پیشگام شهدای محراب آیت اللّه حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی مطابق نوشته پدر بزرگوارش آیت اللّه حاج میرزا باقر قاضی طباطبائی در روز یکشنبه 6 جمادی الاول سال 1331 ه. ق قبل از ظهر در شهر تبریز دیده به جهان گشود. تبار ایشان به یکی از بزرگترین و قدیمی ترین طایفه از سادات علوی به نام سادات عبد الوهابیه می رسد. شهید قاضی طباطبائی در این مورد می نویسد:
«از خاندان قدیمی و تاریخی کشور ایران که در کتب تاریخی و رجال مورد اعتنا قرار گرفته و مورخین ایرانی با نظر عظمت و بزرگی به آن خاندان توجه نموده و به عنوان خاندان سادات (عبد الوهابیه) در عبارات خویش از آنها نام برده اند، عبارت از (آل امیر عبد الوهاب) طباطبائی می باشند. آل امیر عبد الوهاب بزرگ ترین خانواده ای هستند که در کشور ایران، به ویژه در آذربایجان سکونت اختیار کردند و از چند قرن پیش، اصل آن شجره علوی در این مملکت شاخ و برگ انداخت و به اصالت، نجابت، صحت نسب، شرافت، جلالت و عظمت معروف گردید. این خاندان از ذریه امام حسن مجتبی (ع) و از نسل حسن مثنی[1] از اولاد ابراهیم طباطبائی هستند. اول کسی که مؤسس این خاندان بزرگ در آذربایجان گردید، عالم ربانی شیخ الاسلام امیر عبد الغفار طباطبائی است.[2]»
از دیرباز خاندان بزرگی که سید محمد علی از آن برخاسته است (خاندان عبد الوهاب) ، چه در زبان ها و چه در کتاب هایی که در شرح حال آنان نگارش یافته است، به دو نام (قاضی طباطبائی) و (شیخ الاسلامی) مشهور بوده اند. دلیلش این است که اکثر مردان این دودمان باعظمت، از عالمان و بزرگان دین و سیاست بوده و سالیان درازی به امر قضاوت و حل و فصل امور اجتماعی و مردمی و شئونات شیخ الاسلامی اشتغال داشته اند.
دوران کودکی سید محمد در دامن پر مهر و محبت مادری سپری شد که خود از تربیت یافتگان سعادتمند مکتب اسلام بود. او زنی پاکدامن و وظیفه شناس و آشنا به مسئولیت های سنگین مادری بود و رسالت خویش را در تعلیم و تربیت فرزندانش و ساختن آینده ای روشن برای آنان می دید. بدین سان شخصیت، فکر وذهن «سید محمد علی» به نحو بسیار زیبائی شکوفا گردید.
آغاز تعلیم و تربیت:
مرحوم حاج میرزا باقر قاضی به دلیل علاقه سرشار و محبت به سزا و توجه خاصی که به تعلیم و تربیت صحیح سید محمد علی داشت، بعد از مدت ها تفکر و بررسی و مشورت های لازم به این نتیجه رسید که آموزش وی را به میرزا محمد حسین و برادر ارجمند خویش، حاج میرزا اسد اللّه قاضی طباطبائی که هردو از عالمان وارسته و مربیان دلسوز و آگاه و نمونه های چشمگیر اخلاق اسلامی بودند، بسپارد. وی همه روزه از منزل به طرف مسجد اول «بازار شیشه گر خانه» راه می افتاد و بعد از کلاس درس به مدرسه طالبیه رهسپار میشد و در آن مکان علمی و معنوی با یکی از دوستان همدرس خود به بحث می نشست.
اولین تجربه مبارزاتی:
به دنبال تسلط رضاخان بر مقدرات کشور و گسترش بساط ظلم و ستم واسلام ستیزی و مخالفت علما و روحانیون آگاه تبریز با سیاست های رضاخان و حضور پدر بزرگوار آیت اللّه قاضی طباطبائی در کنار سایر روحانیون بیدار، در سال 1347 ه. ق هنگامی که سید محمد علی نوجوانی 16 ساله بود، به دستور حکومت دست نشانده رضاخان، وی به همراه پدر گرامی اش به تهران تبعید شدند که برای دو ماه در آنجا اقامت اجباری داشتند و از آنجا برای یک سال به مشهد مقدس تبعید گردیدند. در غیاب آقا میرزا محمد باقر، رژیم سفاک پهلوی خانه اش را در تبریز خراب کرد و بدون آنکه ضرر و زیان وی را جبران کند، آن را جزو خیابان ساخت.
ورود به حوزه عتمیه قم:
آیت اللّه قاضی طباطبائی در سال 1359 ه. ق برای تکمیل مبانی علمی و دینی و پرورش در دامان علمای بزرگ و مسلح شدن به سلاح علم و ایمان برای مبارزه با رژیم جبار و خونخوار پهلوی، راهی شهر مقدس قم شد. شهید قاضی طباطبائی پس از ورود به شهر قم با امام خمینی (ره) و چگونگی برگزاری جلسات درس ایشان آشنا و از همان ابتدا شیفته شخصیت برجسته امام خمینی (ره) شد. امام خمینی (ره) در آن موقع از برجسته ترین اساتید حوزه علمیه قم بودند و در رشته فلسفه، دو کتاب مهم «شرح منظومه» و «اسفار» را تدریس می کردند. سید محمد علی طباطبائی با شور و شوق وصف ناپذیری در این دو درس شرکت می جست و از همان زمان، رابطه نزدیک و پیوند عمیقی بین او و رهبر کبیر انقلاب اسلامی برقرار شد. مؤلف کتاب «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» در این باره می نویسد:
«بعضی از شاگردان بودند که از جمیع جهات از محضر امام (ره) استفاده کردند و به درجه عالی نائل شدند. یکی از آنها حضرت آیت اللّه قاضی طباطبائی تبریزی مباشد.» [3]
ایشان در طول اقامت ده ساله در شهر مقدس قم از محضر آیات عظام گلپایگانی و حاج سید محمد حجت کوه کمره ای، دروس فقه، اصول درایه و رجال را فراگرفت و به مدت پنج سال از محضر آیت اللّه صدر بهره مند گردید.
در جوار بارگاه امام علی (ع):
شهید آیت اللّه سید محمد علی قاضی طباطبائی در سال 1369 ه. ق در ادامه تلاش های علمی خود، به منظور بهره گیری از محضر علمای بزرگ نجف اشرف، راهی آن دیار شد و با جدیت و کوشش بسیار در حوزه های درسی بزرگمردان علم و فقاهت همچون آیت اللّه سید محسن حکیم، آیت اللّه سید ابو القاسم خویی، آیت اللّه حاج شیخ عبد الحسینی رشتی. آیت اللّه حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، آیت اللّه حاج میرزا باقر زنجانی و آیت اللّه بجنوردی شرکت جست و مشغول کسب دانش و تحصیل مهارت در فنون مختلف فقه، اصول و فلسفه شد.
اقامت در نجف و استفاده های علمی و معنوی از حوزه علمیه آنجا را می توان از بهترین و شاداب ترین ایام عمر آیت اللّه قاضی طباطبائی به حساب آورد. ایشان در آن ایام با شور و اشتیاق فراوان به تحکیم مبانی فکری خود پرداخت و به درجات عالی فقاهت و اجتهاد رسید و از مراجع بزرگی همچون آیت اللّه حکیم و آیت اللّه کاشف الغطاء و دیگران به اخذ اجازه اجتهاد نایل گردید.
بازگشت به وطن:
آیت اللّه قاضی طباطبائی بعد از سه سال اقامت در نجف، در اواخر سال 1372 ه. ق (1331شمسی) به سبب پاره ای مشکلات به رغم میل باطنی، ناگزیر به ترک آن شهر مقدس ومراجعت به تبریز شد. ایشان پس از ورود به تبریز ضمن ادامه کارهای تحقیقاتی که از سالیان پیش شروع کرده بود، با همتی والا و اخلاصی کم نظیر قدم در عرصه ارشاد و تبلیغ نهاد و همگام با آگاهی های دینی و وظایف شرعی، با بینش قوی سیاسی، مردم آذربایجان را نسبت به ظلم و جور سلطنت و اعمال ننگین رژیم پهلوی آگاه ساخت. نتایج روشنگری های ارزنده ایشان، در جریان انقلاب شکوهمند اسلامی نمایان شد.
فتح قله های علم و فضیلت:
ثمره بیش از سی سال تلاش برای کسب معارف و علوم اسلامی، انتشار آثار و تحقیقات ژرفی است که از سوی این عالم بزرگ صورت گرفته است. شهید محراب قاضی طباطبائی از جمله عالمان پر کاری بود که در طول عمر با تلاشی گسترده و نیتی خالصانه توانست تحقیقات ارزنده خود را با بیانی رسا و قلمی شیوا و نثری استوار به جهان وسیع فرهنگ اسلامی عرضه بدارد. تسلط کامل ایشان به ادبیات عرب این توفیق را نصیب وی کرده بود تا بتواند برخی از آثار قلمی و تحقیقات ومقالات خود را به زبان عربی تهیه کند و در اختیار اهل تحقیق قرار دهد. ایشان در این راستا تا بدانجا پیش رفت که حضرت آیت اللّه حاج سید محمد هادی میلانی ضمن تجلیل از نوشته های ایشان، شیوه استادانه قاضی را شگفت آور و تعجب برانگیز توصیف کردند. در قسمتی از نامه ای که ایشان به شهید قاضی طباطبائی نوشته اند، چنین آمده است:
«... تعلیقات و حواشی که در دو جلد «انوار نعمانیه» و «جنه المأوی» از تبریز به بنده رسیده است، بسی جالب و جاذب دل اخلاصمند گردیده است. البته وسعت معلومات واطلاعات و فکر عمیق داشتن و صاحب ثحقیق بودن معنایی است بسیار مهم و دارای عزت، معذلک صاحب قلم بودن و مطلب را به عبارات فصیح و رسا نوشتن بسی مورد تقدیر و اهمیت است.»[4]
کار تحقیق و نویسندگی شهید قاضی طباطبائی از دو جهت حائز اهمیت و قابل توجه و تامل است: یکی نوشتن کتاب های مستقل در رشته های مختلف، درصورتی که در آن رشته تحقیقات و با کتابی نوشته و یا حق مطلب اداء نشده است و دیگر اینکه ایشان با تلاش خالصانه و گرانقدر خود، افکار نوآورانه دیگر دانشمندان بزرگ را که شاید در اثر گذشت زمان به فراموشی سپرده می شد و از بین می رفت، احیا کرده است. قلم توانای شهید محراب بیشتر در این راه به کار گرفته شده است. ایشان از تعلیق و تصحیح گرفته تا مقدمه نویسی بر نوشته های علمای بزرگ، سعی کرده است با نشر یا تجدید چاپ، تفکرات علمی آنان را مطرح نماید.
ره آوردهای فکری شهید قاضی طباطبائی که به صورت مکتوب به یادگار مانده عبارتند از:
1- الاجتهاد و التقلید (عربی، خطی)
2- الفوائد (فقهی، تاریخی)
3- خاندان عبد الوهاب (فارسی، خطی)
4- کتاب فی علم الکلام (عربی، خطی)
5- فصل الخطاب فی تحقیق اهل الکتاب (عربی، خطی)
6- السعاده فی الاهتمام علی الزیاره (عربی، خطی)
7- اجوبه الشبهات الواهیه (فارسی، خطی)
8- رساله فی اثبات وجود الامام (ع) فی کل زمان (عربی، خطی)
9- سفرنامه بافت (فارسی، خطی)
10- المباحث الاصولیه (عربی، خطی)
11- حاشیه بر کتاب رسائل شیخ انصاری (ره)
12- حاشیه بر کتاب مکاسب شیخ انصاری (ره)
13- حاشیه بر کتاب کفایه الاصول آخوند خراسانی
14- تقریرات اصول آیت اللّه حجت کوه کمری
15- تاریخ قضا در اسلام
16- صدقات امیر المؤمنین و صدیقه طاهره (علیهم السلام)
17- حدیقه الصالحین
18- رساله در دلالت آیه تطهیر بر اهل بیت (علیهم السلام)
19- رساله در اوقات نماز
20- رساله در مباهله
21- رساله فی مسئله الترتب
22- رساله در نماز جمعه
23- تعلیقات بر کتاب الفردوس الاعلی تألیف علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (عربی، مطبوع)
24- تحقیق درباره اربعین حضرت سید الشهداء (ع) (فارسی، مطبوعات)
25- تعلیقات بر کتاب انوار نعمانیه تألیف سید نعمت اللّه جزایری (عربی، مطبوع)
26- مقدمه و تعلیق بر تفسیر جوامع الجامع طبرسی (عربی، مطبوع)
27- تعلیقات بر کتاب اسلام صراط مستقیم (فارسی، مطبوع)
28- تعلیقات بر کتاب کنز العرفان (عربی، خطی)
29- مقدمه بر کتاب صحائف الابرار کاشف الغطاء (عربی، مطبوع)
30- آثار تاریخی آیت اللّه العظمی حکیم (فارسی، مطبوع)
31- مقدمه بر تنقیح الاصول مرحوم حاج میرزا آقا، متوفی در شهریورماه 1337 شمسی
32- مقدمه بر کتاب مرآت الصلوه
33- پیشگفتار بر علم امام علامه طباطبائی
34- مقدمه بر کتاب معجزه و شرائط آن
35- مقدمه بر کتاب جنه المأوی اثر کاشف الغطاء (عربی، مطبوع)
36- پاورقی بر تعلیقات کتاب اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه اثر جمال الدین مقداد بن عبد اللّه الاسدی السیوری الحلی (عربی، مطبوع)
37- مقدمه بر انیس الموحدین نراقی (فارسی، مطبوع)
38- تحقق در ارث زن از دارائی شوهر (فارسی، مطبوع)
39- علم امام علیه السلام (فارسی، مطبوع)
40- مقدمه العقائد الوثنیه فی الدیانه النصرانیه (عربی، مطبوع)
41- ترجمه مسائل قندهاریه از فارسی به عربی اثر کاشف الغطاء
42- مقدمه بر تاریخ ابن ابی الثلج بلخی (عربی، خطی)
43- مقالات متععدد چاپ شده در مجلات عربی
از دیگر افتخارات شهید قاضی طباطبائی که نمایانگر عظمت علمی و صیانت نفس ایشان است، اجازات اجتهاد روایتی این ا است. اجازاتی که از سوی علمای اندیشمند و با فضیلت حوزه های علمی اسلامی صادر گردیده اند. آیت اللّه قاضی طباطبائی در مقدمه کتاب «اللوامع الالهیۀ فی المباحث الکلامیۀ» اسامی این بزرگان را بدین شرح آورده است:
1- اجازه روایت از محقق بزرگ آیت اللّه محمد حسن مشهور به شیخ آقا بزرگ طهرانی
2- اجازه روایت از آیت اللّه حاج شیخ مرتضی چهرگانی
3- اجازه از پدر گرامیش حاج میرزا محمد باقر قاضی طباطبائی
4- اجازه روایت از بانو علمیه هاشمیه
5- اجازه اشتهاد از آیت اللّه سید محمد باقر حجت کوه کمری
6- اجازه روایت از آیت اللّه سید صدر الدین صدر موسوی
7- اجازه روایت از آیت اللّه میرزا محمد طهرانی
8- اجازه روایت از علامه سید محمد حسین کاشف الغطاء
9- اجازه روایت از عبد الحسین شرف الدین عاملی
10- اجازه روایت از آیت اللّه سید محسن طباطبایی حکیم
11- اجازه روایت از آیت اللّه سید محمد جواد طباطبائی تبریزی
12- اجازه روایت از آیت اللّه سید روح اللّه الموسوی الخمینی
13- اجازه روایت از آیت اللّه حسن بجنوردی
14- اجازه روایت از آیت اللّه حاج سید ابو القاسم خوئی
15- اجازه روایت آیت اللّه حاج سید محمد رضا گلپایگانی
16- اجازه روایت از آیت اللّه مرعشی نجفی
17- اجازه روایت از آیت اللّه سید محمود حسینی شاهرودی
18- اجازه روایت از آیت اللّه شیخ عبد النبی عراقی
19- اجازه روایت از علامه سید محمد حسین طباطبائی[5]
آغاز دوران مبارزه:
با آغاز دور جدید مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در سال 1342 شمسی، شهید قاضی نیز به عنوان یکی از ارکان مبارزه، رهبری مردم غیور آذربایجان را در آن سال ها به عهده گرفت. وی در آن دوران که حتی ذکر نام امام خمینی (ره) جرم محسوب می شد، در منابر و سخنرانی های خود از امام یاد و علنا از رژیم انتقاد می کرد.
به دنبال سخنرانی های آتشین و افشاگرانه ایشان، ساواک ضمن هماهنگی با علی دهقان، استاندار وقت آذربایجان، دستور دستگیری ایشان را صادر کرد. پس از صدور این دستور، آیت اللّه قاضی طباطبائی در تاریخ 1342/9/13 دستگیر و به همراه برخی از علمای تبریز راهی زندان قزل قلعه گردید.
پس از دو ماه و پانزده روز ماندن در زندان، در روز اول و یا دوم ماه مبارک رمضان ایشان را از زندان قزل قلعه به سلطنت آباد تهران بردند و بعد از چند روز با ضمانت برادرانش مبنی بر عدم خروج از حوزه قضایی تهران آزاد گردید. این موضوع مدت چهار ماه ادامه داشت و مامورین ساواک بر اجرای این امر دقیقا مواظبت می کردند، ولی به ناگاه خبر رسید که آیت اللّه قاضی به شهر مقدس قم رفت و با امام خمینی (ره) دیدار کرده است. ایشان پس از دیدار با امام برای زیارت حضرت رضا (ع) به شهر مقدس مشهد مشرف شدو بعد از آن به رغم اینکه در تبعید بود، بدون اجازه رژیم، تهران را ترک و به تبریز بازگشت. خبر مراجعت ایشان به تبریز به سرعت در شهر پیچید و مردم خود را برای استقبال از این سید بزرگوار کردند. هزاران نفر از مردم تبریز از راه آهن تا محل زندگی شهید قاضی منتظر ایستاده بودند و چنان استقبالی از ایشان به عمل آوردند که در تاریخ تبریز بی سابقه بود.
دستگیری مجدد:
مشاهده چنین استقبال باشکوهی رژیم را به وحشت انداخت، لذا در موضع انفعالی قرار گرفت و نیمه شب همان روز ایشان را مجددا دستگیر و به یکی از خانه های امن ساواک در سلطنت آباد تهران، [پاسداران کنونی] منتقل کرد. از خود شهید درباره دستگیری آن شب چنین نقل شده است:
«ساواکی ها به خانه ام ریختند و مرا دستگیر کردند چند نفر پاهایم و چند نفر دست هایم راگرفتند و همان طور مرا به سر کوچه بردند، سوار ماشین کردند و به سلطنت آباد تهران انتقال دادند.[6]
در اثر فعالیت ونامه آیت اللّه حاج سید محمد هادی میلانی، شهید قاضی طباطبائی بعد از چهل روز حصر در سلطنت آباد، به قید عدم خروج از حوزه قضایی تهران، مرخص شد و به منزل عموزاده اش در تهران رفت. ایشان پس از چهار ماه مجددا به تبریز مراجعت کرد و پس از ورود، طی سخنرانی ضمن بیان وضعیت خود در زندان ساواک ومطلع کردن مردم از جنایات رژیم نسبت به خود و دیگر علما، به انتقاد از وضعیت موجود پرداخت. ساواک طی گزارش در تاریخ 1343/5/29 خلاصه رئوس مطالب ایراد شده توسط شهید قاضی در مسجد شعبان را چنین گزارش می کند:
«مدتی را که در سلطنت آباد بودم، به مرض اعصاب و ناراحتی های دیگر مبتلا شدم. یک روز که با آقای دستغیب شیرازی در اتاق نشسته بودم، از حال رفتم. بلافاصله چند نفر پزشک آوردند و معالجه ام کردند. اثرات آن بیماری باقی مانده و احتیاج به عمل جراحی نیز دارم. بنابراین چند هفته به مسجد نخواهم آمد، مبادا فکر بکنید که ترس و وحشتی در من ایجاد شده است. اگر من ترس داشتم، در امری پیش قدم نمی شدم. در تهران عفت خیلی کم است. من خیلی به ندرت از منزل خارج می شدم.
دست هایی در کار بود که مرا در تهران نگه دارند، ولی من قبول نکردم».
دستگیری سوم:
ساواک که تاب تحمل سخنان این سید جلیل القدر را نداشت، برای بار سوم وی را در تاریخ 1343/8/4 دستگیر و به تهران منتقل کرد. این در حالی بود که ایشان در منزل خاله خود در محله «سیلاب» تبریز مهمان بود. در تهران به علت صدمات وارده در زندان ساواک بیمار و در بیمارستان «مهر» زیر نظر و مراقبت شدید ساواک به مدت 6 ماه بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. حضرت امام خمینی (ره) در نطقی در تاریخ 1343/8/4 به دستگیری و حبس آقای قاضی اشاره نمودند:
«باید مصونیت برای آشپزهای آمریکایی، برای مکانیک های آمریکایی، برای اداری های آمریکایی، اداری وفنی، مامورین و کارمندان اداری، کارمندان فنی، برای خانواده های ایشان مصونیت باشد، لکن آقای قاضی در حبس باشند!»[7]
تبعید به عراق:
ایشان پس از شش ماه از بیمارستان مرخص شد و در حالی که آثار کسالت جسمی و جراحت روحی در وجودش کاملا مشهود بود، در تاریخ 1343/9/11 به عراق تبعید شدند. در مدت تبعید، ایشان فرصت را مغتنم شمرد و از علمای حوزه نجف، خصوصا از محضر مقتدای خویش حضرت امام خمینی (ره) استفاده های شایانی کرد. شهید قاضی در تاریخ 1344/4/19 از تبعید خلاصی یافت و پس از حدود 8 ماه مجددا به تبریز مراجعه کرد و در ادامه مسیر گذشته به تبلیغ و نشر معارف الهی و افشای چهره زشت رژیم پرداخت. ایشان علاوه بر اشتغال بر تدریس و تالیف، در دو مسجد شعبان مقبره اقامه جماعت می کرد و با بیانات خود در بیداری مردم می کوشید.
تبعید به بافت کرمان:
آیت اللّه قاضی طباطبائی در سی ام آذرماه سال 1347 شمسی مصادف باعید سعید فطر، در خلال سخنرانی خود به جنایات اسرائیل غاصب اشاره کرد و پرده از روابط مخفی شاه و رژیم صهیونیستی برداشت. به دنبال این سخنرانی آتشین، مزدوران رژیم طی یک نشست فرمایشی، مجاهد نستوه را محکوم به شش ماه تبعید در بافت کرمان نمودند. لذا درتاریخ 47/10/7 هنگام مراجعت آیت اللّه قاضی از مسجد شعبان، وی را دستگیر و روانه بافت کرمان نمودند. آیت اللّه قاضی در محل تبعید نامه هایی به اساتید و دوستانشان مرقوم می فرمودند که در آنها علنا فجایع و ظلم های رژیم را برمی شمردند. ایشان در نامه ای که در شوال المکرم سال 1388 ه. ق خطاب به آیت اللّه میلانی ارسال نمودند چنین نوشته اند:
«شب، بعد از ادای فریضه که از مسجد بیرون آمدم، مرا به شهرستان بافت حرکت دادند و فعلا در اینجا به جرم اینکه روز عید فطر در بیانات خودم به یهود خذلهم اللّه تعالی و اخزاهم نفرین کرده ام، باید مدتی در اینجا باشم. هیچ جای نگرانی نیست. فقط یکه و تنهائی است، ولی مهر و محبت اهالی این شهرستان به تمام طبقات هم اثرات این غربت را زایل می کند و دلشادم که در محل تبعید دچار این پیشامدها می شوم.»[8]
شهید قاضی در محل تبعید نیز از پای ننشست و طی جلسات و نشست های گوناگون به افشاگری علیه رژیم پرداخت، به همین جهت ساواک طی یک اقدام عجولانه، ایشان را کاملا ممنوع الملاقات کرد و از ساواک کرمان خواست تا افرادی را که با ایشان ملاقات می کنند، شناسایی کند. اتاقی که آیت اللّه قاضی در آن روزهای تنهایی را می گذراند، یک اتاق کوچک و محقر بود که از سطح حیاط دو پله پائین تر بود. مامور ساواک طبق تعلیماتی که از طرف سازمان به او داده شده بود، باگستاخی و تبختر رفتار می کرد. او برای اینکه زور و حاکمیت دستگاه را به رخ این غریب تبعیدی شجاع، بکشد، به جای وارد شدن از در اتاق، با کفش از پنجره داخل می شد و با غرور و خودخواهی و با صدای خشن و ناهنجار خود دستور می داد: زودباش امضاءکن!»
چند روزی بدین منوال گذشت و آیت اللّه قاضی چندبار به او تذکر داد که ادب را رعایت کند، ولی آن بی ادب مغرور گوشش بدنکار نبود. روزی هنگامی که مزدور خود فروخته به اتاق وارد شد، سید دلاور آیت اللّه قاضی بلافاصله کتاب سنگین و ضخیم «المنجد» را برداشت و محکم به پس گردن مامور کوبید و فریاد زد: بی ادب! مگر نگفتم مؤدب باش.» مغرور خودباخته با زبونی از اتاق بیرون رفت.[9]
در ایام تبعید، نامه های متعددی از بزرگانی همچون آیت اللّه نجفی مرعشی، میلانی، دستغیب و... دریافت کرد. وی در نامه هائی که به علما نوشت، به انحای گوناگون به اوضاع سیاسی کشور اعتراض می کرد. آیت اللّه قاضی در اوائل تبعید خود، طی مکاتباتی با مسئولین قضائی، اعتراض خود را به حکم صادره اعلام کرد، ولی به دلیل هماهنگی صورت گرفته بین ساواک و مسئولین قضائی استان، تمام این اقدامات بدون نتیجه باقی ماند.
مدت اقامت ایشان در بافت در زمینه افشای رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود. ایشان نسبت به انعکاس حقایق به خارج از کشور نیز تلاش های فراوانی مبذول داشت. مقالات متععد ایشان که به وسیله پیک های مخفی ارسال می شد، در جراید کشورهای لبنان، سوریه و عراق به چاپ می رسید و طی آنها آیت اللّه قاضی با بیان شیوای عربی، فجایع رژیم را برمی شمرد و روحانیون خودفروخته ای را که در تحکیم حکومت های ظالم تلاش می کردند، محکوم می کرد.[10]
با سپری شدن مدت تبعید آیت اللّه قاضی، رئیس ساواک کرمان در تیرماه سال 1348 طی نامه ای از نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور کسب تکلیف می کند. رئیس ساواک طی نامه ای اعلام می نماید که قرار است ایشان پس از تمام شدن محکومیت خود به یکی از شهرستان های شمال کشور منتقل گردد. بالاخره در هفتم تیرماه سال 1348 ساواک دستور می دهد مجاهد نستوه آیت اللّه قاضی را به زنجان منتقل کنند.
تبعید به زنجان:
حضرت آیت اللّه قاضی طباطبائی در تاریخ 1348/4/7 پس از تحمل 6 ماه تبعید در بافت کرمان، به زنجان تبعید شد، اما ایشان بدون توجه به دستور ساواک و با شهامت و شجاعت خاص خود به سوی تبریز حرکت کرد. هنگامی که ایشان به بستان آباد، 60 کیلومتری تبریز رسید، ساواک از موضوع مطلع شد و بلافاصله دستور داد از ورود ایشان به تبریز جلوگیری شود و ایشان را به زنجان راهی کنند. نصیری رئیس ساواک دستور داده بود که به محض ورود شهید قاضی به زنجان، کلیه اعمال ایشان دقیقا کنترل و تماس هایشان تحت مراقبت قرار گیرد. همچنین محل استقرار ایشان در منزل امام جمعه وقت تعیین شد.
با وجود ارعاب مردم و تهدیدهای عوامل رژیم برای جلوگیری از تماس آنها با آیت اللّه قاضی، روز بعد از ورود ایشان، عده کثیری از اقشار مختلف مردم اعم از روحانی، طلبه بازاری و... با ایشان دیدار کردند. از طرفی علمای بزرگی چون آیت اللّه مرعشی نجفی با تلگرام ها و نامه های مکرر از ایشان دلجویی و احوالپرسی کردند که همه اینها ساواک را متوحش کرد. وحشت رژیم وقتی به اوج خود رسید که متوجه شدآیت اللّه قاضی با امام خمینی (ره) در نجف رابطه دارد و نامه ای بوسیله یکی از روحانیون از طریق ترکیه به عراق فرستاده است. یعی ساواک در به دست آوردن نام روحانی مزبور بی نتیجه ماند.
آیت اللّه قاضی بیش از چهار ماه در زنجان به حالت تبعید به سربرد تا با وساطت آیت اللّه سید احمد خوانساری از تبعید رها شد و در تاریخ 1348/8/29 به تهران رفت و پس از آن در تاریخ 1348/9/6 به تبریز مراجعت فرمود.
جهاد بی امان تا پیروزی انقلاب:
شهید آیت اللّه قاضی پس از رهایی از تبعید، ایشان همزمان با تشکیل مرتب جلسات هفتگی در منزل خود[11] به خطدهی و حمایت انقلابیون پرداخت. یشان همچنین با شروع تدریس خارج فقه، به ترتیب طلاب و ذخیره های انقلاب همت گماشت. با اوج گیری مبارزات امت بیدار و ظلم ستیز ایران که به واسطه شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و مجالس منعقده برای آن فقید شهید پیش آمد، شهید قاضی طباطبایی در آذربایجان سنگری مستحکم برای دفاع از حریم اسلام و مبارزه با مظاهر طاغوت بنا نهاد. پس از واقعه 19 دی در قم، منزل ایشان پناهگاه مبارزان مسلمان بود. آنان که پای در مسیر جهاد گذاشته بودند، هرگاه مشکلی پیش می آمد، رو به خانه این سید عظیم الشأن می نهادند. آنگاه که مزدوران رژیم به تعقیب اسلام خواهان مبارز برمی آمدند، بیت این عالم مجاهد پناهگاه امنی برای جوانان بود و هرگاه گلوله دژخیمی سینه مالامال از عشق جوانی را می شکافت و خون گلرنگش را بر زمین می ریخت، پیکر بی جان شهید به منزل ایشان حمل و از آنجا تشییع می شد. قطره های جمعیت در منزل این شهید شاهد همچون باران رحمت به هم می پیوستند تا آنجا که سیل عظیمی از جمعیت تشکیل می شد، در جای جای شهر تبریز به حرکت در می آمد و هرچه ناپاکی و مظهر فساد و ستم شاهی بود، می زدود.
نقش بارز ایشان بعد از 19 دی ماه سال 1356 که طی آن مزدوران رژیم عده ای از پاک باختگان مسلمان را در شهر مقدس قم در خاک و خون کشیدند، بر همگان بیش از پیش آشکار شد. قیام قهرمانانه مردم تبریز در 29 بهمن سال 1356 با هدایت های این شخصیت عظیم صورت گرفت. در ادامه این قیام، شهید قاضی در ارشاد و راهنمایی مردم در جهت تعطیل کردن مغازه ها و بازار و سازماندهی اعتصابات و تظاهرات نقش مؤثری را ایفاء کردند. حضور ایشان در پیشاپیش صفوف مرسوس مردم بیدار و متدین آذربایجان در تمام راهپیمایی ها دلگرمی هرچه بیشتری به راهپیمایان می داد. ایشان در آن ایام غیر از دستگاه جهنمی ساواک از سوی عده ای از روحانی نمایانی که بعضا حتی با بودجه ساواک علیه ایشان تبلیغ می کردند، طرف بودند. آنانکه با عنوان طرفداری از کسی که بنام مرجعیت سعی در انحراف مبارزات مردم مسلمان ایران بخصوص در خطه آذربایجان داشت. در تکاپو بودند که از نفوذ روبه رشد و فزاینده ایشان بکاهند، و در بعضی موارد عنوان جدایی ایشان از امام امت را سر می دادند که با حمایت قاطع امام و تاکید بر این نکته که ایشان از سوی امام نمایندگی دارند تمام این توطئه ها به شکست انجامید. عناوین عمده فعالیت های ایشان در جریان مبارزات سیاسی تا پیروزی انقلاب را که رژیم بر اهمیت آنها واقف بوده و از آن اقدامات بعنوان مؤثرترین عوامل براندازی یاد می کند، بدین شرح است:
*تشویق مردم به همبستگی با اعتصابیون شرکت ملی نفت ایران و تعطیل مغازه ها و بازار.
*دستور تکثیر و توزیع اعلامیه اول محرم امام خمینی (ره) که در آن از سربازان و درجه داران و افسران خواسته شده بود که از دستور فرماندهان خود امتناع و سربازان، سربازخانه ها را ترک نمایند.
*توصیه به رفتن به پشت بام ها و گفتن تکبیر و اذان در مواقع حکومت نظامی.
*قرار دادن منزلشان به عنوان محل شروع تظاهرات و تشییع جنازه ها.
*تدارک و تبلیغ برنامه های راهپیمائی های عظیم روزهای تاسوعا و عاشورا.
*دستور عدم پرداخت پول آب و برق مصرفی جهت اعلام نامشروع بودن رژیم.
*اعلام تعداد شهدا در اعلامیه های متعدد و تشویق مردم در ادامه مسیر شهدا.
*پشتیبانی و حمایت از اعتصابات و تامین مخارج اعتصابیون در مدت اعتصاب.
*دعوت از سخنرانان زبده برای سخنرانی در مسجد معروف شعبان جهت تحریض مردم به مقابله با رژیم.
*حضور در صحنه راه پیمائی ها خصوصا حضور فعال در راهپیمایی 1375/10/9 و صدور اعلامیه راه پیمایی مذکور.
*صدور اعلامیه های مختلف و مهیج جهت تبیین مشی انقلاب.[12]
عده ای نیز سعی می کردند با نقل سخن از ائمه (ع) گفتار ایشان را متقن تر نمایند. عشق و علاقه سرشار به امامان معصوم (ع) ، خصوصا حضرت امام حسین (ع) در وجود ایشان نمایان بود، به گونه ای که تمامی منابر خود را با ذکر مصیبت اهل بیت به اتمام می رساند. تالیف کتاب «تحقیق درباره اربعین حضرت سید الشهداء» شاهدی بر این مدعاست. میزان ارادت و توسل ایشان به معصومین (ع) را می توان از واقعه ای که خود ایشان نقل نموده درک کرد:
«در ایام تحصیل علمی خود در حوزه علمیه قم و قبل از آنکه به حوزه نجف تشرف حاصل نمایم. ذوق و شوق سرشار و علاقه مخصوصی به تحصیل علم اصول دین داشتم... از آن جمله در مسئله علم پیغمبر (ص) و امام (ع) بسیار کوشش می کردم که اعتقاد خود را در این موضوع استوار نمایم و اکتفا به ظن و تخمین ننموده و از مرحله تقلید پا را فراتر بگذارم و در راه اصول دین به این مطلب، دست توسل به دامن اهل بیت عصمت (ع) زده و از آل اطهار (ع) مطلب خود را می جستم.
دیر زمانی در این راه قدم برمی داشتم و رفته رفته گامی فراتر می گذاشتم تا به سرمنزل مقصود برسم، به این منظور سالی سعادت یاری کرد و توفیق الهی شد و در عین ایام تحصیلی و نه در ایام تعطیلی، تشرف به آستان قدس رضوی نصیبم شد و مدتی را در جوار حرم مطهر و قبر انور واطهر امام رضا (ع) گذرانیدم و به درس جمعی از اساتید حاضر شدم تا از هر خرمنی خوشه ای اخذ نموده واز هر شاخه ای گلی بچینم. عمده همت من در پی مقصودم می گشت چند روزی توسل به حضرت امام رضا (ع) نموده، در حرم مطهر در پشت سر مبارک می نشستم و منظورم این بود که می خواستم در موضوع علم امام (ع) توجهی از آن حضرت بشود و اعتقاد خودم را محکم نمایم و بفهمم و از خود قرآن مجید برایم کشف و روشن گردد.
چند روز بر این منوال گذشت و به توسل خود به ساحت اقدس امام ادامه دادم تا روزی در حرم مطهر در همان مکان مقدس در مقابل ضریح مبارک قرار گرفتم و در فکر بودم، گویا به قلب من الهام شد که در موضوع مسئله علم پیغمبر و امام (ع) آیه شریفه تطهیر کافی است و به موجب مفاد آن آیه مبارکه، جهل و نادانی به آن حضرات راه نمی یابد، زیرا خداوند می فرماید:
«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
عاشق شهادت:
هنوز شش ماه از طلیعه انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که ستاره درخشانی از آسمان پر فروغ علم و فقاهت غروب کرد. گروهک منحرف و مزدور فرقان، ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آیت اللّه مطهری را به شهادت رساند و با این جنایت خود دل همگان را داغدار کرد. وقتی خبر شهادت مظلومانه استاد مطهری، به گوش آیت اللّه قاضی رسید، بسیار متاثر و غمگین شد و همواره به اطرافیان خود می فرمود: «کاش بنده هم مثل استاد مطهری، روزی به فیض شهادت برسم».[13]
حضرت آیت اللّه سید علی قاضی طباطبائی در خاطره ای از شهید قاضی می گوید:
«اینجانب در سال 1371 ه. ق که برای دیدار مادرم به نجف رفته بودم، به حضور آیت اللّه العظمی کاشف الغطاء رسیدم و کتاب «جنة الماوی» را که حضرت آیت اللّه قاضی طباطبایی فرستاده بود، به حضور انور ایشان تقدیم کردم. بعد از نگاه به آن فرمود: «در فامیل شما چنین شخصیتی موجود است!این میوه از هر حیث به کمال رسیده و قابل استفاده است و گل پرعطری است که باید از آن بهره ها گرفت. به شما و تمام اهل آذربایجان توصیه می کنم نگذاری این گل به زمین خورده و پرپر گردد».[14]
وحدت مسلمانان:
آیت اللّه سید محمد علی قاضی طباطبایی یکی از عالمان روشن بین و ژرف نگری بود که همیشه بر وحدت اسلامی تاکید داشت و در فرصت های مناسب بارفتار مدبرانه خویش در جهت تحقق بخشیدن به این آرمان می کوشید.
شهید قاضی در این باره می گوید:
«یاد دارم در «رمادی» که از سوریه برگشتم و وارد عراق شدم، غروب نزدیک بود. توقف کردیم که نماز مغرب را ادا و حرکت کنیم. وضو گرفتم و در صحن خانه وسیعی حصیر انداختم و خواستم مشغول نماز بشوم. دیدم عده ای از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمی ایستادند، فهمیدم که می خواهند بدانند که چطور سجده خواهم کرد. من هم در موقع سجده پیشانی را به بالای حصیر گذاشتم و سایر رفقا نیز اغلب از من تبعیت کردند. بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلو آمدند و از حقیقت سجده بر تربت کربلا که بعضی از همراهان در نماز گذاشته بودند، سئوال کردند. واقع امر را برای آنها بیان کردم. بسیار قانع شدند و امتنان به جا آوردند و اظهار کردند که به ما جور دیگری تلقین کرده اند.
نظیر این قضیه در زینبیه دمشق نیز اتفاق افتاد و چند نفر از دوستان عراقی، از عرب های شریف اهل نجف اشرف نیز بودند به جمعی از جوانان اهل سنت، از اهل سوریه، مصر و لبنان، واقع امر را در سجده کردن شیعه بر تربت سید الشهداء (ع) بیان کردیم و از آنچه خیال می کردند و از روی تقلید اعتقاد داشتند، عذر خواستند».[15]
نمادی از تربیت دینی:
آیت اللّه قاضی طباطبایی یکی از تربیت یافتگان مکتب اسلام است که تمامی اعمال و حرکاتش برگرفته از قرآن مجید و احادیث اهل بیت (ع) بود. رفتار مؤدبانه و محترمانه و برخورد متواضعانه و ملایم ایشان زبانزد عام و خاص بود.
یک روز به مناسبتی، یکی از مخالفین سرسخت ایشان که لباس روحانیت به تن داشت، وارد منزل ایشان شد، بی درنگ سید بزرگوار تمام قد به پای او بلند شد و احترامش کرد. بعد از رفتن ایشان، فردی از نزدیکان آیت اللّه گفت: «آقا! این شخص دشمن سرسختی با شما دارد... چرا ای قدر احترامش کردید!» ایشان فرمودند: «به دو دلیل، اولا ایشان مهمان ما بود و احترام مهمان واجب است، ولو با من مخالف باشد، ثانیا باید قداست لباس روحانیت حفظ بشود».[16]
1- با فرزندان:
شهید قاضی نه تنها پدر، بلکه مربی خوب و دلسوز و دوست صمیمی فرزندانش بود. وجودش برای اهل خانه موجب آرامش بود و کلام گرم و دلنشینش صفای منزل را دو چندان می ساخت. ایشان هرگز با همسر و فرزندان خود به درشتی و خشونت رفتار نکرد، گرچه ناملایمات و مشکلات و ناراحتی های اجتماعی زیادی را متحمل می شد، ولی اثرات روحی آن در بیرون از خانه می ماند و چهره آرام و دل انگیز او به خانه می آمد.[17]
2- قدرشناسی:
شهید قاضی هرچند یکبار فرزندان خود را جمع می کرد و ضمن پند واندرز، راه و رسم زندگی و چگونگی «بودن» را به آنان می آموخت، و در هر مجلسی و نشستی نسبت به احترام و تکریم مادرشان سفارش می کرد و بارها می گفت: مادر شما در حق من زحمات طاقت فرسایی را متحمل شده است و کمتر زنی پیدا می شود که اینگونه با سختی ها و دشواری ها مبارزه کند، قدر او را بدانید و نسبت به ایشان مهربان باشید. او نه تنها در حضور فرزندان، بلکه در فرصتی که دور از خانه و در تبعید به سر می برد، در نامه هایی که می نوشت به رعایت احترام مادر تاکید می کرد.[18]
3- لباس:
از جمله کارهای اخلاقی که حضرت آیت اللّه قاضی بدان اهمیت بیشتری می داد طرز نشستن و برخاستن و لباس پوشیدن بود. این معلم بزرگ اخلاق همیشه در مجالس خصوصی و عمومی، به خصوص هنگام منبر رفتن، لباس خود را مرتب می کرد و تا آخر مجلس چهار زانو می نشست و مواظب بود که مبادا عبا از دوشش بیفتد. برای ایشان کهنه بودن لباس اهمیت نداشت، اما به تمیزی و پاکی لباس توجه خاصی داشت.
آثار اجتماعی و عمرانی:
شهید محراب آیت اللّه قاضی طباطبایی شیفته خدمت به اسلام و مسلمانا بود و در این راه گام بلند و موثری برداشت و آثار گران بهایی از خود به یادگار گذاشت. از جمله ساختن مساجد ذیل در تبریز و حومه از برکات آن وجود شریف است:
1- مسجد طوبائیه
2- مسجد ارزیل واقع در قریه ارزیل
3- مسجد امام حسین (ع) واقع در آخر کوچه باغ
4- مسجد حضرت آیت اللّه حکیم واقع در خیابان کمربندی
5- تجدید بنای مسجدشعبان واقع در اول خیابان تربیت
طوبی له و حسن مآب
پی نوشت ها:
[1] آیت اللّه سید محمد علی قاضی طباطبائی از سادات حسنی است و با 33 واسطه به حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی (ع) نسب می رساند.
[2] ر. ک: قاضی طباطبائی، قله شجاعت و ایثار، محمد ابراهیم نژاد، ص 17.
[3] ر. ک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره) ، حمید روحانی، ج 1، ص 43.
[4] ر. ک: مقدمه کتاب جنۀ المأوی.
[5] شهید قاضی طباطبائی در مقدمه کتاب «اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه» تصریح کرده اند که ترتیب این اجازات براساس تاریخ صدور آنها می باشد و در این ترتیب هیچ گونه اشاره ای به مراتب و مقامات علمی آنان نگردیده است.
[6] ر. ک: مجلس نشین قدس، شعر دوست: ص 34.
[7] ر. ک: صحیفه نور، ج 1.
[8] ر. ک: مجلس نشین قدس، شعردوست. ص 36.
[9] ر. ک: قاضی طباطبائی، قله شجاعت و ایثار، محمد ابراهیم نژاد، ص 75.
[10] مجلس نشین قدس، شعردوست، ص 39.
[11] گزارش مرتب تمامی این جلسات در اسناد ساواک موجود است.
[12] مجلس نشین قدس، شعردوست، ص 46-45.
[13] روزنامه رسالت، شماره 1294.
[14] ضمیمه روزنامه اطلاعات، 1377/8/10، شماره 21476.
[15] ر. ک: تحقیق درباره اربعین، ص 416.
[16] این جریان را آقازاده ایشان نقل کرده اند.
[17] ر. ک: قاضی طباطبایی قله شجاعت وایثار، محمد ابراهیم زاده ص 106.
[18] ر. ک: قاضی طباطبایی قله شجاعت و ایثار، محمد ابراهیم زاده ص 108.