ظریف بعدها وارد هنرستان موسیقی شد. در همان هنرستان بود که با همسر آیندهاش پروین صالح، نوازنده ویولن و قیچک آشنا میشود. ظریف درباره این آشنایی تعریف میکند: « ایشان در سالهای پایینتر از من تحصیل میکردند. ما هم مثل بسیاری از شاگردان دیگر هنرستان، در رشتههای متفاوت کار میکردیم. همسرم از شاگردان استاد صبا بودند. بعد از فوت ایشان نزد آقای حسینعلی ملاح داماد زندهیاد علینقی وزیری ویولن کار میکردند. در ارکستر استاد پایور هم ویولا (ویولن آلتو) مینواختند. به هر حال ما باهم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. یادم هست که در آن زمان ما نسبت به دخترانی که در هنرستان تحصیل میکردند، غیرت و تعصب داشتیم و در خارج از هنرستان اگر کسی به آنها حرفی میزد یا مزاحم آنها میشد، با آنها برخورد میکردیم تا پا به فرار بگذارند.»
ظریف در ایام هنرستان با استادان برجستهای آشنا شد که تاثیر زیادی در زندگیاش داشتند. وی میگوید: «واقعا زندهیاد خالقی مرد یگانهای بودند و شاگردان هنرستان را مثل بچههای خودشان دوست داشتند. مخصوصا به من و همسرم بسیار علاقهمند بودند. اتفاقا شاهد عقد ما هم در مراسم ازدواجمان بودند که هنوز عکس این مراسم در آلبوم خانوادگیمان موجود است. زمانی هم که تازه ازدواج کرده بودیم، گاهی آخرهفتهها به اتفاق همسر و دخترشان با ماشین دنبال ما میآمدند و به خارج از تهران میرفتیم. خودشان هم زحمت تدارک نهار را میکشیدند. هرچند مدت یکبار شاگردان هنرستان که در هنرستان با هم ازدواج کرده بودند را به منزلشان دعوت میکردند و باعث میشدند دوستان دورهم جمع شوند. واقعا نام استاد خالقی همواره بهدلیل هنر و منش والایشان در تاریخ جاودانه میماند. استاد علیاکبرخان شهنازی هم مردی بسیار افتاده و درعین حال قدرتمند بودند. حدود سال 42 هنرستان شامل دو طبقه بود. من در طبقه بالای ساختمان درس میدادم و زمانی که زمان درس گرفتن خودم میشد، استاد یکی از شاگردان را میفرستادند که به طبقه پایین بروم و درس خودم را بگیرم. من دوست داشتم که قطعات را نت به نت دربیاورم و حتی اگر از استاد میخواستم که گوشهای را 10 بار هم بزنند، برایم تکرار میکردند. ایشان واقعا انسان نازنینی بودند و خداوند رحمتشان کند.» این منش استادان در استاد ظریف نیز تاثیر گذاشت تا آنجا که دوستان و شاگردان او نیز با همان خصوصیات از او یاد میکنند. علی رهبری، موسیقیدان که اکنون خود یکی از رهبران برجسته ارکستر دنیاست درباره ظریف اینگونه تعریف میکند: «اولین باری که با آقای ظریف آشنا شدم، در ارکستر آقای فرامرز پایور بود؛ زمانی که شاگرد استاد رحمتالله بدیعی بودم و حدود 12 سال داشتم. در آن زمان آقای پایور به دنبال کسی بودند که نتهای ارکستر را برایشان بنویسد و بتواند آن نتها را برای ساز آلتو و کلارینت انتقال دهد؛ به همین دلیل با آقای دهلوی صحبت کردند که ایشان گفتند علی رهبری میتواند این کار را انجام دهد. البته به یاد دارم آقای فرامرز پایور (نوازنده سنتور) گفتند که من سن کمی دارم و کوچک هستم ولی آقای حبیبالله بدیعی موسیقیدان و نوازنده ویولن گفتند که من میتوانم این کار را انجام دهم. به این ترتیب من هر هفته باید به ارکستر آقای پایور میرفتم؛ ارکستری که آقای حسین تهرانی در آن تنبک میزد، آقای رحمتالله بدیعی نوازنده ویولن بود و آقای ظریف هم نوازنده تار. آقای ظریف در آن زمان حدود 24 سال داشت و خودشان نیز خیلی جوان بودند. او از همان ابتدا خیلی با محبت مانند یک پدر با من رفتار میکردند و یک صمیمیت بخصوصی به من نشان میدادند. من در آن زمان و در آن سن کم برای اینکه درآمدی هم داشته باشم باید در کنار درس و مدرسه، شب تا صبح آن نتها را مینوشتم و به موقع به ارکستر آقای پایور میرساندم. به همین ترتیب رابطه من با آقای ظریف به گونهای شد که حتی وقتی به هنرستان عالی موسیقی ملی میرفتم، یک نزدیکی بین ما وجود داشت، گرچه که حدود 10 سال از من بزرگتر بودند؛ البته ایشان استاد بودند و من شاگرد.»
حمید متبسم، نوازنده شناخته شده تار و از شاگردان ظریف نیز دوران هنرستان را اینگونه به خاطر میآورد: «باحوصله و متانت، ملودیها را میشنید و تصحیح میکرد. آرام و خوش اخلاق بود. تا امروز نیز جز نیکی درباره او نشنیدهام. آنقدر خوبی داشت که همه همکلاسیهای هنرستان واله اش بودند. بعضیها از بوتیکی که او لباس میخرید، هم رنگ و هم فرم او لباس میخریدند و مانند او سخن میگفتند و رفتار میکردند. تا آخر وقت کلاس، گاهی پیش میآمد که به من فرصت میداد یک بار دیگر قطعهای را اجرا کنم یا به پرسشهایم که تمامی نداشتند، پاسخ میداد. کلاس که تمام میشد، با هم به حیاط میرفتیم. لحظات تند میگذشت. سوار ماشین اش میشد و میرفت. من دم در هنرستان میایستادم و به چهارراه کاخ چشم میدوختم تا دیگر نمیدیدمش...»
هوشنگ ظریف در 17 اسفند 1398 در سن 81 سالگی به علت ایست قلبی درگذشت.