غلامرضا امامی، نویسنده،مترجم و پژوهشگر ادبی در این نشست طی سخنانی گفت: گمان من این است که تمام پیامبران، فیلسوفان و اندیشمندان در تمام مکانها و زمانها با جهل، فقر و ستم به مبارزه برخاستند. حکیمی نیز مبارزه با این سه را سرلوحه کار خود قرار داده بود.
او ادامه داد: حکیمی در نگارش و ویرایش به زبان فارسی و عربی تسلط داشت. ایشان گاهی حتی به فونت حروف دقت میکردند. در برخی کتابهای ایشان در ادبیات چند نوع فونت استفاده شده است. حکیمی به زیبایی ظاهری کتاب و ویرایش آن دقت داشت. او شعر به عربی میسرود؛ اما از نوآوران ادب فارسی هم بود و نثر کوبنده آن در آثارش هویدا است.
این نویسنده با بیان اینکه نبرد حکیمی با جهل بود و من به یاد دارم که ایشان فقر معنوی و مادی را بر نمیتابید و جان جوینده او ستمستیز بود و شیعه را مذهب ستمستیز میدانست یادآور شد: حکیمی با جهل، فقر و ستم مبارزه کرد و او عامل عالمی بود. من حکیمی را میبینم که از مشهد به پرواز در آمده و در ولیعصر اتاقکی دارد. من قبل از انقلاب به این اتاق رفتم که هر آن ممکن بود سقفش فرو بریزد. به او گفتم: آقای حکیمی! حفظ جان از واجبات است گفت: فلانی خیلیها همین را هم ندارند.
امامی گفت: او مانند فقیرترین افراد جامعه زندگی میکرد. من حکیمی را میبینم که از مدرسه نواب به میدان ولیعصر آمده و در کنجی نشسته و دو بال دادگری و آزادی دارد؛ و در این دو مقوله به جد، جهد و جان کوشید. حکیمی که به تهران آمد باز در کار ویرایش و ویراستاری بود و کتابهایش را منتشر میکرد. تا آنجا که من یاد دارم، وقتی کتاب اسلام در ایران به ترجمه کشاورز منتشر شد، تعلیقات حکیمی بر این کتاب نشان میداد که ایشان کاربلد است. همچنین وقتی کتاب «سیری در اندیشههای سیاسی عرب» توسط حمید عنایت نوشته شد، عنایت از حکیمی خواست آن را ویرایش کند.
این نویسنده ادبیات در ادامه افزود: استاد حکیمی زمانی که در مشهد بود با انجمنهای ادبی در ارتباط بود و شعر فارسی میخواند و مینوشت و از دوستان صمیمی ایشان استاد شفیعی کدکنی بود. اخوان ثالث که به مشهد آمد شیفته حکیمی شد و گفت من در مدرسه نواب صفوی طلبهای را دیدم که شعر نو میسرود و بعد که به مشهد آمد حکیمی برای او شعر میخواند. جالب است که حکیمی مقدار زیادی شعر نو سروده بود که به دست ما نرسیده و اخوان از آنها یاد کرده است. اخوان ثالث زمانی به خانه حکیمی در میدان ولیعصر رفته بود و وقتی برگشته بود زار زار گریسته بود که چرا با او زودتر آشنا نشده و به همین جهت آن شعر معروف را درباره حکیمی سرود. حکیمی کار ویرایش و ادبیات را در تهران ادامه داد و به جامعه روشنفکری و ادبی پیوست و در تهران ما تبلور کار ادبی او را میبینیم.
او در پایان گفت: اندیشههای حکیمی در حاکمیت چندان دلچسب نبود و عدالت و آزادی همواره مد نظر بود. او میگریست از اینکه آسانسورهای بالاشهر از طلاست و آنگاه فقیران بسیاری در شهر زندگی میکنند. بسیاری از زندگی ابوذروار دل خوشی نداشتند و آنها که صدایی داشتند، صدای او را بر نمیتابیدند.
اسفندیاری نیز در ادامه این نشست با تاکید بر اینکه خراسان همواره مهد علمی و ادبی بوده و هیچگاه تحت تاثیر تهران قرار نداشته گفت: مشوق نیما یوشیج در سرودن اشعار علامه حائری سمنانی بود و ایشان کسی بود که کفایةالاصول را به شعر درآورده بود و بهصورت عربی و فارسی شعر میگفت. نیما یوشیج زمانی که در شمال بود برای ایشان شعر نو میسرود و همیشه هم علامه از نداشتن قافیه در شعر او تعجب میکرد و البته او را تشویق میکرد.
او با اشاره به اینکه حوزه علمیه خراسان مهد ادبیات بوده، افزود: طلبههایی که میخواستند ادبیات بخوانند، به حوزه علمیه خراسان میرفتند؛ چون این حوزه از لحاظ ادبی قوی بود.
اسفندیاری افزود: جالب است بدانید که فرزند آخوند خراسانی -که مرجع و مفتی مشروطیت بود- کسی به نام آیتالله آقازاده است. شرایطی برای ایرج میرزا پیش میآید که به خانه او پناه میبرد و ایرجمیرزا آن شعر مشهور خود را درباره آقازاده میگوید. بنابراین با این مصادیقی که ذکر کردم نشان داده میشود که مشهد چگونه مهد ادب بوده است.
او در ادامه گفت: من هیچگاه تنها کسی را به واسطه فضلش تکریم نمیکنم؛ بلکه به فضیلتهای آن نیز اعتنا دارم و در میان متفکران و اندیشمندان حکیمی بهواسطه فضل و فضیلتش قابل تکریم است.
او با اشاره به خاطرهای از حکیمی افزود: ایشان میگفت زمانی که کودک بوده و به مدرسه میرفته دیده که چگونه بقالی، سبزیفروشی و ... محصولاتشان را میفروشند و امکانات مدرسهرفتن کودکان را آماده میکنند. ایشان میگفت آنجا با خودم عهد بستم که بهخوبی درس بخوانم تا چیزی عاید اطرافیانم بکنم. این برای من بسیار جالب بود که یک نویسنده یا نوجوان تا این میزان در آن سن انسان مدار و اومانیست باشد و رنج و درد دیگران را رنج و درد خودش بداند.
اسفندیاری با بیان اینکه زندگی او معطوف به کاهش رنج دیگران و افزایش آرامش آنها بود یادآور شد: آثار او ترجیع بندش عدالت است. ایشان را فیلسوف عدالت یا فریاد عدالت میخواندند و در آثار هیچ نویسندهای طی 150 سال اخیر حتی نویسنده های چپ به اندازه حکیمی از عدالت سخن گفته نشده است. او دشمن جهل، جور و فقر بود و بیعدالتی را برنمیتایبد و شاهکار او در کتاب الحیاة میبینیم.
به گفته این محقق دینی، او یکی از خوشقلمترین نویسندگان معاصر ایران است و در میان نویسندگان دینی هم جزء پنج نفر اول از نظر نثرنویسی است.
اسفندیاری با بیان اینکه حکیمی دو گونه زبان علمی و ادبی در نوشته هایش دارد. گفت: زبان علمی همین زبانی است که در کتابهای درسی وجود دارد و عاری از آرایههای ادبی و زبان خشک و بی روح است. ما در درجه اول باید این زبان را یاد بگیریم. حکیمی زبان علمی را بلد بود و در برخی از کتابهایش مانند مکتب تفکیک این زبان را به کار برد؛ اما در برخی از کتابهایش نیز از زبان ادبی استفاده میکند؛ چراکه در این زبان بسیار چیرهدست بود.
این نویسنده دینی در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: امروز عدهای متشاعر هستند که شعر نمیگویند؛ بلکه مینویسند بر عکس، نثر در دست حکیمی به شعر تبدیل میشود. ایشان شاعر زاده شده بود؛ اما کسی ممکن است بهترین عروض را داشته باشد؛ ولی یک بیت شعر نتواند بگوید. فرد باید حتما خمیرمایه ادبی داشته باشد و به عبارتی اگر طبع نگارش نداشته باشد، نمیتواند بنویسد.
اسفندیاری با تاکید براینکه حکیمی ادیب چیرهدست در ادبیات عرب بود توضیح داد: او به ادبیات عرب خیلی مسلط بود؛ ولی در کتابهایش چندان این مساله بروز نیافته است. این را کسی میفهمد که با او معاشرت داشته باشد. من در محضر استاد حکیمی از ایشان سوالهای ادبی دشوار میپرسیدم و میدیدم ایشان چهقدر حضور ذهن دارند. او فوقالعاده مسلط به شعر عرب بود. فروزانفر به حکیمی گفت شما ظلم کردی که در تهران بودی و پیش من نیامدی. او در 19 سالگی شعر به عربی سروده بود که بسیار قابل اعتناست.
این نویسنده آیینی در ادامه با اشاره به تسلط حکیمی در ادبیات فارسی هم عنوان کرد: البته در اواخر عمر، نثرش در دوره کهولت افت کرده بود و نثر دوره جوانی را نداشت. او در شعر بسیار سختپسند بود و میگفت حافظ غزلهای زیادی را دور ریخته و همیشه میگفت فلان شاعر نُهدهم اشعارش را باید دور میریخت؛ آن وقت آن باقیمانده اشعارش برجسته میشد؛ بنابراین حکیمی در مشاهده اشعار دیگران و خودش سختگیر بود. اشعار او فراز و فرود دارد و برخی از اشعارش بسیار برجسته است.
به گفته اسفندیاری، او زندگی را در اعتزال و انزوا گذراند و تا سالها به هیچ وجه اجازه نمیداد یک عکس از او منتشر شود تا اینکه تلفنهای همراه آمد و عکسی از او منتشر شد و در گمنامی ایشان کارهای رایگان بسیاری بدون نام انجام داد؛ بهطور مثال کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را که توسط استاد امامی کار شده، توسط ایشان ویراستاری شده است. بنابراین آثار زیادی بدون نام او منتشر شده است.
او ادامه داد: کتاب اسلام در ایران نیز به ویراستاری استاد حکیمی منتشر شد. او در ویرایش این کتاب تعلیق های زیادی به این کتاب زد. او بدون اینکه پولی بگیرد، کتابهای زیادی را ویرایش کرد و برای بسیاری از طلاب در قم کلاسهای رایگان ادبیات میگذاشت.
اسفندیاری در ادامه سخنانش درباره دایره واژگانی حکیمی سخن گفت و افزود: دایره واژگانی حکیمی بسیار زیاد بود. ما معمولا با یکدیگر با 500 واژه صحبت میکنیم. نویسندگان با 700 یا 800 واژه کتاب مینویسند؛ اما برخی با واژگان بسیار بیشتری کتاب مینویسند؛ اما حکیمی ابداعات جدید در ترکیب واژگان داشت که از آن جمله میتوان به سپیدهباور، بوم حوزهای، بیدارگران اقالیم قبله، جامعه قرانی و قانونی، زندگیساز و ... از ابداعات ایشان است. کتاب «الحیاة» فارغ از محتوا صفحهآرایی بسیار خوبی دارد و سفیدخوانی دارد و از این جهت کتاب قابل تاملی است.
اسفندیاری در فرازهای پایانی سخنانش عنوان کرد: حکیمی تا وقتی زنده بود، جرمش زندهبودن بود؛ اما وقتی درگذشت، به دلیل اینکه در ایران مرده بد نداریم، گرامی داشته شد. امروز ستارهها زیاد شدند. اگر در دهه 40، 50 یا 60 بودیم فقط آقای حکیمی بود؛ ولی اکنون مترجمان و نویسندگان چیرهدست زیادند. با این وجود جنبه عدالتخواهی و فقرستیزی حکیمی بسیار قابل ستایش است و او در نهایت سادهزیستی زندگی کرد و به این سادهزیستی اعتقاد داشت.