سرویس فرهنگ و هنر مشرق - نخستین فیلم یوسف حاتمیکیا امروز به نمایش درآمد و انتظارات را برآورده کرد. روز ششم جشنواره چهلم، روز امید گلزاده بود. زیرا طراح گریم هر دو فیلم را بر عهده داشت. او همچنین در سه فیلم دیگر جشنواره امسال، طراح چهرهپردازی بوده است: برف آخر، شادروان، نمور.
فیلمهای نمایشیافته در روز ششم در سالن اصحاب رسانه (برج میلاد) به این ترتیب هستند:
هِناس/ حسین دارابی
شب طلایی/ یوسف حاتمیکیا
شهید هستهای
هِناس/ حسین دارابی/ *** (خوب)
خلاصه داستان: فیلمی پرتره از زندگی شهید داریوش رضایینژاد
حسین دارابی، سال گذشته با نخستین ساختهاش به نام مصلحت در جشنواره فجر بود و توانست دیپلم افتخار بهترین کارگردانی اول را بگیرد، فیلمی که از ورود یک کارگردان خوشفکر و باانگیزه به سینمای ایران خبر میداد. (مصلحت، هنوز اکران نشده است). تهیه کنندۀ هناس و مصلحت، آقای محمدرضا شفاه است که از سال 1395 با فیلم 21 روز بعد، به تهیه کنندگی سینما وارد شد. فیلم جنجالی «دیدن این فیلم جرم است» (1397) اثر دیگر جناب شفاه است. هر چهار فیلم مذکور، در حوزه هنری (و فیلم مصلحت با همراهی سازمان اوج) ساخته شدهاند.
فیلم هناس، به زندگی یکی از مهندسان نخبۀ برق میپردازد که گفته میشد در صنعت هستهای کشور فعال بوده است. داریوش رضایینژاد (90-1355) در اتومبیل در کنار همسر و فرزندش شهید شد. فیلم از منظر همسر او شهره پیرانی به زندگی این شهید ورود کرده است. از این زوج، یک دختر به نام آرمیتا باقی ماند که در زمان شهادت پدرش، پنج سال داشت.
هناس، یک فیلم استاندارد و تأثیرگذار است که جایش در سینمای ایران خالی بود. به عنوان کسی که در دانشگاه تهران شاگرد دکتر علیمحمدی اولین شهید هستهای بود، عرض میکنم که مردم ایران به این فیلمها نیاز دارند. اگر یکی از این اتفاقات مثلاً در امریکا یا اروپا رخ میداد برایش چند فیلم به روایتهای گوناگون میساختند. اما در کشور ما گوئیا یک تعمدی وجود دارد که فیلمسازان به این موضوعات نزدیک نشوند و فقط در مورد دردهای روشنفکران از قبیل خیانتهای زناشویی، عشقهای بیدر و پیکر، عدم علاقه به جمهوری اسلامی یا دین اسلام فیلم بسازند.
در امریکا، دربارۀ زندگی جان نش (John Nash) ریاضیدان بیمار امریکایی که جایزه نوبل سال 1994 را برد، علاوه بر انتشار چندین کتاب، دو فیلم هالیوودی و یک مستند تلویزیونی ساختند: یک ذهن زیبا (ران هاوارد/ 2001)، برهان (جان میدن/ 2005) و مستند ذهن درخشان (2002). نکته در این است که جان نش، سه دهۀ آخر عمرش را به شیزوفرنی مبتلا بود، یعنی از ده سال پیش از دریافت جایزه نوبل تا زمان مرگش در سال 2015. واقعاً فیلمسازان غربی چطور با وقاحت میتوانند ذهن یک بیمار شیزوفرنیک را «ذهن زیبا» بخوانند؟ چطور این فیلم توانست چهار جایزه اصلی اسکار را بگیرد، از جمله جایزه بهترین فیلم سال 2002 را؟!
در فیلم هناس، بازیهای مریلا زارعی و بهروز شعیبی در نقش این زوج، باورپذیر از کار درآمده. معلوم است که نقش را دوستداشته و به آن دل دادهاند. بازی کوثر حیدری در نقش آرمیتای پنج ساله نیز درخشان و تحسین برانگیز است. کوثر واقعاً پنج سال دارد و صحبتهایش در کنفرانس خبری تشویق مکرر خبرنگاران و منتقدان را در پی داشت. چهرۀ خانم زارعی به خانم شهره پیرانی نزدیک است اما آقای شعیبی چندان به شهید رضایینژاد نمیماند. اگر امکان داشت، باید یک زوج بازیگر با سن کمتر انتخاب میشدند. وحید رهبانی در لحظات کوتاهی که در فیلم حضور دارد، صحنه را از آن خود میکند. برعکس، سیاوش طهمورث در نقش استاد دانشگاه باورپذیر نیست. حضور خانم پیرانی با دخترش آرمیتا در برج میلاد، نشان از مهر تأیید آنها بر فیلم هناس است.
یکی از ایرادهای مهم فیلم، کم بودن شخصیتها در آن است. مثلاً این زوج، فقط با یک زوج دیگر در ارتباط و دوستی هستند (امین میری، سولماز غنی). ظاهراً همه دوستان و فامیل و همکاران شهید رضایینژاد، در همین زوج ادغام شدهاند. و این متأسفانه یکی از آن موارد مهمی است که به فیلم ضربه زده و احساس واقعی بودن را از مخاطب سلب میکند. یکی دیگر از ایرادها که در تماشاهای بعدی به چشم خواهد آمد، این است که برخی لحظات فیلم از منظر شهره پیرانی روایت نمیشود. باید برای این لحظات نیز تمهیدی اندیشیده میشد.
یک انتقاد دیگر به فیلم این است که گوئیا از به کار بردن لفظ «شهید» پرهیز دارد. یادم هست سال 1388 زمانی که دکتر علیمحمدی به شهادت رسید، علاقه به رشتۀ فیزیک و مخصوصاً گرایش هستهای در جوانها زیاد شد. صرفاً به این دلیل که در زمانهای که باب شهادت بسته است، شاید از این مسیر بتوان به مقصود رسید.
هناس یک اصطلاح کردی است، به معنای نفسم یا عزیزم. تعبیری که شهید رضایینژاد برای همسرش به کار میبُرد.
شروعی خوب برای فرزند حاتمیکیا
شب طلایی/ یوسف حاتمیکیا/ ** (متوسط)
خلاصه داستان: ماجرای مفقود شدن دو شمش طلا در یک خانوادۀ بزرگ، هنگامی که فرزندان و نوهها، برای جشن 75 سالگی مادر بزرگ (مریم سعادت) جمع شدهاند.
شب طلایی، نخستین ساختۀ یوسف حاتمیکیا در مقام نویسندگی و کارگردانی است. کسی که با تمرین عکاسی، مستندسازی و ساخت فیلمهای کوتاه، سینما را آموخت. تهیه کنندگی فیلم به طور صوری به ابراهیم حاتمیکیا واگذار شده، اما سرمایه از بخش خصوصی تأمین شده است. آنطور که یوسف در کنفرانس خبری و در برنامۀ هفت اعلام کرد، پدرش کاملاً به او اعتماد داشته و فقط دو بار به طور کوتاه از پشت صحنه فیلم، دیدن کرده است.
شب طلایی، در واقع یک تله تئاتر است که از عصر تا شب، در یک خانه بزرگ و قدیمی میگذرد. دوربین فقط برای چند ثانیه، در انتهای فیلم به بیرون از خانه میرود، که آن هم قابل حذف است. به این لحاظ، فیلم میتوانست به اجرای تئاتری برسد. اما یوسف حاتمیکیا در نظر داشته که اگر این نیز مانند سه فیلمنامه قبلیاش به مرحلۀ ساخت نرسید، آن را در قالب داستان بنویسد و منتشر کند.
دو جین بازیگر مشهور در فیلم بازی کردهاند، که همه خوب و بعضیها درخشان هستند، مانند حسن معجونی، بهناز جعفری و همچنین مریم سعادت که چهرۀ دیگری از خود را تحت مدیریت یوسف حاتمیکیا به نمایش گذاشت. بهادر مالکی (صداپیشۀ نقش فامیل دور) تنها بازیگر ضعیف در فیلم است که برای لحظات کوتاهی در اواخر داستان وارد میشود. ریتم قصه، کاهش نمییابد و مخاطب را خسته نمیکند. مخصوصاً که تمام فیلم در لوکیشن محدود خانه یا حیاط آن میگذرد. یکی از محاسن فیلم، واقعنمایی آن است که در دوران اکنون یعنی زمان کرونا میگذرد.
یوسف حاتمیکیا نخستین قدم در فیلمسازی بلند را با قوت برداشته است. او نشان داد که از طریق رانت بالا نیامده. شب طلایی، سند این ادعا است. باید به پدر و پسر حاتمیکیا تبریک گفت.
** امیر اهوارکی