به گزارش مشرق، موضوع حضور مردم در دفاع مقدس از آن موضوعات قابل بررسی و بسیار مهم با مباحث عمیق است. برای تحلیل این حضور میتوان به بررسی روند تاریخی آن پرداخت. با شروع تهاجم سراسری در 31 شهریور ماه سال 1359 چند دسته از رزمندگان درگیر جنگ شدند. نظامیهای ارتش و ژاندارمی، نیروهای سپاه و نیروهای مردمی و جهاد سازندگی.

هرچند که تشکیل بسیج از آذر 58 و شروع تهدیدات نظامی آمریکا پس از تسخیر لانه جاسوسی آنها در تهران شروع شد، و ابتدا ارتش مسئولیت آن را برعهده گرفت و سپس این ماموریت به سپاه واگذار شد، اما رسما هیچ ساختاری رسمی برای این حضور تا پس از عزل بنی صدر بوجود نیامد، اما در این میان افرادی همچون شهید مصطفی چمران با ستاد جنگهای نامنظم و شهید سید مجتبی هاشمی با گروه فدائیان اسلام و گروههای همچون دستمال سرخها و... وجود داشت که عمدتا با درگیریهای جدایی طلب در مناطق مرزی و حضور در این مبارزات شکل گرفتند و با همان ساختار از قبل خود در دفاع مقدس حضور پیدا کرده و خیل داوطلبان مردمی هم به همین گروهها پیوستند.

شهید سید مجتبی هاشمی از آن دسته فعالان انقلابی دارای روحیه جهادی و مردمی است که توانست در خلا وجود سازماندهی به نیروهای مردمی، تا عملیات ثامن الائمه حضور پر رنگی همراه با نیروهای فدائیان اسلام در جبهه آبادان و خرمشهر داشته باشد.
شاید پس از این تاریخ سازماندهی نظامی نیروهای مردمی توسط شهید حسن باقری و با رعایت اصول راهبردی شروع شد و دیگر نقشی برای این گروهها وجود نداشت و این نیروها در قالب تیپها و لشکرها سازماندهی شدند.
هرچند این حضور تا همین زمان یعنی مهرماه سال 60 ادامه داشت، اما سید مجتبی هاشمی بعد از این در جبهه حضور پیدا نکرد و درگیر در داخل شهر بود، او بارها توسط تیمهای ترور منافقین هدف ترور قرارگرفت و در نهایت سال 1364 در آخرین اقدام به ترور به شهادت رسید.

سیدمجتبی هاشمی قندی نخستین فرمانده کمیته انقلاب اسلامی مرکزی تهران و فرمانده گروه فداییان اسلام در دفاعمقدس بود که پس از برخی مسائل گروه خود را منحل کرد و 28 اردیبهشت 1364 در خیابان وحدت اسلامی تهران، توسط تیمهای ترور سازمان رجوی موسوم به مجاهدین خلق به شهادت رسید.
سیدمجتبی هاشمی 13 آبان 1319 در محله شاپور تهران (وحدت اسلامی کنونی)، به دنیا آمد. او فرزند سوم خانوادهای مذهبی بود. جد پدریاش سیدهاشم هاشمی قندی، بنیانگذار مسجد قندی در میدان اعدام (محمدیه) و از تجار بزرگ قند تهران و فردی متدین و اهل علم و فرهنگ بود.
وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به ارتش پیوست و به سبب اندام ورزیده و قدرت بدنی، عضو نیروهای ویژه کلاهسبز شد؛ اما پس از مدت کوتاهی، با مشاهده وضعیت حاکم بر ارتش و آگاهی بیشتر از ماهیت حکومت پهلوی، از ارتش شاهنشاهی بیرون آمد؛ و به کار آزاد مشغول شد. پدرش چند دهنه دکان در بازارچه نو داشت و سیدمجتبی، کنار عطاری پدر، بساط بلور فروشی راه انداخت.

پانزدهم خرداد 1342، همراه چند تن از دوستانش به نهضت اسلامی امام خمینی پیوست. او در شهرهای استان تهران و حتی استانهای همجوار هم فعالیت میکرد. اعلامیهها و نوارهای سخنرانی و تصاویر حضرت امام را تهیه و توزیع میکرد. در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، مغازه خود را به تعاونی تبدیل کرد تا کالاهای اساسی را ارزانتر به مردم برساند.
هنگام بازگشت امام خمینی به کشور در 12 بهمن 1357، سیدمجتبی با عضویت در کمیته استقبال امام، در آن استقبال تاریخی شرکت کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در میدان مبارزه با بقایای حکومت پهلوی، تلاش میکرد. نیروهای انقلابی منطقه 9 تهران را سازماندهی کرد و کمیته انقلاب اسلامی منطقه 9 را تشکیل داد.
با دستگیری و مجازات عده زیادی از فراریها، نظم در این منطقه حکمفرما شد. سیدمجتبی با اعتباری که بین مردم محل داشت، نیروهای انقلابی را دور هم جمع کرد و یکی از قویترین کمیتههای تهران را تشکیل داد.
تاسیس گروه فداییان اسلام
گروه چریکی جنگهای نامنظم فداییان اسلام به فرماندهی سیدمجتبی هاشمی، در خرمشهر و آبادان از مهر سال 1359 تا آبان 1360 حضور داشتند. او بلافاصله پس از آغاز جنگ تحمیلی، عازم جبهه شد و اولین نیروی نظامی نامنظم برای مقابله با دشمن در خرمشهر و بعد در آبادان را با نام فداییان اسلام و با حکم آیتالله خلخالی تأسیس کرد. این گروه، از جمعیت فداییان اسلام که توسط سیدمجتبی نواب صفوی به راه افتاده بود، متمایز است.
سیدمجتبی بلافاصله پس از بمباران فرودگاه مهرآباد در 31 شهریور سال 1359، با صد نفر از یارانش به اهواز و خرمشهر رفتند و اداره قسمتی از گمرک و پلیسراه این شهر را بر عهده گرفتند. در تجدید سازمان نیروهای اصلی مدافع شهر در 10 مهر سال 1359، مسئولیت محور صد دستگاه هم بر عهده تکاوران نیروی دریایی گذاشته شد تا با کمک فداییان اسلام به دفاع از این محور بپردازند.
با سقوط خرمشهر در 4 آبان سال 1359، فداییان اسلام به آبادان رفتند و پس از استقرار در هتل کاروانسرا، در عملیاتها و شبیخونهای بسیاری شرکت کردند. همزمان برخی از فداییان در منطقه غرب کشور هم حضور داشتند. عملیات چریکی فداییان اسلام در مناطق ریجاب و دالاهو در 28 بهمن سال 1359 از جمله اقدامات این گروه در منطقه غرب است.
با پیشروی ارتش عراق به سمت بهمن شیر با هدف تسلط بر قسمت شرقی رودخانه کارون و تصرف کامل آبادان و اطلاع نیروها از این موضوع، سپاه و گروه فداییان اسلام در 18 آبان سال 1359 با نیروهای عراقی درگیر شده و آنها را تا چهار کیلومتری رودخانه بهمن شیر عقب راندند.
شبیخون زدن، یکی از اصول رزمی فداییان اسلام بود، چراکه مجتبی اعتقاد داشت با حملههای مکرر، نباید به دشمن فرصت تجدید قوا داد. البته برخی از شبیخونهای گروه فداییان مثل عملیات دوقلوها در 16 آذر سال 1359 بدون هماهنگی با فرماندهان انجام میشد و زمینه اختلاف بین فداییان با فرماندهان را فراهم میکرد. فداییان در عملیات آفندی توکل که در 20 دی همان سال انجام شد نیز حضور داشتند. این عملیات موفقیتآمیز نبود و مجتبی از ناحیه دست مجروح شد.
بهرغم آرامش نسبی جبهه خوزستان در بهمن و اسفند سال1359، در 15، 18 و 22 اسفند از درگیریهای موفقیتآمیز فداییان با نیروهای عراقی در بهمن شیر، جبهه ذوالفقاریه و آبادان صحبت شده است. در همین ایام تصمیم فرماندهان بر آن شد تا لشکر 77 پیاده مشهد فرماندهی منطقه جنوب را برعهده گیرد. این دستورالعمل در 28 اسفند سال 1359 ابلاغ و گروه فداییان اسلام تحت کنترل این لشکر قرار گرفت. بر اساس گزارش لشکر، تعداد نیروهای فداییان در کوی ذوالفقاری، آبادان و کوتشیخ خرمشهر، در 16 فروردین سال 1360، 560 نفر بود.
اولین عملیات آفندی محدود این لشکر در 25 اردیبهشت سال 1360 در شمال بهمن شیر و میدان تیر آبادان انجام شد که گروه فداییان اسلام نیز در آن حضور داشتند.
سازمان مجاهدین خلق (منافقان) بارها قصد ترور «سید مجتبی هاشمی قندی» فرمانده جنگهای نامنظم را داشت؛ اما، چون مسلح بود از خودش دفاع میکرد. یک بار به قفل درِ خانهاش قیر چسبانده بودند و کلید مجتبی، داخل قفل گیر کرده بود؛ منافقان قصد داشتند در این معطلی، وی را هدف گلوله قرار دهند که او داخل جوی کوچک کنار خانه سنگر گرفت و همه کسانی که قصد ترورش را داشتند با تیر مورد هدف قرار داد.
ترور به بهانه گرفتن روسری و مانتو
مجتبی به شکلهای گوناگون به مردم کمک میکرد. دهه فجر در مغازه لباسفروشی خود، اقلام نایاب را با قیمتی کمتر از بهای حقیقی آنها میفروخت. مغازهاش را به فروشگاهی تعاونی به نام وحدت اسلامی تبدیل کرده بود و مدارسی که دانشآموزان نیازمند داشتند، از او روسری و مانتو و کفش میگرفتند.
28 اردیبهشت سال 1364 چند نفر از منافقان به مجتبی مراجعه میکنند و میگویند: از راه دور آمدهاند و روسری و مانتو میخواهند آن روز او مسلح نبود، کرکره تعاونی را بالا میکشد و در را باز میکند منافقان داخل میروند و از پشت سر چند گلوله به طرفش شلیک میکنند و او را به شهادت میرسانند.