فرادید؛ کتاب مهره حیاتی، اثری نوشتهی سِت گودین است که نخستین بار در سال 2010 انتشار یافت. در گذشته، دو تیم در همهی محلهای کاری وجود داشت: تیم مدیریت و تیم کارمندان. اما حالا تیم سومی نیز وجود دارد که «مهرههای حیاتی» هستند. این دسته از افراد، تشخیص میدهند چه کاری باید انجام داد وقتی هیچ الگو و نقشهی راهی وجود ندارد. آنها عاشق کار خود هستند، با حداکثر توانایی خود آن را انجام میدهند و هر روز را به گونهای از هنر تبدیل میکنند. آیا تا به حال میانبری را پیدا کرده اید که دیگران متوجه ان نشده اند؟ آیا راهی جدید را برای حل مشکل دیده اید؟ آیا با شخصی ارتباط برقرار کرده اید که از دسترس دیگران خارج بوده است؟ اگر حتی یک بار هم این کارها را انجام داده اید، پس شرایط لازم برای تبدیل شدن به یک «مهرهی حیاتی» را دارید. کتاب مهره حیاتی به شما نشان خواهد داد که چطور میتوان به این دسته از افراد پیوست.
به گزارش فرادید؛ سِت گادین را میتوان مصداق تعبیر استیو جابز از نوابغ دانست: میتوانید او را بپذیرید. میتوانید ردش کنید. اما نمیتوانید از او و حرفهایش صرف نظر کنید.» این کتاب و مطالب آن نیز از جنس حرفهایی است که نمیتوان از آنها صرف نظر کرد. به اعتقاد او، همه نابغه اند.
نویسنده هدفش از نگارشش این کتاب را این طور عنوان میکند: «هدفم این است که متقاعدتان کنم فرصت خوبی در انتظارتان است؛ فرصتی که میتواند به طرز چشم گیری زندگیتان را در جهت مثبت تغییر دهد. برای بهره گیری از این فرصت باید بدانیم که قوانین حاکم چه تغییری کرده اند.» در این کتاب ست گادین به ما یاد میدهد چطور با بهره گیری از این لحظه مهم، به آدمی تبدیل شویم که به عقیده تمام دنیا، غیرقابل جایگزین است و این مسیر را منوط به یک چیز میداند: اینکه تصمیم بگیریم و دست به انتخابی بزنیم که پیش روی ماست: میتوانیم هم رنگ جماعت شویم یا سری توی سرها درآوریم. نمیتوانیم هر دوی این کارها را باهم انجام دهیم.
غیر قابل جایگزین بودن
نویسنده هدفش از نگارش این کتاب را این طور عنوان میکند: «هدفم این است متقاعدتان کنم فرصت خوبی در انتظارتان است؛ فرصتی که میتواند به طرز چشم گیری زندگی تان را در جهت مثبت تغییر دهد. برای بهره گیری از این فرصت باید بدانیم که قوانین حاکم چه تغییری کرده اند». حرف ست گادین این است که ما در هر سازمان و مجموعهای که کار میکنیم، باید بکوشیم غیرقابل جایگزین باشیم.
اگر من امروز از شرکت استعفا دادم و فردا صبح فرد دیگری به جای من نشست (یا بدتر از این: لازم نشد هیچکس به جای من بنشیند) و هیچ اتفاقی هم نیفتاد، نشان میدهد که من از تمام ظرفیت خود استفاده نکرده ام.
تقریبا تمام کتاب به بسط و پرورش این مفهوم پرداخته و کوشیده خواننده متقاعد شود که میتواند در مسیر تبدیل شدن به یک فرد غیرقابل جایگزین حرکت کند و این مسیر را منوط به یک چیز میداند: اینکه تصمیم بگیریم و دست به انتخابی بزنیم که پیش روی ماست: میتوانیم همرنگ جماعت شویم یا سری توی سرها درآوریم. نمیتوانیم هر دوی این کارها را با هم انجام دهیم.
کتاب «مهره حیاتی» به کارآفرینان و شاغلان نشان میدهد که چگونه در زمینههای تخصصی خود افرادی ضروری و اجتناب ناپذیر باشند. ست گودین معتقد است که دنیای تجارت دیگر مانند گذشته با پر کردن لیست خود از کارمندان معمولی، دارای حداقل تواناییهای تولیدی، سود کسب نمیکند؛ بلکه شرکتها به کارمندانی با تفکر آینده نگرانه نیاز دارند تا مشکلات را شناسایی و برای آنها راه حل ارائه کنند.
شاغلان دیگر مانند گذشته با حس خشنودی از خود و کارایی متوسط راضی نمیشوند. کار متوسط، هر کارمندی را مستعد اخراج شدن و قرارگیری در جایگاهی فاقد امکان پیشرفت میکند، زیرا کسب و کارها به سادگی میتوانند نیروهای کاری خود را جایگزین کنند. کارمندان برای دستیابی به آینده مالی بهتر و کسب رضایت شغلی بیشتر، باید بکارگیری قوه تصور و توانایی ابتکار خود را یاد بگیرند.
هر شخصی میتواند با سرمایه گذاری انسانیت، خلاقیت، بخشش و اشتیاق در کار، تبدیل به کارمندی شود که در موفقیت شرکتش، نقشی اساسی را ایفا میکند. بی شک ست گودین را میتوان مصداق تعبیر استیو جابز از نوابغ دانست: «می توان او را پذیرفت. میتوان ردش کرد. اما نمیتوان از او و حرف هایش صرف نظر کرد.»
ست گودین در این کتاب میگوید: اگر افراد حرفه ای، در طول روز، خود را مدام مشغول انجام کارهای کوچک کنند، وقت برای متمرکز شدن روی پروژههای بزرگتر که نیاز به صبر و تمرکز دارند، نخواهند داشت. کارهای کوچک، قوه خلاقیت را ضعیف کرده، وقت را گرفته، و باعث از خود راضی گری مابین کارمندان میشوند و صرفا کارهای پایهای لازم برای بهره وری را دربرمی گیرند. یک مهره حیاتی انگیزه دار باید در صورت امکان، با محول کردن امور کوچکتر به اعضای تیم، حداقل زمان را صرف چنین کارهایی کند.
بخشهایی از کتاب
«ترس مهمترین احساس ماست. هر چه باشد، اجدادمان را زنده نگه داشته است. ترس بر احساسات دیگر نیز تسلط دارد؛ زیرا بدون توانایی اجتناب از مرگ، بقیهی احساسات زیاد مهم نیستند.»
«هیچ کس در همهی مواقع نابغه نیست. انیشتین هر روز که از سر کار به خانه برمی گشت، در پیدا کردن راه خانه اش مشکل داشت. ولی همهی ما در مواقع خاصی نابغه ایم. بخش غم انگیز ماجرا این است که بدنهی جامعه (مدرسه، رئیس، دولت یا خانواده تان) این نبوغ را از شما میگیرند. مشکل این است که فرهنگ ما با معاملهای «فاوستی» در هم آمیخته شده که در آن، نبوغ و هنرمان را میفروشیم تا به ثبات ظاهری برسیم.»
«این کتاب مناسب افراد دیوانهای نیست که شرکت تان دست و پایشان را بسته است. این کتاب برای شما، برای رئیس تان و برای کارمندان تان است؛ چون بهترین آیندهی ممکن برای ما آیندهای است که بتوانید از خود حقیقی تان و بهترین کارتان مایه بگذارید. آیا برای این کار آماده اید؟»