همه ما یک یا چند باور اصلی داریم که در طول زندگیمان بارها و بارها ظاهر میشوند. این باورها در ترسهای عمیق و ابرازنشده ما ریشه دارند. باورهای اصلی، برحسب نگرش شما، مشکلات مختلفی را ممکن است برایتان ایجاد کنند و یا فرصتهای زیادی برای پیشرفت در زندگی در اختیارتان بگذارند.
اگر به آن به چشم یک فرصت نگاه کنید، احتمال اینکه بتوانید ترسهایتان را به ابزارهای یادگیری تبدیل کنید که باعث بهتر شدن زندگیتان میشود، بیشتر است. در زیر به اصلیترین این مشکلات، ترسها و باورهای مرتبط به آن و توصیههایی برای کنار آمدن و غلبه بر آنها اشاره میکنیم.
نمونههایی از چالشهای متداول و ترسها و باورهای مربوط به آنها
– رهاشدگی ـ هیچکس به فکر من نیست. من تنها ماندهام. برای هیچکس مهم نیستم. نمیتوانم به کسی اعتماد کنم.
– غرور ـ من از همه شما بهترم. من خیلی خوبم. حق با من است و با شما نیست.
– نقص ـ من اشکال دارم. من شکستخوردهام. من نقص دارم.
– حقارت ـ من به اندازه کافی خوب نیستم. من احمقم. من بی ارزشم. من خستهکنندهام. من هیچ امیدی ندارم.
– طردشدگی ـ هیچکس من را نمیخواهد. هیچکس نمیخواهد با من وقت بگذراند.
– شرم ـ من بدم. من منفورم. من یک دیوم. من چندشآورم.
این باورهای مشکلساز از خاطرات کودکی فرد سرچشمه میگیرد. آنها ممکن است پیامهای منفی باشد که در طول زمان بارها از والدین یا افراد مهم دیگر در زندگیمان شنیدهایم. یا در یک تجربه وحشتناک در عمق وجودمان نقش بسته باشد.
توجه کنید که خیلی از افراد جبرانکنندههای افراطی هستند. اگر شما هم جزء این دسته از افراد هستید، ممکن است به طور ناخودآگاه هر کاری از دستتان برمیآید را برای اینکه ثابت کنید همان باور درونیتان هستید، انجام دهید. بعنوان مثال، کسی که دچار باور درونی حقارت است، به ظاهر سعی خواهد کرد سلطهگر رفتار کند. بااینحال در عمق وجودش، این کار را برای پوشاندن حس حقارت خود انجام میدهد. کسی که با باور شرم دست به گریبان است، ممکن است بیش از حد لزوم مهربان و بخشنده شود تا بتواند روی باور بد بودن خود سرپوش بگذارد. اگر میخواهید بدانید شما هم یکی از این باورهای مشکلساز را دارید، بد نیست به یک رفتار متضاد آن در خودتان توجه کنید.
نمونههایی از رفتار جبرانکنندههای افراطی
– رهاشدگی ـ برای دوری از احساسات درونیشان، همیشه باید در هر جمعی شرکت کنند.
– غرور ـ برای پوشاندن این باور خود که بهتر از بقیه هستند، همیشه بسیار متواضعانه رفتار میکنند.
– نقص ـ همیشه خود را عالی نشان میدهند و از مشکلات خود حرف نمیزنند.
– حقارت ـ رفتاری سلطهگر داشته و میخواهند ثابت کنند بهتر از دیگرانند.
– طردشدگی ـ خودشان را بسیار دوستداشتنی نشان میدهند و از طرفی دیگران را به سادگی طرد میکنند.
– شرم ـ بیش از اندازه مهربان و بخشندهاند. بیش از حد توانشان.
چه حزء این دسته از افراد باشید چه نباشید، با بررسی باورهای درونی پشت ترسهایتان، میتوانید زندگیتان را بهتر کنید. بااینکه ممکن است متوجه شوید که دچار بیشتر از یکی از این مشکلات هستید، احتمالاً یکی از آنها در شما غالبتر است. توصیه ما این است که اول مشکل غالب درونیتان را پیدا کنید و بعد برای غلبه بر آن هدفهایی برای تغییر تدریجی آنها طراحی کنید.
اهداف پیشنهادی برای تبدیل و تغییر ترسها و باورهای درونی
– رهاشدگی ـ من ارزش دوست داشته شدن دارم. میتوانم راههایی برای تقسیم خودم با دیگران پیدا کنم.
– غرور ـ من میتوانم از اطرافیانم چیزهای زیادی یاد بگیرم. همه آدمها خوبیهایی دارند.
– نقص ـ من همانطور که هستم کاملم. میتوانم انتخاب کنم که خودم را همانطور که هستم دوست داشته باشم.
– حقارت ـ من فردی خوب و باارزشم. میتوانم کمکهای زیادی به دنیا بکنم.
– طردشدگی ـ من فردی جذاب و جالبم. آدمها از شناختن من لذت خواهند برد.
– شرم ـ میتوانم با خودم آرام و مهربان باشم. میتوانم بهترینها را برای خودم بخواهم.
در ریشه همه این باورهای درونی، فقدان پذیرش و یک حس قوی عدم ارتباط است. این عدم ارتباط میتواند از خودمان، با دیگران، ذات معنویمان یا ترکیبی از اینها باشد. اینها دو هدف قوی برای تغییر این باورهای اصلی هستند: باید بتوانم خودم و دنیای اطرافم را عمیقتر بپذیرم. باید بتوانم ارتباطم را با خودم و دنیای اطرافم عمیق تر کنم.
این اهداف فقط پیشنهاداتی هستند که میتوانید انجامشان دهید یا ندهید. با طرح جملاتی که بیشتر با شما و تجربیات شخصیتان سازگار است، میتوانید ترسهایتان را در سطحی عمیقتر تغییر دهید. برای بررسی این مشکلات وقت بگذارید. هر زمان که دیدید جملهای برایتان بهتر است، جمله کنونیتان را تغییر دهید. حتی میتوانید از خانواده و دوستانتان هم بخواهید که کمکتان کنند. توصیه میکنیم هدفهایتان را روی کاغذ بیاورید. میتوانید مجموعهای از اهداف زندگی برای خودتان داشته باشید و هرازگاهی آنها را بررسی کنید تا همیشه در مسیر درست حرکت کنید.
بعد از اینکه هدفهایتان را تنظیم کردید، باید بفهمید که این باورهای درونی چه زمان تحریک میشوند. ببینید کی به خودتان همان داستان قدیمی را میگویید. هر بار که این اتفاق میافتد، هدفتان را به خودتان یادآور شوید و به استقبال تغییر از تصویر قدیمی و ضعیف از خودتان به تصویری واضحتر و کاملتر بروید. اگر ترس را دعوتی برای رشد و پیشرفت ببینید، همیشه میتوانید تغییر کنید.
سعی کنید هیچوقت ترسهایتان را سرکوب نکرده و از آنها دوری نکنید. تلاش برای پذیرفتن و درک همهی قسمتهای وجودتان، ازجمله مشکلات درونیتان، در تغییر را به رویتان باز میکند و به شما این امکان را میدهد که به ذات زیبای خودتان دست پیدا کنید. این درمقابل کمکتان میکند زندگی پربارتر و غنیتر داشته باشید. برای جبرانکنندههای افراطی که همیشه میلی شدید به اجتناب از ترسهایشان را دارند، این مسئله اهمیت بیشتری دارد.
متعجب نشوید اگر بعد از یک پیشرفت غیرمنتظره در تغییر ترسهایتان، دوباره روی زشت همان مشکل را به شکلی متفاوت در زندگیتان ببینید. بعضی فکر میکنند که تغییر ترسها از طریق کار کردن روی باورهای درونی مثل پوست کندن لایههای مختلف پیاز است. پیشرفتی عالی دارید اما در آخر میبینید که همان باور قدیمی به شکلی متفاوت ظاهر میشود. بااینحال هر لایهای را که پوست میکنید، میبینید که زندگیتان پربارتر، معنادارتر و لذتبخشتر از قبل شده است.
با تشخیص و انتخاب هدف برای تغییر باورهای مشکلساز درونی، میتوانیم عمیقترین ترسهایمان را از بین برده، شادتر زندگی کنیم و ارتباطی عمیقتر با خودمان و دنیای اطرافمان برقرار کنیم. این بعدها تشویقمان میکند که سعی کنیم آیندهای روشنتر برای دنیا بسازیم.