از خصوصیات یک فیلم خوب این است که بتواند بیننده را مجذوب خود نگه دارد. اما این چطور امکانپذیر است؟
خیلی ها می گویند این به ذات و نوع فیلم بستگی دارد.
درواقع یک فیلم خوب فیلمی است که جذابیت و لذتی پشت لذت دیگر برای شما داشته باشد و لیست چیزهایی که می تواند بیننده را جذب کند یا به او لذت دهد بی نهایت است. لذتی توام با حیرت، ترس، خنده؛لذت جنسی، زیبایی شناختی، روانشناسی، بیمارگونه؛ علاقه به یک شیء، اتفاق یا فعالیت خاص؛ عشق دیدن و دنبال کردن یک فیلم تا انتها، در مشاهده پیروزی عدالت، به دست آوردن اطلاعات جدید و …
***
اما پس از اتمام فیلم چه اتفاقی می افتد؟ بیننده چطور فیلم را هضم می کند؟
بیننده برای هضم فیلم صحنه ها را بارها در فکر خود مرور می کند، رمز و رازهای آن را دوباره در ذهنش حل و فصل می کند، زمانها، اشیاء و ایده ها را بازنگری می کند.
اما این فرایند دو جنبه دارد: یکی اینکه هر فیلمی قابلیت شرطی کردن شما را دارد. فیلم می تواند با احساسات، افکار و منابع مختلف به تجربه شما از زندگی رنگ بدهد. این اتفاق می افتد چه بخواهید و چه نخواهید. این حس را به دیگران هم منتقل می کنید.
جنبه دیگر این فرایند این است که تماشای یک فیلم همیشه با یک عنصر اخلاقی همراه است. “اخلاقی” در معنای گسترده آن: اینکه این فیلم چطور زندگی شما را تغییر می دهد یا چطور باید زندگیتان را تغییر دهید؟ بهترین راه زندگی کردن برای شما کدام است؟ نظرتان درمورد ادعاهای فیلم چیست—درمورد آدمها، درمورد خوب و بد، درمورد عواقب یک چیز؟ و بهترین انتخابها در صحنه های مختلف فیلم چه بوده است؟
***
این سوالات اخلاقی در طول فیلم و پس از آن آگاهانه یا ناآگاهانه پاسخ داده می شوند.
احتمالاً مد از همین جا شروع می شود که مردم از آنچه که در فیلم ها می بینند را در الگوی حرف زدن خود و لباس پوشیدنشان تقلید می کنند و در طول تماشای فیلم درگیر تصمیم گیری های شخصیت ها می شوند و فعالانه درمورد آن انتخاب ها فکر می کنند.
از این واقعیت که ما مداوم در مورد آن انتخاب ها فکر و سوال می کنیم و پاسخ های آن را هضم می کنیم، سه خصوصیت کلی اخلاق انسانی به دست می آید:
1) اینکه ما همه قوانین و ارزش هایمان را از کتب آسمانی و خانواده مان نمی گیریم. قسمت عمده ای از آن را از دنیای اطرافمان به دست می آوریم، از گفتگوهایمان، ایده های دیگران و هنر.
2) اینکه اصول اخلاقی زیادی را می توان از تجربیات خاص گرفت (گرچه برخی از این تجربیات برجسته تر و به یاد ماندنی تر از بقیه هستند).
3) اینکه طبیعت ما عینی و محسوس است، انتزاعی نیست. اینکه “آیا کشتن دیگری درست است؟” یا “چه مدل مویی به من می آید؟” سوالاتی شبیه به هم هستند. اینکه وقتی زمانش برسد همه مشکلات در مواقع خاص به چیزهایی واقعی و عملی تبدیل می شوند.