ماهان شبکه ایرانیان

گپ‌وگفتی با یک کتاب‌خوانِ کتاب‌فروش در عصر کرونا؛

۲۰سال انتظار برای کتاب‌ فروشی!

در مساجد و پایگاه‌های بسیج هر محله، یک میز کتاب تدارک می‌دیدیم و فروش ما هم به این شکل، خیلی خوب بود. افرادی را که دغدغه فرهنگی داشتند، پیدا می‌کردیم و میز را به آنها می‌سپردیم ...

به گزارش مشرق، این روزها که هشت-نه ماهی از شیوع اپیدمی ویروس کرونا می‌گذرد، بسیاری از افراد و مشاغل دچار سختی و تنگنا شدند، برخی‌ها با شرایط کنار آمده و دوام آورده‌اند و برخی هم ورشکسته و تعطیل. کتاب‌فروشان از جمله مشاغلی هستند که کرونا، حسابی نفسشان را گرفته و اگر برخی طرح‌ها و حمایت‌های دولتی نبود، تعداد کتاب‌فروشی‌های کشور، بسیار کمتر از همین تعداد محدود فعلی هم شده بود.

در چنین شرایطی تصور اینکه یک کسی هم پیدا شود که به طور مستقل وارد فضای کتاب‌فروشی شود کمی سخت است اما جواد مرتضوی‌زاده، از فعالان فرهنگی مشهد تقریبا همزمان با آغاز شیوع کرونا کتاب‌فروشی مجازی‌اش را با عنوان «کتاب یار» شروع کرده و آن‌طور که خودش می‌گوید با وجود مشکلاتی که داشته، از فروشش راضی است. گپ‌وگفت ما را با این کتاب‌خوان کتاب‌فروش می‌خوانید.

آقای مرتضوی‌زاده در ابتدای این گفتگو، کمی از خودتان برایمان بگویید؟

بنده فارغ‌التحصیل مدیریت بازرگانی هستم؛ از وقتی که یادم می‌آید به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه داشتم. در واقع، کتابخانه‌ای با کتاب‌های زیاد در منزل داشتیم و این علاقمندی به کتاب را مدیون پدرم هستم. اولین بار خواندن را با مجلات شروع کردم، آن هم مجله‌های انقلابی مثل «پاسدار اسلام» که پدرم در خانه داشت البته انتخاب این مجله‌ها هم بیشتر به خاطر عکس‌های آن مثل تصاویر راهپیمایی‌های انقلابی، واقعه طبس و... بود. یادم می‌آید که اتفاقات مربوط به واقعه طبس را اولین بار در همین مجله خواندم.

درباره این کتابخانه پدری بیشتر می‌گویید؟ بیشتر چه کتاب‌هایی بود؟

معمولاً کتاب‌های انقلابی و مذهبی بود. مثلاً یک سری کتاب‌ها درباره سیره پیامبر(ص) بود. آن موقع، من خواندن، یاد نداشتم(نمی‌توانستم بخوانم) و فقط از پدرم می‌پرسیدم که مثلاً این کتاب درباره چه موضوعی هست یا اینکه فلان این‌قدر داغون است، جلد بعضی کتاب‌ها خیلی کهنه بود. البته در آن دوران کودکی، اشتراک مجله کیهان بچه‌ها و سروش کودکان را هم داشتیم و یک بار هم داستان کوتاهی برای مجله همشهری داستان فرستادم که برگزیده شد و آنها هم برایم فرستادند، جایزه‌ام، یک لیوان «ماگ» بود. داستانم را با الهام از فیلم سینمایی «گاو» داریوش مهرجویی نوشته بودم.

هنوز هم می‌نویسید؟

من سال 1392 ازدواج کردم و الان هم به لطف خدا دو فرزند دارم، به خاطر مشغله‌های خانوادگی، مقداری از این فعالیت‌هایم کم شده ولی دفترچه‌ای دارم که اشعار و داستان‌هایم را در آن می‌نویسم و بخشی از اینها را هم در اینستاگرام منتشر می‌کنم.

برگردیم به دوران کودکی‌تان؛ خاطره خاصی از کتاب و کتاب‌خوانی‌تان در آن دوران به خاطر دارید؟

بله. یک مرتبه، من چند وقتی بود که برای خرید کتابی از پدر و مادرم پول می‌خواستم. فکر می‌کنم نام کتاب هم «دیدار با امام زمان (عج) در مکه و مدینه» بود. نزدیک به دو- سه هفته بود که برای خرید این کتاب، پول می‌خواستم. بعد از دو هفته‌، این پول جمع شد و اگر اشتباه نکنم قیمت کتاب هم آن موقع، 500 تومان بود. شروع به خواندن این کتاب 200صفحه‌ای کردم و آن را به مدرسه هم می‌بردم. یکی از بچه‌های مدرسه، عاشق این کتاب شده بود، من هم با وجود اینکه هنوز کتاب را کامل نخوانده بودم، به او هدیه دادم. آن موقع، ابتدایی بودم، از همان دوران در مدرسه کتاب رد و بدل می‌کردم.

چه کتاب‌هایی؟

«جای خالی سلوچ»، «سووشون» و... بودند. بعد یک سری کتاب داستان‌های کوچک هم بود که از جمله آنها می‌توانم به «داستان راستان» اشاره کنم. آن زمان با پول توجیبی‌های خود نوار کاست یا کتاب می‌خریدیم. اما از دوره‌ای که با کتابخانه آشنا شدم، کمتر کتاب می‌خریدم و معمولا اگر کتابی می‌خواستم از کتابخانه امانت می‌گرفتم.

بیشتر به چه کتاب‌هایی علاقه دارید؟

شخصاً بیشتر به سرگذشت‌خوانی و سفرنامه‌ها علاقه دارم، در دوران نوجوانی، بیشتر رمان می‌خواندم، در آن سال‌ها «جای خالی سلوچ» تأثیر زیادی روی من داشت تا چند وقت، افرادی را که در خیابان می‌دیدم با شخصیت‌های کتاب مقایسه می‌کردم. اما بعدها که بزرگ‌تر شدم با خود گفتم چرا فقط رمان و کتاب‌های تخیلی بخوانم، داستانی می‌خوانم که هم یک روایت تاریخی داشته باشد و هم با افراد و اماکن مختلف آشنا بشوم.

از جمله این کتاب‌هایی که خیلی برای من تأثیرگذار بوده، می‌توانم به «مردی در تبعید ابدی» که فکر نمی‌کنم کتابی هم سطح آن را بتوانم نام ببرم، «نخل و نارنج»، «داستان سیستان»، «جانستان کابلستان» و... ذکر کنم.

خب! بفرمایید چطور شد که وارد فضای کتاب‌فروشی شدید؟

از وقتی که یادم می‌آید در مساجد و پایگاه‌های بسیج، درگیر کارهای فرهنگی بودم. یکی از فانتزی‌های من در آن دوران، این بود که یک مغازه کتاب و لوازم‌التحریر فروشی داشته باشم ولی حدود 20 سال بین من و این علاقه‌ام فاصله افتاد که بخشی از آن به خاطر درس و دانشگاه بود.

من بیشتر به رشته‌های هنری علاقمند بودم ولی با توجه به تفکر آن زمان خانواده‌ها، چنین اجازه‌ای به من داده نشد، حتی در رشته هنر دانشگاه دولتی هم قبول شده بودم ولی درنهایت، در مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل دادم. یک زرنگی‌ای که کردم این بود که با توجه به اینکه مشهد، رشته هنر نداشت، دانشگاه نیشابور را انتخاب کردم. در این دوره، با بسیاری از دانشجویان و اساتید هنر دمخور بودم و به عنون میهمان، سر کلاس بسیاری از این اساتید برجسته حاضر می‌شدم. بعدها خودم در پایگاه بسیج، کلاس‌هایی برای آموزش نقاشی برگزار می‌کردم.

بعد از دانشگاه به واسطه دوستی با مجموعه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب در مشهد آشنا شدم و تا مدتی، مصاحبه و گفتگوهای تاریخ شفاهی برای آن می‌گرفتم تا اینکه متوجه شدم برای بخش کتاب نیاز به نیرو دارند، در نهایت، با توجه به رشته دانشگاهی‌ام و تجربیاتی که در زمینه مدیریت و فروش داشتم، با وجود اینکه شرایط بدی نداشتم، از شغل قبلی‌ام انصراف دادم و در بخش کتاب و انتشارات مجموعه مشغول شدم. تا امروز حدود 9 ماه است که خودم به تنهایی در این بخش فعالیت می‌کنم و خب در این مسیر سختی‌هایی هم داشتم.

درباره نحوه کتاب‌فروشی‌تان توضیح می‌دهید؟

در ابتدای کار، نمایشگاه‌های محلی در سطح شهر مشهد برگزار می‌کردیم. به این صورت که در مساجد و پایگاه‌های بسیج هر محله، یک میز کتاب تدارک می‌دیدیم و خدارو شکر فروش ما هم به این شکل، خیلی خوب بود. افرادی را که دغدغه فرهنگی داشتند، پیدا می‌کردیم و میز را به آنها می‌سپردیم و آن فرد در مسجد محله خودش، کتاب‌ها را معرفی و عرضه می‌کرد. شاید حدود 50 محله را این طوری پیگیری کردیم، برخی محله‌ها فعالیت ما یکی دو روز بیشتر نبود، برخی جاها هم اصلا پا نگرفت یا اینکه اصلا امکاناتی مثل یک میز هم نداشتند ولی حدود 8 محله هم بودند که به خوبی فعالیت می‌کردند.

یک مسجدی هم به نام «امام حسن (ع)» در محله «هاشمیه» مشهد داریم که یک خانواده جانباز قبول زحمت کرده بودند که کتاب‌های ما را به مردم معرفی کنند ولی مسئولان مسجد به آنها میز گذاشتن نداده بودند و همسر این جانباز به صورت کلامی و چهره به چهره، کتاب‌ها را داخل مسجد تبلیغ می‌کردند، نتیجه کار هم این شد که در یک هفته حدود 800 هزار تومان کتاب در این مسجد فروخته شد. یا مواردی بود که مثلا خانم‌هایی که به مسجد نمی‌آمدند بعد از اینکه می‌شنیدند در مسجد محله‌شان، کتاب‌هایی با تخفیف عرضه می‌شود به سراغ ما می‌آمدند و پای آنها هم به مساجد باز می‌شد. بعضی از این محله‌ها و مساجد در این شرایط کرونا هم هنوز فعال هستند.

اما در ادامه کار، تجربه حضور در نمایشگاه کتاب مشهد موجب شد که به این نتیجه برسم که برای اینکه ویترین کتاب‌های ما پُر باشد تعدادی از کتاب‌های جذاب و پرفروش را هم برای عرضه بیاورم. اگر مثلا 10رده کتاب وجود داشت من فقط یک رده را داشتم و این ضعف بسیبار بزرگی بود، مثلا اصلا کتاب کودک و نوجوان نداشتیم و یا کتابی که خانم‌ها بپسندند. ولی امروز علاوه بر کتاب‌های قبلی و انتشارات راه‌یار، 200 عنوان کتاب از ناشران مختلف مثل شهید کاظمی، شهید ابراهیم هادی، کتاب‌های روایت فتح و برخی آثار سوره مهر داریم.

الان به چه شکلی، کتاب‌فروشی را ادامه می‌دهید؟

با تعدادی از کتاب‌فروشی‌های بزرگ و پُرمخاطب مشهد صحبت کردیم و با یک شرایطی با هم کنار آمدیم تا حتی به صورت امانی هم که شده، کتاب‌های ما را در قفسه‌های خود قرار دهند بعضی از اینها تا امروز هم حساب ما را تسویه نکردند، البته در شروع کار هم مسئله مالی ماجرا خیلی برای ما مهم نبود. اگر مشهد حدود 8 کتاب‌فروشی بزرگ داشته باشد فقط با دو کتاب‌فروشی نتوانستیم همکاری کنیم که آن هم به خاطر فضای شبه‌روشنفکری آنها است.

ما الان در مشهد به نوعی، انحصار پخشی‌های کتاب را شکسته‌ایم. بعضی کتابفروشی‌های کوچک محلی که مراجعه می‌کردم‌ متوجه می‌شدم آن کتاب‌فروش بعضی کتاب‌ها را که ما داریم با کمترین تخفیف از پخشی‌ها گرفته و به صورت نقد هم حساب کرده بود، یک جوری احساس ‌می‌کردم گویا سر آن کتاب‌فروش کلاه گذاشته‌ شده است. پخشی، کتاب‌ها با تخفیف 40-50 درصد و به صورت مدت‌دار از ناشر گرفته بود ولی به کتاب‌فروش محلی با 7-8 درصد تخفیف آن هم به صورت نقد داده بود، این خیلی فاجعه است نه در کتاب که در کل بازار این چیزها خیلی بد است. وقتی به تعدادی از این کتاب‌فروش‌ها گفتم که بخشی از کتاب‌هایشان را می‌توانیم با تخفیف مناسب دهیم، خیلی خوشحال شدند، گل از گلشان شکفت و همین هم باعث شده که امروز یکی از کتاب‌فروشی‌های معتبر مشهد، بخشی از کتاب‌های خودش را به جای پخشی، مستقیم از ما تهیه می‌کند.

خب از چه زمانی کتاب‌فروشی مجازی‌تان شکل گرفت؟

فروش مجازی ما وقتی پا گرفت که مسئله شیوع کرونا جدی شده بود. بعد از 22 بهمن سال گذشته در حال برنامه‌ریزی کارهای بعدی بودیم که با توجه به شیوع کرونا، همه چیز تعطیل شد و ما ماندیم که چه کار کنیم. وضعیت، طوری شده بود که حدود 20روز تقریبا هیچ فروشی نداشتیم تا اینکه به این رسیدیم که از طریق کانال‌های مجازی، کتاب‌ها را معرفی و تبلیغ کنیم و همزمان فروش تلفنی و مجازی کتاب‌ها را داشته باشیم. اوایل کار، طرحی به اسم «کتارونا» هم راه انداخته بودیم. نهایتا خودمان یک کانال و گروهی را ایجاد کنیم و این‌گونه شد که «کتاب‌یار» اوایل اسفند ماه به وجود آمد.

در مورد بحث فروش مجازی کتاب هم باید عرض کنم که تمامی کارها را تقریبا به تنهایی پیش بردم ولی با لطف خداوند، در همان 20روز اول فروش مجازی، آن قدر سفارش داشتیم که اصلاً وقت نمی‌شد که بسیاری از آنها را پاسخ بدهیم.

فقط در مشهد فعالیت‌ می‌کنید؟

بله فقط در شهر مشهد هستیم ولی در جریان ارسال کتاب‌ها یک شرطی گذاشته بودیم که اگر میزان سفارش از یک مبلغی، بیشتر باشد، ارسال رایگان می‌کنیم، به همین خاطر هم در این طرح، برای استان‌های اصفهان، قم، تهران و نقاط دوردست و جنوب کشور در اندیمشک هم سفارش و ارسال کتاب داشتیم. بعد از این کارها، یک کتابفروشی مجازی هم در یکی از سایت‌های بزرگ فروش آنلاین(باسلام) ایجاد کردیم.

پس در حال حاضر فروش شما، دیگر مجازی شده؟

بله. عمده کتابفروشی ما، امروز مجازی است.

از این نوع کتاب‌فروشی و شرایط راضی هستید؟

با توجه به شرایط امروز کشور و اینکه وضعیت کتاب‌فروشی‌های سطح مشهد را هم می‌بینیم، الحمدالله، راضی هستیم، به لحاظ میزان فروش از بسیاری از کتاب‌فروشی‌های مشهد جلوتریم، تقریبا هر روز سفارش خرید کتاب داریم.

در ابتدا که فروش مجازی را شروع کرده بودیم، کار را با حداقل سود بسته بودیم و حتی برخی سفارش‌ها را خودم با ماشین شخصی می‌بُردم البته هنوز هم این طور است. یعنی سفارش‌های داخل مشهد را خودم سعی می‌کنم ببرم تا به نوعی در هزینه‌ها تا حدودی صرفه‌جویی شود، با شرایط فعلی خیلی نمی‌توانیم سود فروش خود را زیاد کنیم، اگر می‌خواهیم بیشتر به سود برسیم باید هزینه‌های خودمان را کم کنیم.

مشتری‌های ثابت هم دارید؟

بله. مشتریان ثابت ما همان فعالان فرهنگی مساجد، پایگاه‌های بسیج و دانشجوها هستند. برخی مشتریان دیگر هم هستند کتاب‌های موردنظرشان را به ما سفارش می‌دهند تا برایشان تهیه کنیم.

مطئمناً برای دوران بعد از اتمام کرونا هم برنامه‌ دارید؟

از ابتدا تفکر من این بود که برنامه‌ای داشته باشیم که در قالب آن، مردم را تشویق کنیم تا خودشان بیایند و این کتاب‌ها را به دیگران معرفی کنند. من وقتی که کتابی را به یک فرد می‌فروشم از او خواهش می‌کنم تا آن کتاب‌ را با ساده‌ترین روش‌هایی که بلد است، به دیگران هم معرفی کند، حتی به آنها آموزش می‌دهم که چگونه کتاب‌ را به دوستانش و افراد دیگر معرفی و پیشنهاد کنند. این صحبت‌ها را با این هدف انجام می‌دهم که چنین کارهایی هم دغدغه‌ مردم شود. الحمدالله استفاده از این روش در دوران قبل از کرونا خیلی خوب برای ما جواب داد و آدم‌های زیادی هم پای کار آمدند. مثلاً وقتی یک نفر برای خرید کتاب می‌آمد از چند نفر دیگر هم برای خرید کتاب‌ سفارش می‌آورد.

با توجه به سابقه و تجربه موفقی که داریم بعد از پایان کرونا هم این روش را حتما ادامه خواهیم داد. در کنار آن نیز فعالیت‌های ما در فضای مجازی هم همچنان همانند قبل با قوت و قدرت ادامه خواهد داشت.

یعنی همچنان تبلیغ چهره‌به‌چهره را مؤثرترین راه می‌دانید؟

بله. وقتی فردی به غیر از فروشنده کتاب، پیشنهاد خرید یک کتاب به من می‌دهد، خیلی زودتر و بهتر می‌توانم به او اعتماد می‌کنم تا اینکه خود آن کتابفروش از من بخواهد که کتابی را خریداری کنم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان