جک ما (Jack Ma) در سال 1964 به دنیا آمد و هر کاری که میتوانست برای یادگیری انگلیسی انجام داد. او عاشق کتابهای مارک تواین بود و به این صورت ضمن لذت بردن از کتاب، انگلیسی خود را هم تقویت میکرد. در سن 12 سالگی، راه جدیدی برای بهبود مهارت زبان خود به ذهنش رسید. هر روز، 5 صبح سوار دوچرخه میشد و 40 دقیقه رکاب میزد تا در یکی از هتلهای بینالمللی شهرش به انتظار مواجهه با گردشگران خارجی بنشیند. او به آنها پیشنهادی میداد: بهعنوان یک راهنمای تور، شهر را به آنها نشان خواهد داد و آنها در عوض به او انگلیسی یاد دهند. او حتی در باران و برف هم روزها و ماهها و سالها را به انتظار گردشگران صبر کرد. یک روز با خانوادهای استرالیایی آشنا شد که به زودی با او دوست شدند. آنها در نهایت او را به استرالیا دعوت کردند؛ جایی که از سطح بالای زندگی مردم در مقایسه با هموطنانش به حیرت افتاد.
شکست در کنکور
انگلیسی او بهطور مداوم بهبود مییافت اما ضعف در ریاضیات اجازه ورود او به دانشگاه را نداد (او در ریاضیات امتحان ورودی فقط 1 نمره از 120 نمره ممکن را بهدست آورد). او باز هم تلاش کرد و این بار 19 از 120 گرفت. نمره کل او به حدی ضعیف بود که درخواستش برای ورود به دانشگاه رد شد. با این حال، به تلاش خود ادامه داد و در نهایت توانست وارد تیچرز کالج شود (هر چند خود او اعتراف کرده که تیچرز کالج کماعتبارترین دانشگاه شهرش بوده است). در سال 1988، مدرک کارشناسی خود را در رشته انگلیسی دریافت کرد و بهعنوان معلم زبان مشغول به کار شد.
در سفری به سیاتل در سال 1995، یکی از دوستانش او را با اینترنت آشنا کرد که انقلابی در فناوریهای جهان بهشمار میرفت. جک ما با شهود و غریزه خود متوجه پتانسیلهای این فناوری شد و پی برد که در آینده اینترنت نقشی حیاتی در زندگی بشر ایفا خواهد کرد. همان سال شرکتی به نام چاینایلو پیچز تاسیس کرد که از همان ابتدا باید برای بقایش تقلا میکرد. او تقریبا تمام پول خود را صرف دریافت مجوز کرده بود و پول چندانی برای بقیه کارها برایش نمانده بود. دفتر شرکتش شامل یک اتاق، یک کارگاه و یک کامپیوتر بسیار قدیمی در مرکز آن میشد.
مشکل اصلی، بیاینترنت بودن شهر او، هانگژو در آن زمان بود. با توجه به شرایط، هر کس دیگری رویای ایجاد یک شرکت اینترنتی را رها میکرد. اما جک ما فرق میکرد. او به تمام دوستانش درباره پتانسیلهای خارقالعاده اینترنت گفت و برخی از آنها را متقاعد کرد تا برای طراحی وبسایتهایشان به او کارمزد دهند. او خواستار اطلاعات شرکتهای آنها شد تا وبسایتهایشان را طراحی کند. اما این اطلاعات را پس از ترجمه به انگلیسی، با پست به سیاتل میفرستاد و کار طراحی وبسایتها آنجا انجام میشد. دوستان او در سیاتل، تصاویری از وبسایتهای درحال طراحی میگرفتند و به چین میفرستادند تا او بتواند به مشتریانش نشان دهد. این حقیقت که او توانست شرکتهایی در شهرش پیدا کند که با مبالغی اندک مجموعا 2400 دلار را برای ساخت وبسایتهایشان بپردازند، نشان از قدرت متقاعدسازی او داشت. خودش درباره آن دوران میگوید: «3 سال با من مانند یک شیاد برخورد میشد.»
کارآفرین چینی، طی چند سال پس از آن، بهطور مداوم مدل کسبوکار خود را تغییر میداد. در سال 1999، او گروه علیبابا را بهعنوان یک بستر تجارت الکترونیکی بین کسبوکارها راهاندازی کرد. اوضاع در اوایل کار به هیچوجه خوب نبود. او به یاد میآورد: «هفته نخست، 7 کارمند داشتیم. در آن هفته خودمان خرید و فروش میکردیم. هفته دوم، یک نفر شروع به فروش در وبسایتمان کرد. هر چیزی را که کسبوکارها میفروختند، میخریدیم. دو هفته اول، دو اتاق ما پر از وسایلی شد که عملا آشغال بودند. فقط میخواستیم به آنها ثابت کنیم که امکان خرید و فروش در وبسایت وجود دارد.»
او از همان ابتدا اهداف جاهطلبانهای برای خودش تعیین کرده بود. اندکی پس از بنیانگذاری علیبابا به یک روزنامهنگار گفت: «ما نمیخواهیم شماره 1 چین باشیم. ما میخواهیم شماره 1 جهان باشیم.» به قدری به موفقیت آینده شرکتش ایمان داشت که در فوریه 1999 یکی از جلسات شرکت را که در آپارتمان محقرش برگزار میشد، فیلمبرداری کرد تا از آن در مستندی که در آینده درباره علیبابا ساخته میشود، استفاده کند. در خلال این جلسه ساده، سوالی مطرح کرد: «5 یا 10 سال دیگر کجا خواهیم بود؟» خودش به این سوال پاسخ داد: «رقبای ما در دره سیلیکون آمریکا (محل استقرار بزرگترین شرکتهای فناوری جهان مانند گوگل و اپل) هستند، نه در چین... ما باید علیبابا را بهعنوان یک وبسایت بینالمللی مطرح کنیم.»
ما همچنین تلاش کرد تا از سرمایهگذاران دره سیلیکون مبالغی برای توسعه کار خود دریافت کند. سرمایهگذاران انتظار داشتند که طرح کاملی از کسبوکار مدنظر او دریافت کنند. اما جک ما هم مانند بلومبرگ، بنیانگذاران گوگل و بسیاری از دیگران بنیانگذاران موفق طرح مدونی نداشت. شعار او این بود: «اگر برنامه داشته باشید، شکست میخورید. اگر برنامه نداشته باشید، پیروز میشوید.»
سرمایهگذاران متوجه منظور او نمیشدند. او برایشان توضیح میداد: «ما هنوز مدل کسبوکار مشخصی نداریم. اگر یاهو را یک موتور جستوجو، آمازون را یک کتابفروشی و ایبی را یک مرکز حراج بدانید، علیبابا یک بازار الکترونیک است. یاهو و آمازون هنوز مدلهای کاملی نیستند و ما به دنبال یافتن بهترین مدل کسبوکار هستیم.»
شهود، مهمتر از دانش
تجربه جک ما نشان داد که شهود کارآفرینان و مهمتر از آن، ذهن بازشان برای پذیرفتن ایدهها و تغییرات در مدل کسبوکارشان بسیار مهمتر از هر آموزشی است که میتوان در کتابها و دانشگاهها پیدا کرد. او در یک سخنرانی گفت: «خواندن رشته مدیریت اجرایی (MBA) ضروری نیست. بیشتر فارغالتحصیلان مدیریت به درد کار نمیخورند... مگر آنکه پس از بازگشت از دانشگاه، هرچه را آموختهاند، فراموش کنند. دلیلش آن است که در دانشگاهها و مدارس کسبوکار، دانش به شما میآموزند و برای شروع کسبوکار نیاز به خردمندی دارید. خردمندی از طریق تجربه بهدست میآید. دانش را میتوان با سختکوشی هم بهدست آورد.»
گفته جک ما توسط پژوهشهای کارآفرینی تایید میشود: موفقیت کارآفرینان نتیجه دانش مشخص و دانشگاهی یا کتابی نیست، بلکه از شهود و یادگیریهای ضمن کار ناشی میشود. با این حال، قرار نیست این یادگیریها چیزی غیرعلمی و غیرمنطقی باشند؛ فقط ناشی از افزایش تجربه و نتیجه سختکوشی و تمایل به آزمایش ایدههای جدید است.
من مهارتی در فناوری ندارم
تا آنجا که جک ما اعتقاد دارد، حتی دانش فنی نیز برای موفقیت استثنایی او بهعنوان یک کارآفرین حوزه اینترنت لازم نبوده است: «من مهارت و دانشی در فناوری ندارم. مرا برای تدریس در دبیرستان آموزش دادهاند. موضوع جالبی است. من یکی از بزرگترین شرکتهای تجارت الکترونیک چین و شاید جهان را اداره میکنم اما چیزی درباره کامپیوتر نمیدانم. من فقط استفاده از ایمیل و جستوجوی اینترنتی را بلدم.»
جک ما که کار خود را بهعنوان یک طراح وبسایت شروع کرد و سپس به تجارت الکترونیک بین کسبوکارها پرداخت، به توسعه کسبوکارش در حوزههای دیگر ادامه داد. او در سال 2003 تائوبائو را بنیان گذاشت که بزرگترین وبسایت خرید مصرفکنندگان چین بود. طرح او برای این کسبوکار با بدبینی کارکنان شرکت و سرمایهگذاران مواجه شد. علاوه بر آن، در شرایطی که جذب سرمایه دشوارتر شده بود، باید به فکر شروع فعالیت جدیدی میافتاد؟ اما حق با او بود. تائوبائو در سال 2007 توانست بزرگترین رقیب خود یعنی ایبی (eBay) را شکست دهد؛ شرکتی که وضعیت مالی بسیار بهتری نسبت به شرکت او داشت. ایبی در نهایت مجبور شد فعالیت خود در چین را خاتمه دهد. این شرکت با تمام موفقیتهایش در کشورهای دیگر، نتوانست بازار چین و از جمله ذهنیت گروه بزرگی از خردهفروشانی را درک کند که برای ارتباط با مشتریانشان از تائوبائو استفاده میکردند.
جک ما در سال 2004 علیپی را ایجاد کرد که بزرگترین شرکت خدمات پرداخت اینترنتی جهان بود. او همواره پذیرای ایدههای جدید بوده است. در همان سال توضیح داد: «تمام کارآفرینان از روز نخست میدانند که بیش از موفقیت، با سختی و شکست مواجه خواهند شد. دشوارترین دوران من هنوز نرسیده است اما قطعا فرامیرسد. تجربه تقریبا یک دهه کارآفرینی به من آموخته است که نمیتوان از سختیها فرار کرد یا آن را به دوش دیگران انداخت. کارآفرین باید قادر به مواجهه با شکست شود و هیچوقت تسلیم نشود.»