تنها سهماه به دو ساله شدن ریزش بورس در سال99 مانده است. اگرچه در این دو سال، هر روز بازار سهام روز متفاوتی بوده است، اما گویا سهامداران فاصله مرداد 99 تا امروز را شبیه یک هفته یا حتی یک روز معاملاتی از منظر میزان تفاوت ارزیابی میکنند. از نظر میزان بازدهی نیز در مجموع بورس نتوانسته است در این دو سال زیان سهامداران را جبران کند.
از آن تاریخ تاکنون بورس با وجود هر تغییری که میکند با یک سلسله اظهارنظرات مشابه مواجه میشود. اگر هشتک بورس را در برخی شبکههای اجتماعی دنبال کنید، میبینید که همچنان صحبت از سال99 است. بسیاری در اوج ناامیدی و بیاعتمادی خود را سرزنش میکنند که چرا هنوز در بورس ماندهاند. برخی که زودتر از بازار خارج شدهاند به آن دیگریها طعنه امید واهی و «دل خوش داشتن» میزنند. نکته جالبتوجه اینکه حتی اگر در روزهای صعودی بازار نیز این هشتک را دنبال کرده باشید هنوز هم بحث تجربه تلخ سال99 و اعتمادی که دیگر وجود ندارد، داغ است. گویا بورس 99 زلزلهای بوده است و بیاعتمادی بهعنوان نتایج و پسلرزههای آن هنوز از بازار رخت نبسته است.
حتی پشتوانههای بنیادی مناسب حمایتکننده از رشد قیمت سهام و اوضاع و احوال مناسب شرکتها از منظر ارزشگذاری نیز نتوانسته آنچنان که باید شرایط بازار را تغییر دهد. اگر نگاهی به آمار دادوستدها در همین دوماه اخیر که شاخصکل بورس 26درصد افزایش ارتفاع داده بیندازیم، اما خبری از ورود سرمایههای جدید به بازار نیست؛ جایی که حقیقیها حتی خالص فروش 5500 میلیاردتومانی را نیز رقم زدهاند، اما دلیل چیست؟ آیا بازار هنوز از محرکهای لازم برای بازگشت سرمایهگذاران برخوردار نیست؟ اصلا چه محرکهای برای ورود سرمایه به تالار شیشهای لازم است؟ آیا تنها باید یک سهم یا کلیت بازار از پشتوانههای بنیادی و ساختاری برای جذب سرمایهگذاران برخوردار باشد یا عوامل دیگری نیز در این مسیر نقشآفرینی میکنند؟ چه میزان میتوان به ریسکهای رفتاری وزن داد؟
شعاع اثر ریسک بیاعتمادی
البته که شرایط کلان اقتصادی و سیاسی در شرایط فعلی بیشترین اثرگذاری بر بورس را دارد اما شبح بیاعتمادی به هر حال بر سر بازار سهام باقی است و برخی از تحلیلگران آن را ریسک مهمی برای بورس حتی هماندازه دیگر مسائل اقتصادی و سیاسی عنوان میکنند. به عبارتی ممکن است یک تغییر شگرف در وضعیت کلان اقتصادی و سیاسی کشور بتواند بیاعتمادی را کنار بزند و بازار را تکان دهد، با این حال در فقدان چنین موضوعی با شعاع اثرگذاری بزرگ، بورس در برخورد با عوامل اثرگذار دیگر هنوز در جنگ تحلیل با بیاعتمادی، جنگ خبرخوش با بیاعتمادی و حتی جنگ محرکهای قوی بنیادی دیگر با بیاعتمادی است. همین عامل موجب شده است که تحلیلها رنگ ببازد و همچون یک چرخه معیوب، نااطمینانی و عدماعتماد را بازتولید کند؛ چراکه در مختصات ارزیابی سهام توسط تحلیلگران، در نظر گرفتن ریسک بیاعتمادی دشوار است، هرچند این روزها تحلیلگران دقیقتری هستند که با درنظر گرفتن این ریسک اظهارنظرات محتاطانهتری را نسبت به بازار بیان میکنند.
این موضوع نشاندهنده اهمیت ریسک بیاعتمادی در بازار همپای دیگر ریسکها ازجمله ریسک سیاسی و اقتصادی است. اما چگونه میتوان بعد از دو سال آبشدن سرمایه افراد که بسیاری از آنها خود را میهمان دعوتشده به بازار سهام عنوان میکنند و حالا خود را سرخورده و حتی فریبخورده میدانند، به احیای اعتماد در بازار امیدوار بود؟ اینکه چگونه میتوان این بیاعتمادی را از بین برد، سوالی نیست که پاسخ آن ساده باشد. مثلا اگر از یک تحلیلگر بپرسید نظر او در مورد روند آتی بازار چیست احتمالا جواب مشخصتری برای آن داشته باشد، اما به بحث بیاعتمادی که میرسیم چندان اظهارنظر روشن و قاطعی نمیتوان ارائه داد. بهطور کلی بحثهای مربوط به روانشناسی مالی جزو موضوعات پیچیده در بازار سهام و بهصورت کلانتر اقتصاد رفتاری است و جواب مشخصی برای آن نمیتوان یافت.
برخی از تحلیلگران در پاسخ به این سوال میگویند، رهاکردن بازار به حال خود بهترین کاری است که مقام ناظر و سیاستگذار میتواند انجام دهد. در تمام سالهایی که در بورس نه بهعنوان یک سهامدار که بهعنوان یک گزارشگر فعالیت داشتهام، به خاطر دارم که پیشنهاد بسیاری از تحلیلگران منطقی و علمی، عدمدخالت در بازار بود. از همان زمان اوجگرفتن بازار (اواخر سال98) و از همان زمان ابتدای ریزش سهام (نیمه مرداد 99) اخطارهایی نسبت به عدمدخالت در روند بازار داده شد، با اینحال در مقاطعی دامنهنوسان نامتقارن و محدودیت در فروش سهام برای جلوگیری از ریزش قیمت سهام وضع شد که هیچکدام نتوانست حتی در کوتاهمدت کارساز واقع شود.
به جرات میتوان گفت دخالتهای بیجا و بهطور مثال حتی صحبت از بستههای حمایتی از بازار سهام در قالب تزریق نقدینگی، دستکاری بازار است و نتیجهای در پی ندارد. دقیقا همانند آنچه در دو سالاخیر بورسیها تجربه کردند. وقت آن است که قبول کنیم درست یا غلط، واقعبینانه یا متوهمانه، بسیاری از بورسبازان در زمینه ریزش سهام در سال99 هیچ مسوولیتی را نمیپذیرند و آن را تنها متوجه دولت و سیاستگذار میدانند. این موضوع اگرچه قابل انتقاد است اما در بطن خود محتوای مهمی دارد. آیا اگر سیاستگذار در آن تاریخ فراخوان دعوت به بورس را نمیداد و بسیاری در تلاش برای ثبت رکوردشکنی بازار سهام در رزومه خود نبودند و بورس همین روند مشابه ریزشی را طی کرده بود، آیا الان این سطح از بیاعتمادی در بازار وجود داشت؟ آیا سهامداران میتوانستند اینگونه از زیر بار مسولیتپذیری شانه خالی کنند و بگویند ما به بورس دعوت شدیم؟
البته که خیر. بیشک در آن صورت حداقل سهامداران مسوولیت بخشی از آنچه بر سر سرمایههای آنها را رفت را میپذیرفتند و در آشتی با واقعیات، دیگر بورس دچار این سطح از بیاعتمادی نبود. البته که روند کمنوسان یا نزولی بورس پس از یک دوره رشد قیمت سهام را نباید تنها به گردن رخت بربستن اعتماد و هراس سهامداران انداخت اما بهطور مثال اگر بازار و سهامداران این تجربه را پشتسر نگذاشته بودند، بورس در برخورد با شرایط بنیادی فعلی به احتمال زیاد مسیر متفاوتتری را طی میکرد. هدف این گزارش البته نه انتقاد از نحوه برخورد سهامداران با بورس در قبل و بعد مرداد 99 است و نه گلهگذاری از مقام ناظر و سیاستگذار. هدف بازخوانی اتفاقاتی است که در یک برهه زمانی به ایجاد این سطح از بیاعتمادی در بازار سهام منجر شده است.
مثلث احیای اعتماد
بازگشت شرایط عادی به بازار سهام نیازمند ارسال اخباری در مورد حمایت از بازار سهام در قالب اخبار با تیترهای پر طمطراق نیست. ممکن است در برهههای زمانی کوتاه، چنین اخباری سهامداران را تحتتاثیر قرار دهد، با این حال در شرایط فعلی اگر نگوییم اثرات آنها در بازار معکوس است، قطعا میتوان گفت دیگر هیچ اعتمادی را جلب نمیکنند. مسیر احیای اعتماد به بازار مستلزم یک نگاه دوباره از سوی مقام ناظر و سیاستگذار بورسی، تحلیلگران و البته سهامداران است. آنجاست که کمکم بازار اعتماد خود را احیا خواهد کرد. این مسیر البته که یک روزه ایجاد نمیشود، با این حال اگر وضعیت سیاسی و اقتصادی بهبود یابد و شرایط شرکتها نیز از نظر بنیادی مطلوب باشد، شاید بتوان با انجام اقداماتی به بازگشت اعتماد و ایجاد یک بازار مطلوبتر برای اهالی سهام امید داشت.
ضلع اول این مثلث، احیای اعتماد سیاستگذار است. وظیفه سیاستگذار بهبود شرایط دادوستد سهام، بهبود و اصلاح قوانین و مقررات و سازوکارهای معاملاتی بر اساس استانداردهای بینالمللی و بورسهای پیشرفته دنیا و عمقبخشی به بازار با عرضههای اولیه جذاب، بزرگ و پرپتانسیل و توجه به یک بازار بدهی قوی است. درست در شروع دوره صعودی بورس در سال97 «دنیایاقتصاد» در میزگردی تحتعنوان
«تعلل پرخطر سیاستگذار بورسی» ضرورت و اهمیت نقش سیاستگذار را جویا شده بود، با اینحال در ادامه تنها فرصتها از دست رفت و بعد از ریزش نیز دیگر هر اقدامی در جهت بهبود سازوکار معاملات تنها بیاعتمادی سهامداران را افزایش داد، چراکه سهامدار در شرایط نزولی بازار فقط به فکر جلوگیری از زیان است و در آن شرایط بهطور مثال عرضههای اولیه سهام یا حتی افزایش دامنهنوسان را تهدیدی برای سرمایه خود میداند، درحالیکه اگر همزمان با شروع دوره صعود در بازار این موارد به تدریج در دستور کار قرار میگرفت، هم دیگر بازار به این شرایط نمیافتاد و هم سهامدار این اقدامات را غیرواقعبینانه و غرضورزانه ارزیابی نمیکرد.
تحلیلگران نیز اگر میخواهند در بازگشت اعتماد به بازار سهام نقش داشته باشند، لازم است در اظهارنظرها و تحلیلهای خود دقت بیشتری داشته باشند. بهطور مثال نگویند اگر دولت از بورس حمایت کند، بورس اینگونه و آنگونه میشود یا حداقل اگر میگویند دولت حمایت کند، بگویند دقیقا چه حمایتهایی مدنظر دارند؛ نه اینکه در این اظهارنظرات شرایط بازار سهام را بسته به حمایت و دخالت نهاد بالاتر بدانند و در سهامداران این توهم را ایجاد کنند که اگر دولت از بازار حمایت کند، زیان و آبرفت سرمایه آنها در بازار سهام جبران میشود. سهامداران نیز اگر میخواهند در این بازار همچنان نقشی ایفا کنند، بهتر است کمی مسوولانهتر با موضوع سهامداری برخورد کنند و در هر لحظه خرید و فروش، مسوولیت دادوستدهای خود را تنها متوجه شخص خود بدانند، ضمن آنکه حداقلهای موردنیاز یک سهامدار همچون دانش معاملاتی (به حد مکفی نه همانند یک تحلیلگر و کارشناس خبره) را کسب کرده یا در صورت نقص در این زمینه، سرمایه خود را بهصورت غیرمستقیم و از طریق صندوقهای سرمایهگذاری راهی بازار سهام کنند.