رسول گنجی در گفت و گوی مفصلی که در اردیبهشت سال 1386 با روزنامه توقیف شده «هم میهن» داشت، گفته بود او و خانواده اش سهام بیش از84 شرکت را در پرتفوی دارند. این پرتفوی به گفته گنجی دومیلیارد دلار ارزش داشته است.
روزنامه هممیهن یک روزنامه ایرانی به مدیر مسئولی غلامحسین کرباسچی بود که در دو دوره، ابتدا در سال 1378 و بار دیگر در سال 1387 منتشر و در هر دو دوره پس از مدتی کوتاه توقیف شد.
با مردی گفت و گو کرده ام که ادعا می کند یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران (GDP) است.این آقا،پدرخوانده یک تراست خانوادگی است که سهام بیش از84 شرکت را درپرتفوی دارد.این پرتفوی، دومیلیارد دلار دارایی می ارزد.
در بورس همه او را می شناسند. او قبله آمال خیلی از سهامدارن است. رسیدن به دارایی افسانه ای او،برای خیلی ها آرزویی دست نیافتنی به شمار می رود. نمی خواهم به صراحت ازاو نام ببرم اما اگر اشاره کنم که او مالک شرکت هایی هم چون “آرتاویل تایر” ، “مهرام” ، شیمیایی رازی (تولید کننده چسب رازی)” ، “مینو” ، “سرمایه گذاری ملت” و ده ها شرکت کوچک و بزرگ دیگر است، حتما می فهمید منظورم کدام سرمایه گذار معروف است. بله درست حدس زدید. او “رسول تقی گنجی” است. سه سال پیش، او با خرید سهام شرکت سرمایه گذاری بانک ملت ، در میان رادیو و تلویزیون های لس آنجلسی شهرتی به هم زد.
“شهرام همایون” مدیر شبکه سیاسی کانال یک، چندین برنامه علیه گنجی پخش کرد وسعی کرد القا کند که او (گنجی) یکی از میلیاردرهایی است که مشاور سرمایه گذاری چند چهره معروف سیاسی کشور است.
“بنیاد الزهرا” نام او را به چند چهره معروف جمهوری اسلامی پیوند زد و باعث شد نام “رسول تقی گنجی” خیلی بیش تر از ارزش پرتفویی که داشت، درگیر حاشیه میلیاردرها شود.
درگفت و گوی سه ساعته ای که با او انجام داده ام، خیلی از حرف و حدیث های اطراف او را بازخوانی کرده ام.
این گفت و گو نخستین گفت و گویی است که برای روزنامه هم میهن گرفته ام.
* بدون اینکه بخواهم اغراق کنم، باید بگویم، همه شما را می شناسند. هیچ کس نیست که رسول گنجی را نشناسد اما در مورد رسول گنجی، کم آگاهی وجود دارد. در بورس همه دنبال شما راه می افتند و سهمی را می خرند که شما خریده اید. اما درسایت ها وتلویزیون ها وروزنامه ها از شما مطالبی عنوان می شود که عجیب است.مردم فکر می کنند رسول گنجی یعنی پشت پرده خیلی ازشرکت ها. شما این چیزهارا می شنوید؟
خیلی وارد حاشیه ها نشویم بهتر است.این چیزهارا شماها می نویسید.
* حاشیه یعنی چه؟ نمی خواهید بگویید چقدر پول دارید یا پشت شما به چه گروهی گرم است؟
– با هم قول و قراری گذاشته ایم. نباید کاری کنید که اسیر حاشیه شوم. شما خواستید گفت و گو کنیم. من هم قبول کردم و البته گفتم و خواستم این گفت و گو در چارچوب روش های معمول و مورد قبول این روزها انجام شود.
* آقای دکتر من هم قبول دارم و دوست ندارم هر دو وارد حاشیه های صنفی خودمان بشویم. شما مدیر ثروتمندی هستید و چندین شرکت را اداره می کنید من هم خبرنگار اقتصادی هستم و به اندازه کافی در کانون حاشیه قرار دارم. موضوع مهم این است که من و شما به اتفاق، متهم به چیزی نشویم. شما که به بازی برنده – برنده اعتقاد دارید.
– من هم قبول دارم و البته شما حتما می دانید که ما هم حاشیه های صنفی خودمان را داریم. پس اجازه بدهید اولین تجربه گفت و گوی مفصل یک کارآفرین ،با یک روزنامه، تجربه خوبی باشد.
* بسیار خوب. می خواهم از خود شما شروع کنم. چه سابقه ای دارید؟ اهل کجا هستید؟ می دانید که مردم خیلی کنجکاو هستند تا در مورد میلیاردرها بدانند.
– اگر نخواهید این گفت و گو مثل مصاحبه با یک خانم بازیگر یا یک تکواندوکار، به جاهای زرد و صفحه های زرد کشیده شود، باید بگویم نام اصلی من «رسول تقی گنجی» است. در تهران متولد شده ام. سه ساله بودم که کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد. با جریان های ناآرام سیاسی و اجتماعی آن روزها بزرگ شدم اما چون خیلی با سیاست میانه ای نداشتم، به سمت اقتصاد گرایش پیدا کردم.
من متولد خانواده بزرگ و با نام و نشانی بودم که ترقی و پیشرفت در آن اهمیت زیادی داشت. بنابراین با جدیت تمام درس خواندم تا دیپلم گرفتم و پس از آن، وارد دانشگاه شدم.
آن روزها هفده سال بیشتر نداشتم که وارد دانشگاه پلی تکنیک شدم و درسم را در رشته مهندسی شیمی با گرایش پتروشیمی آغاز کردم. با همان جدیتی که هنوز هم در وجود من هست، درسم را خواندم تا اینکه در سن 21 سالگی موفق شدم درسم را تمام کنم. بعد از درس و با توجه به اینکه معافیت اعزام به خدمت داشتم، به صف مهندسان پتروشیمی کشور پیوستم. خیلی جالب است، من کارم را در قسمت تجهیز نیروی انسانی سازمان پتروشیمی در شیراز، آغاز کردم.
عمر ماندن من در شهر سعدی و حافظ، یک سال و نیم طول کشید و بعد از آن منتقل شدم به نقاط جنوبی کشور. این بار پتروشیمی ایران – ژاپن میزبان جوانی بود که رویاهای زیادی در سرداشت. آن روزها من جوان ترین مهندس شرکت پتروشیمی ایران – ژاپن بودم.
در همین شرکت بود که بنای اولیه الگوی مدیریتی من در مکتب ژاپنی شکل گرفت. یادم هست که آقای «نی شی یو» که مدیر من در شرکت ایران – ژاپن بود، در طول سه سالی که در جنوب کشور بودم. چیزهای زیادی به من یاد داد.
این آقای « نی شی یو» که بیشتر از 60 سال سن داشت، خیلی به من علاقه پیدا کرده بود. نگران من بود و همه چیز را به من منتقل می کرد. روزی که خواستم از او جدا شوم، به من چیزی گفت که باعث شد من بیشتر خودم را بشناسم. او گفت؛ من تو را کشف کرده ام. بنابراین اخبار رشد و ترقی ات را به من برسان.
در مکتب ژاپنی آقای «نی شی یو» کار را یاد گرفتم. سخت کوشی را آموختم تا اینکه در همین شرکت، به سمت معاون پروژه انتخاب شدم. آن روزها من جوان ترین مدیر شرکت بودم.بعد از آن، مجددا به تهران برگشتم و این بار در رشته مهندسی صنایع در دانشگاه صنعتی شریف به ادامه تحصیل پرداختم. در عین حال مدتی به آمریکا سفر کردم و در «هاروارد» موفق شدم، مدرک فوق لیسانس مدیریت استراتژیک بگیرم و در ادامه تحصیل، موفق شدم در «دانشگاه پنسیلوانیا»، مدرک دکترای پلیمر بگیرم.
* مثل اینکه هنوز هم به تحصیل علاقه دارید.
– بله در «دانشگاه استانفورد» درس علوم سیاسی می خوانم.
* کار اقتصادی خیلی از میلیاردرها، با یک جرقه یا یک اتفاق کوچک آغاز شده است، شما چگونه آغاز کردید؟ با پیدا کردن یک سکه یا فروش ارث خانوادگی؟
– هیچ کدام. همان طور که پیش از این هم گفتم، خیلی از موفقیت های من در بستر خانواده شکل گرفت. من آن قدرها که به برنامه ریزی و تلاش اعتقاد دارم، به شانس اعتقاد ندارم.
* گفتید خانواده بزرگی داشتید. خانواده ای که به سیاست دلبستگی زیادی نداشت. اما در عالم سیاست، یک گنجی دیگر هم می شناسیم. آیا شما با «اکبر گنجی» نسبت دارید؟
– با ایشان هیچ نسبتی ندارم. به نفی یا اثبات عقیده های ایشان هم کاری ندارم اما خیلی ها می پرسند آیا شما با «منوچهر گنجی» که قبل از انقلاب اسلامی، آدم بسیار معروفی بود، نسبتی دارید که باز هم می گویم نه. البته اگر در فامیل ما، آدم های معروف دیگری هم وجود داشته باشند، قرار نیست که در مورد آنها صحبت کنیم. موضوع ما فعلا «رسول گنجی» است.
* بله درست می گویید. آقای گنجی آیا شما در خانواده ثروتمندی به دنیا آمدید؟
– خانواده من خیلی ثروتمند نبود. اما وضع آنها خوب بود. در مورد خانواده ام این را بگویم که ما در تمام ایران پراکنده ایم. حتی در هند و پاکستان هم فامیل زیاد داریم که معمولا آدم های موفق و مطرحی هستند.خانواده ما پیش از انقلاب، جزو طبقه مالکین بود. جد من هم به «صمصام السلطنه بختیاری» برمی گردد.این آقا، زمانی رییس ایل بختیار بود و حتی بعد از «مشیرالدوله»، 100 روزی نخست وزیر ایران بود. می بینید که زندگی خانوادگی من پیشینه روشنی دارد.
* پس قبول دارید که خانواده ثروتمندی داشته اید. بنابراین کار اقتصادی هم نباید برای چنین آدمی سخت باشد.
– خدا گواه است که این گونه نبوده و من با دست خالی کارم را شروع کردم. دست خالی نه به این دلیل که نداشتیم، به این دلیل که نمی خواستم. کار اقتصادی من با استقلال کامل آغاز شد. اگر عجله نکنید می گویم که چطور کار اقتصادی من آغاز شد. یادم هست که برای نخستین بار، من کارت بازرگانی ام را در سال 1355 گرفتم. در همان روزها به محضر پدرم رفتم و گفتم اگر اجازه می فرمایید می خواهم کار تجارت ام را آغاز کنم. از پدرم خواهش کردم 50هزار تومان به من قرض بدهد. با توجه به اینکه حقوق و مزایای حضورم در شرکت پتروشیمی ایران – ژاپن قابل توجه بود، به پدرم قول دادم، 50 هزار تومان را چند ماهه برگردانم. پدرم گفت، می خواهی با 50هزار تومان چه کار کنی؟ گفتم اگر اجازه بدهید می خواهم گشایش اعتبار کنم. ایشان هم قبول کردند و من معادل یک میلیون تومان گشایش اعتبار (LC) کردم. از این گشایش اعتبار یک میلیون تومان که با 50هزار تومان پول قرضی از پدرم صورت گرفت، چیزی حدود 200هزار تومان سود کردم.
* انگار همین تکنیک را هنوز هم ادامه می دهید.
– من روش های تجمعی را در تجارت بیشتر می پسندم. یعنی بر مصارف و بدهی ها مدیریت می کنم. یکی از شعارهای من این است که موافق جریان، شنا نمی کنم. اصلا همسو با جریان ها حرکت نمی کنم و اگر می بینید من در جهت مخالف همه حرکت می کنم، مطمئن باشید که دارم به تکه ای از استراتژی ام عمل می کنم. تقریبا همه دوستان و همکاران من، مدیریت بر منابع را خوب بلدند. یعنی منابعی دارند و یا منابعی تجهیز می کنند و به وسیله آن کارخانه احداث می کنند اما من امکان اعتبار را ایجاد می کنم و بعد براساس آن حرکت می کنم. ادعای من این است که از میان 30هزار مدیر اقتصادی، شاید تنها مدیری باشم که مدیریت بدهی و مدیریت مصرف را شگرد خود کرده ام.
* آقای گنجی در مورد استراتژی سرمایه گذاری شما به طور مفصل حرف خواهیم زد. فعلا کنجکاو هستم که در مورد سرنوشت اولین کار تجاری شما بدانم.
– گفتم که با یک میلیون تومان گشایش اعتبار، مواد شیمیایی وارد کردم. دو ماه بعد این کالای شیمیایی را فروختم و حدود 200هزار تومان سود کردم. مدتی بعد، بدهی ام را به پدرم پرداخت کردم و با سودی که برده بودم، دفعه های بعد، دو میلیون تومان، 4میلیون تومان و بیشتر، کالا وارد کردم.
حالا که اصرار دارید در مورد گذشته فعالیت های اقتصادی من بدانید، حتما این را هم به نقل از من عنوان کنید که از همان روزهای ابتدایی فعالیت، سعی کردم نظم و ترتیب را بر کارهای اقتصادی ام حاکم کنم. اگر همین حالا کسی بخواهد به حساب و کتاب های من رسیدگی کند، می توانم مدارک اولین کارهای اقتصادی ام را نشان بدهم. این را هم مورد تاکید قرار دهید که رسول گنجی به شدت مذهبی است و به باورهای دینی خود پایبند است. بنابراین هیچ وقت به خودم حق نداده ام که از مالیات فرار کنم یا وجوه شرعی را نپردازم.
* از ادامه کار اقتصادی خود بگویید.
– کار من به همین شکل ادامه یافت تا اینکه پدرم مرحوم شد و ارثی که از ایشان به جای ماند، باعث شد که من با قدرت بیشتری به کارم ادامه دهم.
ازدواج من در 28 آبان سال 1355، باعث استقلال بیشتر من شد و من هم مطابق معمول، به کار اقتصادی ام و همزمان کار در شرکت ایران – ژاپن ادامه دادم تا اینکه به اتفاق برادرانم شرکتی را در سال 1356 تاسیس کردیم.
البته در سال 1355، چند اتفاق ناگوار برای خانواده ما افتاد که بعدها آثار مثبت و منفی زیادی روی خانواده گنجی گذاشت. اتفاق ناگوار سال 1355 که باعث شد بنای اولیه صندوق سرمایه گذاری خانوادگی ما گذاشته شود، درگذشت پدرم بود. در همان سال ازدواج هم کردم تا زندگی روی دیگرش را هم به من نشان بدهد. با فوت مرحوم پدرم، اداره امور خانوادگی به من که پسر بزرگ او بودم سپرده شد و من سرپرستی چهار برادر کوچک تر از خودم را برعهده گرفتم.«کریم مسعود» یکی از برادران من است که در حال حاضر فعالیت اقتصادی قابل توجهی دارد.«مهدی سعید»، «محمدرضا» و «ماشاءاله گنجی» هم دیگر برادران من هستند. ما از همان سال ها به وجود همدیگر افتخار می کنیم.
* آقای گنجی، گفتید کار سیاسی نمی کردید، اما آیا دغدغه هم نداشتید؟
– چرا. آن روزها کاملا سوسیالیستی فکر می کردم و به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتم. یادم هست به خاطر همین دغدغه ای که داشتم، بدم می آمد اگر بعد از اسم کوچکم، پسوند «خان» اضافه می شد.بدم می آمد اگرکسی رسول خان صدایم می کرد.
* به مارکس و تفکر مارکسیست ها علاقه داشتید؟
– نه. نه. اگر می گویم دغدغه سوسیالیستی داشتم، منظورم این است که به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتم. در عین حال هم من و هم خانواده ام به اصول اقتصاد آزاد اعتقاد داریم. سنتی که همیشه در خانواده ما وجود داشته، کمک به بی بضاعت ها است. اما کمک های ما کمی با کمک های دیگران متفاوت است. من بیشتر دوست دارم ماهی گیری یاد بدهم تا ماهی بذل و بخشش کنم. حالا که می خواهید شفاف حرف بزنم پس اجازه بدهید این را هم بگویم که همیشه حدود 400 خانواده تحت پوشش کمک های خانواده ما قرار دارند. البته بعضی از آنها، ماهی گیر های خوبی هم شده اند و این باعث شده است که هیچ وقت اعضای این گروه ثابت نباشند.
اگر می گویم عدالت اجتماعی، منظورم چنین رویه ای است.
* در مورد کارتان فکر می کنم تا آن جا گفتید که به اتفاق برادران خود، بنای ساخت یک کارخانه را گذاشتید.
– بله. با توجه به توانی که داشتم، از میان تولید و تجارت می توانستم تجارت و بازرگانی را انتخاب کنم که دردسر کمتری داشت و سود بیشتری هم می داد اما به دلیل همان دغدغه ای که به آن اشاره کردم، تولید را برگزیدم تا ضمن کسب سود، امکان اشتغالزایی هم داشته باشم.
در سال 1356 به اتفاق برادرانم، شرکتی راه اندازی کردیم به نام «چیمیکو پریلننگ» که بعدها نام آن شد «شرکت شیمیایی رازی».
* همان شرکت معروفی که تولیدکننده چسب رازی است.
– بله. بنای اولیه این شرکت در قزوین گذاشته شد و از ابتدا ما در نظر داشتیم در این کارخانه، چسب و صمغ و رزین تولید کنیم. تولید این کارخانه خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد و در حال حاضر بزرگ ترین و معروف ترین کارخانه تولید چسب در ایران است. نزدیک به 60درصد مصرف چسب کشور را کارخانه رازی تولید می کند و به همین دلیل برای من بسیار نوستالژیک است و با تمام وجودم، این کارخانه را دوست دارم.
یکی از دلایلی که فکر می کنم باعث شد بنای کارخانه رازی، استاندارد و محکم گذاشته شود، تخصص من و برادرانم بود. همان طور که پیش از این هم به آن اشاره کردم، ما پنج برادر هستیم. من دکترای شیمی دارم. برادر بعد از من هم دکترای شیمی دارد. برادر بعدی ام حقوق خوانده. برادر بعدی من مدیریت صنعتی خوانده و در نهایت برادر کوچک ما هم بازرگانی خوانده است. این درس خواندن ،از نسل قدیمی تر خانواده گنجی به نسل بعدی ما هم رسیده است. به عنوان مثال، پسر من که قائم مقام من در امور سرمایه گذاری است، در هاروارد درس خوانده است. در کنار درس، او هم کار اقتصادی را آغاز کرده است. حتما می دانید که شرکت مهرام در حال حاضر با مدیریت پسرم اداره می شود.
* با ارثی که بعد از درگذشت پدرتان به شما رسید می توانستید کار تجاری خوبی را آغاز کنید، اما ترجیح دادید وارد کار تولید شوید. سود بیشتری در تولید وجود داشت یا به بازرگانی علاقه نداشتید؟
– همیشه یادتان باشد در ایران کار بازرگانی و خدمات از تولید، سود بیشتری دارد و در عین حال دردسر کمتری.
آن کس که وارد تولید می شود باید دغدغه داشته باشد. به همین دلیل همیشه با احترام از تولیدکنندگان یاد کنید.من و برادرانم شرکت شیمیایی رازی را با سرمایه ثبتی 10میلیون تومان ایجاد کردیم. درحال حاضر سرمایه ثبتی شرکت، 5/2میلیارد تومان است و ارزش دارایی های آن از 50میلیارد تومان بیشتر است. همه ما به داشتن پسر خوبی مثل شرکت شیمیایی رازی افتخار می کنیم.
* در ترکیب سهامداران شرکت شیمیایی رازی فقط نام خانواده گنجی دیده می شود، چرا این ترکیب همواره حفظ شده است؟
-به صورت عمده، شرکت های ما خانوادگی است.خانوادگی بودن شرکت هم به گونه ای، استراتژی ما به شمار می رود. در عین حال ما دو گونه شرکت داریم. نخست شرکت هایی که خودمان ایجاد کرده ایم، مثل شرکت شیمیایی رازی. در عین حال شرکت های دیگری هم داریم که خودمان ایجاد نکرده ایم و فقط در آنها سرمایه گذاری کرده ایم. مثل «شرکت سرمایه گذاری ملت». بعضی شرکت ها را هم قانون به ما اجازه نداده است که بیش از 10درصد سهامشان را داشته باشیم، مثل «بانک کارآفرین».
* از «شرکت شیمیایی رازی» بگویید.
گفتم که این شرکت را با سرمایه ثبتی 10میلیون تومان راه اندازی کردیم. در ابتدای کار، 150 کارگر استخدام کردیم. ظرفیت اولیه تولید در این کارخانه، 750 تن در سال بود که انقلاب نشده ،ظرفیت آن به 4500 تن رسید و در حال حاضر هم 35هزار تن ظرفیت دارد.
* و شرکت های بعدی؟
بعد از رازی، «شرکت کیمیارزین» را راه اندازی کردیم و بعد شرکت «کیان شیمی». بعد کار بسیار بزرگی را در قالب شرکت «آرتاویل تایر» شکل دادیم که مردم محصولات آن را به نام «گلدستون» می شناسند.
بعد از انقلاب یکی از بزرگ ترین پروژه های بخش خصوصی، راه اندازی کارخانه «آرتا ویل تایر» یا «لاستیک اردبیل» بوده است. ما کارخانه «لاستیک سازی اردبیل» را ظرف مدت دو سال ساختیم و تحویل دادیم که هنوز هم یک رکورد محسوب می شود. بعدها قسمتی از سهام این شرکت در بورس عرضه شد اما نزدیک به 90درصد سهام این شرکت هنوز به خانواده گنجی تعلق دارد.
* تراست خانوادگی شما در مجموع چند شرکت را در اختیار دارد.
– چیزی حدود 84 شرکت. اسم گروه خانوادگی گنجی، گروه صنعتی رازی است.
* با توجه به آن چه گفتید، ظاهرا شما به استراتژی ماندن و مدیریت کردن اعتقاد دارید اما در بورس می گویند شما اهل ماندن در هیچ سهمی نیستید.
– یکی از خصوصیات خانوادگی ما، فقط مالکیت است.استراتژی ما ماندن است. یعنی برخلاف آن چه گفته می شود، استراتژی ما این نیست که سهام شرکت را بخریم و بعد از مدتی رهایش کنیم. من خودم شنیده ام که می گویند گنجی سهمی را می خرد، زخمی اش می کند و آبش را می گیرد و تفاله اش را رها می کند. اما سابقه تاریخی نشان می دهد، خانواده گنجی اهل فروش چیزی نیست. ما همیشه خریدار هستیم، تحت هر شرایطی.
* اما شما «لاستیک دنا» را فروختید و رفتید.
– «دنا» جریان های عجیبی دارد. من در «لاستیک دنا» ترمز بریدم. فکرش را بکنید، من همیشه گاز می دادم اما در «دنا» متوجه شدم لاستیک هایم صاف شده است. ماشین را نگه داشتم و پیاده شدم. من سهم «دنا» را به این دلیل فروختم که از حاشیه خسته شده بودم. البته همین حالا، من سهامدار 17درصد شرکت لاستیک دنا هستم.
راست می گویید. دنا هم زمان خرید برای شما حاشیه ایجاد کرد وهم زمان فروش.
اجازه بدهید مساله دنا را یک بار برای همیشه مطرح کنم. ما 20درصد سهام دنا را از بنیاد فاطمی در بورس تهران خریدیم. یعنی در رقابت ماشینی و گران تر از تابلو هم خریدیم. یعنی مثلا در تابلو هر سهم سیصد تومان بود، اما من هشتصد تومان خریدم. باقی مانده سهام، تا 63درصد را هم در بورس از مردم خریدم. به عنوان یک سهامدار عمده قیمت این سهام را بسیار بالا بردم. همان طور که در مهرام این کار را انجام دادم. تا زمانی که از رفتارهای یک گروه در کارخانه خسته نشده بودم به فکر فروش آن نبودم. زمانی که آنجا را فروختم به ثمن بخش فروختم. نسیه هم فروختم.
هنوز هم 38میلیارد تومان از آن پول را دریافت نکرده ام. من 63میلیارد تومان آن سهام را فروختم و هنوز 38میلیارد تومان از این مقدار را طلبکارم. به شما اطمینان می دهم هیچ اتفاق ناگواری برای سهامدار نیفتاده است. زمانی که آنجا بودم 40میلیون دلار ماشین آلات جدید وارد کردم، خط لاستیک سنگین را توسعه دادم که خوشبختانه الان فعال شده و یکی از بزرگ ترین کارخانه های لاستیک سازی کشور است. همین الان هم با من مذاکره می کنند که دوباره آنجا را بخرم. البته من تمایلی به این کار ندارم چون ساختار تغییر نکرده است.
* یعنی می گویید «لاستیک دنا» یک استثنا بود؟
– بله یک استثنا بود. من هنوز «دنا» را دوست دارم.در مورد ماندن من در یک شرکت، رازی نهفته است که مناسب می بینم به آن اشاره کنم.من اول عاشق شرکتی می شوم. بعد آن را ایجاد می کنم و یا اینکه آن را می خرم. مدتی روی کار شرکت مطالعه می کنم و برای آن برنامه می نویسم. در نهایت آن را اصلاح ساختار می کنم و بعد می نشینم و نگاهش می کنم. باورکنید یک شرکت را نمی فروشم مگر مجبور شوم. به همین دلیل علاقه ای به ترک یک شرکت ندارم. این جریان ممکن است 20سال طول بکشد.
* اما آقای دکتر بارها و بارها شنیده ایم که می خواهید «مهرام» را بفروشید.
این هم یکی از آن حرف های خنده دار است. چطوری و به چه زبانی باید بگویم که «مهرام» مثل بچه من است. «مهرام» برای پسر من هم مثل یک بچه ارزش دارد. خانواده گنجی اصلا مایل به فروش «مهرام» نیست. لطفا بنویسید فروش مهرام چه اکنون و چه در آینده، شایعه ای بیش نیست.
* در مورد «مینو» چطور؟
ما 49درصد «گروه صنعتی مینو» را داریم. 49درصد «پارس مینو» را هم داریم. با وجود اینکه در اداره این شرکت ، هیچ دخالتی نداریم، اما همچنان در آن مانده ایم. می دانید که 50درصد «مینو» به ستاد آزادگان عزیز تعلق دارد و ما فقط دو عضو هیات مدیره در این شرکت داریم. کار ما این است که در جلسه های این شرکت حضور پیدا کنیم، احوالی از دوستان بپرسیم و بعد هم خداحافظی کنیم. اگر افتخاری در اداره این شرکت سراغ دارید، آن را به نام هیات مدیره «مینو» ثبت کنید و اگر انتقادی دارید، به خانواده گنجی نسبت ندهید.ما در این شرکت نقش نداریم. اما با همه این مسائل، «مینو» را هم خیلی دوست دارم.
البته یادآوری یک نکته هم اهمیت دارد که تا حالا ما از شرکت مینو، چیزی دریافت نکرده ایم. شاید منتظر سود ناشی از افزایش قیمت سهام آن هستیم، اما برای سود سهام شرکت، دندان تیز نکرده ایم.
*درمورد سرمایه گذاری ملت هم برای شما حاشیه ایجاد شد.هنوزهم ادامه دارد. زمانی سر و صدا و هیاهوی زیادی راجع به بنیاد الزهرا برپا شد. بعضی سایت ها هنوز هم ادامه می دهند.
اصلا من چیزی به نام بنیاد الزهرا نمی شناسم. ما چنین چیزی نداریم. من هیچ وقت هیچ معامله ای با بنیاد الزهرا نداشتم. تمام اینها نشات گرفته از مصاحبه یک نفر با رادیو آزادی است. آقایی که به ریش قرمز معروف است، پنج سال قبل ، با رادیو آزادی مصاحبه کرد و گفت یک الیگارشی پنج خانواده ای در ایران شکل گرفته است که خانواده گنجی هم درآن عضویت دارد. همچنین ایشان گفت در معامله ای که برای خرید دنا صورت گرفته است فساد وجود داشته است. تلویزیون های لس آنجلسی این موضوع را تعقیب کردند و من آن زمان به رادیو آزادی زنگ زدم و از آنها سوال کردم چه کسی این سرنخ ها را به شما داده است؟
آنها هم اسم چند نفر را بردند و گفتند شما هم مصاحبه کنید و گفته های آنها را رد کنید. من گفتم حاضر به مصاحبه با رادیو آزادی نیستم و مصاحبه نکردم. این قضیه باعث به وجود آمدن یک ذهنیت شد. سایت سیاسی «پیک نت» هم که توسط چپ های شکسته خورده اداره می شود، این قضیه را تکرار کرد. این سایت هر وقت صفحه خالی داشت این موضوع را تکرار کرد. یک روز نوشتند ؛ گنجی فارغ التحصیل رشته مالی از آمریکا است. من اصلا درس مالی نخوانده ام. این نشان دهنده اطلاعات غلط آنها است.
یک بارهم به آمریکا رفتم . شخصی به نام «شهرام همایون» از یک کانال سیاسی بارها با هتل من تماس گرفت و گفت من راجع به شما حرف های غلط و نادرست به مردم می گویم. شما 10هزار دلار به تلویزیون کانال یک کمک کنید، من تمام آنها را تکذیب و از شما در تلویزیون تعریف می کنم. من حتی حاضر به صحبت با او نشدم ایشان در تلویزیون می گفت گنجی رفته و بانک ملت را خریده است.به مردم پیشنهاد می داد که ؛بروید شیشه های بانک ملت را بشکنید چون گنجی آن را خریده است . خیلی خنده داراست.
آقای درخشنده عضو هیات مدیره بانک ملت که الان مدیرعامل بانک سپه است،یک بار از روی مزاح، به من گفت از زمانی که شهرام همایون در تلویزیون علیه شما جبهه گیری کرده است، سپرده های ما در بانک ملت بیشتر شده است. یعنی این اتفاقات به نفع بانک ملت شد. اطلاعات غلط به شهرام همایون داده بودند که من بانک ملت را خریده ام در حالیکه من شرکت سرمایه گذاری بانک ملت را خریده بودم.
یک بار به این پرسش پاسخ بدهید که چه کسانی پشت شما هستند؟
چه کسی باید باشد؟ شما که روزنامه نگار وطنی هستید بگویید چه کسی باید باشد؟ البته یکی از همکاران شما هم یک بار یک اشتباه کرد که خیلی ناراحت شدم. بعد از خرید سهام سرمایه گذاری بانک ملت خود شما هم علیه این دادوستد مطالبی نوشتید که واقعیت نداشت. البته کار همکار شما خیلی انتقاد آمیز بود.یک سال بعداز این خبر دیدم روزنامه همشهری مطلبی درمورد خرید سرمایه گذاری ملت نوشته است. موضوع را پی گیری کردم و گفتم مرد حسابی یک سال از این جریان می گذرد و شما حالا به این موضوع پرداخته اید؟ چه هدفی دارید که ایشان عذرخواهی کرد و گفت: اشتباه از کامپیوتر بوده است که خبر یک سال پیش را آورده است روی صفحه اول خبرگزاری ایسنا. همین اشتباهات است که گاهی مارا بد جوری به زحمت می اندازد.
گذشته از آن، من خیلی از مسوولان کشور را می شناسم. این شناسایی و آشنایی هم به علت حجم و گستردگی فعالیت های من است. طبیعی است که من رییس بنیاد را بشناسم. ولی شناسایی، دلیل بر رانت خواری نیست. سوابق من نشان می دهد که من چه فردی هستم. چه چیزهایی داشته ام و الان چه چیزهایی دارم. اگر من از این آشنایی ها استفاده می کردم، این کار را تا زمانی انجام می دادم و بعد می رفتم ولی کارم هنوز ادامه دارد. من صد در صد این حرف ها را تکذیب می کنم، گرچه کاری ندارم که جایی به نام بنیاد الزهرا وجود دارد یا نه؟ فعالیت دارد یا خیر؟ بنیاد فاطمیه زمانی وجود داشت که بعد ورشکست شد و از بین رفت. من با بنیاد فاطمیه هم از طریق جواد نادر شاهی که مشاور وزیر اقتصاد بود آشنا شدم. بعد به بورس رفتم و سهام آنجا را خریدم و بعد از آن هم ارتباطی با آن جا نداشتم. یک بار هم آقای یزدی را در زمان ریاست قوه قضاییه در دفترشان دیدم که مربوط به کار دیگری بود. من صرفا بخش خصوصی هستم. من همانی هستم که برای شما معرفی کردم. وام دار کسی هم نیستم. فقط مقداری به بانک ها بدهکارم! هر چه دارم متعلق به خودم و خانواده ام است. با کسی هم شریک نیستم. درصدهای ما در خانواده هم الان دیگر مساوی نیست.
* من دوباره برمی گردم به تراست خانوادگی گنجی.
تراست خانوادگی گنجی نه. لطفا بگویید گروه صنعتی رازی.
* هرچه شما بگویید آقای دکتر. می خواهم بدانم این گروه صنعتی خانوادگی چند سهامدار دارد؟
ما پنج برادر هستیم به اضافه خانم هایمان و فرزندان ما که می شوند 25نفر.
* این 25نفر، روی هم رفته، چقدر دارایی دارند؟
چرا نمی پرسید چقدر بدهی دارند؟
* چقدر دارایی و چقدر بدهی؟
ما نزدیک 75 درصد آن چیزی را که شما دارایی تصور می کنید، بدهی داریم. من چیز دیگری نمی گویم. شما بروید به ترازنامه های این شرکت ها، ارزش روز سهام و دارایی های آنها نگاه کنید. به هر صورت در پرتفوی خانوادگی گنجی، سهام شرکت هایی مثل «مینو» ، «شیمیایی رازی»، «آرتاویل تایر»، «سرمایه گذاری ملت»، «سرمایه گذاری کارآفرین»، «بانک کارآفرین» و ده ها شرکت کوچک و بزرگ دیگر وجود دارد. شما که سرتان به حساب و کتاب است، چرتکه ای، ماشین حسابی، چیزی بردارید و حساب کنید. فهرست دارایی های ما شفاف است و البته یادتان نرود که پیش از این گفتم که من بلدم بردارایی ها و مصارف، مدیریت کنم. مدیریت بر منابع هنر نیست. در هر صورت من یک کارآفرین هستم که جنس ام با بقیه فرق می کند.
* چرا می گویید کارآفرین، چرا سرمایه گذار نه؟
این هم برمی گردد به دغدغه ای که دارم. با این اصطلاح یادم کنید ممنون می شوم. من برای کاری که می کنم، اعتقاد روشنی دارم. چند سال پیش، از طرف فارغ التحصیلان دانشگاه پلی تکنیک ، به عنوان کارآفرین نمونه ادوار این دانشگاه انتخاب شدم. خیلی دوست دارم من را کارآفرین بدانند.
* شما که گفتید به اقتصاد آزاد اعتقاد دارید. چرا روی واژه سرمایه گذاری رنگ دیگری می پاشید؟
یک جور اعتقاد است. در هر صورت یک روی سرمایه گذاری ایجاد کار و اشتغال است و من ترجیح می دهم صورتم را به این طرف بگیرم. برای خودم غرور آفرین است.
* کدام یکی از گنجی های نسل جدید ممکن است جای شما را بگیرد؟
فکر می کنم امیرمحمد این کار را بکند. ما در خانواده یعنی پنج برادر، سه پسر داریم. یکی پسر خودم و دو پسر دیگر هم در خانواده یکی از برادرهایم هستند. بقیه دختر هستند که البته تحصیل کرده و مدیر هستند. مثلا سارا دخترم مدیرعامل شیمیایی رازی است. ولی شاخص این فرزندان، امیرمحمد گنجی است که من فکر می کنم از من هم بهتر می فهمد و بیشتر می داند. نگاه بهتری هم به مسائل دارد و من معتقدم که این جوان یکی از شاخص های صنعت و اقتصاد مملکت خواهد شد. نه به دلیل اینکه پسر من است. الان قائم مقام من است و تمام شرکت ها را اداره می کند و من بیشتر در حال توسعه کارها هستم.
* فیلم پدرخوانده را دیده اید؟ می خواهم شباهت های شما و دون کورلئونه را بدانم.البته ازدید خودتان.
فیلم پدرخواده را دیده ام. فیلم خیلی خوبی است. به خصوص بازی آل پاچینو خیلی قشنگ بود. پرسیدید شباهت من با دون کورلئونه درچیست؟ شباهت ما دریک چیز خلاصه می شود. او یک سرمایه دار غربی است و من یک کارآفرین ایرانی. البته بازی زیبای پاچینو هرآدمی را عاشق دون کورلئونه می کند.
الگوی شرکت خانوادگی گنجی از الگوی خانواده کورلئونه گرفته نشده است؟ درخانواده شما حرف آخررا چه کسی می زند؟
چه ربطی دارد؟ میلیون ها خانواده در دنیا وجود دارد که اعضای آن فاند خانوادگی دارند. مثل خانواده ما.
درخانواده شما حرف آخر را چه کسی می زند؟
به طور معمول حرف آخر را من می زنم. مادر من در سی و هشت سالگی فوت کرد. برادر کوچک من در این هنگام فقط هشت سال داشت. پنج سال بعد پدرم هم فوت کرد، یعنی از غصه مادرم دق کرد. ما در خانواده با عشق بزرگ شدیم. من هم، پدر بودم و هم مادر وهم برادر.ما خواهر نداشتیم. وقتی من ازدواج کردم همسر من مثل خواهر خانواده شد. پدر من قبل از مرگ همه دارایی هایش را به نام من ثبت کرد. بعد از آن من سهم برادرهایم را به آنها دادم.
* اگر کسی بخواهد از این خانواده جدا شود و ساز خودش را بزند چه؟
ببینید گفتم که، سهم خانواده مساوی نیست. در مقطعی من سعی کردم تا فعالیت را گسترش بدهم. اما برادرانم مخالف بودند. من خیلی سریع و جسور هستم. دوست داشتم کارهایی بکنم که برادرهایم تمایلی به آن نداشتند. من احساس کردم به پاهایم بند و قفل زده شده است. بنابراین تصمیم گرفتیم بعضی دارایی ها را مشترک نگه داریم و برخی دارایی ها را جدا کنیم. در آن مقطع من سهام خود در «آرتاویل تایر» را به برادرهایم فروختم و «دنا» را خریدم. سرمایه گذاری ملت و کارآفرین را خریدم. شرکت مینو و شرکت های دیگری را هم خریدم. برادران من هم خریدهای دیگری داشتند، لیزینگ رازی بیمه رازی لاستیک کردستان و لاستیک یزد را در همین مقطع راه اندازی کردند. یعنی درمدت کوتاهی از هم جدا شدیم. اما خانواده کاملا جدا نشد. مثلا برادر من که هیچ سهمی هم در مینو ندارد، عضو هیات مدیره آنجا است. ما رازی و کیمیا رازی و کیان شیمی را مشترک نگه داشتیم تا بند و علقه خانوادگی را حفظ کنیم. از طرفی زیرگروه های خودمان را هم توسعه دادیم. الان می توانم بگویم من و پسرم و دخترهایم یک گروه را تشکیل می دهیم. چهار برادر دیگرم یک گروه را تشکیل می دهند. ولی جدا نشده ایم و شکافی نداریم. ولی سرعت من بیشتر بود. اما همین الان سهام من در رازی به نام برادرم است. یا مقداری از سهام من در مهرام به نام بچه های برادرم است. یعنی بدون هیچ شکافی، کاملا در کنار هم هستیم.
* بهترین تفریح یا دل مشغولی این جمع به جز کار اقتصادی چیست؟
بهترین تفریح ما کار است. همه ما به شدت کار می کنیم. از طرفی علاقه ما به یکدیگر بسیار زیاد است. لذا اوقات بیکاری همیشه در کنار هم هستیم و این برای ما خیلی مهم است. البته این جمع شدن ها مختص ایران نیست در کانادا، آمریکا یا دوبی هم در کنار هم جمع می شویم. ولی مرکزیت ما ایران است. هیچ کس از افراد خانواده تابعیت خود را عوض نکرده است. با اینکه در بیشتر نقاط دنیا هستیم ولی احساس وحدت و ملیت ما حفظ شده است.
* آقای گنجی پول درآوردن مشکل است؟
نه، این را قبول ندارم. از ذهن کار کشیدن مشکل است، نه پول درآوردن. استراتژی من هیچ وقت مدیریت منابع نیست. من اعتقاد دارم با دست خالی هم می شود امکان ایجاد کرد. در حقیقت مدیریت منابع ،هنر خاصی ندارد، اما مدیریت بدهی، حواس جمع و حساب و کتاب و برنامه می خواهد.
* ظاهرا رسیدیم به نگاه شما به اقتصاد و سرمایه گذاری. چه نگاهی به اقتصاد دارید و الگوی شما برای مدیریت چیست؟
گفتم که طرفدار اقتصاد آزاد هستم. البته خوشحال هستم که وارد این مباحث شدیم. اینکه بدانید من چقدر دارایی دارم به چه دردی می خورد. اگر نظر من را می خواهید، بهتر است پرسش و پاسخ های شخصی را حذف کنید. بهتر است با هم در مورد بورس حرف بزنیم و اقتصاد.می دانید که کارآفرینی در این کشور، چه مخاطراتی دارد. اصلا همه پیام ها و گفت و گوهای شخصی را حذف کنید. باید تاکید کنم که دوست ندارم یک «شومن» باشم و با دارایی های خودم بازی کنم. من عقیده های خاصی دارم.به طور مثال برای من سود خیلی مهم نیست.من به ایجاد اشتغال بیشتر اعتقاد دارم.
* آقای گنجی باور این نکته خیلی سخت است. یعنی این همه خون دل می خورید تا سود برای شما مهم نباشد. ظاهرا درست می گویند که پولدار های ایرانی خیلی محافظه کار هستند. در شما اندازه ای از نبوغ وجود دارد که می توانید پول تولید کنید. خیلی ها در کارخانه های شما به کار مشغول هستند و این خیلی اهمیت دارد.
نه، اجازه بدهید تا توضیح بدهم. من نه کارآفرینی را رد می کنم و نه قصد دارم نظام کارآفرینی را زیر سوال ببرم. با پولی هم که الان دارم، در هر کشوری ثروتمند هستم، اما مانده ام و با وجود سن و سالی که دارم هر روز ایده ای جدید خلق می کنم. ایده ای جدید برای تولید جدید.من دیگر با کار های کوچک راضی و قانع نمی شوم.دوست دارم کار های بزرگی بکنم. در این مدت همه کار کرده ام. از تولید رزین و چسب بگیرید تا شکلات و مواد غذایی و حالا می خواهم در تولید برق و انرژی و پالایش فرآورده های نفتی فعالیت کنم. مقدمات این پروژه ها را بعد از ابلاغیه اصل 44 فراهم کرده ام و به شدت در تکاپو هستم تا این ایده ها را در «سرمایه گذاری ملت» عملی کنم.
* حالا واقعا تا چه اندازه به حرف هایی که می زنید اعتقاد دارید؟
من واقعا به آنچه می گویم اعتقاد دارم. بدون تعارف می گویم. احساس می کنم رسالتی دارم تا جایی را که وطن من است، آباد کنم. دلیل ندارد ما از کره جنوبی یا مالزی عقب بمانیم. فکر می کنم اگر نخبه ها، اراده کنند و همه دست به دست هم بدهیم، حتما کره و مالزی را پشت سر خواهیم گذاشت.
رابطه من نوعی با پیشرفت کشورم، رابطه ای است که معامله گران بورس نیویورک به آن می گویند «برنده – برنده» هرچه کشور من پیشرفت کند، من به عنوان یک شهروند، از این پیشرفت بهره خواهم برد. شاید خیلی ها هستند که اگر قدمی برمی دارند، آن را خبر اول مطبوعات می کنند، اما من در این دسته قرار نمی گیرم. باور کنید برای من از همه مهم تر این است که به هدف تعیین شده ام برسم.
* آقای گنجی از چه الگویی در مدیریت استفاده می کنید؟
فقط یک روش خاص نیست. گاهی از روش های مستقیم استفاده می کنم و گاهی از مدیریت معکوس. این ها زیاد مهم نیست. مهم استفاده از این ابزار ها در زمان مناسب است. اما کلیدی ترین ابزار من، صداقت در عمل است. تا حالا اتفاق نیافتاده است که من قولی داده باشم و به آن عمل نکرده باشم یا کار دیگری برخلاف آن انجام دهم. شاید خیلی کار ها را اعلام نکرده باشم، اما اگر اعلام کنم، حتما به آن عمل خواهم کرد.همیشه نسبت دانسته های من، به آنچه اعلام می کنم، 95 به 5 است.
* دارید برای امید ها و آرزو هایتان در سرمایه گذاری ملت، بازارگرمی می کنید؟
کاری که قرار است انجام گیرد، حاصل 40سال مدیریت من است. بزرگ تر از همه کار هایی که تا حالا انجام داده ام. من حتی در روز هایی که بخش خصوصی ایران در تنگنا بود، برای بخش خصوصی زحمت کشیدم و کار هایی که اکنون در دست پیگیری دارم، به بخش خصوصی کشور اعتبار خواهد داد.
* هنوز هم معتقدید شما یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران هستید؟
خیلی پیچیده نیست. ضرب و تقسیم کنید. ممکن است بیشتر از یک درصد هم باشد. اما یادتان باشد یک درصد GDP مال من نیست و این معنی را می دهد که فعالیت های مستقیم و غیرمستقیم خانواده گنجی، معادل یک درصد تولید ناخالص داخلی است. اگر فرض کنید تولید ناخالص داخلی ایران 218میلیارد دلار باشد، من فکر می کنم، یک درصد GDP کشور، ناشی از فعالیت خانواده گنجی باشد. یک درصد این رقم یعنی 2میلیارد دلار که دارایی های ما این ارزش را دارد پس می توانم پرسش شما را تایید کنم.
* می گویند استراتژی شما در بورس شبیه معامله گرانی است که به آنها «مفت خر» یا «بزخر» می گویند. این را قبول دارید؟
نه. نه. نه. این فقط یک اتهام صنفی است که از سوی رقبا به من زده می شود.
* ممنون می شوم اگر در رد این اتهام دلیل بیاورید.
شاید منظور شما این است که من سهام را در کف می خرم و بعد در اوج می فروشم. من این اتهام را رد می کنم. خدا رحمت کند رفتگان شما را. پدر مرحوم من همیشه نصیحت می کرد و می گفت: رسول جان، جنس یک تومانی را یک تومان بخر. اگر 9ریال بخری، طرف همیشه دنبال جنس فروخته شده اش خواهد بود و خیر نمی بینی و اگر 11هزار بخری، تن من در قبر خواهد لرزید. دوستان نزدیک من می دانند که من به شدت به این روایت اعتقاد دارم. نمونه هایی در همین زمینه دارم که می تواند ثابت کند من «بزخر» و «مفت خر» نیستم.
یک بار از یکی از بزرگان خانه ای خریدم که مجبور شده بود در شرایط خاص، خانه بزرگ خود را بفروشد. متراژ خانه بالا بود و کمتر آدمی می توانست این خانه را بخرد. پرسیدم خانه را چند می فروشید؟ به من گفتند: 900واحد. گفتم نمی خرم مگر آنکه این خانه را 950واحد بفروشی. گفتند چرا گران تر؟ گفتم احساس می کنم اگر روزی مشکلات شما حل شود، ممکن است فکر کنید گنجی «بزخری» کرده است و من نمی خواهم شما هیچ وقت چنین فکری کنید. امروز که 8 سال از آن جریان می گذرد، همین دوستان ،همه جا می نشینند و می گویند گنجی می توانست خانه را 900واحد بخرد، اما 950واحد خرید. البته یادتان باشد به هیچ عنوان علاقه ندارم کسی فکر کند چون گنجی پولدار است، می شود هرچیزی را گران تر از قیمت واقعی به او فروخت.من خودم را کارشناس می دانم و همه چیز را ارزیابی می کنم.
* در مورد سهام بگویید. چرا فکر می کنند شما ممکن است مفت خری کنید؟
به گذشته ها بر گردیم و کار های گذشته را مرور کنیم. از سرمایه گذاری ملت شروع می کنم. زمانی که داشتم این سهم را می خریدم، قیمت آن، روی 130تومان بود. با بانک ملت هم قرارداد بستم که هر سهم را 130تومان بخرم. در عین حال حتما یادتان هست که رقابت ساختگی ایجاد کردند، اما من در همان فضای ساختگی رقابت، هر سهم سرمایه گذاری بانک ملت را خریدم 182 تومان. شما که یادتان هست، آقای «حاتمی یزد» مدیرعامل وقت بانک صادرات، چنددقیقه ای با شرکت «غدیر» به مبارزه با من آمد، اما بعد ول کرد و رفت.
* آقای گنجی شما تکنیکالی خرید و فروش می کنید یا فاندامنتالی؟
من چون دید بلندمدت دارم، فاندامنتالی به معاملات نگاه می کنم. هیچ وقت از سهم محکم و اصولی ، نمی گذرم.
* اما ظاهرا استراتژی شما در خرید سرمایه گذاری ملت خلاف این را می گوید.
خیلی ها ممکن است به سرمایه گذاری ملت با دیده خوشبینی نگاه نکنند. اما حتما کبوتر های سرمایه گذاری ملت به خانه باز می گردند. از اواخر امسال خواهید دید.
* دارید سیگنال می دهید؟
می توانید ننویسید. شما گفتید در خرید سرمایه گذاری ملت نگاه فاندامنتالی نداشته ام و من می خواهم بگویم در خرید این شرکت کاملا اصولگرایی را رعایت کرده ام. در عین حال دل کوچکی دارم که نمی توانم حرف را در آن حبس کنم. کار هایی دارم در سرمایه گذاری ملت انجام می دهم که خیلی مهم و بزرگ است.
* سرمایه گذاری ملت را می گذاریم برای بعد، می خواستم نظر شما را در مورد فضای به وجود آمده بعد از ابلاغ اصل 44 بدانم. واقعا فضا تغییر کرده است؟
سوال خیلی جالبی است و در عین حال خیلی مهم.بعد از ابلاغیه مقام معظم رهبری، من دو دسته آدم می بینم. دسته اول کسانی هستند که از فضای به وجود آمده ذوق زده شده اند. ذوق زده برای اینکه فضایی به وجود آمده است که براساس آن شاید دولت مجبور شود سهام شرکت های بزرگ خود را به ثمن بخس واگذار کند.
می دانید که من عضو هیات نمایندگان اتاق تهران هستم و می خواهم بگویم خوشحالی بی حد و حصر این عده را از نزدیک دیده ام. این گروه متاسفانه اکثریت را در اختیار دارند و اگر بخواهم خوشبینانه نگاه کنم، این آدم های فرصت طلب، 75درصد بخش خصوصی ایران را در اختیار دارند.
من آدم های زیادی می بینم که پشت خصوصی سازی پنهان شده اند و می خواهند کارخانه فولاد مبارکه یا ذوب آهن را تصاحب کنند. من این آدم ها را می شناسم. آنها درصدد نفوذ به سازمان و مراجع متولی خصوصی سازی هستند. این تفکر در خیلی جاها باعث شد خصوصی سازی با پیشانی زمین بخورد. می ترسم آن قدر کار را آلوده کنند که چند سال بعد همه خصوصی سازی ها باطل شود.
*آقای دکتر شما مطمئن هستید که این حرف ها را خودمانی نمی زنید و ما اجازه داریم این حرف ها را چاپ کنیم.
من با کسی تعارف ندارم. خیلی ها به بازی برنده- برنده فکر نمی کنند و این رفتار باعث می شود موجودیت اقتصاد ایران به خطر بیافتد من از طرح این مسائل هراسی ندارم.
پس بگویید دسته دوم چه کسانی هستند؟
دسته اول آنهایی هستند که با طرفداری از خصوصی سازی، قصد تصاحب شرکت های دولت را دارند. اما دسته دوم آنها هستند که دنبال آزادسازی اقتصاد هستند.
*یعنی این افراد آزادسازی را مقدم بر خصوصی سازی می دانند؟
بله، این افراد که شاید 25درصد کارآفرین های ایران را تشکیل می دهند معتقدند آزادسازی مقدم است بر خصوصی سازی. خصوصی سازی هر چه باشد مثل بزرگ کردن بچه دیگران می ماند اما اگر دولت اجازه بدهد خودمان بسازیم، می دانیم که دارید بچه خودمان را بزرگ می کنیم.
من و دوستانم معتقدیم خرید سهام شرکت های دولتی در ایران نه تنها مقرون به صرفه نیست که هزینه های جانبی هم دارد.این رویکرد دو دلیل دارد اول اینکه هزینه تمام شده کارخانه های ذیل اصل 44 بالا است. چون این کارخانه ها دولتی طراحی و اجرا شده است. مثلا کارخانه ای که باید سه ساله احداث می شد، 12 سال طول کشید تا به بهره برداری رسید در نتیجه هزینه های احداث آن بالا رفته است. من معتقدم از این فضای بسیار خوبی که ایجاد شده، استفاده کنیم و به طور مثال 10میلیون تن ظرفیت تولید فولاد برای کشور ایجاد کنیم. یعنی میراث خوار نباشیم و به دنبال افزایش تولید باشیم.
*شما با آزادسازی موافقید نه خصوصی سازی؟
بله، ما به دنبال افزایش تولید هستیم. ما معتقدیم این کار را سریع تر و ارزان تر و کارآمدتر می توانیم انجام دهیم. ما که گروه دوم بخش خصوصی هستیم ابتدا کشور را ارزیابی می کنیم، ظرفیت های نسبی و فضاهای ایجاد شده برای فعالیت را بررسی می کنیم. گروه اکثریت بخش خصوصی به دنبال تغییر سیاست ها هستند. نظر رهبر معظم انقلاب مبنی بر این بود که 20درصد سهام برای دولت باقی بماند، 35درصد به تعاونی ها واگذار شود، 5درصد هم به کارکنان آن شرکت واگذار شود و 40درصد بقیه از طریق بورس تقسیم شود.اما این افراد در پی این هستند که با اثر گذاری روی تصمیم گیری ها درصدها را تغییر دهند تا در پایان به جای 40درصد، 50درصد سهام را در اختیار بگیرند و قدرت خود را بالا ببرند.
اگر این کار صورت بگیرد مثلا سازمان گسترش صنایع دوهزار میلیارد تومان قیمت گذاری می شود که بسیار شائبه برانگیز است. تمام تلاش این گروه معطوف به این هدف است تا به طور مثال سازمان گسترش صنایع را دومیلیارد دلار بخرند. اما من می گویم اگر سازمان گسترش صنایع را مجانی به من بدهند آن را تحویل نمی گیرم. ما معتقدیم که باید کارخانه را خودمان ایجاد کنیم. در هر بخشی خودمان باید پروژه راه اندازی و احداث کنیم. البته توان این کار را هم داریم. منابع مالی بخش خصوصی باید تجهیز شود و منابع انسانی هم برایش تامین شود. متاسفانه بخش خصوصی ما در حد اجرا و اداره پروژه های بزرگ در کشور توانایی ندارد. یعنی اگر شما بخواهید اسم 50 نفر را بنویسید که قادر به اجرای یک پروژه یک میلیارد دلاری باشند، کسی را نمی توانید پیدا کنید. یعنی نه توانایی مالی دارند و نه توانایی مدیریتی شاید 20 تا 30 شخص و گروه را بتوانید بیابید که دارای تجربه بین المللی و انجام پروژه های سنگین و مذاکره با خارجی ها هستند. ما می خواهیم این مشکل را برطرف کنیم. ما به این نتیجه رسیدیم که به دنبال خرید کارخانه ها نرویم. چون به این کار اعتقاد نداریم از طرفی بعدها به ما انگ رانت خواری خواهند زد حتی اگر کارخانه ها را با قیمت های بالا بخریم. هنوز که هیچ اتفاقی نیفتاده ، در برخی جاها ما را متهم به رانت خواری می کنند. در آلمان ،خصوصی سازی به بهترین نحو انجام شد ولی آنها شرایط خوبی را در نظر گرفتند، اشتغال کارکنان را حفظ کردند و خریداران را ملزم به نوسازی کردند. در کشور ما زیرساخت های چنین اقدامی وجود ندارد. اگر یک کارخانه صدمیلیونی را به شخصی واگذار کنند و حتی با قیمت بیشتر به او بفروشند و این فرد با کار و تلاش قیمت کارخانه را بالا برد خواهند گفت کارخانه را مفت خرید. پس این نیرو بهتر است به دنبال ایجاد و تولید برود. ما در منشور خودمان گفتیم بهتر است که به دنبال ایجاد باشیم از طرفی بخش خصوصی خالص باشیم یعنی دنبال سازمان ها و نهادهای مثل بنیاد جانبازان یا دیگر نهادها به صرف داشتن پول و دارایی نباشیم. همچنین حرکت خودمان را سریع شروع کنیم. در گروه هم عنوان کردیم هیچ کس محور حرکت نباشد چون احتمال تخریب او زیاد است.
*به عنوان یک سرمایه دار از این موضوع می ترسید؟
من اصلا از این موضوعات ترس و هراسی ندارم. ولی به هر حال اطرافیان به من می گویند تو که دنبال چنین مسائل نیستی پس مواظب باش. اگر کسی بگوید من به دنبال سودآوری نیستم اصلا بازرگان نیست. من دنبال سود هستم اما به چه قیمتی؟ قیمت برای من بسیار مهم است. معتقدم اگر کل مملکت رشد کند من هم رشد خواهم کرد.
*یعنی نگاه شما برنده- برنده است؟
من می گویم اگر کل جامعه سود ببرد اما من ظاهرا سود نبرم مشکلی پیش نمی آید. چون من هم در دراز مدت سود خواهم برد. ما تصمیم گرفتیم یک شرکت مادر با سرمایه هزار میلیارد تومان تاسیس کنیم. 35درصد سرمایه را موسسان شرکت باید تامین کنند. این موسسان هم فعالان بخش خصوصی در حوزه های مختلفی مثل گاز، نفت، IT و… هستند. این تعداد هم اکنون شرکت هستند که احتمالا تا صدو پنجاه شرکت هم افزایش خواهند یافت. کار تاسیس شرکت هم هفته آینده به پایان خواهد رسید. فراخوان جلسه ای در اتاق بازرگانی گذاشتیم که تاکنون این تعداد جمع شده اند و تا پایان هفته جاری 35درصد سرمایه هم واریز خواهد شد.
*یعنی یک صندوق سرمایه گذاری تاسیس کرده اید؟
نه. صندوق سرمایه گذاری نیست، هلدینگ است. نام این شرکت هم ، شرکت «سرمایه گذاری ایرانیان» است.
*شرکت شما چیزی شبیه به هیوندا یا دوو در کره است؟
شما هرطور که می خواهید برداشت کنید. تاکنون چنین اتفاقی در کشور ما رخ نداده و ما در پی ایجاد آن هستیم.
*یعنی به دنبال ساخت یک غول سرمایه گذاری هستید؟
بله، تقریبا همان چیزی است که شما گفتید. کار موسسان شرکت تا پایان هفته آینده به اتمام می رسد بعد از آن پذیره نویسی عام شروع می شود که آن هم ظرف ده روز به پایان خواهد رسید. با انجام این اوامر شرکت ظرف دو ماه آینده به ثبت خواهد رسید. این شرکت هزار میلیارد تومانی در 15 رشته شرکت های مادر تخصصی ایجاد خواهد کرد. این شرکت ها در زمینه، صنعت، تجارت، معدن، IT، پتروشیمی، نفت، حمل و نقل، بانک و بیمه، ساختمان، بهداشت، صادرات، گاز و محیط زیست فعالیت خواهند کرد. هر کدام از این شرکت ها دارای زیر مجموعه است. مثلا شرکت حمل و نقل شامل حمل و نقل هوایی، دریایی، جاده ای و ریلی است. ببینید مثل این است که صنعت یک کشور را بخواهید بسازید. ما در واقع مکمل دولت خواهیم شد. دولتی که با توجه به گستردگی فعالیت هایش توان حرکت ندارد و هزینه هایش بسیار بالا است. ما برای ایجاد یک اشتغال مثلا دومیلیون نفری به دولت کمک می کنیم.
*من اینگونه متوجه شدم که شما از فضای ایجاد شده در اقتصاد کشور بعد از ابلاغیه اصل 44 که بحث آزادسازی را مطرح کرده استفاده می کنید و یک مجموعه یا هلدینگ را ایجاد می کنید.یعنی شما طرفداران بند های الف وب اصل 44 هستید.
بله، می خواهیم از این طریق به اهدافی که رهبر معظم انقلاب مدنظر دارند و بیان کردند دست پیدا کنیم.
*برای ثبت درتاریخ دوباره مجبورم بپرسم. شما قصد ورود به واگذاری ها و خرید کارخانه های دولتی را ندارید؟
گروه ما تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا وارد واگذاری ها نشود.
*در مورد دیگر اعضای گروه هم می توانید توضیح دهید یا از آنها نام ببرید؟
ما شرکت های بزرگ صنعتی در حوزه های مختلف را داریم. مثلا در زمینه پیمانکاری نفت و گاز و پتروشیمی شرکت «سان فایر» و «کیسون» را داریم.سرمایه گذاری ملت و سرمایه گذاری کارآفرین هم هستند. بیمه رازی و همه گروه هایی که با ما همسو هستند، در این جریان حضور دارند. آقای خاموشی ، نه خاموشی رییس اتاق ایران بلکه شخص سیدعلینقی خاموشی در این سرمایه گذاری با ما همکاری می کنند.خیلی از دوستان دیگر هم در این جریان یار ما هستند.
در مجموع 110 نفر از بزرگ ترین کارآفرین های ایران در این سرمایه گذاری بزرگ دست به دست هم داده اند. من سخنگوی این گروه نیستم. اما استنباط من این است که ما دنبال راه اندازی هلدینگی هستم که این هلدینگ دو هدف دارد. یکی تولید و دیگری اشتغال و اینکه در این هلدینگ قرار است 76میلیارد دلار سرمایه گذاری صورت گیرد و به نتیجه رسیدن این پروژه بزرگ به طور قطع جایگاه بخش خصوصی را تغییر فاحشی خواهد داد. من فکر می کنم یک سال طول خواهد کشید تا کار شرکت به پایان برسد و احتمالا 4 سال هم طول خواهد کشید تا پروژه ها به سرانجام برسد.
فکر می کنم راه اندازی هلدینگ 76میلیارد دلاری در ایران مناسبات پولی و مالی اقتصاد کشور با بانک ها و موسسه های مالی جهان را تغییر دهد.
*شما چند درصد این طرح را خواهید داشت؟
می بینید که طرح خیلی بزرگی است اما خانواده گنجی هم به اندازه توان خود در این طرح سرمایه گذاری خواهد کرد.
ما قصد مدیریت در این طرح را نداریم. اما جزو راه اندازی کنندگان آن خواهیم بود.
*پذیره نویسی و تامین مالی طرح چگونه خواهد بود؟
ظرف دو ماه آینده پذیره نویسی خواهیم کرد. شرکتی که با سرمایه 1000میلیارد تومان راه اندازی خواهد شد، تامین کننده منابع مالی پروژه ها خواهد بود و 20درصد منابع مورد نیاز پروژه ها را تامین خواهد کرد و بقیه نقدینگی مورد نیاز از طریق پذیره نویسی به دست خواهد آمد. در مجموع از همه ابزارهای تامین منابع مالی استفاده خواهیم کرد اما در مجموع قصد داریم مشابه سهام عدالت، ما هم به مردم سهام واگذار کنیم.
*فکر می کنید مردم به سرمایه گذاران بخش خصوصی، اعتماد خواهند کرد؟
چرا که نه، در جریان پذیره نویسی اولین شرکت ظرف 10 روز موسسان شرکت سرمایه گذاری لازم را انجام دادند. آنها متعهد شده اند که اگر 65درصد پذیره نویسی عمومی صورت نگیرد، خودشان سهام را خریداری کنند. مردم نگاه می کنند که موسسان یک شرکت چه کسانی هستند. به نظر من مردم این روزها به سود هم توجه ویژه ای دارند. در مورد شرکت هم باید بگوییم که قرار است 1000میلیارد تومان بین 15 شرکت زیر مجموعه تزریق شود.به هر شرکت 20میلیارد تومان اختصاص داده خواهد شد به عنوان هیات موسس و پذیره نویسی هم احتمالا از 20 روز دیگر آغاز خواهد شد. ما قصد داریم در نخستین قدم 650میلیارد تومان پذیره نویسی کنیم.
*بانک ها مجاز به سرمایه گذاری هستند؟
بانک های خصوصی بله، اما بانک های دولتی نه به شرکت های سرمایه گذاری دولتی هم اجازه سرمایه گذاری نمی دهیم.در عین حال هر نفر می تواند تا سقف 10میلیون تومان پذیره نویسی کند.