سرویس سیاست مشرق- بار دیگر، طبق روال مانوس و قابلانتظار از رسانهٔ انگلیسی بی بی سی فارسی، با فرا رسیدن سالگرد گرامیداشت دفاع مقدس، دست به کار شد تا به زعم خود یکی از نقاط عطف کل تاریخ ایرانزمین، یعنی حماسهٔ بینظیر و تکرار نشدنی فرزندان این مرز و بوم در دفاع از دین و وطن را لکهدار کند.
البته اتاق فکر بیبی سی به خوبی می داند که «دفاع مقدس» ، یک ارزش فراجناحی، فرا قومیتی و مطلقا ملی، میهنی و اعتقادی است که آحاد مردم ایران(با هر فکر و سلیقه سیاسی) به این حماسه و حماسهآفرینان آن احترام می گذارند و برای ان تقدس قائل هستند. از همین رو، بی بی سی بنا بر خصلت روباهصفتی خود، به شکلی ظریف، و با ژست دفاع از شهدای بزرگواری چون حسن بهمنی، کاظم نجفی رستگار و شهید ناصر شیری، دست به تخریب این جایگاه رفیع می زند، و رسانهای چون «من و تو»، وابسته به فرقه ضاله بهاییت، با اجیر کردن وطنفروشان وابسته به این فرقه چون حسن اعتمادی و عرفان ثابتی، اصل فراملی و جهانی دفاع از آب و خاک را زیر سوال می برد و حتی بیشرمانه فریاد می زند که «ایران غلط کرد» که از خود دفاع کرد!
پخش مستند بی بی سی فارسی با عنوان «کودتای خزنده» ، درباره جلسه معروفی در مقر سپاه تهران در 5 آذرماه سال 63، بین برخی فرماندهان میدانی و اعضای ستادی سپاه تهران و فرمانده کل سپاه، محسن رضایی، البته آنجور که قابل انتظار بود، دستاویزی برای حمله به کلیت دفاع و تشکیک در حقانیت ایران اسلامی در دفاع از خود توسط ضدانقلاب شد. اما این به اصطلاح «مستند»، اکیدا و مطلقا هیچ چیز جدیدی نداشت و به اصطلاح اهل تحقیق، سر سوزنی «ارزش افزوده» تاریخی ارایه نمی کرد.
مستند به لحاظ فنی، کاملا حول یک فایل صوتی از آن جلسه معروف بود که در همان سالها به صورت نوار در بین بسیاری از نیروهای سپاه دست به دست شد (توسط برخی عوامل طیف منتقدین)، و سالها بعد در محافل رزمندگان و محققان دفاع مقدس، بحثهای بسیار دامنهداری درباره آن صورت گرفت. به قول یکی از اهالی رسانه، هنر بی بی سی، باز تولید مطالب تحت جو تبلیغاتی است وگرنه دقت کنید کل گفتگو یک مصاحبه اسکایپی بیشتر نداشت، یعنی یک نوار آرشیوی را با یکسری اینسرت اینترنتی و توضیحات ویکی پدیایی مخلوط کرده و تحویلمان دادند و اسمش را گذاشتند یک مستند شگفت انگیز!
فارغ از همه توضیحاتی که می توان درباره آن جلسه معروف و این مستند بی بی سی داد، از جمله این که، در اوج ماجرای جنگ، زمانی که فضای جبهه و جامعه تحت تاثیر عدمالفتح در عملیات خیبر (اسفند 62) بود، این که عدهای از فرماندهان و کادرهای رده پایینتر، اینچنین فرماندهی کل سپاه را نه به انتقاد، که به محاکمه می کشند، امری نادر و بی نظیر در هر گونه تشکیلات نظامی در دنیاست و نشان از آن دارد که نه تنها جنگ ما، یک تجربه یگانه در طول تاریخ جنگهای دنیا بود، که مناسبات حاکم بر آن هم با همه جنگ ها متفاوت بود. کانه، رزمندگان در این جلسه، محسن رضایی را نه «فرمانده کل»، که نیرویی همرده خود می دانستند که بسیار خودمانی و بعضا با لحن داشمشتیوار و رفاقتی خاص بچههای تهران، با او عتاب و خطاب می کنند.
اما جدای از همه این مباحث که باید به جای خود پژوهشگران این حوزه به آن بپردازند، نکته اصلی، و در واقع هدف پنهان بی بی سی از تهیه و پخش این مستند، مطرح کردن نام و مسلک آیتالله منتظری در عرض نام و مرام حضرت امام(ره) به عنوان بنیانگذار نظام و رهبر عالی کشور در آن مقطع است.
جالبتوجه این که، به رغم همه القائاتی که حسین باستانی (تهیهکننده و راوی این مستند و بولتننویس ریاست جمهوری در دوران اصلاحات) سعی دارد در طول مستند بر تماشاگر حقنه کند که «کودتایی» خزنده، علیه مرحوم منتظری در درون سپاه و از سوی فرماندهان عالی در جریان بوده، باید گفت که از قضاء در تاریخ برگزاری این جلسه، آیتالله منتظری هنوز به «قائم مقامی رهبری» نرسیده بود و صرفا سابقه ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را در کارنامه داشت (که آن هم توسط خود مرحوم به شهید بهشتی تفویض اختیار شد). جدای از این، به واسطه تسلط و دانش فقهی، از طرف شخص حضرت امام(ره) اختیاراتی در حوزه قضایی به ایشان تفویض شده بود. آن مرحوم کمتر از یک سال بعد از آن جلسه آذر 63، به سمت حساس و عالی قائممقامی رهبری (آن هم جانشینی رهبری در سطح حضرت امام) رسید و خود همین یک نکته، کل دعاوی باستانی و خطدهندگان و «هادیان» داخلی او را زیر سوال می برد و لفظ «کودتا» علیه منتظری را بیمعنی و پوچ می سازد.
واقعیت آن است که، همانگونه که در سالهای گذشته، بارها و بارها در محافل کارشناسی تحقیقات جنگ و در نشستهای بررسی تاریخ جنگ مطرح شد (و ابدا چیز پنهانی نبود)، منتقدان به مشی فرماندهی کل در آن جلسه معروف، دو طیف بودند. یک طیف، از قبیل شهدای بزرگوار حسن بهمنی، کاظم نجفی رستگار، حسین اسکندرلو و شهید ناصر شیری، از قضا فرماندهان کف میدانی و همیشه حاضر در خط مقدم بودند که انتقادات آنان به «آقا محسن» و طیف فرماندهان اصلی سپاه، شیوههای فنی و نحوه مدیریت جنگ از منظر نظامی بود. اینها دغدغه پیروزی و بهینهسازی شیوههای جنگ را داشتند که در کل فایل 120 دقیقهای جلسه به خوبی عیان و مشخص هستند.
اما طیف دیگر، عدهای از نیروهای «ستادی» سپاه تهران بودند که محوریت آنان با اکبر گنجی بود و دعاوی سیاسی درباره فرماندهی داشتند و در واقع منتقد نقش و نفوذ اعضای جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب در جنگ بودند و ادعا می کردند که این طیف قصد دارد نقش آیتالله منتظری را در جنگ گم کند و هواداران آن مرحوم را از امور عالی جنگ دور نگه دارد. از قضا گنجی و برخی چهرههای این طیف معروف به «خوشنشین» های سپاه تهران بودند که عمدتا به بهانههای مختلف از حضور در منطقه اجتناب میکردند.
نکته مهم اینجاست که مرحوم منتظری و طرفداران او در سپاه که به شیوههای جنگی فرماندهی سپاه در جنگ انتقادات جدی داشتند، از وجه «ایجابی»، خود چه پیشنهادی برای اداره جنگ داشتند؟
ذکر این توضیح به شدت لازم است که آیتالله منتظری، به لحاظ تحلیلهای سیاسی، به شدت تحتتاثیر «سیدمهدی هاشمی»، برادر داماد خود و فرد کلیدی دفتر خود، بود که چند سال بعد از آن در سال 66، به اتهامات امنیتی بازداشت، محاکمه و اعدام شد. در موضوع جنگ و اعتراض به فرماندهی هم، قطعا یک بخش مهمی از انتقادات به فرماندهی محسن رضایی و نیروهای نزدیک به او، به ماجرای اختلافات سیدمهدی هاشمی با اطلاعات سپاه(در زمانی که رضایی مسوول آن بود) و کم شدن نقش «واحد نهضتهای آزادیبخش» (که اول انقلاب توسط سیدمهدی هاشمی و طیف او در سپاه ایجاد شده بود) برمی گشت. اما حال ببینم، مرحوم منتظری تحت تاثیر سیدمهدی، چه پیشنهاداتی برای اداره جنگ داشت.
در صفحه 574 جلد اول خاطرات آیتالله منتظری از قول او می خوانیم:
" من میگفتم شما این قدر سرمایه گذاری میکنید از مدتها قبل امکانات و تدارکات فراهم میکنید تا عملیاتی را برنامه ریزی کنید بعد نوعا این عملیات لو میرود و ما پنج شش هزار نفر تلفات میدهیم، حالا اگر شما بیایید از قبل این نیروها را آماده کنید و همین پنج شش هزار نفر را در دسته های عملیاتی پنج شش نفره سازماندهی کنید و به صورت گروههای چریکی مستقل در داخل خاک عراق برای عملیات بفرستید نتیجه بهتری میگیریم و ضربه های کاری تری به آنها میتوانیم بزنیم.
مثلا ما میتوانیم پلها را خراب کنیم، بر سر راههای آنها کمین بگذاریم، راههای تدارکاتی آنها را ببندیم، بعضی مراکز مهم را منفجر کنیم و کارهای دیگری به این شکل، اگر بر فرض آنها نصف نیروهای ما را هم کشف میکردند و از بین میبردند همان نصف دیگر که کار میکردند بازدهی اش برای ما خیلی زیادتر بود و ضربه های کاری میتوانستند وارد کنند، در صورتی که آن طرح عملی میشد نیروهای حزب اللهی عراق هم با ما همکاری میکردند و حاضر بودند در این جهت سرمایه گذاری کنند، من این طرح را با خیلی ها مطرح کردم آنها هم قبول میکردند اما عملا کاری صورت نمی گرفت. "
برای اهل فن که فقط اندکی با ساز و کارها در جنگ ایران و عراق آشنا هستند، خواندن همین سطور آشکار می کند که آن مرحوم هیچ تصور روشن و درستی از جبهههای جنگ و مناطق عملیاتی، موازنه نیروها، تفاوت سطوح تسلیحاتی و لجیستیکی میان نیروی دشمن و خودی، مشخصات جغرافیایی جبهههای جنوب و غرب و این نوع مشخصات فنی نداشته است.
این جنس پیشنهادات، بیشتر مناسب عملیات «چریکی» با هدف وارد کردن ضربههای محدود است و هیچ دخل و ربطی به یک جنگ تمامعیار «جبههای» پیدا نمی کند. مسلما در این نوع نتیجهگیریها و توصیههای به شدت سادهانگارانه، می توان رد سید مهدی هاشمی و طیف همفکران او را دید، چرا که اصولا «واحد نهضتهای آزادیبخش» در سپاه، برای ارتباط با جنبشهای چریکی در نقاط مختلف دنیا به وجود آمده بود و نوع تصورات و برداشتهای جنگی امثال سیدمهدی هاشمی از جنگ هم تحتتاثیر جنبشهای چریکی بود.
مضافا این که اتفاقا یک قرارگاه اطلاعاتی-عملیاتی به نام رمضان، با همین هدف در جبهه غربی تشکیل شده بود که اصولا هدف آن، عملیات محدود در عمق خاک عراق به سبک «چریک» های کرد ضد حکومت بعث بود، ولی در بهترین حالت، نوع عملیات قرارگاه رمضان، صرفا می توانست نقش مکمل را برای جبهه اصلی و سازمان رزم محوری ما در جنوب ایفاء کند. وگرنه برای هر اهل فنی کاملا مضحک است این تز که در دشتهای مسطح خوزستان، و با مختصات جغرافیایی جبهه جنوب (که هدف کلی آن رسیدن به بصره و تصرف آن و فلج کردن سازمان رزم رژیم بعث در جبهه اصلی بود، دستههای 4 یا 5 نفره به قصد عملیات چریکی وارد عمل شوند و ضربههای محکم و اساسی به ماشین جنگی تا بن دندان مسلح صدام بزنند.
درباره بحث «تلفات» در جنگ هم باید گفت، با همه تلخی و درد و رنجی که شهادت و جانبازی هر نیروی مخلص در جنگ گریبانگیر جبهه خودی میکند، تلفات وجه ناگزیر جنگ است. کشور ما در حال دفاع بود و در برابر آن رژیم بیرحم و البته کاملا مجهزی قرار داشت که به لحاظ تسلیحات و تجهیزات(که تازه با پول عربستان و کویت و رژیمهای مزدور منطقه تامین می شد)، در همه ردههای رزمی برتری محسوس و با فاصلهای داشت. در حالی که بخش عمده خریدهای رزمی ما مربوط به دوران شاه بود و در همان یکی دو سال اول جنگ، بسیاری از انبارهای تسلیحات و مهمات ما خالی شد، و تحت تحریم ناجوانمردانه و بیرحمانه غرب و شرق قرار داشتیم، در حالی که در نقطه مقابل، دریای تسلیحات و تجهیزات و پشتیبانیهای فنی از سوی دو اردوگاه شرق و غرب عالم به سوی بغداد روان بود.
در مقابل عراق بلافاصله تسلیحات و تجهیزات خود را جایگزین و به روز میکرد. در نیروی هوایی، میراژ های فرانسه را در کنار میگها و سوخوها و توپولوفهای اتحاد شوروی خرید؛ موشکهای ضد تانک ساگر و سواتر. و حوت روسی رو در کنار میلانهای غربی داشت، اخرین تکنولوژی بالگردی روس یعنی میل می 24 را در خدمت داشت که غولهای آسمان بودند و با قدرت و توانایی خارج از تصور، معادلات رزم روی زمین را تغییر می دادند. تانکهای تی 72 شوروی که تانک مدرن و پیشرفتهی اتحاد شوروی بود، وقتی در اختیار نیروی زمینی ارتش صدام قرار گرفت، دیگر حتی راکتاندازهای آری پی جی هفت ما که عمده سلاح نیروهای خودی برای مقابله با زرهی سنگین دشمن بود، چندان به کار نمی آمد چرا که بدنه تی 72 در برابر راکت آر پی جی 7 به سختی هدف قرار می گرفت.
انواع خمپارهاندازهای 60 تا 160 میلیمتری، مثل نقل و نبات در اختیار ارتش صدام بود و اگر فرانسه، موشکهای خاص و ویژه ضدکشتی اگزوسه را در اختیار نیروی هوایی عراق قرار می داد (تا نفتکشهای ما را بزند)، بلوک شرق هم نارنجکاندازهای هولناک پلامین (سلاح سری پیمان نظامی ورشو) را در اختیار رژیم بعث گذاشت که گلولههای بیش از 30 میلیمتری آن، تا شعاع 14 متر، هر جنبدهای را با ترکش پاکتراش میکرد.
از رادارهای فوقپیشرفته رازیت در دریا و پشتیبانی اطلاعاتی آواکسهای آمریکایی و ماهوارههای جاسوسی سازمان سیا از ارتش عراق چیزی نمیگوییم که به صورت خاص و اختصاصی از سوی واشینگتن در اختیار صدام قرار گرفته بود. از انواع توپهای هلندی و اتریشی که تا برد 70 کیلومتری جبهه ما را در هم میکوبید، انواع موشکها و راکتهای از بالگردهای غولآسای می 24 که حتی گلوله دوشکا بر بدنه آن اثرگذار نبود، تا انواع مواد شیمیایی و میکروبی برای ساخت تسلیحات شیمیایی...و تازه با وجود اینها، در اواخر جنگ آنچنان ایثار و شجاعت رزمندگان ایرانی، عراق را تحت فشار گذاشت که خود آمریکا رسما و عملا وارد جبهههای جنگ شد و نیروهای ما را میزد.
در برابر این معادله نابرابر و این نابرابری مطلق تسلیحاتی و تجهیزاتی و پشتیبانی رزمی در دو سوی جبهه، «تلفات» مورد نظر مرحوم منتظری، نه غیرمنتظره بود و نه قابل اجتناب، گرچه قطعا میشد با شیوههای صحیحتر و تجربهگیری از شکستها، این تلفات را تا حدی (تاکید می کنیم «تا حدی») تعدیل و مدیریت کرد. مضافا این که تخطئهکنندگان جنگ و فرماندهی جنگ، این نکته را در نظر نمی گیرند، که در برابر مقامات و فرماندهان نظامی رژیم بعث که سالها در بهترین آکادمیهای نظامی شرق و غرب تعلیم دیده بودند و گرگ باراندیده به حساب می آمدند، فرماندهان سپاه ما همه زیر 30 سال بودند و در اوج جوانی، با یکی از سهمگینترین نبردهای قرن بیستم، از سوی مجهزترین و حرفهایترین ارتش کل جهان عرب مواجه شدند.
تازه باید در نظر داشت که از مقطع کوتاهی به بعد، همین فرماندهان جوان باید از فاز طراحی دفاع، وارد فاز طراحی عملیات وسیع آفندی نیز می شدند. برای اولین بار در تاریخ جنگهای مدرن بود که نیروی نظامی ایران باید خود عملیات وسیع آفندی طراحی و آن را به اجرا می گذاشت و هیچ سابقه و تجربه قبلی در این زمینه در دسترس نبود و هیچ نوع کمک مستشاری و مشورتی هم به ایران صورت نمی گرفت.
باز شدن باب نگاه انتقادی به تجربه جنگ و دفاع مقدس، اگر از جانب دلسوزان بدون غرض و مرض باشد، بسیار هم خوب و عالی است و از قضا این روند، چند سال پیش، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی با دعوت از دکتر محسن رضایی و قرار دادن او در میزانسنی منتقدانه میان سه جوان منتقد کلید خورد و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت که متاسفانه مثل بسیاری از حرکات خوب، تداوم نیافت و این گونه راه برای ترکتازی مغرضانه و بیمار رسانهٔ روباه پیر استعمار باز شد که دولت متبوع آن خود با دادن تجهیزات پیشرفته و ملزومات ساخت سلاح شیمیایی و میکروبی، قاتل جوانان دلیر ایرانزمین و حتی مردم کرد عراقی در حلبچه و نقاط دیگر شد. البته که در نگاه مرورگرانه به جنگ حتما شرط انصاف و تقوا آن است که نقاط مثبت و منفی در کنار هم مطرح شود و اگر از عدم الفتحهایی چون رمضان و خیبر و بدر گفته می شود، از طراحی عملیات شگفتانگیز و بیسابقه والفجر 8 که منجر به فتح فاو شد و عملیات کربلای 5 که نیروهای خودی را تا نزدیک دروازههای بصره برد، توسط همین فرماندهان گفته شود.
آنها که دم از «تلفات» و «کودتای خزنده» در جنگ می زنند، بد نیست نگاهی به کتاب «توپهای ماه اوت»، نوشته بارابارا تاکمن بیاندازند که در آن صحنههای تلخ و تراژیک ابلهانهترین و جفنگترین جنگ تاریخ، جنگ اول جهانی، به تصویر کشیده می شود و میلیونها جوان اروپایی که بدون آگاهی از دلایل این جنگ و چرایی کشتن جوانان کشور همسایه در سنگرهای مقابل، به طرزی غمانگیز تلف شدند و از بین رفتند.