به سـوی خوشبختی، راهی است که همه می توانند از آن عـبور کنند، کوچک و بزرگ، پیر و جوان. اما رسیدن به آن، مستلزم داشتن خصوصیاتی ویژه است. در این مقاله قـصد داریـم شـما را بـرای رسیـدن به خوشبختی رهنمون کنیم.
تعـجب نـکنـید اگـر دیدید کسی از اینکه صفت “خوب” به او اطـلاق شـود، نــاراحت شود. این ناراحتی از مفهوم “خوب بـودن” نشـات نــمی گیرد، بلکه ممکن است آن فرد معنای واقعی آن را نداند.
عـقـاید و نـظرات مختلف و گاه متناقضی در رابطه با مفهوم “رفـتـار خوب و پسندیـده” وجــود دارد کـه انـسان را گـیـج و سـردرگم مـی کند. انسانـها از هـمان دوران کـودکی با این مفهوم دچار مشکل بوده اند. بچه ها نمی دانند که نمره انضباطشان در مدرسه به خاطر کدام رفتار یا عمل زشت یا ناپسندشان پایین آمده است. اعتقاد کلی بر این است که بچه ها باید جلوی چشم بزرگترها باشند اما صدایی از آن در نیاید. با این عقیده، از “خوب بودن”، مفهوم غیر فعال بودن و ساکن بودن تلقی می شود.
اما، برای واضح شدن این مفهوم مبهم و گنگ، راه هایی وجود دارد.
در همه ی زمانها و مکانها، انسانها برای خود ارزش ها و اعتقادات خاصی داشته اند که به آنها احترام می گذاشتند. این ارزش ها، فضیلت نامیده می شد که به انسانهای خردمند، انسانهای پاک و مقدس، قدیسان و خدایان اطلاق می شد. این همان چیزی بود که اختلاف بین انسانهای وحشی و بی فرهنگ با انسانهای تربیت شده و تحصیلکرده، و اختلاف بین جامعه ی منظم و جامعه ی پر هرج و مرج را مشخص میکرد.
البته نیازی به انجام تحقیقات بسیار نیست که بفهمیم مفهوم واژه ی “خوب” چیست. می توان در رابطه با این موضوع از خرد خویش نیز کمک بگیریم.
هر انسانی می تواند به این مفهوم دست یابد.
اگر هر کس فکر کند که دوست دارد دیگران با او چگونه برخورد کنند، فضیلت انسانی را کشف خواهد نمود. فقط کافی است ببینید که می خواهید رفتار دیگران با شما چگونه باشد.
احتمالاً قبل از هر چیز دوست خواهید داشت که رفتار دیگران با شما منصفانه باشد. دوست ندارید مردم در مورد شما دروغ بگویند یا بیرحمانه محکومتان کنند. درست است؟
دوست دارید دوستان و همراهانتان به شما وفادار باشند. دوست ندارید به شما خیانت کنند.
دوست دارید مردم در ارتباطات و معاملاتشان با شما منصف باشند.
دوست دارید با شما صادق باشند و گولتان نزنند و فریبتان ندهند.
دوست دارید با شما مهربانانه و به دور از هرگونه خشونت رفتار کنند.
دوست دارید حقوق و احساسات شما را نیز در نظر گیرند و آنها را زیر پا ننهند.
در زمان ناراحتی، دوست دارید با دلسوزی و شفقت با شما رفتار کنند.
دوست دارید در مواقع خشم، به جای عصبانیت و داد و فریاد، در برخورد با شما خشمشان را کنترل کنند.
اگر عیب و نقصی دارید، یا اشتباهی از شما سر می زند، دوست دارید دیگران به جای انتقاد، با مدارا و شکیبایی با شما رفتار کنند.
به جای انتقاد یا تنبیه شما، دوست دارید بخشندگی کنند. درست است؟
دوست دارید مردم با شما مهربان و خیراندیشانه برخورد کنند، نه بدجنسانه و از سر بدخواهی.
دوست دارید دیگران به شما و تواناییهایتان اعتماد داشته باشند و به شما شک نکنند.
دوست دارید به شما احترام بگذارند نه اینکه خوارتان کنند و به شما توهین کنند.
دوست دارید مؤدبانه و باوقار با شما رفتار کنند.
دوست دارید همه مردم تحسین و تمجیدتان کنند.
وقتی کاری برای کسی انجام می دهید، دوست دارید از شما قدردانی کند.
دوست دارید دوستانه و با صمیمیت با شما برخورد کنند.
دوست دارید بعضی از آنها عاشقتان شوند.
و بیش از همه، دوست دارید آنها به این کارها فقط تظاهر نکنند، دوست دارید این کارها را از ته دل و از روی انسانیت انجام دهند.
اگر کمی فکر کنید، می بینید کسی که اطرافیانش با او اینچنین برخورد می کنند، زندگی بسیار خوشایند و مطبوع خواهد داشت. و مطمئناً چنین شخصی به هیچ وجه روح عناد و کینه را در برابر کسانی که با او اینگونه رفتار می کنند، در خود پرورش نخواهد داد.
پدیده ی جالبی در روابط انسانی هست به این صورت که وقتی یک نفر سر دیگری داد می زند، فرد دوم انگیزه ای برای برگرداندن این فریاد دارد. یعنی فرد همانطور که با دیگران رفتار می کند، مورد برخورد قرار می گیرد. اگر با دیگران با خشونت و بدجنسی رفتار کند، با او همانطور رفتار می شود و اگر با دیگران با مهربانی و دوستی برخورد کند، با او همانطور برخورد می شود.
در دنیای خیالی فیلم و داستان، ما افراد تبه کار و شرور مؤدبی می بینیم که زیر دستانشان با آنها با احترام رفتار می کنند، و از طرف دیگر قهرمانانی می بینیم که بسیار خشن و بی نزاکت هستند. چنین چیزی در دنیای واقعی صحت ندارد. تبه کاران واقعی معمولاً افرادی خشن هستند که زیردستانشان حتی از خود آنها نیز خشن ترند. نمونه ای از آن ناپلئون و هیتلر هستند که از طرف نزدیکترین افرادشان مورد خیانت قرار گرفتند. قهرمانان واقعی نیز افرادی هستند که با دوستان و نزدیکانشان در کمال محبت و نزاکت صحبت می کنند.
وقتی شانس ملاقات و صحبت کردن با افراد تراز بالای حرفه ی خود را داشته باشید، خواهید دید که آنها نجیب ترین و نازنین ترین انسانهایی هستند که در طول عمرتان دیده اید. به خاطر همین رویه و اخلاق نیکوست که به این درجه رسیده اند: چون سعی می کنند با دیگران خوب و صحیح برخورد کنند. اطرافیانشان نیز به همینگونه به آنها پاسخ می دهند و خطاهای کوچکشان را با بزرگواری می بخشند.
از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند، که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه ی “خوب بودن” نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه ی فعالیت بسیار شدید باشد.
حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق، و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟
ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.
به این روش، در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده می انگارند. و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتر خواهد داشت.
انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در روز، و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه ی اطرافیانتان نیز همینگونه خواهند شد. و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.