طیب حاج رضایی در دوران اولیه زندگی
طیب حاج رضایی در سال [1]١٢٩٠ در تهران به دنیا آمد. وی فردی خوش سابقه نبود و در سال های جوانی و چند فقره درگیری و چاقوکشی و زندان را در پرونده خود داشت. در سال ١٣١٦، به اتهام درگیری با پاسبان های شهربانی به دو سال زندان مجرد محکوم شد. سه سال بعد، یعنی در سال ١٣١٩ به اتهام نزاع تحت تعقیب بود. در سال ١٣٢٢ نیز به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم، و در سال ١٣٢٣ به بندرعباس تبعید شد.[2] وی که به ت دیعبش معترض بود با مأمورین درگیر می شد و در زندان بنای اغتشاش می گذاشت.[3] با طی شدن دوران محکومیت، وی در تاریخ ١٩ آبان ١٣٢٤ از بندرعباس به تهران اعزام گردیده، به دادگاه تجدیدنظر تحویل داده شد.[4] طیب پس از آزادی و پایان دوران محکومیت وارد بازار کار شد.
وی ابتدا در میدان امین السلطان «درباغی»[5] می گرفت. این شغل، خود به خود و ناخودآگاه باعث درگیری و تنش در میان افراد می شد. بنابراین بسیاری از مردم به درباغی گرفتن اعتراض کردند؛ لذا این کار منسوخ شد. در حدود سال ١٣٢٦ طیب توسط حاج خان خداداد، صاحب مغازه شد و به خرید و فروش مشغول گردید.[6]
چنانکه مشخص است، طیب در سال های اولیه زندگی اش چندان در بین مردم خوشنام نبود. علاوه بر اینکه وی به عنوان فردی شناخته می شد که به جرم نزاع و چاقوکشی چندین بار طعم زندان و حتی تبعید را چشیده بود، درباغی گرفتن وی در میدان امین السلطان هم از او چهره ای قلدر و یکه بزن در بین مردم ساخته بود.
روابط متقابل طیب و رژیم پهلوی
در اوایل دهه سی، رد پای طیب را در دو واقعۀ ٩ اسفند ١٣٣١ و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ می بینیم که هر دو در جهت تثبیت پایه های حکومت پهلوی است. در نهم اسفند شاه به پیشنهاد مصدق قرار بود از کشور خارج شود. خروج شاه از کشور، آزادی عمل بی رتشی به مصدق می داد و وی را در اجرای سیاست هایش آزادتر می گذاشت. اما به تحریک دربار و مخالفان مصدق، عده ای از اوباش و لمپن های تهران با شنیدن خبر خروج شاه با شرکت در یک تظاهرات شاه پرستانه در جلوی کاخ محمدرضاشاه، مانع خروج وی از کشور شدند. این گروه سپس به خانه دکتر مصدق حمله کردند و وی ناچار شد از خانه بگریزد. به این ترتیب این حرکت مصدق با شکست مواجه شد.
طیب حاج رضایی نیز در این جریان به نفع شاه وارد عمل شد. بنابراین با اعلام حکومت نظامی و به هنگام بازداشت وسیع عاملان واقعه، طیب نیز دستگیر شده و مورد بازجویی قرار گرفت. در برگ گزارش بازجویی های طیب پس از واقعه نهم اسفند آمده است: «طبق آنچه که از بازجویی مشهود می گردد، نامبرده در تاریخ نهم اسفند ١٣٣١ به تحریک و یا بهتر بگوییم به دستور تیمسار بازنشسته، گرزن و سپس بنا به توصیه آیت الله بهبهانی، عده ای را برداشته و به در کاخ رفته و تظاهرات کرده است.»[7]
از اعترافات طیب در بازجویی اش برداشت می شود، حضور وی در تظاهرات با دستور سرلشکر گرزن نبوده است. وی وجود هرگونه برنامه ریزی قبلی را انکار می کند و حرکت خود را در راستای شاه دوستی توجیه می نماید.[8] به هر حال وی به زندان منتقل می شود تا اینکه در دهم مرداد ١٣٣٢، دادگاه متهمین جریان ٩ اسفند برگزار شده و حکم خود را درباره این افراد صادر کرد. بنا بر حکم صادره، طیب به همراه حسین رمضان یخی و احمد عشقی تبرئه شدند اما شعبان جعفری به یک سال حبس محکوم شد.[9]
طیب در روز ٢٨ مرداد به نفع شاه وارد جریان شده و به فعالیت پرداخت. موفقیت کودتای ٢٨ مرداد، مرهون تلاش اوباش جنوب شهر و خودش خدمتی آنان به شاه بود. بنا به گفته میرزاعبدالله جندقی که در آن هنگام در میدان امین السلطان واسطه گری می کرده، در روز ٢٨ مرداد، چهار دسته از جنوب تهران به حمایت از شاه و بر علیه مصدق حرکت کردند. دسته اول به سرکردگی طاهر و طیب حاج رضایی؛ دسته دوم به رهبری حسین رمضان یخی؛ دسته سوم به سرکردگی محمود مسگر؛ و دسته چهارم به رهبری بیوک صابر.[10]
اما باید به این موضوع که چرا طیب وارد جریان کودتا شد و از طرف کدام شخص یا ارگانی دستور می گرفت و یا تحریک می شد نیز پرداخته شود. در این مورد شاه حسینی، طیب را عاملی از عوامل سیدمحمد بهبهانی می داند و این روحانی را محرک اصلی طیب در روز کودتا معرفی می کند.[11] غلامرضا ناجتی نزی در کاتب «جنش ب میل شدن صت عن نت ف و کودتای ٢٨ مرداد» بر این امر صحه می گذارد.[12]
نویسنده دیگری، اقدام طیب در ٢٨ مرداد را نوعی دیگر توجیه می کند. وی اجیر بودن طیب از طرف دربار را تأکید می کند و می نویسد: «در این روز، طیب، یکه بزن معروف، توانست صدها نفر را با پول هنگفتی که به او داده بودند، همراه خود ساخته و به همراهی شمس قنات آبادی، آنها را در پامنار و در نزدیکی خانه آیت الله کاشانی جمع کند. این افراد برای موجه جلوه دادن اقدامات خود، چنین تجمعی را در برابر خانه آیت الله بهبهانی نیز داشتند.»[13] طیب خود، پس از دستگیری اش در خرداد سال ١٣٤٢، به این که در ٢٨ مرداد، پول دریافت نموده است اعتراف می نماید.[14] از سوی دیگر، فرزند طیب، بیژن حاج محمدرضا، مداخله پدرش در جریان ٢٨ مرداد را برخاسته از عرق مذهبی وی عنوان کرده و می گوید: «بسیاری از علما و از جمله آیت الله کاشانی نظرشان این بود که بین کمونیزم و شاه باید جانب شاه را گرفت.»[15] وی معتقد است طیب وقتی دید اسلام از سوی کمونیسم مورد تهدید قرار گرفته است وارد جریان شد و این موضوع نیز که اوباش تحت رهبری طیب در این روز به روزنامه های توده ای و از جمله شهباز نیز هجوم بردند[16]، نشان دهنده تفکر ضدتوده ای طیب است. شاید یکی از دلایلی که موجب شد طیب در کودتای ٢٨ مرداد بر ضد مصدق فعالیت کند، زندانی شدن وی پس از جریان ٩ اسفند و در دوران نخست وزیری مصدق بود که شش ماه به طول انجامید و گویا این حبس برای طیب بسیار ناگوار بود. وی در این دوران به اسارت خود معترض بود و برای نشان دادن اعتراض خود دست به اعتصاب غذا نیز زده بود.[17]
طیب پس از ٢٨ مرداد
طیب پس از وقایع ١٣٣٢، بیشتر در بین مردم دیده می شد و دست به کارهای خیر و دستگیری از دیگران می زد. کمک کردن به افراد ناتوان، چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی، تلاش برای تهیه جهیزیه دختران جوان و دم بخت، حمایت از مظلومان و اجرای مراسم گلریزان[18] از اقداماتی بود که باعث تغییر چهره طیب در میان مردم گردید. چنانکه گفته شد، در دهه های ٢٠ و ٣٠، طیب همواره در صف دربار و شاه دیده می شد و به اشاره آنها وارد صحنه می گردید. اوج این حرکت در ٩ اسفند ١٣٣١ و ٢٨ مرداد ١٣٣٢، دیده شد، جایی که حکومت مصدق، صدمات جبران ناپذیری دید و در نهایت سقوط کرد و حکومت محمدرضا شاه پهلوی استوارتر گردید. پس از این جریان بود که دستگاه، با اعطای امتیازات فراوان به عوامل مزدور خود، درصدد سپاسگزاری از آنان برآمد. در این میان به طیب حاج رضایی به خاطر فعالیت هایش در ٢٨ مرداد، یک قطعه مدال درجه دو رستاخیز[19] و به گفته میرزاجندقی، یک قطعه زمین در جنت آباد اعطا می گردد.[20]
اما مهم ترین امتیازی که از طرف دستگاه به طیب داده شد، امتیاز واردات و فروش موز بود. این امتیاز سود کلانی برای وی به همراه داشت و در همین دوران بود که او از نظر مالی تمکن پیدا کرد این وضع تا سال ١٣٣٩، یعنی تا هنگام تولد ولیعهد، پابرجا بود. تا اینکه در این سال اوضاع تغییر کرد و آنچه باعث تغییر وضع شد، اختلاف های طیب با سپهبد نصیری بود. این در حالی بود که از نیمه دهه سی و به خصوص از سال ١٣٣٧ به بعد، ارتباط طیب با روحانیون مخالف دربار، به ویژه آیت الله کاشانی، سوءظن دستگاه را به وی برانگیخته بود.
در پی این اختلاف، نصیری تلاش می کند تا با انجام کارهای مختلف طیب را تحت فشار قرار دهد. رفته رفته طیب دچار فشار اقتصادی می شود و بار دیگر به خاطر کشیدن چک بی محل و قرضی که ادا نشده بود، راهی زندان می گردد و این بار به درخواست آیت الله سیدرضا زنجانی و به کمک احمد صدر حاج سیدجوادی، که در آن زمان دادستان تهران بود، آزاد می شود.[21] از اینجاست که دیدش نسبت به حکومت تغییر می کند و خود را مقابل شاه و حکومت می بیند. لذا در فروردین سال ١٣٤٢ و در جریان فیضیه، خود را از دربار دور کرده و زیر بار فرامین حکومت نمی رود و در جریان ١٥ خرداد همین سال نیز، نقشی منفی در مقابل دربار و شاه ایفا می کند. بنابراین، طیب حاج رضایی در اوایل دهه چهل دست از حمایت دستگاه پهلوی برداشت. بنابراین، می توان به این نتیجه رسید که در این سال ها، دستگاه، پی به دگرگونی طیب برده بود و رفتار او را به شدت زیر نظر داشت. همچنین اینکه ساواک دریافته بود که در اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد، طیب حاج رضایی می تواند نشقی میفن و رو در روی دربار ایفا کدن. لذا باید تت ح فاشر و مراقبت قرار گرید.
از این پس دستگاه در زندان از طیب می خواست تا شهادت دهد که با قبول مبلغی پول، حاضر شده است که قیام ١٥ خرداد را سازماندهی کرده و به راه بیندازد اما وی زیر بار نمی رود و با انکار این موضوع عنوان می کند که «من تا به حال هزار بار خودم را به خاطر سلطنت به خطر انداختم، حال یک بار هم به خاطر دین این کار را کردم و اگر مرا هم بکشید چنین چیزی را نمی گویم.[22] من در زندگی جنایات زیادی کرده ام ولی هرگز حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن، دامان مرجع تقلیدی را لکه دار سازم. من در ٢٨ مرداد پول گرفتم و کودتا راه انداختم نه در ١٥ خرداد.»[23] به این ترتیب، وی منکر گرفتن پول از امام خمینی (س) در جریان ١٥ خرداد می شود و بنابراین با تلاش های نصیری حکم طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی که به ترتیب سه و دو سال حبس بود، تغییر کرده و به اعدام تبدیل شد.[24]
طیب پس از وقایع ١٥ خرداد هرگز حاضر نشد شهادت دروغ بدهد و به گرفتن پول از امام خمینی (س) اشاره نماید. حاج مهدی عراقی در مورد جوانمردی طیب سخن رانده و حرکت وی در ٢٨ مرداد را ناشی از ترس او از توده ای ها عنوان می کند و از زبان امام خمینی (س) در مورد فعالیت وی در این روز می گوید: «این ها اگر یک روزی کارهایی کرده اند، از روی آن عرق دینی بوده برای مقابله با توده ای ها و کمونیست ها.»[25] بنابراین می توان گفت، طیب حاج رضایی در ٢٨ مرداد از توده ای ها احساس خطر می کرد لذا وارد جریان شد. همچنین وی دل خوشی نیز از دولت مصدق نداشت. اما در سال ١٣٤٢ پی به ماهیت رژیم برد و در مقابل آن قرار گرفت.
از سوی دیگر، رابطه طیب با نهاد روحانیت پس از وقایع ٢٨ مرداد شدیدتر شد و قوت گرفت. هر چند وی پیش از ٢٨ مرداد نیز با روحانیونی چون آیت الله بهبهانی رابطه داشت، اما در این دوران، روابط او با دیگر روحانیون و از جمله آیت الله کاشانی که توأم با تغییر در رفتار وی بود موجبات سوءظن دربار به او را فراهم نمود.[26] چنانکه ساواک پی به «تغییر لحن»[27] طیب برده و او را به شدت تحت تعقیب قرار می دهد.
طیب در این سال ها با آیت الله حاج سیدرضا زنجانی نیز که از سران نهضت مقاومت ملی بود، ارتباط داشت و به گفته حسین شاه حسینی، ارادت خاصی نیز به آیت الله زنجانی داشته است. این ارتباط از زمانی آغاز می شود که طیب در اواخر دهه سی به خاطر کشیدن چک بی محل، روانه زندان می شود و با تلاش های آیت الله زنجانی آزاد می گردد.[28]
در حدود سال ١٣٤٠، طیب به همراه عده ای دیگر، بر اساس دستوری که از علما داشتند، «گلستان جاوید» را که گورستان بهاییان، واقع در منطقه مسگرآباد بود، تخریب می کنند.[29]
زمینه های شکل گیری قیام پانزدهم خرداد
چنانکه گذشت، طیب پس از ٢٨ مرداد، اندک اندک مسیرش را از دربار جدا کرد و در اوایل دهه چهل به طور کامل، با روحانیت همراه و همسو گردید. پانزده خرداد ١٣٤٢، یکی از آن وقایعی است که نشان داد طیب از گذشته خود و خدماتش به دربار پهلوی راضی نیست و اینک به فکر «پایین آوردن شتری است که خود بالا برده است.»[30]
شاه که پس از علنی کردن انقلاب سفید، با مخالفت روحانیون و در رأس آنها امام خمینی (س) مواجه شده بود، در فروردین ١٣٤٢، آنان را بیش از پیش از خود رنجاند و به مخالفین اصلی خود بدل کرد.[31] از همینجا، اولین نشانه های مخالفت طیب با دربار و سرپیچی از آن دیده شد.
در فروردین ١٣٤٢ حادثه مدرسه فیضیه به وقوع پیوست و ضرب و شتم طلاب و اهانت به روحانیت باعث انزجار هر چه بیشتر مردم از حکومت پهلوی شد. در این حادثه خونین نیز رد پای لومپن های اجیر شده توسط دربار دیده می شود. بنا به شهادت حاج مهدی عراقی رژیم برای این منظور طیب و گروهش را در نظر گرفته بود، اما طیب با دست رد زدن به سینه دربار، مخالفت خود را به آنان ثابت نمود.[32]
پس از واقعه مدرسه فیضیه، شاه در یک سخنرانی در چهارم خرداد ١٣٤٢ در کرمان، روحانیون را به خاطر حمایت نکردن از سیاست های شاه و از جمله انقلاب سفید، مرتجعین سیاه نامید و از آنان به شدت انتقاد کرد.[33] این در حالی بود که پس از رفراندوم، شکاف بین دربار و دولت از یک سو، و روحانیت از یک طرف، روز به روز عمیق تر می شد. در این موقع، حتی روحانیونی که همیشه از سلطنت طرفداری می کردند، مخالفت خود را به طور علنی با شاه و دولت ابراز نمودند. از جمله این روحانیون باید از آیت الله بهبهانی نام برد. وی در میان بازاریان تهران و ساکنین جنوب شهر نفوذ و قدرت زیادی داشت.[34] و به درخواست او بود که طیب در نهم اسفند و ٢٨ مرداد به نفع دربار به فعالیت پرداخته بود.[35]
چند روز بعد از سخنرانی شاه در کرمان، در روز ١٣ خرداد که مصادف با دهم محرم بود، امام خمینی (س)، با ایراد یک سخنرانی کوبنده و آتشین، شاه را بازیچه دست قدرت های بیگانه دانست و با تشبیه کردن جریان فیضیه به حادثه کربلا، از رژیم انتقاد کرد. ایشان در ادامه صحبت هایش، در خطاب به شاه گفت: «من به شما نصیحت می کنم آقای شاه، من به تو نصیحت می کنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی ارباب ها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند... من نمی خواهم تو این طور باشی، من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را می خواهند، اینها صلاح مملکت را می خواهند، از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی خورد. بدبخت، بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت می رود، یک کمی تأمل کن، یک کمی تدبیر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر، اگر راست می گویند که تو با روحانیت مخالفی، بد فکری می کنی، اگر دیکته می کنند و به دست تو می دهند در اطراف آن فکر کن. چرا بی تأمل حرف می زنی ؟ آقای شاه! اینها می خواهند تو را بهایی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند...» چنانکه ملاحظه می شود، ایشان در این سخنرانی، در حضور مردم، شاه را با الفاظی چون «بدبخت»، «بیچاره» و «تو» مورد خطاب قرار داده و باعث شکستن بت بزرگ گردید.[36]
عملکرد طیب در نیمه خرداد ١٣٤٢
پس از سخنرانی پرشور امام در روز عاشورا، مردم در روزهای ١٣ و ١٤ خرداد که همزمان با ایام محرم بود، در تهران و چند شهر دیگر از جمله تبریز و قم، به راهپیمایی پرداختند. در میان این جمعیت، عکس هایی از امام خمینی (س) دیده می شد.[37] سپس مردم، اجتماعی را در مسجد حاج ابوالفتح تهران برگزار کردند.
تظاهرات در این مسجد قبلا برنامه ریزی شده بود و به گفته حاج مهدی عراقی، جمعیت مؤتلفه تصمیم داشتند در روز عاشورا از این مسجد به سمت دانشگاه تهران حرکت نمایند.
اما در این بین مشکلی وجود داشت و آن مشکل این بود که در این مسیر، همه ساله، دو دسته سینه زنی حرکت می کردند و بنابراین، این احتمال وجود داشت که رژیم بخواهد با توسل به این دو دسته، مانع حرکت مردم به سمت دانشگاه تهران شود. این دو دسته، یکی دسته مربوط به طیب و دیگری دسته حسین رمضان یخی بود.
مهدی عراقی می گوید: «برای اینکه جلوی سوءاستفاده رژیم از این دسته ها را بگیریم تصمیم گرفتیم تا با طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی صحبت نموده و آنها را در مورد نیات خود مطلع کنیم. لذا ابتدا از طریق برادر بزرگ تر طیب، یعنی مسیح، با وی ارتباط برقرار کردیم و قضیه را با او در جریان گذاشتیم. وی نیز ضمن موافقت با ما گفت که: «رژیم در جریان فیضیه نیز می خواست از ما استفاده کند که قبول نکردیم. حالا هم همینطور است.» سپس در همان موقع طیب دست در جیب خود کرده و صد تومان به پسرش اصغر داد تا عکس امام را تهیه کرده و در تکیه نصب نماید.» شهید مهدی عراقی در ادامه به اینکه موفق شده بودند حسن ی رمضان یخی را نیز با خود همراه کند اشاره کرده و از زبان حسن ی رمضان یخی می گوید: «خودم هم روز عاشورا با بچه ها آنجا می آییم. آخه مار (رضاشاه) خودش چیه که توله اش (محمدرضا) چی باشه.»[38]
با وجود این تمهیدات، دربار برای جلوگیری از این اجتماع، باز هم عده ای از لومپن ها را وارد جریان ساخت تا با دادن شعارهای شاه پرستانه به ضرب و شتم مردم و سپس متفرق کردن آنها بپردازند. رژیم که پس از جریان مدرسه فیضیه از طیب ناامید شده بود، این بار به سراغ ناصر جگرکی رفت تا از او و گروهش استفاده نماید. ناصر جگرکی به همراه دویست نفر از اراذل و اوباش، وارد مسجد شدند تا منظور خود را عملی کنند، اما با تیزهوشی مردم، این گروه در بین متظاهرین حل شدند و نتوانستند توطئه خود را عملی کنند.[39]
از سوی دیگر در روزهای تاسوعا و عاشورا در دسته های عزاداری، ضمن نوحه خوانی، شعارهایی نیز به طرفداری از امام خمینی (س) و مخالفت با دولت داده می شد؛ اما دولت امیدوار بود که با غروب روز عاشورا، تظاهرات مذهبی تمام شود. بنابراین، هیچ گونه عکس العملی به این موضوع نشان نداد. اما برخلاف پیش بینی رژیم، تظاهرات در روز یازدهم محرم نیز ادامه یافت که این موضوع موجب صدور اعلامیه شدیداللحنی از سوی دولت شد که در آن به جلوگیری از حرکت دسته ها تأکید شده بود. این اعلامیه کارساز نبود و در روز دوازده محرم نیز دسته های عزاداری به سر دادن شعارهای ضد شاه پرداختند که دسته طیب نیز از جمله آنها بود.[40] اما در این دسته، در روز عاشورا نیز تحولاتی نسبت به سال های گذشته دیده می شد.
تحول بنیادین
در روز ١٣ خرداد که مصادف با روز عاشورا بود، دسته طیب به عادت هر ساله به راه افتاد. در حالی که این بار عکس آیت الله خمینی بر روی پرچم ها و علامت دیده می شد. به شهادت غلامعلی حداد عادل، در دسته طیب، به تمام تیغه ها، پرچم ها و علامت ها، تصاویر امام نصب شده بود.[41] شیخ حسن عبداللهی نیز ضمن تأیید این موضوع اشاره می کند که طیب از وی نیز خواسته بود چنانچه می تواند، پوسترهایی از امام را برایش تهیه کند.[42] همچنین، به گزارش ساواک، در دسته طیب، علاوه بر حمل تصاویر آیت الله خمینی، شعارهایی نیز به نفع ایشان داده می شد.[43]
حاج رضا حداد عادل نیز در مورد این موضوع می گوید: «در همان شب من تقریبا در سه چهار قدمی طیب ایستاده بودم که اتومبیل دربار کنار خیابان توقف کرد و رسول پرویزی، معاون علم پیاده شد و سریعا خود را به طیب رسانید و پس از سلام کردن گفت: «طیب خان، این کاری که کرده ای کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار.» وی چندین مرتبه این خواسته خود را تکرار کرد و چون با مخالفت طیب روبرو شد، گفت: «طیب خان به تو می گویم بد می شودها!» طیب نیز گفت : «می خواهم بد بشود.» خلاصه آن شب، حادثه ای پیش نیامد اما اولین سنگ بنای جرأت در بین مردم گذاشته شد.»[44]
اینک به جریان مسجد حاج ابوالفتح بازگردیم. با ناکامی گروه ناصر حسن خانی، رژیم باز هم به شعبان بی مخ متوسل شد تا وی و گروه چاقوکشش، تظاهرکنندگان در این مسجد را متواری سازند. اینها نیز طیب حاج رضایی را در مقابل خود دیدند. و پس از ورود گروه شعبان به مسجد، دار و دسته طیب وارد جریان شدند و مانع حرکت گروه شعبان بی مخ گردیدند. در عصر همین روز، بسیاری از وعاظ و روحانیون دستگیر شدند.[45]
در نیمه شب پانزده خرداد، مأمورین انتظامی در قم، امام خمینی (س) را در منزلشان دستگیر کرده و به تهران منتقل نمودند. با انتشار خبر دستگیری امام، جمعیت کثیری در قم به اتفاق آقامصطفی خمینی به طرف صحن حضرت معصومه (س) حرکت کردند و با آتش مأموران رو به رو گردیدند. در تهران نیز تظاهرات از میدان بارفروش ها آغاز شد.[46]
به دنبال آغاز تظاهرات از میدان بارفروش ها، بازار نیز تعطیل شد. در همین موقع، رئیس پلیس تهران طی تماسی، از طیب خواست تا میدانی ها را از تظاهرات بازدارد. اما طیب پاسخ داد که این تظاهرات جنبه مذهبی داشته و وی قادر نیست مردمی را که از روی مبانی مذهبی برخاسته اند کنترل کند.[47]
به این ترتیب طیب نیز که به موازات تعطیلی بازار، دکان خود را بسته بود، به صف تظاهرکنندگان پیوست و به این گونه، جمعیت خشمگین از جنوب شهر به سرکردگی طیب حاج رضایی، به سمت مرکز و شمال پایتخت روانه شدند. در بین راه، ساختمان های دولتی، مراکز نظامی و پاسگاه ها، اتوبوس های شرکت واحد، باجه های تلفن و از همه مهم تر باشگاه ورزشی شعبان جعفری، با خشونت تظاهرکنندگان مواجه شده و آسیب می بینند.[48] آنگونه که حسن عباداللهی می گوید، حسین رمضان یخی نیز در روز ١٥ خرداد بر ضد دربار فعالیت می نموده است[49] و چنانکه در اسناد ساواک آمده است، وی عامل اصلی تخریب باشگاه جعفری بوده است.[50]
از شانزدهم خرداد و روزهای پس از آن، به موازات خشونت ها، دستگیری و تبعید مخالفان آغاز شد و عده ای از روحانیون، دانشجویان و میدان داران بنام و از جمله طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی دستگیر شدند.[51] در مورد شمار کشته شدگان روز ١٥ خرداد نیز روزنامه های خارجی هر یک ارقامی را ذکر کرده و اظهار نمودند. اما آنچه مشخص است، تلفات این روز بیش از هزار تن بود.[52]
در روز هجدهم خرداد، طیب حاج رضایی، به عنوان یکی از محرکین اصلی پانزده خرداد دستگیر و روانه زندان شد. افراد دیگری نیز از جمله سیدمجتبی طالاری، حاج اسماعیل رضایی، حسین راوندی معروف به حسین خانم و حسن صالحی به همین جرم دستگیر شده یا تحت تعقیب قرار گرفتند.[53]
در گزارش ساواک درباره نقش طیب در وقایع ١٥ خرداد آمده است: «در بین تظاهرکنندگان این روز در بازار، طیب، بارفروش معروف نیز با عده ای جزو تظاهرکنندگان بوده است. علاوه بر او، سید بروجردی، شیخ جباری و طاهر برادر طیب و افرادی که دکه ها را آتش می زدند نیز تحت رهبری طیب بوده اند.»[54]
گزارش دیگری، افرادی را که در تظاهرات ١٥ خرداد با طیب همکاری داشته اند این گونه معرفی می کند: «حسین رمضان یخی، حسین برادر مهدی قصاب، مرتضی سرپلکی که ماشین افسر شهربانی توسط این شخص در سه راه سیروس آتش زده شد، ناصر فرهاد لحاف دوز، ناصر کربلا عبدالله، ناصر شریان و اصغر اصفهانی قهوه چی که متظاهرین در قهوه خانه این شخص اجتماع نموده و سپس به وسیله ماشین های باری بی نمره طیب به نقاط مختلف فرستاده می شدند.»[55]
در گزارش دیگری نیز که سپهبد نصیری در مورد وقایع این روز برای شخص شاه فرستاد، به نش ق دو گروه تأکید فراوان شده است: «الف) طه قب مرحکین و عاملن ی اصلی که اکثرا از طبقه روحانیون و بازاریان هستند؛ ب) طبقه مجریان، اداره کنندگان و اخلالگران که اکثرا از اهالی جنوب شهر هستند.» در ادامه این گزارش آمده است که طیب حاج رضایی عامل مؤثری در این جریان بوده و به همراه عده زیادی از بارفروشان و افراد جنوب شهر، با چوب و چماق به طرف میدان شوش و بازار رفته و در مسیر حرکت خود خرابکاری های زیادی کرده اند.[56]
با وجود این گزارش ها، حسین شاه حسینی معتقد است که طیب و حاج اسماعیل رضایی در قیام ١٥ خرداد نقشی نداشتند بلکه رژیم می خواست با اعدام ایشان از آنان به این خاطر که از اطاعت دربار خارج شده بودند انتقام بگیرد. وی می گوید: «طیب به هیچ وجه آدم سیاسی نبود و تنها روی تعصبات دینی و مذهبی وارد صحنه می شد؛ ارتباطی هم با آیت الله خمینی نداشت.»[57]
در کتاب «لومپن ها در سیاست عصر پهلوی» نیز، نویسنده حضور طیب در جریان ١٥ خرداد و قرار گرفتن وی در مقابل رژیم را نادانسته عنوان کرده و می نویسد: «در دهه بیست و سی، طیب و همکارانش به اشاره شاه، درباریان و گروه های مختلف دیگر، بارها نقش ضدملی خود را از طریق هدایت چند صد لومپن ایفا کرده بودند. اما این بار (اوایل دهه چهل) پس از سال ها تبه کاری و رجاله بازی و در اولین نوبتی که ندانسته در مقابل رژیم قرار گرفتند، با بی رحمی شدید آنها مواجه گشتند.»[58]
روزنامه اطلاعات، یک ماه بعد از واقعه و در تاریخ ١٥ تیر ١٣٤٢، از زبان فرماندار نظامی تهران، در مورد «عاملین بلوای ١٥ خرداد»، آنان را اجیر شده عنوان کرد و در مورد طیب حاج رضایی نوشت: «طیب با دو میلیون ریال، هفت دسته از هفت نقطه شهر حرکت داده است.» سپس در ادامه افزود: «طیب یکی از کارگردانان این بلوا و محرک قسمتی از این دستجات به شمار می رود. به طوری که او در بازپرسی اقرار کرده، مبلغ یک میلیون ریال از حاج اسماعیل رضایی بارفروش دریافت داشته که هفت دسته را حرکت بدهد.»[59]
همین روزنامه، یک ماه بعد، یعنی در ١٥ مرداد، با استناد به مصاحبه فرماندار نظامی تهران در ١٥ تیر نوشت : «این افراد که دسته های آشوبگر را تشکیل داده بودند، هر کدام مبلغ مختصری که از یکصد ریال تجاوز نکرده است از اشخاصی که بعدا اسم می بریم دریافت داشته و بعد راه افتاده اند. در نتیجه تحقیقات معلوم شده است که طیب حاج رضایی که یکی از کارگردانان اصلی این بلوا بوده و از سوابق او همه اطلاع دارند، محرک اصلی قسمتی از این دستجات بوده است.»[60]
برگ بازجویی طیب در جریان ١٥ خرداد
چنانکه گفته شد، از بعد از ظهر پانزده خرداد، تعقیب و دستگیری عاملان حادثه آغاز شد. طیب نیز در ١٨ خردادماه دستگیر می شود. آنچنان که مهدی عراقی می گوید، طیب، که می دانست وی را نیز دستگیر می کنند، روز هفدهم خرداد با نصیری تماس گرفته و از او می خواهد که شبانه به خانه اش نریزند و باعث ترس و وحشت خانواده اش نشوند. مهدی عراقی سپس اضافه می کند که طیب به نصیری می گوید: «اگر کاری دارید من شنبه صبح در حجره ام هستم. همان وقت بیایید، هر جا خواستید من می آیم.» بنابراین، ساعت ده صبح روز شنبه، هجده خرداد ١٣٤٢، طیب دستگیر و روانه بازداشتگاه می گردد.[61]
پس از دستگیری طیب، بازجویی از وی آغاز شد. طیب در پاسخ به وابستگی های حزبی و گروهی اش می گوید: «من طرفدار شاه هستم و به هیچ یک از جمعیت ها بستگی ندارم.»[62] سپس در مورد دسته سینه زنی وی از او سئوال می شود که در پاسخ می گوید: «شنبه، شب تاسوعا، دسته راه انداختیم و روز یکشنبه نیز در انبار گندم روضه خوانی داشتیم. دیروز نیز دسته راه انداختیم.»[63]
سپس بازجو، در مورد شیخ باقر نهاوندی که با سخنرانی خود علیه شعبان جعفری،[64] باعث تحریک مردم شده و در نهایت، به هجوم مردم خشمگین به باشگاه جعفری و تخریب و آتش زدن آنجا ختم گردیده بود، سئوال می کند. طیب نیز در پاسخ می گوید که نهاوندی در تکیه وی هرگز بر علیه دولت صحبت نکرده است و انتقاد وی از شعبان، مربوط به تکیه حاج علی، بازرس میدان، بوده است.[65] وی در ادامه می گوید: «من همه شب به باقر نهاوندی گفته ام که فقط روضه خوانی کند ولی نامبرده در این مدت، چندین مرتبه از ورود جینالولو بریجیدا اظهار تنفر کرده است.»[66] وی تأکید کرد که شیخ باقر نهاوندی در تکیه او هرگز علیه دولت حرفی نزده است و فقط چندین بار به خاطر بوسیدن دست جینالولو بریجیدا توسط شعبان اعتراض نموده است.
از طرف دیگر، اظهارات حاج اسماعیل رضایی در بازجویی هایش در مورد حضور باقر نهاوندی در تکیه طیب، اینگونه است: «ما به طیب در مورد انتخاب واعظ و روضه خان تذکر دادیم که شخصی را که بالای منبر از دولت بد می گوید دعوت نکن. ولی او باز دعوت کرد و ما ناچار به مجلس روضه او نرفتیم.»[67]
شعبان جعفری نیز معتقد است که طیب خود از باقر نهاوندی می خواسته است که در بالای مربن از شاه انتاقد کرده و به دربار حه لم کدن. وی میگوید: «زمانی که شیخ نهاوندی را برای روضه خوانی و سخنرانی تکیه اش می آورد، طیب با نوچه هایش به او می گویند: وقتی بالای منبر رفتی شاه و نخست وزیر یادت نره، فحش و دری وری بگو. حالا این شیخ باقر نهاوندی هم مأمور سازمان امنیت بود و صبح همه اینها را گزارش می دهد.»[68] گویا شعبان که دل خوشی از نهاوندی ندارد می خواهد این گونه وی را عامل ساواک قلمداد کند تا به نوعی از وی انتقام بگیرد.
اما در مورد سخنرانی شیخ باقر نهاوندی و انتقاد وی از دولت می توان گفت، پس از اینکه ساواک در مورد محرم ١٣٤٢ به وعاظ و روحانیون هشدار داد که به امور سیاسی نپردازند، امام خمینی (س) با صدور اعلامیه ای، سکوت در این ایام را به منزله «تأیید دستگاه جبار و دشمنان اسلام» دانست. لذا بسیاری از وعاظ و از جمله شیخ باقر نهاوندی که در تکیه طیب سخنرانی می نمود، سکوت خود را شکستند.[69]
طیب در پاسخ به سئوال در مورد برنامه ریزی و طراحی قیام پانزده خرداد می گوید: «من چون با علما و روحانیون ارتباطی ندارم به طبع از این جریان بی اطلاع می باشم.»[70] وی همچنین در مورد عکس آیت الله خمینی که در دسته وی بر روی بیرق ها نصب شده بود اظهار بی اطلاعی نموده و می گوید: «من در عقب دسته بودم و گویا شیخ رضا نامی چند دانه عکس خمینی را در جلوی دسته روی بیرق ها نصب کرده بود.»[71]
باید توجه داشت که پاسخ هایی که طیب داده است بر اساس شرایط بازجویی بوده است.
سپس بازجو تلاش می کند تا وی را به دریافت پول و ایجاد بلوا متهم کند. بنابراین از وی در مورد مرجعی که از آن پول گرفته است، سئوال می شود که طیب در پاسخ می گوید: «من روزی دو هزار تومان درآمد دارم، روزی پانصد تومان اجاره ملک می گیرم، هر که هر چه می گوید دروغ می گوید.»[72]
اعمال فشار از سوی رژیم تا اعدام طیب
با ورود طیب به زندان، وی تحت فشار قرار گرفت. بنا به یک گزارش، در ٢٢ خرداد ١٣٤٢، گروهی از زندانیان پانزده خرداد بر علیه طیب در زندان شعار داده و به وی حمله نموده و او را به شدت مضروب و مجروح می سازند. این گروه طیب را عامل اصلی اتفاقات اخیر و کشتار افراد بی گناه در ١٥ خرداد دانسته و مدعی شدند که وی باعث ایجاد رعب و وحشت در بین مردم تهران گردیده است و لذا گناهکار اصلی است. بنابراین، پس از این جریان، طیب به زندان انفرادی منتقل شد.[73]
احتمالا دربار در این ماجرا دست داشته و با تحریک زندانیان ١٥ خرداد بر علیه طیب، هدفش این بوده که این حرکت بهانه ای شود تا طیب را به انفرادی منل قت کند و با انتقال وی به ا نفرادی او را تحت فشار روحی و جسمی قرار دهند تا بتوانند وی را به همکاری با خود واداشته و خواسته های خود را به او تحمیل کنند.
در این هنگام رژیم به دنبال این بود تا با محاکمه برخی از عاملان واقعه ١٥ خرداد و اعمال مجازات های سنگین برای افرادی از جمله طیب، پرونده این قیام را بسته و عاملان آن را اجیر شده از طرف دولت های بیگانه معرفی نماید. بنابراین، «آزادی فوری افراد بی گناه، رسیدگی و تعقیب سریع پرونده های اخلالگران و اعمال مجازات های شدید در مورد آنان و به ویژه چاقوکشانی نظیر طیب حاج رضایی که افکار عمومی نیز از آنها به شدت متنفر است»[74]، در دستور کار دولت قرار گرفت.
برای تشکیل دادگاه، از طیب خواسته شد تا وکلای خود را برگزیده و به دادگاه معرفی نماید. وی نیز تیمسار احمد بهارمست و سرتیپ علینقی شایانفر را به عنوان وکلای خود انتخاب کرد.[75] سپس دادگاه رسیدگی به اتهامات عاملان پانزده خرداد و در رأس آنها طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در تاریخ ١٣ مرداد ١٣٤٢، به ریاست سرتیپ زمانی برگزار می گردد و در ٢٧ مرداد همین سال، دادگاه، رأی به اعدام آنها می دهد.[76]
دادگاه تجدیدنظر و هیأت دادرسان نیز با تأیید این حکم، به ذکر دلایلی که منجر به صدور این حکم شد، می پردازد که مهم ترین آن دلایل از این قرار است: «١. گزارش سازمان اطلاعات و امنیت کشور مبنی بر اعمال مشارالیه در روز ١٥ خرداد. ٢. دعوت شیخ باقر نهاوندی در تکیه به منظور تحریک احساسات مردم. ٣. اعترافات طیب حاج رضایی دایر بر پول گرفتن از حاج اسماعیل رضایی و تقسیم آن بین بلواکنندگان و آشوب گران. ٤. داشتن سوابق سوء.»[77] پس از صدور حکم اعدام، خانواده های طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی دست به کار شدند تا شاید مانع اعدام آنها گردند، لذا با نوشتن نامه به دربار، خواستار عفو آنان شدند. خانواده طیب در نامه ای با ذکر خدمات وی به شاه، درخواست کردند تا در مجازات او تخفیف قائل شوند.[78] همچنین عده ای از روحانیون و از جمله شیخ جواد فومنی، شیخ عباسعلی اسلامی، آیت الله خوانساری و آیت الله گلپایگانی نیز عفو این افراد را از شاه خواستند.
خانواده طیب و حاج اسماعیل رضایی با امام خمینی نیز ملاقات کردند و از ایشان خواستند مانع اجرای حکم اعدام شود. بیژن حاج محمدرضا در این رابطه میگوید: «ما به همراه عمو مسیح به عنوان اینکه از بستگان امام هستیم به منزل ایشان وارد شدیم. ایشان در مورد پدرم گفت که طیب یک جوانمرد است، یک آزاده است، من هیچ وقت نمی توانم کاری که ایشان برای ما کرده را فراموش کنم. سپس امام افزود: چون این مردک (شاه) از من حرف شنوی ندارد لذا کاری از دستم برنمی آید تا برای این جوانمرد انجام بدهم.»[79]
حاج مهدی عراقی نیز در خاطرات خود می گوید که امام خمینی (س) قصد داشت از طریق پاکروان مانع اعدام طیب و حاج اسماعیل شود اما پاکروان پس از اعدام این دو نفر نزد امام می رود و امام نیز از دست وی ناراحت شده و به او ناسزا می گوید.[80]
به هر ترتیب، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در ساعت شش صبح ١١ آبان ١٣٤٢ در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران گردیدند.[81] پیکر طیب، چنانکه خودش وصیت کرده بود، در جوار حرم حضرت عبدالعظیم در شهرری دفن گردید.[82]
روزنامه های صبح ١١ آبان، با نشان دادن تصویری از لحظه تیرباران طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی، نوشتند: «ساعت شش و پنج دقیقه بامداد امروز، طیب حاج رضایی ٥٣ ساله و حاج اسماعیل رضایی ٣٨ ساله، دو نفر از محکومین ١٥ خرداد که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بودند، پس از ابرام حکم، در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران گردیدند.»[83]
پخش خبر تیرباران طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در میان مردم با آب و تابی که در روزنامه ها به قضیه داده می شد، باعث تحریک احساسات مردم، به ویژه روحانیون در حوزه علمیه قم گردید. به طوری که در راستای محکوم نمودن این حرکت، کلاس های درس حوزه برای یک روز تعطیل شد.[84]
باید توجه داشت که تا آن روز هیچ گاه سابقه نداشت که دروس حوزه علمیه قم برای یک مقام غیرروحانی تعطیل شود و این موضوع اهمیت اعدام این دو نفر را نزد حوزه علمیه نشان می دهد.[85]
از طرف دیگر، اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی، برخلاف انتظار رژیم باعث بیدار شدن مردم گردید. یک گزارش، به این موضوع که اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی، اثر سوء در بین مردم گذاشته است و موجب نفرت و انزجار آنان از رژیم شده است اشاره می کند. در این گزارش آمده است: «اعضای جبهه ملی، بین مردم تبلیغ می کنند که نتیجه خدمت به شاه همین است. طیب یکی از ارکان اصلی ٢٨ مرداد بودکه پاداش خود را این گونه دریافت کرد. روحانیون تندرو و متعصبین مذهبی و بازاری ها اظهار می دارند که هدف اصلی اعلیحضرت، تضعیف روحانیت و از بین بردن مذهب بوده است و کشتن طیب که برای یک امر مذهبی قیام کرده بود به این منظور بوده است که اشخاص دیگری جرأت دفاع از مذهب را نداشته باشند. به طور کلی، اعدام طیب، اگر چه قبل از وقایع ١٥ خرداد مورد نفرت عموم و طبقه جوان بوده، اما چون آشکار گردیده که وی برای دفاع از مذهب دست به این اقدام زده، با تأثر و تأسف تلقی شده و باعث تحریک مردم شده است.»[86]
علاوه بر این مورد، گزارش های دیگری نیز وجود دارد که خشم و ناراحتی مردم را نسبت به اعدام طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی نشان می دهد. با اینکه ساواک اجازه برگزاری مجالس ترحیم برای این دو نفر را صادر نکرد، در محله های مختلف و مساجد متعدد، چه در تهران و چه در دیگر شهرها، مراسمی به عنوان یادبود و تقدیر از این دو شهید برگزار شد که از آن جمله مجلس ختمی بود که در روز ١٢ آبان ١٣٤٢ در مسجد فروتن تهران برگزار گردید.[87]
نتیجه گیری
طیب حاج رضایی تا اواسط دهه سی، مناسبات فراوانی با دربار پهلوی داشت و تا این مدت خدمات بیشتری به رژیم نموده بود. رژیم نیز به صورت متقابل سعی در راضی نگه داشتن و تطمیع وی بود تا در شرایط مشابه کودتای ٢٨ مرداد بتواند از او که به عنوان عنصر پشتیبان دربار تلقی می شد استفاده نماید. به همین علت، پس از کودتای سال ٣٢، برای قدردانی از زحمات گذشته طیب و به خصوص بازگرداندن تاج شاهی به محمدرضا شاه، از وی تقدیر به عمل آمده و امتایزات اقتاصدی فراوانی در اختایرش قرار گرفت.
با گذشت زمان، این امتیازات موجبات قدرت گیری طیب را به وجود آورد. از سوی دیگر روابط وی با علما و روحانیون سیاسی و غیرسیاسی باعث ترس رژیم از او شد. تا اینکه درگیری طیب و نصیری به نقطۀ عطفی در زندگانی طیب تبدیل گردیده و پس گرفتن امتیازات داده شده به طیب، موجب رویگردانی وی از دربار گردید. از این پس دربار حس کرد که نه تنها طیب حاج رضایی اهمیت گذشته خود را برای رژیم ندارد بلکه روابط وی با علمای مخالف، وی را به مهره ای خطرناک بدل کرده است که در صورت سستی در تنبیه وی و کوتاه نمودن دست او، می تواند چالشی عظیم برای رژیم پهلوی ایجاد نماید. به همین خاطر ساواک تلاش نمود تا با آزار وی از لحاظ روحی و اقتصادی او را در تنگنا قرار داده و تضعیف نماید. اما این اقدام حکومت، باعث دوری هر چه بیشتر طیب از دربار و شاه و نزدیک شدن به جبهه مقابل را فراهم نمود تا اینکه وی در ١٥ خرداد ١٣٤٢ رسالت تاریخی خود را به اتمام رساند و دین خویش را به امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ادا نمود.
همچنین به این نکته نیز باید توجه داشت که پس از ٢٨ مرداد، به دنبال تحولی که در حوزه علمیه قم پیش آمده بود، آگاهاندن مردم وبیدار نمودن آنان، به اهداف اصلی حوزه تبدیل شده بود. لذا طیب تحت تأثیر زمینه های فکری ای قرار گرفته بود که پس از ٢٨ مرداد توسط روحانیون حوزه به وجود آمده بود. گرایش مذهبی وی بیشتر از گرایشش به حاکمیت شاه بود، لذا این گرایش هنگامی که تحت تعلیم و تأثیر روحانیتی قرار گرفت که در حوزه با افکار نو در حال رشد بود؛ موجب تحول وی شد و هنگامی که امام (س) در ١٥ خرداد ١٣٤٢ دستگیر شد، تأثیر خود را نشان داد.
به عبارت دیگر، طیب تحت تأثیر جریان حاکم بر جامعه که سرمنشأ آن روحانیون و مذهبی ها بودند قرار گرفته بود.[88]
پی نوشت ها:
[1] در کتاب آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک و لومپن ها در سیاست عصر پهلوی و نیز بر روی مزار طیب حاج رضایی، سال ١٢٨٠ به عنوان سال تولد وی ذکر گردیده است. اما خود او در بازجویی هایش در سال ١٣٤٢ سنش را ٥٣ ساله عنوان می کند، بنابراین در حدود سال های ٩٠-١٢٨٩ به دنیا آمده است.
[2] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم، ١٣٨٩، ص ٢١٩.
[3] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ١٣٧٨، ص ٣.
[5] به مالیات یا مبلغی که به عنوان عوارض یا به ازای ورودیه به میدان گرفته می شد، درباغی می گفتند. این پول با توجه به کم یا زیاد بودن بار، متفاوت بود. برای این کار از افراد بزن بهادر استفاده می شد تا قدرت گرفتن درباغی را داشته باشند.
[7] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ٣٣.
[9] غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ٢٨ مرداد، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم، ١٣٧٨، ص ٣٨٧.
[10] علی رهنما، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، صص ٩٥٧-٩٥٦.
[12] غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ٢٨ مرداد، ص ٤٣٢.
[13] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ١٧٠.
[14] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١٩٦.
[15] «طیب آزادمردی از تبار پانزده خرداد»، پانزده خرداد، دوره اول، سال ششم، بهار ١٣٧٦، ص ٢٥٧.
[16] غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ٢٨ مرداد، ص ٤٣٨.
[17] «دیروز ٥ نفر از زندانیان اعتصاب غذا کردند.»، روزنامه اطلاعات، شم ٨١٠٥، س ٢٨، ١٢ فروردین ١٣٣٢، صص ١ و ٧.
[18] غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ٢٨ مرداد، ص ٤٣٨.
[19] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ٤٢.
[20] محمود تربتی سنجابی، کودتاسازان، تهران، مؤسسه فرهنگی کاوش، چاپ اول، ١٣٧٦، ص ١٠٦.
[21] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، تهران: مدیا، چاپ اول، ١٣٨١، ص ١٧٤.
[22] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١٣٩.
[24] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، ص ١٩٦.
[25] مهدی عراقی، ناگفته ها، تهران: رسا، چاپ اول، ١٣٧٠، ص ١٧٥.
[26] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، صص ٤٩ و ٥٠.
[28] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، صص ١٧٣ و ١٧٤.
[29] «طیب آزادمردی از تبار پانزده خرداد»، پانزده خرداد، ص ٢٥٨.
[30] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٢٢.
[31] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران: رسا، چاپ نهم، ١٣٩٠، ص ٢٢٥.
[32] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، ص ١٨٧.
[33] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ص ٢٢٨.
[34] جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، جلد دوم از دوره یکم، تهران، پاسارگاد، چاپ دوم، ١٣٨١، ص ٥١٦.
[35] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١١٦.
[36] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، صص ٢٣٧-٢٣٣.
[38] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، صص ١٨٨-١٨٧.
[39] مجتبی زاده محمدی، «طیب در گذر زمان»، نشریه یاران، شم ٢٨، تیرماه ١٣٩٠، ص ٩٥.
[40] جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، ص ٥١٨.
[41] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، ص ١٩٩.
[43] قیام ١٥ خرداد به روایت اسناد ساواک (فیضیه)، جلد پنجم، تهران : مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، ١٣٧٨، ص ٣٨٩.
[44] «آن واپسین عاشورای طیب، خاطرات مرحوم حاج رضا حداد عادل»، نشریه یاران، شم ٢٨، تیرماه ١٣٩٠، ص.43
[45] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، صص ٢٣١-٢٣٠.
[46] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ص ٢٤٠.
[47] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٣١.
[49] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، ص ١٥٤.
[50] قیام ١٥ خرداد به روایت اسناد ساواک (زندان)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، جلد سوم، چاپ اول، ١٣٧٨، ص ٢٢٥.
[51] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٣٤.
[52] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ص ٢٤١.
[53] سینا میرزایی، طیب در گذر لوطی ها، ص ١٣٣.
[54] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ٨٨.
[56] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٣٦.
[57] علی ابوالحسنی، «از عیاری تا لومپنیسم، گفتگو با حسین شاه حسینی راجع به شعبان جعفری و طیب حاج رضایی»، تاریخ معاصر ایران، س هفتم، شم ٢٦، تابستان ١٣٨٢، ص ٢١٣.
[58] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٢٢.
[59] «اسامی عاملین بلوای ١٥ خرداد»، روزنامه اطلاعات، شم ١١١٣٣، س ٣٨، ١٥ تیر ١٣٤٢، صص ١ و ١٣.
[60] «عاملین بلوای ١٥ خرداد بنا به استناد فرماندار نظامی تهران»، روزنامه اطلاعات، شم ١١١٦٣، س ٣٨، ١٥ مرداد ١٣٤٢، صص ١ و ٧.
[61] مهدی عراقی، ناگفته ها، ص ١٨٥.
[62] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١١٢.
[64] شیخ باقر نهاوندی در این سخنرانی در مورد شعبان اظهار داشته بود: «او (شعبان) رفته است و دست جینالولو بریجیدا، هنرپیشه ایتالیایی را بوسیده و حالا آمده و عزاداری می کند.» بنگرید به: مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، تهران، مرکز، چاپ دوم، ١٣٩٠، صص ٢٣٧-٢٣٦.
[65] مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی، ص ٢٣٧.
[66] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١١٣.
[68] هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، ص ٢٩٣.
[69] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، صص ١٠٧-١٠٦.
[74] قیام ١٥ خرداد به روایت اسناد ساواک (ناگفته ها)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، جلد نهم، چاپ اول، ١٣٨٧، ص ١٣.
[75] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١٤١.
[76] محمدعلی سفری، قلم و سیاست، تهران، نامک، چاپ دوم، ١٣٨٠، ص ٥٤.
[77] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١٦١.
[79] «طیب آزادمردی از تبار پانزده خرداد»، پانزده خرداد، ص ٢٦٨.
[80] مهدی عراقی، ناگفته ها، ص ١٩١.
[81] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص ١٨٣.
[83] «طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی تیرباران شدند»، روزنامه اطلاعات، شم ١١٢٣٣، ١١ آبان ١٣٤٢، ص ١٣.
[84] قیام ١٥ خرداد به روایت اسناد ساواک (بازتاب ها، استان ها و خارج از کشور)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، جلد هفتم، چاپ اول، ١٣٨٧، ص ٣٤٣.
[85] سیدحمید روحانی، «حماسه طیب»، نشریه یاران، شم ٢٨، تیرماه ١٣٩٠، ص ٦٧.
[86] آزادمرد شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، صص ٢٠١ و ٢٠٢.
[88] مهدی عبدخدایی، «طیب جوهره حسینی داشت»، صص ٥٨-٥٧.