا الان حدود 2200 بازخورد داشته ولی لایو دیروز را حدود150 نفر دیدند.

**: شما این کار را ادامه دادید؟

- بله. بعد از تمام شدن ماه رمضان تقاضاها برای ادامه این کار زیاد بود و من تصمیم گرفتم در روزهای سه شنبه هر هفته این کار را انجام دهم.

**: با همان سبک قبلی این کار را ادامه دادید؟ به این صورت که یک داستان تعریف می کنید و در یک آیه تدبر می کنید؟

- بله. مثلا داستان دیشب درباره تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و هفته قبل هم مرتبط با شهادت امام صادق علیه السلام بود.

**: داستان های تان با مناسبت ها هم تناسب دارد.

- بله. البته من قرار است داستان های اخلاقی و مشاهیر ایران را هم بگویم ولی در این چند وقت اخیر مناسبت های مذهبی زیادی بوده که باعث شده تمرکزم را روی آن ها بگذارم.

**: چگونه به این شیوه کار کردن رسیدید؟ نمونه های دیگری به این شکل دیده بودید؟

- خیر هیچ نمونه ای ندیدم و چون کار خیلی خاص بود استقبال شد. البته در شبکه پویا دیده بودم که یک نفر کتاب می خواند و تصاویر کتاب را نمایش می دهند.

**: چون بچه ها می دانستند تصاویر را خودتان می کشید و طراحی می کنید لذت می بردند.

- البته فقط نقاشی نیست مثلا اگر در داستان نوشته شده بود امام یک کاسه آب آوردند من هم این کار را انجام می دادم.

**: قبلا کار کودک انجام نداده بودید؟

- خیر.

**: در سبک نقاشی به مدل خاصی رسیدید؟ منظورم کار نصویرسازی در این طرح است.

- بچه های من یک سری مجله های قدیمی داشتند که من از برخی تصاویر آن مجلات استفاده می کردم. در نقاشی مذهبی سبک آقای صلواتیان را می پسندم و می توان گفت من هم شبیه ایشان کار می کنم.

**: فرزندان شما چند ساله اند؟

- هفت ساله و نه ساله اند.

**: پس آن قدر بزرگ شده اند که هنگام اجرا در دست و پای شما نباشند و به شما کمک کنند.

- بله.

**: شما خودتان در تصویر حضور دارید؟

- خیر من در تصویر نیستم. من دو عروسک به نام های پویا و پونه برای بچه ها خریدم که در این ویدئوها از آن ها استفاده می کنم و بچه ها خیلی این دو را دوست دارند.

**: اساسا مخاطب خود را چند ساله تعریف کردید؟

- من برای مخاطبین سن تعریف نکردم. گفتم هرکس به قصه علاقه مند است می تواند استفاده کند. بعد از ماه رمضان من به مراسمی رفتم که جمعی از دوستانم بودند و بچه ها دور من جمع می شدند و از من می خواستند صدای پویا و پونه را در بیاورم؛ در میان آن ها سه ساله و شش ساله بود و یک دختر دبیرستانی هم بود که به این قصه ها گوش می کرد و برایش لذت بخش بود.

**: این اتفاق باعث نمی شود هنگام داستان گویی از کلمات فاخرتری استفاده کنید و به گونه دیگری تعریف کنید و کمی از دنیای کودک فاصله بگیرید؟

- من تفسیر المیزان و البرهان را می خواندم و بعد یک قصه درباره شرح سوره فلق تعریف می کردم که باعث می شد بزرگترها مفهوم عمیق تر را درک کنند و بچه های کوچکتر از داستان لذت ببرند. متن کتابی که می خواندم چون نوجوانانه تر نوشته شده بود نوجوان از آن لذت می برد و پویا و پونه با کارهایی که هنگام داستان انجام می دادند باعث جذب بچه های کوچکتر هم می شدند. مثلا من یک داستانی طراحی کردم که درباره یک حباب فروش بود که یک پسر بچه همه پول هایش را داد تا از او حباب بخرد و بعد که خواست به مادرش حباب ها را نشان بدهد،حباب ها از بین رفته بودند. این داستان پوچی دنیا را نشان می داد. شاید کودکان فقط اصل داستان را گوش می کردند ولی بزرگترها متوجه مفهوم داستان نیز می شدند.

**: در آن داستان، حباب هم ساختید؟

- بله.

**: شما تغییر صدا هم می دهید؟

- بله. پویا و پونه صدای خاص خود را دارند و برای شخصیت های داستان هم گاهی از صداهای جدید استفاده می کنم.

**: کار داستان گویی را در دوران کودکی فرزندان خودتان هم انجام می دادید؟

- ما در موسسه این برنامه را در جشن ها و مراسم های مختلف به صورت زنده اجرا می کردیم. در حال حاضر به دلیل محدودیت ها به خاطر کرونا به صورت مجازی این کار را انجام می دهم.

**: در آن مراسم ها هم نقاشی می کردید؟

- بله و گاهی هم قبل از شروع مراسم چیزهایی آماده می کردم.

**: برای هر قسمت از برنامه یک داستان درباره آیه های قرآن، یک داستان مستقل درباره ائمه یا نکات اخلاقی و یک بخش روخوانی دارید که آن کتاب را تبلیغ می کنید؟

- بله.

**: قصد دارید این کار را تا چه زمانی ادامه دهید؟

- تا موقعی که صدا داشته باشم.

**: به لحاظ موضوعی ظرفیت دارد؟

- بله. مثلا من امسال درباره سوره فلق یک داستان گفتم اما اگر سال دیگر هم بخواهم درباره سوره فلق صحبت کنم می توانم همین مفهوم را یا یک داستان دیگر بیان کنم.

**: به غیر از اینستاگرام در بسترهای مجازی دیگر کار خود را منتشر کردید؟

- خیلی ها به من این پیشنهاد را دادند ولی متاسفانه به دلیل این که این کار صفر تا صد برای من بود نتوانستم این کار را بکنم. البته با شبکه پویا قرار است این کار را برای عید غدیر بکنیم.

به نظرم همه این ها لطف ائمه به من بود. اگر بخواهند کاری انجام شود این کار انجام می شوند. من این حس را دارم و به دلم می‌افتد که باید بگویم. همسرم به من می گوید چرا از قبل برنامه ریزی نمی کنی که در نزدیک زمان لایو این قدر در تکاپو نباشی؟ من از قبل فکر می کنم ولی گاهی این ایده ها دیر به ذهنم می رسند و بچه ها هم در انجام کارها کمک می کنند و گاهی نقاشی ها را می کشند و رنگ می کنند.

**: موفق باشید.

* میثم رشیدی مهرآبادی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان