میخواهید بر دنیا تاثیر بگذارید؟ قدرت شما بیشتر از چیزی است که فکر میکنید.
وقتی بچه بودم برادرهایم (ما چهار برادر هستیم که من از همه بزرگترم) سرزنشم میکردند که اخلاقم خیلی شبیه به پدر است. فکر میکنم چیزی نمیتوانست جلویم را بگیرد که اینطور نباشم. بچههای اول معمولاً دنبالهرو والدین هستند و من کاملاً در این کلیشه جای میگرفتم. خیلی از پسرها که میخواهند هویت مستقل خودشان را بسازند، پدرشان را الگو قرار میدهند. من هم همین کار را کردم.
انگیزه من برای این کار تا حد زیادی ناخودآگاه بود. من تایید و عشق او را میخواستم و چون باهوش بودم، میدانستم که شکل او بودن چیزی که میخواهم را به من میدهد. اما چون باهوش بودم، خصوصیاتی از او که تقلیدپذیرتر بودند را هم میدانستم: نجابت او، تعهدش به صداقت، کنجکاوی خردمندانهاش و فداکاریهایش برای خانواده.
آنطور که یادم میآید همیشه میگفت که باید فکر کنم و هیچکاری را بخاطر اینکه بقیه انجام میدهند، انجام ندهم (بدون در نظر گرفتن این کنایه که گفتن خود این حرف تلاش او برای شکل دادن طرزفکر من بود). بدون شک او یکی از بهترین افراد موثر در زندگی من بود (آن یکی مادرم بود). تاثیر او که از کارها و حرفهایش (و تطابق آنها با هم) ناشی میشد تاثیر بسیار بیشتری درمقایسه با همسالانم بر رشد من داشت. تقریباً بیشتر خوبیهایی که امروز در من وجود دارد از اوست و خودم را خیلی خوششانس میدانم که او را در زندگیام داشتهام. وقتی به تاثیری که او روی من داشت فکر میکنم باعث میشود به مسئله تاثیرگذاری به طور کل فکر کنم.
همه ما دوست داریم روی زندگیمان کنترل داشته باشیم. اما در جهانی که همه چیز به هم وابسته است، هیچکداممان کنترل کامل روی چیزی نداریم. اما چیزی که به وفور داریم تاثیر است، که به نظر میرسد قدرت آن به صورت خطی کار میکند: هرچه دیگران از نظر شخصی و فیزیکی به شما نزدیکتر باشند، تاثیر شما روی آنها و تاثیر آنها روی شما بیشتر خواهد بود. جالبتر اینکه، برخلاف تلاش ما برای کنترل کردن، تلاش ما برای تاثیرگذاشتن نیاز به قصد آگاهانهمان ندارد. به همین دلیل است که توانایی ما برای تاثیر گذاشتن روی دیگران بسیار مهمتر از توانایی ما برای کنترل کردن آنهاست؛ ما با چیزی که هستیم، چیزهایی که میگوییم و کارهایی که میکنیم روی آنها تاثیر میگذاریم. تنها انتخاب واقعی که داریم این است که این تاثیری که میگذاریم خوب باشد یا بد.
چطور تاثیرگذاری مثبت باشیم؟
هیچوقت نمیدانید چه کسی نگاهتان میکند. و مطمئن باشید که همیشه یک نفر هست که نگاهتان میکند، چه فرزندتان، چه خواهر یا برادرتان، همسرتان، دوستتان یا یک غریبه در ماشینی دیگر در خیابان. احساسات و وضعیت درونی زندگی مثل ویروس از کلمات و رفتارهای شما منتقل میشود. هیچ چیز نمیتواند مثل یک الگوی خوب به شما انگیزه بدهد. البته تعداد آنها بسیار کم است اما اگر دنبالشان باشید، پیدایشان میکنید. اگر دوست دارید با زندگیتان ایجاد ارزش کنید، خودتان تاثیری خوب باشید.
مکث کنید و فکر کنید. چه خدمت دیگری میتوانید به دیگران بکنید بهتر از اینکه تاثیری خوب برای آنها باشید؟ نه به صورت عمدی که معمولاً تاثیرگذار نخواهد بود و قدرت تشویق کردن ندارد. فقط با این روش که خودتان همان الگویی شوید که دوست دارید ببینید.
زندگی مبارزهای مداوم برای به دست آوردن شراط بهتر زندگی است. در دانشگاه پزشکی به ما یاد دادند که یک راه برای تشخیص افسردگی بیمار این است که روحیه خودمان را بعد از صحبت با آن فرد، بسنجیم. اگر خودمان احساس افسردگی کردیم، این احتمال وجود دارد که آنها هم افسرده هستند. یکی از اصلهای بودا — یگانگی زندگی و محیط آن — به این پدیده اشاره دارد: وضعیت درونی زندگی ما در محیطمان منعکس میشود و وضعیت محیطمان بر وضعیت درونی زندگیمان. به عبارت دیگر، وضعیت زندگی هر فرد تقریباً متوسط وضعیت زندگی اطرافیان اوست. اگر من بالا باشم و شما پایین، ما سعی خواهید کرد که همدیگر را به سمت هم بکشیم و در آخر هر دو به حد وسط همدیگر میرسیم. بعضی افراد به طور استثناء وضعیت زندگی ارتجاعی دارند که مثل آهنرباهایی سفت و سخت است که با قدرت دیگران را به سمت بالا (یا پایین) به سمت خود میکشانند، بدون اینکه خودشان تحتتاثیر وضعیت زندگی دیگران قرار گیرند. بااینکه همه ما آرزو داریم چنین قدرتی داشته باشیم، اما تقریباً بیشتر ما به آن دست پیدا نمیکنیم.
بااینجال بقیه میتوانند خصوصیات مثبت یا منفی از ما بیرون بکشند. بچههایمان ممکن است محافظانی عاقل یا ناظمانی خستهکننده از ما بیرون بکشند، همکارانمان ممکن است رهبرانی الهامبخش یا افرادی غرغرو. بعضی افراد سمی هستند، مدام شکایت میکنند، بدون انصاف غیبت میکنند و حتی عمداً دیگران را خراب میکنند. روزهایی که به اندازه کافی قدرت داریم نه تنها باید از چنین الگوهای رفتاری دوری کنیم، بلکه به آنها هم کمک کنیم چنی رفتار منفی را کنار بگذارند و تاثیری مثبت برایشان باشیم. روزهایی که خودمان ضعیفتر هستیم و طبیعتاً دربرابر تاثیرات منفی آسیبپذیرتر، باید فقط از چنین افرادی دوری کنیم.
این همان چیزی است که همه ما دوست داریم انجام دهیم، هم برای خودمان و هم دیگران. هرچه تاثیرات خوب اطرافمان بیشتر باشد، شادتر خواهیم بود. هرچه آدمهای بیشتری را به تاثیرات خوب تبدیل کنید (با تاثیر خوب خودتان)، ارزش بیشتری خلق میکنید که به شادیتان اضافه میکند. اما تبدیل کردن یک آدم با تاثیر بد به فردی با تاثیر خوب یکی از سختترین کارهاست: عوض کردن رویکرد اصلی یک نفر نسبت به زندگی از منفی به مثبت کاری نیست که هر کسی قدرت انجام دادنش را داشته باشد. حداقل، نه همیشه. تنها راهی که به نظر من میرسد این است که خودتان به طور مداوم یک تاثیر خوب قوی باشید. که البته مستلزم این است که با منفیگرایی خودتان بجنگید و بر آن پیروز شوید و این هم کار بسیار سختی است.
اما این راه ارزشمندترین راه است. به نظر من هیچ نقلقولی بهتر از این نیست، «او برای بهتر کردن خودش به دیگران کمک کرد.» اگر کسی این جمله را درمورد من بگوید، آنوقت میتوانم فکر کنم که در زندگی موفق بودهام. این درست همان چیزی بود که درمورد پدرم فکر میکردم.