خود محوری که یکی از جنبه های خود خواهی محسوب میشود به معنی این است که هر کس تمایل دارد مجموعه شرایط همسو با منافع شخصی خود باشد و آنچه که اتفاق می افتد منتهی به ارتقای وضعیت کنونی اش گردد. اولین نمودهای خود محوری معمولاً در دوران کودکی رخ می دهد و تحت تاثیر محیط افزایش می باید. کودکی که می پندارد مرکز توجه همه افرادی است که در کنارش حضور دارند و به گونه ای رفتار میکند که دیگران التفاتی خاص نسبت به وی داشته باشند، نوعی خود محوری را تجربه میکند.
با گذر زمان و افزایش سن، این خود محوری نیز نمایان تر شده و هر فردی می خواهد خود در کانون توجهات قرار گیرد و شرایط را مطابق با تمایلات خویش همسو کند. تمایلاتی هیچگاه تمامی ندارند و نمی توان نقطه پایانی برای آن قائل شد و هر لحظه درحال گسترده شدن است. انسانهای خودمحور دوست دارند که برای پیشبرد اهداف شخصیشان دیگران را به خدمت بگیرند و از تمامی امکانات پیرامونشان برای انتفاع خود بهره ببردند. در مسیری قدم میگذارند که مقصدش چیزی جز “خود” نیست و در طی این مسیر هیچ همراه و همسفری وجود ندارد، هدف همیشه وسیله را توجیه میکند، موانع به هر قیمتی از سر راه برداشته میشوند و غایت آرزوها ارضای کامل هواهای نفسانی است.
جوامعی که رنگ و بوی مدنی دارند از اتحاد و همدلی افراد آن جوامع برخوردارند و مردم اهداف جمعی و منافع گروهی را به اهداف و منافع شخصی ترجیح میدهند. “منیت” جای خود را به “جمعیت” و “خودخواهی” جای خود را به “دیگرخواهی” میدهد. زمانیکه مرکز توجه افراد محدود به تفکرات “خود انتفاعی” گردد و اذهان در هر لحظه از زندگی، متمرکز یافتن راه حلهایی برای دستیابی به “آرزوهای شخصی” شود، خود محوری شیوع می یابد و هر کس برای خود قوانینی وضع میکند که در نهایت “منفعتش” در آن باشد. چنین شرایطی باعث میگردد تا انسانها از ابتدای روز در رقابتی ناسالم و تنگاتنگ با یکدیگر قرار گیرند و تا رسیدن به شبانگاه از هیچ ترفندی برای پیروزی در این رقابت دریغ نکنند.
انسانهای خود محور “رقابت مدنی” را جایگزین “رفاقت مدنی” نموده و از همگان توقع یاری و مساعدت دارند بدون اینکه خود نقشی در پیشرفت جامعه داشته باشند. گویی دیگران خلق شده اند تا آنها به اهدافشان برسند. اگر نفعشان اقتضا کند حقوق افراد را براحتی پایمال میکنند و اصولاً حقی برای کسی قائل نیستند. خود محوری و پایبند بودن به انتفاع شخصی باعث بوجود آمدن خود توجیهی میگردد به این معنا که هر عملی که باعث پیشبرد اهداف خود خواهانه شود برای شخص توجیه پذیر است.
باید دانست که بین همه انسانها ارتباطی مرموز و اتصالاتی ناپیدا وجود دارد که همگان به نوعی از رفتار، کردار و اندیشه همدیگر متاثر میشوند. اگر کسی خوبی کند اثرات عمل او ممکن است توسط رشته های به هم پیوسته ناپیدا در فردی دیگر نمود پیدا کند. مجموعه تفکرات یک شخص میتواند در شخص دیگری که ظاهراً ارتباطی بین آندو وجود ندارد تاثیر داشته باشد. همه افراد جامعه به هم وابستگی و پیوستگی دارند. بنابراین افزایش خود محوری میتواند کل یک اجتماع را به سمت این خصیصه هدایت کند و در نتیجه آن، اصل مدنیت به لبه پرتگاه نزدیک شود.
جامعه پایدار و عدالت محور مانند پلی دو سویه می باشد که از یک سو به “جمع محوری” و از سوی دیگر به “قوانین انسانی” منتهی می گردد. به عبارت دیگر افراد جامعه همیشه منفعت جمع را به منفعت شخصی خود ترجیح میدهند و برای ساختن جامعه در سایه قوانینی سالم و انگیزه دهنده، اهتمام می ورزند. زدودن “خود محوری” میتواند سر منشاء برطرف شدن بسیاری از مشکلات و معضلات اجتماعی گردد و افزایش آن قطعاً سبب درجا زدن و رکود در پیشرفت خواهد شد.
خوشبختی واقعی به این معنا است که همه افراد جامعه احساس خوشبختی کنند، نه فقط عده ای معدود و این محقق نخواهد شد جز در سایه حس از خود گذشتگی، ایثار و احترام به حقوق دیگران.