مه جبین محمدی
ما ایرانیهای متناقض؛ طنازهای غمگین
وجود احساس غم در افراد یک امر طبیعی است اما افزایش این احساسات همراه با تنشها و عوامل استرس آور میتواند تبدیل به افسردگی شود، به شکلی که فرد افسرده روزها و هفتهها دارای یک احساس غمگینی مستمر و ناخوشایند است که این احساس موجب اختلال در روابط اجتماعی و تحصیلی میشود.
فرد ایرانی زمانی که متوجه میشود کانالها و شبکههای رسمی داستان و موضوعی را از جامعه به نمایش میگذارند که با واقعیتهای زندگی یک ایرانی سازگاری ندارد مسیر طنز و شوخی را در پیش میگیرند.
در سالهای اخیر بارها این جمله که" ایرانیان مردمی شاد نیستند و غمگین شدهاند" را از گفتار و نوشتار بسیاری کارشناسان شنیده و دیدهایم.
در این بین هر چند شاد بودن و یا نبودن بحثی کارشناسانه است اما به طور کلی میتوان عوامل و متغیرهای زیاد و گستردهای را در شادی یک فرد و جامعهای دخیل دانست.
عوامل و اسبابی که هر یک به نوبه خود میتواند زمینه و بستری مهم را برای تأمین شادی یک فرد و جامعه فراهم کند.
مطالعات و تحقیقات زیادی نشان میدهد که شادی و غم در زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی افراد تاثیرات بسزایی دارد.
در بسیاری از کشورهای دنیا برای شاد بودن چه به صورت فردی و چه همگانی برنامه ریزیهای متعددی انجام میشود اما در ایران اینگونه برنامهریزیها از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
در برخی موارد شاد بودن توسط خود شهروندان به امری متروک تبدیل شده است. گویا مردم ایران به طور همگانی دچار افسردگی عمومی شدهاند.
آنچه واضح است این است که در جامعه ایرانی بسترها و بنیانهای لازم برای ابراز شادمانی بویژه به شکل گروهی و همگانی وجود ندارد و اگر هم شادی باشد به طور خاص و در منازل برگزار میشود.
علاوه بر این نیز شیوههای شناخته شده و تعریف شده کمتری برای شادمانیهای همگانی در کشور وجود دارد.
این در حالی است که بی شک شاد بودن و شاد زیستن یکی از مزیتهای زندگی مطلوب در هر گروه و جامعهای به شمار میرود و به عبارت دیگر هر قدر مردمی شادتر باشد توان بیشتری برای تلاش و پیشرفت دارند.
متاسفانه برخی از ایرانیان برای مراسم عزاداری و سوگواری که دارند تا مدتها در غم و غصه غوطه ور میشوند.
به عنوان مثال در برخی از مناطق ایران افراد زمانی که عزیز خود را از دست میدهند تا یکسال لباس مشکی بر تن دارند، در هیچ مهمانی و یا مجلس شادی حضور پیدا نمیکنند و مدام از آنها سخنان غم بار و ناراحت کننده شنیده میشود که این موارد باعث بروز افسردگی و ناراحتی در فرد میشود.
اما اگر افراد به این مرگ و از دست دادن عزیز به دید دیگری نگاه کنند کمتر دچار غم و غصه خواهند شد.
درست است از دست دادن عزیز غم بزرگ و سختی است اما در غم ماندن هم کار درست و منطقی به نظر نمیآید.
شرایط نامطلوب زندگی، افراد را غمگین میکند
شاد بودن و شادی در زندگی ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با رضایت مندی از شرایط زندگی دارد. سالیان زیادی است که به مفهوم شادی و شاد بودن در ایران توجهی نشده و هیچ گونه اهمیتی داده نمیشود.
به طوریکه عدم رضایت از زندگی و غم و اندوه را میتوان به راحتی در چهره شهروندان دید. زمانی که فردی از نظر مسائل اقتصادی تأمین نباشد چگونه شاد و خوشحال باشد.
این فرد وقتی که وارد اجتماع میشود حوصله هیچ فرد دیگری را ندارد در مکانهای عمومی پرخاشگری میکند.
در محل کار با بیحوصلگی کامل کارهایش را انجام میدهد و در خانواده هم سکوت اختیار میکند و یا یک فردی عصبی میشود که مدام به تک تک افراد خانوادهاش ایراد میگیرد.
عوامل متعددی در بحث رضایتمندی از زندگی دخیل هستند. رضایتمندی به شرایط اقتصادی و مالی، اجتماعی، رابطه زناشویی، مسکن، ظاهر و چهره، قد و هیکل، تعداد فرزندان، جنس فرزندان، آب و هوای کشور و دهها عامل دیگر بستگی دارد. که اگر در هر یک از این موارد کاستی و عدم رضایت وجود داشته باشد فرد افسرده، غمگین و بیحوصله میشود.
چرا ایرانیها شاد نیستند؟
یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در شاد بودن افراد فرهنگ آن جامعه است. در ایران این فرهنگ تعریف شده است که اگر فردی در اجتماع و در مکانهای عمومی بخندد فردی سبک سر و جلف است!
هر چقدر اخموتر و بداخلاقتر باشد جدیتر به نظر میآید و بیشتر مور توجه همگان قرار میگیرد.
در ایران غم و اندوه یک عامل مثبت تلقی میشود. به طوری که این فرهنگ در باورهای مذهبی نیز به اشتباه نفوذ پیدا کرده است.
مسئله دیگری که میتوان به آن اشاره کرد انتقال غم و اندوه از نسلی به نسل دیگر است.
زمانی که در یک خانواده والدین عدم رضایت خود از زندگی را به فرزندانشان انتقال دهند آنها را افسره و غمگین میکنند.
نارضایتی در زندگی بسیاری از ایرانیان به صورت عادت در آمده است گویا اگر نارضایتی از زندگی شان را مدام تکرار نکنند زندگیشان طی نمیشود.
متاسفانه این امر و عدم رضایت از زندگی و رواج غم و اندوه به سریالها، فیلمهای سینمایی، تاتر و موسیقی نیز وارد شده است به طوری که بیشتر افراد از سریالهای غمگین و ناراحت کننده بیشتر استقبال میکنند و به سریالها و فیلمهای طنز و کمدی با دید منفی نگاه میکنند و هیچ وقت کارگردانان و بازیگران سریالهای طنز و کمدی هم جدی گرفته نمیشوند و آنها سبک سر خطاب میشوند.
یکی از مهمترین دلیل نارضایتی مردم از زندگیشان مشکلات اقتصادی در ایران است.
شرایط بد و نامطلوب اقتصادی در این دهه اخیر سبب شده تا مردم خوشبختی و رضایت در زندگی را صرفاً به داشتن پول بدانند، اما این جمله را همین مردم بارها تکرار کردهاند که قبلاً پول نداشتیم ولی شادتر بودیم.
پژوهشهای زیادی درباره نقش شادی در جامعه، تأثیر آن روی سیستم ایمنی بدن، اثر آن روی عضلات صورت و تأثیر روی اطرافیان انجام شده است.
حتی در دین ما روی این امر مهم تاکید شده که مؤمن کسی است که خوشرو باشد اما سوالی که مطرح میشود این است که چرا در طول سالها این فرهنگ جا افتاده که خندیدن عمل زیبایی نیست و فردی که میخندد الکی خوش است و چندان انسان فهمیدهای نیست؟!
سیستم اقتصادی معیوب در کشور ما همه چیز را به شکل پول نشان داده است. تا زمانی این سیستم معیوب اصلاح نشود مردم مشکل اقتصادی خواهند داشت و نمیتوانند به جنبههای دیگری از رضایتمندی مثل رابطه زناشویی، مسافرت، ورزش، پارک رفتن، فرهنگ و ادبیات و... بپردازند. چرا که فراهم آوردن هر امکانی در زندگی مستلزم داشتن پول است.
در ایران تنها تفریح مردم رفتن به رستوران و کافی است. که این امر برای همه افراد جامعه میسر نمیشود.
به عنوان مثال فردی که کارمند است و دغدغههای مالی زیادی در زندگی دارد نمیتواند در ماه یک بار با خانوادهاش به رستوران بروند چرا که باید هزینه زیادی را برای یک شب پرداخت کنند و یا اگر هم بروند خوشیشان دوام زیادی ندارد چرا که دلواپس اجاره خانه، پرداخت انواع قبضها، هزینههای خوراک و پوشاک، اقساط ماهیانه و ... هستند و از رفتن به رستوران اظهار پشیمانی میکنند و این نوعی عدم رضایت و ناراحتی را به دنبال دارد.
برخی از مردم همیشه نگران آینده هستند و مدام درصدد این هستند که پولی را پس انداز کردن کنند.
یکی از بزرگترین مشکلات جوانان فکر و برنامهریزی برای آیندهای است آن هم آیندهایی که هنوز از راه نرسیده است.
با نگرانی درباره آینده مشکل حل نمیشود و فقط یک انسان سالم میتواند برای آینده برنامهریزی کند. جوان ایرانی برای آینده پول لازم ندارد، بلکه به کار نیاز دارد.
کار باعث امنیت او در زندگی میشود. زمانی که کار مناسب با رشته تحصیلی هر فرد در جامعه فراهم باشد بخشی از مشکلات آن جوان برطرف میشود اما تا زمانی که یک جوان دغدغه کار را داشته باشد و بیکار بماند افسردگی و ناراحتی وجود دارد.
جوانان برای شاد زیستن باید مطمئن شوند اگر درس بخوانند و مهارتهای فردیشان را بالا ببرند کار خوبی در انتظارشان خواهد بود.
امنیت روانی با پس انداز کردن پول به دست نمیآید. اعتماد امنیت به وجود میآورد و امنیت مهمترین عامل رضایتمندی و شادی در زندگی است. ما زمان حال را کاملاً فراموش کردهایم و اصلاً از آن لذت نمیبریم.
برای شاد زیستن و شاد بودن باید فرهنگ سازی شود. درست است این امر زمان بر است اما شدنی خواهد بود. باید به افراد جامعه شاد بودن و شاد زیستن را آموزش داد تا دچار رخوت و یکنواختی نشوند.
همه ما شاد هستیم و میبینیم که عوامل شادیآور و شادی برانگیز در جامعه از بین رفته است، از سریالهای تلویزیونی گرفته تا مسئله بیکاری، گرانی و تورم، مسائل اجتماعی و اقتصادی و دیگر موارد، از چیزهایی است که باعث ناشاد بودن مردم میشود.
زمانی که یک سریال به نمایش گذاشته میشود یا با از دست رفتن عزیزی شروع میشود که حتماً و حکما تمام مراسم خاکسپاری به نمایش گذاشته میشود این بدترین مسئلهای است که در روحیه بیننده تاثیرگذار است، چرا که یا به یاد از دست دادن عزیز خود می افتد و یا اگر هم عزیزی را از دست نداده باشد ناخودآگاه وارد فضای غم و غصه میشود.
حال اگر از سریالهای رسانه ملی چشم پوشی کنیم و به دیگر مسائل بپردازیم باز هم متوجه کاستیهایی میشویم.
در فرهنگ ایرانی آیین و مراسم زیادی وجود دارد که به هیچ عنوان به طور همگانی برگزار نمیشود یکی از همین مراسم، مراسم چهارشنبهسوری، هیچ امکاناتی در این زمینهها برای جوانان فراهم نیست.
با همه این حرفها؛ تعجبآور خواهد بود اگر شاد باشیم! اصلاً بیایید بررسی کنیم؛ عوامل شادی را پیدا کنیم؟ در برخوردها و تعاملات اجتماعی چطور رفتار میشود؟ در رفتار مردم باهم به چه صورت است؟
اگر همه این چیزها را کنار هم قرار دهیم، از لحاظ جامعهشناسی متوجه میشویم که در کل زندگی شادی نداریم. وقتی این اتفاق بیفتد شادی در جامعه نخواهد بود.
شادی تزریقی نیست، وجود شادی در جامعه به یک سری عوامل بستگی دارد.
باید عوامل شادی فراهم باشد تا بررسی کنیم ببینیم چرا مردم غمگین شدند، نه اینکه بخواهیم برای شاد شدن مردم، شادی را به جامعه تزریق کنیم.
در جامعهای که هیچکس نه رادیو و تلویزیون هیچ تلاشی برای شاد کردن مردم نمیکنند چه انتظاری داریم که مردم شاد باشند.
در سریالها میبینیم که دختر فوت کرده است و کل خانواده عزادار هستند. از رنگ لباسهای استفاده شده در جامعه گرفته تا تعاملات و برخوردهای اجتماعی، برخوردهایی که با راننده اتوبوس و مسافران میبینیم، همه باعث میشود غم در جامعه زیاد شود.
اگر بتوان عوامل اصلی از قبیل؛ فراهم آوردن امکانات ازدواج، اشتغال برای جوانان، کاهش فقر، کاهش فاصله طبقاتی، جلوگیری از تورم را به حد متعادل و مطلوب رساند شاید اندکی شادی نصیب شهروندان ایرانی شود.
وقتی امکانات رفاهی برای تمامی اقشار جامعه به طور یکنواخت و عادلانه تقسیم شود شادی هم بین افراد رواج پیدا میکند.
اما تا زمانی که فقر و بیپولی و بیکاری سایهاش بر سر افراد جامعه باشد غم و ناراحتی هم ماندگار است و این یک امر طبیعی است.
وقتی جوانی هم سن و سال خود را میبیند که بهترین شغل را دارد و از بهترین امکانات رفاهی استفاده میکند قدر مسلم غمگین و افسرده میشود که خودش حتی شغلی با درآمد ثابت ندارد.
زمانی که خانوادهای از لحاظ اقتصادی و مالی تأمین نباشد اعضای آن دچار سرخوردگی و افسردگی میشوند و با وجود تفاوت فاحش طبقاتی این افسردگی بیشتر و بیشتر میشود.
زمانی که فردی احساس شاد بودن داشته باشد هیجانات وی تخلیه میشود زمانی یک فرد احساس شادی کند، امید به آینده داشته باشد و احساس کند جامعه شادی دارد ولی وقتی این فضا در طول سال برایش فراهم نمیشود سعی میکند آن را در زمانی که کاملاً برایش فراهم شده، جبران کند.
برای همین میبینیم که اتفاقات بسیار خطرناکی در این روزها رخ میدهد چون مردم تمام هیجاناتشان را تخلیه میکنند که شدت بالایی دارد. وقتی شادی در جامعه وجود ندارد و جوان امیدی به آینده ندارد، فضای جامعه ایران به غم آلوده شده است و شادی در آن دیده نمیشود.