ماهان شبکه ایرانیان

هم گرایی اسلامی در اندیشه و عمل شهید نواب صفوی

در بخشی از اعلامیه تاریخی جمعیت فدائیان اسلام چنین آمده است:

هم گرایی اسلامی در اندیشه و عمل شهید نواب صفوی

مقدمه

در بخشی از اعلامیه تاریخی جمعیت فدائیان اسلام چنین آمده است:

«ما کوس بیدار باش را برای حفظ نوامیس اسلامی و ملل اسلامی مینوازیم و به یاری خدای جهان حدود مسلمین را حراست میکنیم.»(رهنمای حقایق، بی تا، ص58).

هر چند اساس شکلگیری جمعیت فدائیان اسلام، بر مقابله با انحرافات فکری و اجرای احکام اسلامی در ایران استوار بود و فعالیت های آن شکل درون مرزی داشت، اما این جمعیت بر اساس اصول راهبردی و اساسنامه ای که به طور جدی به آن پای بند بود، به مسایل جوامع و ممالک اسلامی نیز اهتمام میورزید.

بیش از نیم قرن از شهادت بنیان گذار جمعیت فدائیان اسلام و عده ای از دوستانش میگذرد. در واقع با شهادت نواب صفوی، جمعیت فدائیان اسلام نیز به خاموشی گرایید و چنان چه نواب صفوی را از فدائیان اسلام کسر کنیم، اعتبار فدائیان اسلام بیرنگ خواهد شد. از این جهت بررسی عملکرد این جمعیت، بدون در نظر گرفتن رهبری نواب امکانپذیر نیست. شخصیتی که با شور و حرارت جوانی و انقلابی توانست رژیم پهلوی را با چالشهای جدی روبه رو نموده و نام خویش را در سطح جوامع اسلامی و بینالمللی بلند آوازه کند.

هر چند هدف اولیه اقدامات فدائیان اسلام سران حکومت در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود، اما این جمعیت ریشه بدبختی و عقبماندگی جوامع اسلامی را در وجود حکومتهای استعماری نظیر آمریکا، شوروی و انگلیس میدانست. به گفته شهید رجایی، فدائیان اسلام شعارهایی میدادند که امروزه در سطح بالای جمهوری اسلامی داده میشود و حقیقتاً نواب معتقد بود که اگر این ملت حرکت کند پرچم اسلام را نیز بر فراز کاخ های جباران و ستمگران واشنگتن، لندن و کرملین خواهد زد و این گونه بود که به گفته آقای عبدخدایی مجلات خارجی بعد از شهادت او نوشتند:

شخصیتی که چهار سال منافع غرب را به خطر انداخته بود، در ایران کشته شد. (مجله پلیس انقلاب، ش 11، ص45).

بررسی تاریخچه پیدایش، برنامه های مبارزاتی، مواضع آنان نسبت به قضایای داخلی و تعامل با اشخاص مذهبی و دولتی، در عین اهمیت و ارزشمندی، از محدوده این مقاله خارج است. در این نوشتار فعالیت های جمعیت فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی در حوزه برون مرزی و در خصوص مسایل جهان اسلام بررسی گردیده است، هر چند که محور اصلی آن تعاملات نواب صفوی با مسئله فلسطین و جنبش اخوان المسلمین مصر خواهد بود.

وحدت اسلامی در اندیشه نواب صفوی

تلاش برای نزدیکی بین مسلمانان و از بین بردن مرزهای تفرقه برانگیز قومی و مذهبی میان مسلمانان و جوامع اسلامی از اصول راهبردی رهبر فدائیان اسلام بود. وی خود را ملتزم میدانست که منافع مردم ایران را از منافع سایر ملت های جهان اسلام جدا نداند. نواب صفوی در مصاحبه با خبرنگار پاکستانی بر روی چهار اصل تکیه نمود: 1 اسلام نظام کامل برای زندگی است؛ 2 قومیتگرایی در اسلام نیست و اتحاد شیعه و سنی باید حفظ شود؛ 3 تضادی بین اسلام و وطن خواهی نیست؛ 4 اتحاد جهان اسلام با اجرای قوانین اسلامی ممکن بوده و تنها در این شرایط است که مشکلات مسلمانان حل میشود. (خوش نیت، 1360، ص131).

وی هم چنین در مصاحبه با مجله «المسلمون» ارگان نشریاتی اخوان المسلمین گفت:

«بر ماست که با اسلام متحد شویم و به تلاش پردازیم و جز جهاد در راه خدا و تلاش در جهت عزت اسلام همه چیز را فراموش کنیم... آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان با رسیدن به رشد و بلوغ، اختلافات شیعه و سنی را رها کرده و همه با هم به کتاب پروردگار خود بنگرند». (روزنامه اطلاعات، ش 20714، ص2).

این دیدگاه واقعگرایانه نشان میدهد که نواب فقط یک جوان انقلابی احساساتی نیست، بلکه اندیشه های وحدت طلبانه او، با نظریات بزرگانی چون سید جمال، عبده و حسنالبناء منطبق است. برنارد لوئیس در کتاب خود «غرب و خاورمیانه» در مورد فدائیان اسلام مینویسد:

«آنها ]فدائیان اسلام[ ایده وحدت اسلامی را ارایه میکنند. این تئوری تاحدود زیادی به اندیشه اخوان المسلمین شباهت دارد». (پیشین، ص2).

تدارکات سازمانی و مشغله های فراوان فکری در سال های تأسیس فدائیان اسلام مانع از توجه نواب صفوی به اندیشه وحدت اسلامی نشد. وی در سال 1326 به این منظور با «فرید خانی» سفیر سوریه در تهران، ملاقات کرد و برنامه ای برای اتحاد ملت های اسلامی ارایه کرد. (خسروشاهی، 1375، ص66).

این اقدامات نواب هرچند در راستای کسب اشتهار و اعتبار بینالمللی برای فدائیان اسلام نیز بود اما ایده وحدت اسلامی امری نبود که نواب فقط در حد شعار به آن اکتفا کند و قدمی برای تحقق آن برندارد. سفر تاریخی نواب به کشورهای مصر و اردن را باید در راستای عملیاتی کردن این تفکر دانست. پس از این سفر نواب دریافت که رسیدن به وحدت اسلامی امری ممکن است، از این رو در خرداد ماه 1333 مسلمانان را برای تجدید عظمت اسلام به اتحاد و هم دلی و مبارزه دعوت نمود و طی اعلامیه ای خطاب به همه مسلمانان اظهار داشت:

«چون پروانه های شمع حقیقت، اینک که به نسبت به خدای عزیز جهان بی وفایی میشود با هم بسوزیم و از این سوختن ریشه این جنایات و معاصی را بسوزانیم.» (روزنامه کیهان، 3304، ص8).

موضعگیری سریع و قاطع فدائیان اسلام در قبال موجودیت اسرائیل و سفر نواب صفوی به اجلاس مؤتمر اسلامی و پس از آن به مصر را باید در چارچوب همین ایده تحلیل نمود.

نواب صفوی، مؤتمر اسلامی و مسئله فلسطین

به دنبال اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی اسرائیل در سال 1327، امواج خشم و نفرت، جوامع اسلامی را فرا گرفت. سازمان ها و نهادهای مردمی در سراسر کشورهای اسلامی و عربی تظاهرات گسترده ای به راه انداختند و دولت هایشان را برای اعزام آنان جهت نبرد با اسرائیل تحت فشار قرار دادند.

در ایران حکومت پهلوی نسبت به این امر حساسیتی از خود نشان نداد، اما جمعیت فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی که در آن زمان همکاری های تنگاتنگی با هم داشتند، واکنش نشان دادند. به دعوت آنان اجتماع بزرگی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 در مسجد سلطانی تهران (فقط پس از شش روز از تشکیل دولت اسرائیل) به منظور حمایت از مسلمانان فلسطین در قبال هجوم صهیونیست ها برگزار شد. در این روز نواب صفوی و آیت الله کاشانی قطع نامه شدیداللحنی را علیه اسرائیل و در جهت بیداری امت اسلامی صادر کردند. پس از آن جمعیت زیادی سوار بر اتوبوس ها، در خیابان های تهران به راه افتادند و تاساعت 9 شب بر ضد اسرائیل شعار دادند. (لکزایی و میراحمدی، 1377، ص122).

فردای آن روز محل هایی که برای ثبت نام جهت اعزام به فلسطین، مشخص شده بود مملو از داوطلبینی شد که برای جنگیدن با اسرائیل اعلام آمادگی کردند. قریب به پنج هزار نفر ثبت نام کردند و رهبر فدائیان اسلام خطاب به دولت این بیانیه را صادر کرد:

«هوالعزیز، نصرمن الله و فتح قریب

خون های پاک فدائیان اسلام در حمایت از برادران فلسطین میجوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت به سوی فلسطین را میخواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می باشند؛ سید مجتبی نواب صفوی  فدائیان اسلام» (فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر»، ش 3و4، ص3738).

پس از صدور این اعلامیه، نواب صفوی دولت را تحت فشار قرار داد تا امکان عزیمت داوطلبین را فراهم کند. نواب با ابراهیم حکیمی نخست وزیر وقت ملاقات نمود و برخواست جدی فدائیان اسلام تأکید کرد، اما حکیمی در این دیدار پاسخ روشنی به او نداد و بررسی مسئله را به روزهای بعد موکول کرد. پی گیری ها و تلاش های فدائیان اسلام در نهایت بی نتیجه ماند و دولت خواسته آنان را اجابت نکرد.

نواب کینه عمیقی نسبت به یهود صهیونیستی پیدا کرده بود. در حالی که سران کشورهای عربی برای مقابله با اعلام موجودیت اسرائیل تعلل میکردند و به نوعی قضیه را بینالعربی میدانستند، نواب معتقد بود که با ملیگرایی عرب نمیتوان مسئله فلسطین را حل کرد بلکه باید با شعار امت اسلام آن جا را آزاد نمود. او راه نجات فلسطین را ایثار و شهادت میدانست. (امینی، 1381، ص14).

شرکت در اجلاس مؤتمر اسلامی

در آذرماه 1332 گروهی از دانشمندان و علمای جهان اسلام، اجلاسی را با عنوان «مؤتمر اسلامی»، به منظور چارهجویی برای مقابله با حملات اسرائیل و کمک به مردم فلسطین در اردن برگزار کردند. «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسرار المعراج» از نواب صفوی برای شرکت در آن اجلاس دعوت کردند. نواب این موضوع را با برخی از علما در تهران و قم در میان گذاشت و برخی از آنها از جمله آیت الله صدرالدین صدر، شرکت در این اجلاس را به عنوان تکلیف شرعی برعهده نواب قرار دادند. (حسینی، 1379، ص162).

پس از ارسال دعوتنامه مؤتمر اسلامی برای نواب صفوی، مجلس مشورتی در مسجد محمدیه سرچشمه تهران برپا شد که پس از موافقت اکثریت اعضای فدائیان اسلام، برای تأمین هزینه این سفر فیشهایی از سوی فدائیان اسلام به فروش رسید و مبلغ هشت هزار تومان جمع آوری شد. در این جلسه سید عبدالحسین واحدی، فرد شماره دو فدائیان اسلام، اهمیت و ابعاد این سفر را برای حاضرین تشریح کرد. (پیشین، ص163).

نواب صفوی در تاریخ 11/9/1332 به عراق سفر کرد و فردای آن روز به بیروت و از آن جا به بیت المقدس عزیمت نمود. شرکت نواب در اجلاس شش روزه که در بخش شرقی بیت المقدس برگزار شد، بازتاب گسترده ای در سطح مطبوعات داخل ایران داشت. این مطبوعات اهداف این سفر را دعوت و تهییج سران ممالک اسلامی، برای تشکیل جبهه متحد و مستحکم در برابر بیگانگان و اجرای احکام اسلام در سرزمین های اسلامی و دیدار با رجال سوریه و ملاقات با مراجع عظام نجف اعلان کردند. (خوش نیت، پیشین، ص136).

در اولین جلسه مؤتمر اسلامی، نواب صفوی فرصت سخنرانی در حضور رؤسای ممالک، اندیشمندان و علمای اسلام را پیدا کرد. نواب ضمن ایراد سخنان آتشین به زبان عربی فریاد بیدارباش مسلمین را سرداد و برگزیدگان کشورهای اسلامی را به دفاع از سرزمین مسلمانان، فلسطین و بیرون راندن صهیونیست ها فرا خواند. مشاهده چنین حرارتی در سخن و غیرت دینی نواب، موجب حیرت و شگفتی حاضران گردید. (امینی، پیشین، ص311). تنها موضوعی که در این اجلاس نواب را از درون آزار میداد، فضای ناسیونالیستی عربی حاکم بر جلسه بود که سخنرانان یکی پس از دیگری دم از ملیگرایی و غیرت عربی میزدند اما نواب معتقد بود باید مسئله فلسطین را اسلامی کرد نه عربی. به روایت خود نواب:

«فضای مؤتمر را به جای این که اسلامی ببینم، عربی دیدم. می دیدم که همه سخنرانها بر این موضوع تکیه میکنند که حمله اسرائیل به سرزمین عربی فلسطین صورت گرفته است، اما وقتی نوبت سخنرانی من فرا رسید، دو رکعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدایا! همه اینها به زبان عربی مسلط هستند، میخواهم در این جمع صحبت کنم، از تو یاری میخواهم. بعد پشت تریبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربیت باشد من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام است و من فرزند اویم. همان خداوند که فرمود: « إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم» (حجرات، 13).

حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است.» (حسینیان، 1381، ص293).

سخنان آتشین نواب حاضران را به وجد آورده بود، به طوری که فریاد میزدند:

«زنده باد این مهمان گرامی اسلام، زنده باد این قهرمان ملی ایران».

وی به قدری درخشید که مرد هفته شناخته شد و در روزنامه های عربی عکس نواب و ملک حسین را چاپ کرده و نوشتند: ملک حسین تحت تأثیر سخنان نواب از سوار شدن بر ماشین ساخت انگلیس خودداری کرد. (طاهری، 1383، ص98).

«یوسف حناء» خبرنگار مسیحی لبنانی که تحت تأثیر سخنان پرشور نواب صفوی بعداً مسلمان شد و در اجلاس مؤتمر اسلامی حضور داشت، شخصیت نواب صفوی را این گونه ترسیم میکند:

«او جسم نحیفی داشت، اما روح بزرگی در این جسم نحیف حکومت میکرد که گویی میخواست تمام دنیا را در میان روح خودش و در میان پنجه های پرقدرت خودش هضم کند.» (خوش نیت، پیشین، ص139).

مفتی اعظم سوریه که یکی از شرکت کنندگان در آن اجلاس بود بعد از سفری که پس از انقلاب اسلامی به ایران داشت، اظهار نمود:

«بعد از قرن اول هجری، شهیدی به عظمت نواب صفوی وجود ندارد». (حسینی، پیشین، ص168).

پس از پایان کار اجلاس مؤتر اسلامی، ملاقات ها و دیدارهایی بین مقامات کشورهای اسلامی صورت گرفت. نواب صفوی نیز با برخی از مقامات سازمان ها و جنبشهای اسلامی از جمله «سید قطب» سخنگوی اخوان المسلمین دیدار کرد. سید قطب که از سخنرانی نواب و جسارت فوق العاده او بسیار خوشحال شده بود در دیدار با نواب به قلب خود اشاره کرد و گفت: «أنتَ هُنا»؛ تو در قلب منی. (پیشین، ص170).

هم چنین، نواب صفوی پیشنهاد ملاقات با ملک حسین شاه اردن را پذیرفت و در دیدار با وی چنین گفت:

«من تا کنون با پادشاهان ملاقات نکردهام و از دیدن پادشاه خوشم نمیآید اما چون تو سید هستی (ملک حسین سید حسنی است)، استخاره کردم که به دیدنت بیایم». (پیشین، ص169).

در این ملاقات، نواب از موقعیت پیش آمده استفاده کرد و با نگاه روانشناسانه احساسات ملک حسین را نسبت به مسئله فلسطین برانگیخت و به وی چنین گفت:

«پسر عمو! اینک از تو انتظار دارم به یاری اسلام برخیزی و اراضی غصب شده فلسطین را از چنگال یهود غاصب آزاد سازی». (دوانی، بی تا، ص203).

پس از پایان کار کنفرانس، نواب صفوی همراه هفتاد نفر از شرکتکنندگان برای دیدار از آثار به جای مانده از تهاجم اسرائیل، به مرز ماوراء اردن رفت. هنگامی که نواب ابعاد جنایات صهیونیست ها را با چشم خود دید، گریه کرد و دست به آسمان برداشت و این آیه را قرائت کرد:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ» (انفال/ 60)

نواب در کنار سیم خارداری که بین اردن و اسرائیل کشیده شده بود، به قدری متأثر و عصبانی شد که ناگهان به آن سوی سیم خاردار پرید و با صدای بلند گفت:

«این ننگ آور نیست که جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم». (دوانی، پیشین).

مفتی اعظم سوریه (از شرکت کنندگان در اجلاس) در این مورد میگوید:

«پس از کنفرانس، نواب با هفتاد نفر برای بازدید بخش اشغالی قدس رفته بود، یک باره عبایش را کناری انداخت و به حاضران گفت: باید برویم و در آن مسجدی که در منطقه اشغالی واقع است نماز بخوانیم و هر کس آماده شهادت است با ما بیاید. در حالی که همه ترسیده بودند، او حرکت کرد و دیگران نیز با وجود آن که سربازان اسرائیل دست ها را بر روی ماشه گذاشته بودند به دنبال وی به راه افتادند و نماز را به امامت وی خواندند. (خوش نیت، پیشین، ص136).

البته همه این هفتاد نفر، به نواب اقتدا نکردند و فقط حدود ده نفر با اصرار از او خواستند که به عنوان امام جلو بایستد، اما نواب به ایشان گفته بود که:

«من شیعه هستم و به روش امام جعفر صادق(ع) نماز میخوانم». (طاهری، پیشین، ص91).

نواب در جواب احمد سوکارنو رئیس جمهور وقت اندونزی که پس از بازدید، از نواب پرسیده بود که چرا چنین کاری کردی و نزدیک بود ما را به کشتن دهی، گفته بود:

«بردم تا شهیدتان کنم تا ملت های مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند». (خوش نیت، پیشین، ص137).

نواب صفوی و فلسطینیان

اولین اجلاس مؤتمر اسلامی در خصوص قضایای فلسطین و یافتن راه حل هایی برای آن، برگزار شد اما این امر سرفصل جدیدی برای تعامل فدائیان اسلام با فلسطینیان مبارز بود، هرچند که فدائیان از بدو تشکیل دولت اسرائیل حمایتشان را از مبارزان فلسطینی ابراز نموده بودند و حتی بیش از پنج هزار نفر برای اعزام به فلسطین ثبت نام کرده بودند.

رویارویی نواب با عمق فاجعه فلسطین در جریان مؤتمر اسلامی، دلمشغولی جدیدی را برای او ایجاد کرد. نواب دریافت که مقابله با دولت اسرائیل که از حمایت شدید انگلیس و آمریکا برخوردار بود، از عهده یک دولت و یا یک سازمان به تنهایی بر نمی آید و چاره کار در این است که تمام سازمان های انقلابی اسلامی به همراه دولت های عربی دست به دست هم داده و تحت فرماندهی یک سازمان، علیه اسرائیل عمل کنند. از این رو نواب پیشنهاد داد تا برای مبارزه با اسرائیل یک «سازمان انقلاب اسلامی بینالمللی» تشکیل شود. این پیشنهاد مورد استقبال بسیاری از تشکّل ها از جمله اخوان المسلمین قرار گرفت. (حسینی، پیشین، ص173) هرچند که با شهادت نواب این ایده نیز به فراموشی سپرده شد.

در جریان دیدار نواب از قاهره، پس از اجلاس اردن، یکی از محورهای اصلی کاری او قضیه فلسطین بود. رهبر فدائیان اسلام در جریان سخنرانی های خود بر اسلامی بودن مسئله فلسطین تأکید نمود و حال آن که بسیاری آن را مسئله عربی میدانستند. وی در دیداری که از دانشگاه «عین الشمس» قاهره داشت، یاسر عرفات را که در آن هنگام دانشجو بود مورد خطاب قرار میدهد که:

«فلسطین زیر چکمه های صهیونیسم و آمریکا جان میدهد و تو میخواهی مهندس شوی؟ تو باید شرافتمندانه بجنگی و از سرزمینت دفاع کنی». (خوش نیت، پیشین، ص145).

یاسر عرفات که به عنوان اولین مقام بلند پایه خارجی، پس از انقلاب اسلامی به ایران سفر نمود، در دیدار با حضرت امام خمینی (ره) از شهید نواب صفوی به نیکی یاد نمود و گفت:

«هنگامی که دانشجو بودم و در مصر درس میخواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم. او به من گفت: تو پسر علی هستی، اما ملتت در اسارت به سر میبرد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آن وقت اینجا نشستهای درس می خوانی که چه؟ این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من پدید آورد و از آن پس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم». (دوانی، پیشین، ص205).

در دیدار از ایران، عرفات در چند جا از نواب صفوی به عنوان استاد خود یاد کرد، از جمله در اجتماع بزرگ مردم مشهد در سال 1357 گفت:

«چقدر خوشوقتم که در این شهر مقدس، شهر امام رضا(ع)، محبوبم و به شهر استادم نواب صفوی آمده ام. (پیشین).

به هرحال، پرداختن به مسئله فلسطین از سوی فدائیان اسلام، در حالی که خود درگیر مبارزات داخلی علیه رژیم پهلوی بودند، اهمیت این قضیه را نشان میدهد. بیشک نواب صفوی یکی از محبوبترین شخصیت های غیرعربی برای فلسطینیان بود و شیوه های مبارزاتی جمعیت فدائیان اسلام، به عنوان الگوی مبارزاتی مبارزین فلسطینی قرار گرفت تا حدی که سازمانی با همین نام در فلسطین پدید آمد. «سازمان فدائیان فلسطین» در حدود سال 1970م از طرف روحانیون و رهبران مذهبی فلسطینی تأسیس گشت. یکی از رهبران برجسته این سازمان « شیخ محمد ابوطیر» چند بار دستگیر شد و هم اکنون در زندان های اسرائیل به سر میبرد. مؤسسین این سازمان اثرپذیری زیادی از فدائیان اسلام ایران به رهبری شهید نواب صفوی داشته اند و به همین جهت بیشتر هواداران سازمان فدائیان فلسطین، نام نوزادان پسر خود را «نواب صفوی» گذاشته اند. (نشریه جنبش آزادی بخش، ش33، ص93).

نواب صفوی و اخوان المسلمین

بررسی تعامل «اخوان المسلمین» به عنوان جنبش بزرگ اسلامی اهل سنت، با فدائیان اسلام به عنوان نهضت اسلامی شیعی از اهمیت ویژه برخوردار است. سازمان اخوان المسلمین در سال 1928 م توسط حسن البنا تأسیس شد. این دانشجوی جوان با نبوغ ذاتی که در رهبری تشکیلاتی داشت توانست در سریعترین زمان اخوان المسلمین را به درجه مهمی از اشتهار و اعتبار برساند.

در حالی که مردم مناطق روستایی مصر با اعتقادات راسخ، مراسم ها و مناسک های مذهبی را انجام میدادند و فرهنگ و سنت های عربی را اجرا مینمودند، شهرهای بزرگ به ویژه قاهره و اسکندریه، محل آمد و شد جهانگردان عیاش و خوشگذرانی شده بود که بر لاابالیگری و بیدینی مردم تأثیر زیادی گذاشته بود. وجود مراکز فحشا، سالن های سینما و کاباره ها و طرز پوشش مردم با مدل های غربی، حسنالبنا را به فکر چارهجویی انداخت. از این رو گروهی از هم فکران در اطرافش جمع شدند و سوگند خوردند که در راه احیای سنت ها و ارزش های اسلامی، حتی از جانشان نیز بگذرند. از این رو خودشان را اخوان المسلمین (برادران مسلمان) نامیدند. حسنالبنا در ابتدا اخوان المسلمین را در جهت خدمات خیریه و آموزش هدایت کرد، اما هدف واقعی او بسیار فراتر از آن بود. «او خود را معلمی میدانست که به دانشآموزان آموزش میدهد اما به نظر او اولویت، آموزش دادن به والدین دانش آموزان است که باید به آنها آموخت مذهب چیست و به کجا میرود». (آقایی و صفوی، 1361، ص25).

بنابراین اساس شکلگیری این سازمان بر مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب و بی بندوباری های اجتماعی استوار بود؛ امری که منشأ پیدایش فدائیان اسلام نیز شد. انحرافات فکری و شیوع کسرویگری در میان دانشجویان و ظهور نمادها و مظاهر غربی همراه با فساد اخلاقی در جامعه، اولین جرقه ها را در ذهن نواب صفوی روشن کرد. او همانند حسن البنا اساس فعالیتش را بر روی محورهای فرهنگی و تبلیغی قرار داد. نکته جالب توجه این که نواب نیز همانند حسنالبنا در عنفوان جوانی دست به کار شد و بدون شک او در این مورد از حسن البنا الگو پذیرفته بود. علاقه نواب صفوی به حسن البنا چنان بود که او حتی مقالهای از حسن البنا را ترجمه کرد و در مقدمه این مقاله نوشت:

«برای مسرت روح پر فتوح رادمرد مجاهد شهید حسن البنا، بنیان گذار جمعیت مسلمانان مبارز و مجاهدین حقیقی راه تعالی اسلام، یعنی اخوان المسلمین مصر، ذیلاً به ترجمه مقاله از آن رهبر با شهامت که نمونه روح آتشین و کمال علاقه او به سربلندی اسلام و زاییده ایمان و مبانی مقدس آیین آسمانی ما است، میپردازیم». (خوش نیت، پیشین، ص141).

برخی معتقدند جمعیت فدائیان اسلام در برخی از اهداف خویش به آرمان های سید جمال نزدیک بود و به طور غیرمستقیم و در گستره جنبش ها و نیروهای سیاسی مذهبی موجود در منطقه، در تداوم حرکت سید گام بر میداشت؛ به این معنا که فعالیت های سید و هوداران او هم چون «عبده» در مصر سنگ بنای اخوان المسلمین را در این کشور و سایر کشورهای اسلامی گذاشت و فدائیان اسلام نیز سنگ بنای حرکت های مسلحانه جمعیت های مذهبی را در ایران، بنا نهاد. (امینی، پیشین، ص48).

اما برخی از نویسندگان به لایه های زیرین شکل گیری سازمان های اخوان و فدائیان توجه چندانی نشان نداده و تأکید میکنند که شکل گیری جنبش های اسلامی در ایران شیعی، ناشی از تأثیرات تعیین کننده اخوان المسلمین در جهان اسلام میباشد، زیرا اخوان المسلمین را به عنوان نخستین جمعیت اسلامی متشکل عملگرا، در قرن حاضر میشناسند که چون طوفانی سراسر کشورهای اسلامی را فرا گرفت. این نویسندگان از حرکت فدائیان اسلام به عنوان پیشتازان جنبش مسلحانه آزادی بخش در ایران یاد میکنند و نظرات نواب صفوی در «اعلامیه فدائیان اسلام» یا «رهنمای حقایق» را نزدیک به نظرات و اندیشه های رهبران اخوان المسلمین در مصر میدانند. از این رو معتقدند محتوای این اعلامیه شباهت های زیادی با پیام حسن البنا به سران کشورهای اسلامی (1355ق) دارد. (پیشین، ص106).

همان گونه که بیان شد، یکی از اهداف اساسی فدائیان اسلام تلاش برای ایجاد وحدت اسلامی میان جوامع اسلامی بود و نواب صفوی بارها در سخنرانی ها و اعلامیه هایش جوامع اسلامی را از نفاقافکنی قومی و تعصبات مذهبی شیعه و سنی بر حذر می داشت. ضمن آن که بر تشکیل حکومت اسلامی در جوامع اسلامی تأکید می نمود. وی در این مورد اعلامیه معروفی را با عنوان «رهنمای حقایق» منتشر کرد و برنامه های فدائیان اسلام را برای تشکیل حکومت اسلامی تشریح نمود. حسنالبنا نیز وضع موجود را دوران سرشکستگی و انفعال جهان اسلام میدانست که در برابر جهان غرب دست هایش را به علامت تسلیم بالا برده است. این مسئله تا عمق جان او را آزار میداد، به طوری که در جایی گفت:

«در گذشته رهبری جهان، شرقی بود، پس از آن در دوران یونان و روم این رهبری غربی شد و سپس با ظهور ادیان نبوی، این رهبری دوباره شرقی شد و پس از آن با عهد رنسانس دوباره رهبری به دست غربی ها افتاد و این قانون خداست. زمانی برای ظهور یک قدرت شرقی تحت لوای خدا و قرآن فرا رسیده است. دنیا مسلمان و سعادتمند خواهد شد». (شرابی، 1380، ص227).

بهرغم ارتباطی که حسنالبنا با رشید رضا داشت، هیچگاه تحت تأثیر اصلاحطلبی انحصاری و همراه با تعصب او قرار نگرفت. وی بنیادگرایی به اسلام را پناهگاه و محل تخلیه احساسات و عواطف مذهبی میدانست که مسلمانان برای بازگشت به اقتدار گذشته، ناگزیر از آن اند. از این رو تحقق این امر، اتحاد دنیای اسلام و به فراموشی سپردن عوامل اختلافزای بین مذاهب اسلامی را میطلبید.

شیوه های مبارزاتی و قیام مسلحانه فدائیان اسلام نیز به اخوان المسلمین نزدیک بود و با منها نمودن عنصر مذهب از میان این دو تشکل، باید گفت که فدائیان اسلام، در مبانی فکری و عملی ادامه دهنده سیره اخوان المسلمین در ایران بود اما با ایدئولوژی متفاوت.

به طور کلی بسیاری از محققان معتقدند نواب صفوی پیش از آن که وامدار جریان مشروعهخواه در نهضت مشروطه و کسانی چون شیخ فضلالله نوری باشد، به گرایش پهناورتری تعلق داشت که از مصر و جنبش اخوان المسلمین مایه میگرفت و بعدها سلفیگری، اصول گرایی و بنیادگرایی نام گرفت.

صرف نظر از قرابت فکری و الگوگیری در سازمان دهی تشکیلاتی فدائیان از اخوان المسلمین، تماس های دو طرفه نیز بین این دو سازمان پدید آمد و پیوندهای آنان وارد فاز جدیدی شد. اسناد بسیار مهمی، از جمله دو نامه سید قطب با خط خودش به نواب صفوی، نشان میدهد که این دو جریان، مبادلات فکری و احیاناً همکاری های سازمانی داشته اند. (حاج سیدجوادی، 1385، ص5).

ارتباط میان اخوان و فدائیان هنگامی عیان شد که نواب، زمانی که در نجف مشغول تحصیل بود، در جلسات اخوان در بغداد شرکت میکرد و حتی برای آنها به زبان عربی سخنرانی می نمود. (موثقی، 1371، ص126) از این رو نواب صفوی برای جنبش اخوان المسلمین حکم نماینده مبارزان اسلامگرای شیعی را پیدا کرده بود. «شیخ محمد محمود الصواف» مؤسس اخوان المسلمین عراق، در این بین حکم حلقه ارتباطی را داشت و نواب صفوی از طریق او با رهبران اخوان المسلمین در قاهره تبادل نظر مینمود.

سفر نواب به مصر؛ گشایش فصل جدید

در جریان اجلاس مؤتمر اسلامی که در بیت المقدس برگزار شد، سخنرانی پرشور و حرارت رهبر فدائیان اسلام توجه بسیاری از مقامات حاضر در اجلاس را به خود جلب کرد. پس از پایان اجلاس، اخوان المسلمین که قبلاً نیز همکاری هایی را با او داشت به همراه گروه دیگری بنام «شباب المسلمین»، از نواب جهت سفر به قاهره دعوت کرد. نواب این دعوت را پذیرفت اما به دلایلی (از جمله نداشتن هزینه سفر) آن را به بعد موکول کرد و به عراق بازگشت. در ملاقات هایی که نواب در نجف با آیت الله میلانی و علامه امینی داشت، آنها نواب را ترغیب کردند که هرچه سریع تر دعوت اخوان المسلمین را اجابت کند. علامه امینی هزینه مسافرت او را فراهم کرد و نواب بدون آن که به ایران باز گردد، عازم مصر شد. در روزهای آغازین ورود او به قاهره، برای گرامی داشت دو تن از دانشجویان دانشگاه الازهر که در فلسطین شهید شده بودند، مراسمی در این دانشگاه برگزار شد که از نواب به عنوان سخنران دعوت نمودند. در این مجلس نواب پس از استاد حسن الهضیبی مرشد عام اخوان المسلمین و سید قطب، سخنرانی کرد. نواب بار دیگر در یک سخنرانی آتشین به زبان عربی، خطاب به دانشجویان و حاضرین از توطئه های اسرائیل و استکبار برای جهان اسلام پرده برداشت و تنها راه نجات مسلمانان فلسطینی را از چنگال صهیونیست، ایثار و شهادت دانست. وی سپس بر اجرای احکام اسلامی در مصر و قطع وابستگی این کشور به بیگانگان و ملی شدن کانال سوئز تأکید نمود. در بخشی از سخنرانی خطاب به نجیب پاشا، چندین بار فریاد زد: « یا نجیب الی الکانال؛ ای نجیب! کانال (سوئز) را دریاب. (حسینی، پیشین، ص170).

سخنرانی ایشان موجب غلیان احساسات حاضران شد، تا جایی که هزاران دانشجو فریاد زدند: «حی الله، حی الاسلام، حی الله ایران، حی الله نواب صفوی».

مرحوم نواب بعداً گفته بود که در آن لحظات چنان شور و شوق وجود مرا فرا گرفته بود که میخواستم پرواز کنم. (پیشین). همچنین از قول نواب صفوی گفته شده است که در حین سخنرانی وی، مأمورین حکومتی با ماشین آمدند که انتظامات اخوان مأمورین دولتی را از ماشین پیاده کردند و ماشین را آتش زدند. (پیشین، ص171).

پس از پایان مراسم، نیروهای دولتی به مراکز و دفاتر اخوان المسلمین حمله کردند و برخی از مقامات آن را بازداشت نموده و اخوان المسلمین را منحل اعلام کردند. دفتر مجله «المسلمون» که محل پذیرایی از نواب صفوی بود نیز مورد هجوم سربازان قرار گرفت و نواب را برای بازجویی به وزارت کشور منتقل کردند. درآن زمان، شورای انقلابی مصر که حکومت سلطنتی را سرنگون کرده بود با رژیم پهلوی ایران رابطه خوبی نداشت. از این رو مقامات مصری دریافتند که نواب صفوی به عنوان دشمن سرسخت حکومت ایران میتواند برگ برندهای در اختیار آنان باشد، از این رو با نواب برخورد محترمانهای کردند و شیخ حسن البائوری وزیر اوقاف را مأمور پذیرایی از نواب نمودند. همسر مرحوم نواب در این باره می گوید:

«تمام اعضای خانواده وزیر اوقاف شیعه شده بودند. البته در مدتی که در مصر بودند، افرادزیادی تحت تأثیر ایشان شیعه شده بودند و به آقای نواب پیشنهاد کرده بودند که آن جا بماند ورهبری آنان را برعهده بگیرد که آقای نواب گفته بود کشور خودم به من نیاز بیشتری دارد». (طاهری، پیشین، ص102).

در ادامه این سفر، رهبر جمعیت فدائیان اسلام با ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر رئیس و معاون شورای انقلابی مصر دیدار نمود. در این دیدار وی ضمن تأکید بر موقعیت اسلامی اخوان المسلمین برای تحکیم دولت انقلابی مصر، وجود آنان را برای مبارزه با نفوذ بیگانگان در آن سرزمین لازم شمرد. جمال عبدالناصر در این دیدار، خود را جزء اخوان المسلمین در گذشته خواند و خواست وانمود کند که در این پیشامدها رهبران اخوان مقصرند. از قول نواب بعداً نقل شده بود که در جایی گفته بود: «ژنرال نجیب مردی مذهبی است و از دیدن من خوشحال شد ولی جمال عبدالناصر مردی با هوش به نظر میآمد و برخوردش با من سرد بود.» (دوانی، پیشین، ص206).

به هرحال، نواب برای حل مناقشه میان دولت مصر و اخوان المسلمین تلاش زیادی کرد که در نتیجه همین تلاش ها، رهبران دربند اخوان از زندان آزاد شدند. پس از فروکش نمودن اختلافات اخوان با دولت مصر، نواب صفوی به مراسم باشکوهی که به مناسبت سالگرد انقلاب مصر ترتیب یافته بود، دعوت شد. جسارت و شهامت وی به حدی بود که او در جایگاه اختصاصی یازده عضو شورای انقلابی مصر و در کنار ژنرال نجیب نشست. از این رو مسئولین مجبور شدند صندلی دیگری را به جایگاه ویژه اضافه کنند. در حالی که در این مراسم نظامیان و جوانان شعار «زنده باد مصر» و «زنده باد عرب» را سرمی دادند، نواب از جای خود برخواست و پشت تریبون قرار گرفت و از آنان خواست شعار «زنده باد اسلام» را سردهند و خود فریاد زد: « حی الله مصر، حی الله مصر، لکن تحت لواء الاسلام». (حسینی، پیشین، ص171).

سفر نواب به اردن و مصر دست آوردهای زیادی داشت و این سفر شهرت نواب و فدائیان اسلام را بینالمللی کرد. به ویژه این که در مصر هم زمانی که میهمان اخوان المسلمین بود و هم زمانی که میهمان دولت بود، استقبال و احترام زیادی از او به عمل آمد و او توانست در دانشگاه ها و مراکز اسلامی سخنرانی کند و با شخصیت های مذهبی، علمی و دولتی ملاقات نماید.

سفر نواب به مصر که با احترام و اعتماد طرفینی همراه بود، فصل نوینی از همکاری ها را بین فدائیان اسلام و اخوان المسلمین گشود. از آن پس تعاملات و مکاتبات بین دو طرف افزایش پیدا کرد به طوری که نواب صفوی زمانی که شنید گروهی از شیعیان عراق و سوریه به جنبشهای ملی و قومی پیوسته اند، از آنان خواست به اخوان المسلمین ملحق شوند. (موثقی، پیشین، ص126).

هم چنین پس از دستگیری شمار دیگری از اعضای اخوان المسلمین به دست دولت مصر، نوابباز هم برای آزادی آنان تلاش کرد و یک بار به جمال عبدالناصر تلگراف نمود و خواستار آزادیآنان شد که پس از آن اعضای اخوان آزاد شدند. نواب در تلگراف دیگری از ناصر تشکر نمود. امابار دیگر خبر دستگیری عده دیگری از اعضای اخوان به نواب رسید. او باز هم به ناصر تلگراف نمودو به او گوشزد کرد که مصلحت شما در شدت عمل با اخوان المسلمین نمیباشد. متن تلگرافچنین است:

«قاهره آقای نخست وزیر جمال عبدالناصر؛

رفتار شدید شما با اخوان المسلمین غضبی شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده، سریعاً تجدید نظر نمایید و کاری نکنید که موجب پشیمانی دردناکی برای شما شود. تهران  سید مجتبی نواب صفوی» (خوش نیت، پیشین، ص147).

از سوی دیگر، زمانی که خبر دستگیری نواب در ایران منتشر شد اخوان المسلمین گروهی از حقوق دانان را برای وکالت از او از طریق عراق به سوی ایران اعزام کرد که در عراق به آنها ویزا داده نشد و زمانی که خبر اعدام نواب صفوی (1334) انتشار یافت، عکسالعمل شدید بلاد عربی و اسلامی را به دنبال داشت و اخوان المسلمین از او به عنوان شهید اخوان یاد کرد.

سخن آخر

همکاری میان فلسطینیان و اخوان المسلمین با فدائیان اسلام تا آن زمان بیسابقه بود و تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چنین تعاملات گسترده ای بین نهضت های اسلامی شیعه و سنی دیده نشده بود، هر چند اندیشمندان روشن اندیش و اصلاح طلبی همانند سیدجمال، عبده و کواکبی برای اتحاد جهان اسلام زحمات زیادی کشیدند و علمای مصلحت بینی هم چون شیخ محمد غزالی و شیخ شلتوت با اظهارات و فتوایی که در مورد رسمی بودن مذهب تشیع ارائه کردند، نقش مهمی در تقریب بین مذاهب و ایجاد فضای تفاهم میان شیعیان و اهل تسنن ایفا کردند.

نکته مهم این که به رغم الگوپذیری فدائیان اسلام از شیوه رهبری و برنامه های تشکیلاتی اخوان المسلمین و همکاری های نزدیک و برادرانه بین آنها، فدائیان اسلام در مسیر حرکت دینی خود، وابستگی مادی و معنوی به هیچ جنبش سیاسی  مذهبی در جهان اسلام نداشت و حرکت آنها تنها با محوریت شخص نواب صفوی و بر مبنای فتاوی دینی علما و مراجع ایران و نجف، در مورد ارتداد احمد کسروی و به دنبال اوضاع آشفته سیاسی  اجتماعی ایران صورت پذیرفت. (امینی، پیشین، ص48) از این رو تعاملات و ارتباطات فدائیان اسلام با برخی مقامات و جریان های اسلامی در خارج از ایران را نباید به مثابه جهت پذیری این گروه از خارج تلقی کرد.

مرحوم حمید عنایت در مقایسه ای که بین اخوان المسلمین و جمعیت فدائیان اسلام، انجام داده است تفاوت میان آن دو را در دو چیز دانسته است: یکی این که به عقیده او فدائیان اسلام هرگز جنبش توده ای نشدند و همواره گروهی از جان گذشته باقی ماندند که خود را وقف پی گیری شدید اهداف اسلامی شان ساخته بودند. دوم این که قهرمانی که در پایه حسنالبنا، عقل سیاسی یا در پایه سید قطب، بینش یا در پایه ابواعلی مودودی، فضل و دانش داشته باشد، [درنواب]پدید نیاورد، هر چند که او میتوانست سرسپردگی و وفاداری زیادی در اطرافیانش ایجاد کند. وی جمعیت فدائیان اسلام را از آن جهت که آثار و نظریات آشتی ناپذیر رقبای سنی خود را چاپ و نشرکرده اند، تحسین میکند. (عنایت، 1383، ص169و170).

منابع و مآخذ

الف-  کتاب ها

1. آقایی، بهمن  صفوی، خسرو، اخوان المسلمین، معراج، تهران، چاپ اول، 1361.

2. امینی، داوود، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن درتحولات سیاسی  اجتماعی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1381.

3. حاج سید جوادی، کمال، اخوان المسلمین مصر در امتحان تاریخ، نشر میثاق، تهران، چاپ اول، 1358.

4. حسینی، سیدمهدی، مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام (خاطرات محمد مهدی عبدخدایی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1379.

5. حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1383.

6. خسرو شاهی، سیدهادی، «فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه»، اطلاعات، تهران، چاپ اول، 1375.

7. خوش نیت، سید حسین، «سید مجتبی نواب صفوی، اندیشه ها، مبارزات و شهادت او»، منشور برادری، تهران، چاپ اول، 1360.

8. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، بی تا.

9. شرابی، هشام، پدر سالاری جدید، ترجمه احمد موثقی، کویر، تهران، چاپ سوم، 1380.

10. طاهری، حجت الله، خاطرات نیره السادات احتشام رضوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1383.

11.  عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی، تهران، چاپ دوم، 1363.

12. لکزایی، نجف  میراحمدی، منصور، زمینه های انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه فرهنگی انتشارات ائمه(ع)، قم، چاپ اول، 1377.

13. موثقی، احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1371.

ب-  نشریات

1. «رهنمای حقایق» (اعلامیه فدائیان اسلام)، دفتر منشور برادری، بیتا.

2. فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر»، ش 3و 4.

3. جنبش آزادی بخش، نشریه شماره 33، انتشارات حزب جمهوری اسلامی.

4. روزنامه کیهان، ش 3304، 2/5/1370

5. روزنامه اطلاعات(ضمیمه)، ش 20714، 4/2/1375.

6. مجله پلیس انقلاب، مصاحبه با محمد مهدی عبد خدایی، ش11.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان