به این نمونهها توجه فرمایید
نمونه (1)، هنگام درخواست طلاق
من مثل یک اسیر زندگی میکنم. شوهرم مرا در منزل زندانی میکند. وقتی از خانه خارج میشود، درب خانه را روی من قفل میکند. دستگاه تلفن را جمع میکند و با خود سر کار میبرد تا مبادا ارتباطی با بیرون برقرار کنم. او حتی قفلهای بزرگی برای پنجرهها تهیه کرده که وقتی از منزل خارج میشود نتوانم پنجرهها را باز کنم.
اگر روزی، وقتی شوهرم نیست، در خانهام آتشسوزی شود، من هم همراه با وسایل خانه خواهم سوخت و اگر زلزله بیاید، حتی نمیتوانم جان کودک یک سالهام را نجات دهم!
همین نمونه قبل از ازدواج
وقتی نامزد بودیم و برای اجاره آپارتمان به آژانسهای معاملات املاک، مراجعه میکردیم، شوهرم اصرار داشت آپارتمان طبقات سوم به بالا را اجاره کنیم و البته آپارتمانی که اجاره میکنیم در طبقه آخر و چسبیده به پشت بام نباشد. قبل از دیدن خودِ آپارتمان، اول به سراغ پنجرهها میرفت. آنها را باز میکرد و به دقت به بیرون نگاه میکرد، این کار او توجه همه و حتی مشاور املاک را جلب میکرد.
وقتی علت را جویا میشدم، میگفت پنجره باید طوری باشد که کسی نتواند از آن وارد و یا خارج شود. پرسیدم مگر قرار است کسی از پنجره بیرون برود یا داخل بیاید؟ در جواب گفت: برای همسر خوب و زیبایی مثل تو، باید خانهی امنی فراهم کرد! ما حدود چهار ماه به خاطر حساسیت بیش از حد او دنبال خانه گشتیم تا بالاخره زندان مورد نظر او با درها و پنجرههای آهنی میلهدار پیدا شد!
نمونه (2)، هنگام درخواست طلاق
در خیابان جرأت ندارم به اطراف نگاه کنم. اگر چشمم به طور اتفاقی به مردی بیفتد، شوهرم در خیابان جلوی همه مرا کتک میزند! یک بار که با اتومبیل شخصی خودمان به مسافرت میرفتیم از شهر که خارج شدیم به جایی رسیدیم که حتی پرنده پر نمیزد، سرم را بالا آوردم و به درختان اطراف جاده نگاه کردم. شوهرم اتومبیل را متوقف کرد و گفت به چه نگاه میکنی، باید بروم درختان اطراف جاده را جستجو کنم. حتماً کسی پشت آنها مخفی شده که با تو قرار ملاقات دارد!
همین نمونه، قبل از ازدواج
وقتی برای خرید عروسی بیرون میرفتیم، شوهرم اکثر اوقات اخم میکرد و عصبانی بود. حتی یک بار در طلافروشی جلوی همه سرم داد زد و گفت برو بیرون! وقتی بیرون رفتیم با اخم و عصبانیت گفت چرا به فروشنده گفتی فلان حلقه طلا را بیاورد، تو باید به من بگویی و من به فروشنده بگویم! تعجب کردم و گفتم مگر اشکالی دارد.
فکر کردم اگر خودم نشانی حلقه را به فروشنده بدهم سریعتر میتواند آن را پیدا کند! در جواب گفت: انگار خیلی از فروشنده خوشت آمده؟ تعجب کردم، ولی فکر کردم چون مرا خیلی دوست دارد، دلش نمیخواهد با هیچکس غیر از او حرف بزنم.
نمونه (3)، هنگام درخواست طلاق
من حق ندارم با هیچ زنی، حتی با خواهرزادهها و برادرزادههایم احوالپرسی کنم. اگر بهطور اتفاقی چنین احوالپرسی رخ دهد، تا چند هفته باید قهر، توهین، تحقیر و تهمت خانمم را تحمل کنم و متهم شوم که مرد خطاکار و فاسدی هستم، در ساعتی که از سرِ کار برمیگردم خانمم در پشت بام مخفی میشود و از بالا نگاه میکند، تا ببیند سرم پایین است یا به زنها نگاه میکنم و اگر سرم یک لحظه بالا آمد، از بالا بر سرم سنگریزه پرتاب میکند!
همین نمونه، قبل از ازدواج
وقتی عقد کرده بودیم، خانمم از من خواست شغلم را عوض کنم. خیلی تعجب کردم چون شغل خوبی داشتم و درآمدم هم خوب بود. وقتی علت را جویا شدم. گفت: خانم همکارت که دفعه قبل گوشی را برداشت و تو را صدا کرد که بود!
من تعجب کردم، به خانمم گفتم آن خانم یکی از همکاران قدیمی ماست که بالای 50 سال سن دارد و خانم فوقالعاده باوقاری است و شوهر، فرزند و حتی یک نوه دارد. همسرم گفت تو این چیزها را نمیفهمی، بهتر است جایی کار کنی که فقط همکار مرد داشته باشی! آن موقع فکر کردم که او کمی حسود است!
نمونه (4)، هنگام درخواست طلاق
شوهرم اجازه نمیدهد حتی برای خریدن شیر خشک دختر کوچکم به تنهایی بیرون بروم. او میگوید همه مردها بد هستند و با نظر بد، به من نگاه میکنند و قصد بدی راجع به من دارند. در این چند سال که ازدواج کردهایم هیچوقت اجازه نداده بستنی یا ساندویچ یا غذایی در بیرون بخوریم.
میگوید اینها همه مسموماند و ممکن است فروشنده چیزی در آنها ریخته باشد. من در خانهام زندانی هستم، حتی اگر شوهرم یک هفته به مسافرت یا مأموریت اداری برود.
همین نمونه، قبل از ازدواج
ازدواج ما در فصل تابستان بود. وقتی برای خرید ازدواج بیرون میرفتیم با وجود گرمای زیاد، حتی اگر از تشنگی هلاک میشدیم، همسرم حاضر نمیشد نوشیدنی خنک یا آبمیوهای بخرد. فکر میکردم کمی خسیس است. با من شرط کرده بود که هرگز تنها از خانه بیرون نروم. میگفت دختر جوان و زیبایی مثل من نباید تنها بیرون برود. چون ممکن است بلایی به سرم بیاید. گمان میکردم به خاطر علاقه زیادی که به من دارد میخواهد همیشه موقع بیرون رفتن، در کنار من باشد!
نمونههای ذکر شده و مشابه آنها، احتمالاً با کمی تفاوت در بین اطرافیان همهی ما وجود دارد. مراجعان زیادی در اثر بدگمانی و بدبینی شدید همسر، که اکثراً هم منجر به اعمال خشونت میشود به مراکز مشاوره، پزشکی قانونی و دادگاهها مراجعه میکنند. متأسفانه این بدگمانیها در بسیاری موارد به ضرب و شتم، فحاشی وهتک حرمت میانجامد. بنابراین از همان ابتدا در انتخاب چنین همسرانی دقت کنید.
برای خواندن بخش اول -بد گمانی- اینجا کلیک کنید.