مقدمه
باور عموم بر این است که جامعه مدرن به شدت رو به انحطاط است. ازجمله مشکلات آن میتوان به بالا رفتن میزان جرم و جنایت، طلاق، ارتباطجنسی نوجوانان، بارداری نوجوانان، اعتیاد به موادمخدر، جنگ (به ویژه در قرم بیستم) و انحطاط کلی اخلاقیات و اعتقادات مذهبی و از این قبیل اشاره کرد. همچنین این نگرانی وجود دارد که علوم و تکنولوژی مدرن به گستردهتر کردن شکاف شرایط زندگی و فرصتهای تحصیلی بین ملتهای جهان اول و ملتهای فقیر جهان سوم منجر شود. این درواقع نگرانی نویسندههای سکولار چپگرا و هم نویسندههای اصولگرای راستگرا است.
اصولگرایان مذهبی معمولاً تقصیر را بر گردن علوم مدرن و به ویژه تکامل میاندازند. بعنوان مثال، در موزه آفرینش در پترسبورگ، کنتاکی، در تصویری میتوان هشدار نسبت به عواقب داشتن جهانبینی علمی، تصاویری مربوط به انفجار هستهای، مجموعهای از جمجمههای باقیمانده از هولوکاست و تصاویری از زنی که در حال سقطجنین است را مشاهده کرد. در بخش دیگری از موزه، کلیپهایی از جلوگیری از بارداری، سقطجنین، طلاق، کشتار جمعی، سلولهای بنیادین و جنگ نمایش داده میشود.
بسیاری از نویسندههای سکولار هم به اشتباه، مذهب را مقصر میدانند. کریستوفر هیچنز میگوید، «مذهب وحشی، غیرمنطقی، متعصبانه، نژادپرستانه و براساس نادانی، مخالف جستجوی آزاد، تحقیرکننده زنان و زورگو نسبت به کودکان است.» این نویسندهها همچنین باور دارند که بسیاری از جنگها در اروپا و نقاط دیگر، به نام مذهب صورت گرفتهاند.
ولی واقعیت چیست؟
برخی نمونههای انحطاط
مطمئناً بسیاری از جنبههای جامعه امروزی به اعتقاد اکثریت نمونههای انحطاط است، چه انحطاط اخلاقی چه انحطاط عمومی در استانداردها و کیفیت زندگی؛
1) انحطاط واحدهای حانوادگی: بارداریهای خارج از ازدواج و بچههای تکوالد. یکی از نگرانیهای بزرگ جامعه مدرن به ویژه در امریکا و اروپا، انحطاط در ثبات خانواده است. در امریکا، درصد بچههایی که خارج از ازدواج به دنیا میآیند از 10.7٪ در 1970 به 41٪ در سال 2010 رسیده است. درمورد زایمانهای زنان زیر 30 سال امریکایی، 50٪ خارج از ازدواج است. این آمار و ارقام در برخی جوامع اروپای غربی حتی از این بالاتر است. بچههایی که از مادران مجرد به دنیا میآیند به احتمال بیشتری در فقر بزرگ میشوند، تحصیلاتی پایینتر از حد متوسط دارند و خودشان هم احتمالاً آیندهای مشابه والدینشان خواهند داشت. 47 درصد از مادران مجرد در امریکا پایینتر از سطح فقر زندگی میکنند. درصد خانوادههایی که قادر به تامین هزینههای اولیه خود نیستند برای والدین مجرد 36-30 درصد و برای والدینی که در کنار هم زندگی میکنند 15٪ است. برخی میگویند که این نتیجه اجتنابناپذیر جامعهای پیشرفته، شهری و سکولار است. ولی این ادعا با مقایسه جامعه ژاپن کاملاً پوچ است که جامعهای با پیشرفت علمی بالا، شهری و سکولار است که در آن فقط 2٪ از بچهها خارج از ازدواج به دنیا میایند.
در غرب آمار طلاق رو به کاهش است ولی بسیاری از زوجها بدون قرارداد ازدواج کنار هم زندگی میکنند. در تحقیقی که در سال 2013 انجام گرفت، مشخض شد که 75٪ از زنان امریکایی تا 30 سالگی بدون ازدواج با مردی زندگی کردهاند (که البته 40٪ از آنها طی سه سال وارد ازدواج شدهاند). سطح تحصیلات در این زمینه مسئلهای حائز اهمیت است. در میان زنانی که دیپلم متوسطه هم ندارند، 70٪ بعنوان تجربه اول خود بدون ازدواج با مردی زندگی میکردهاند درحالیکه این آمار برای زنان لیسانسه 47٪ است. علاوه بر این، 33٪ از زنان با تحصیلات پایینتر از دیپلم در سال اول همخانگی خود باردار شدهاند درحالیکه این آمار برای زنان لیسانسه 5٪ بوده است.
2) کلاهبرداری و «اعتیاد» اینترنتی: تقریباً 60٪ ایمیلها اسپم است که اکثر آنها کلاهبردارانه هستند که از کاربران میخواهند اطلاعات شخصیشان را در وبسایتی جعلی برای دزدی هویت وارد کنند یا پیش از یک نقلوانتقال مالی جعلی پول پرداخت کنند. بسیاری جوانان و نوجوانان زمان بسیار زیادی را برای سرگرمیهای اینترنتی مثل بازی و شبکههای اجتماعی صرف میکنند که از زمانی که میتوانند برای خانواده یا تحصیل خود صرف کنند، کم میکند.
3) هرزهنگاری (پورنوگرافی) اینترنتی: حجم بسیار بالایی از پورنوگرافی در اینترنت وجود دارد. براساس گزارشی که در سال 2013 به چاپ رسید، بازدیدکنندههای ماهانه وبسایتهای پورنوگرافی بسیار بالاتر از وبسایتهایی مثل Amazon، Netflix و Twitter هستند. در ایالات متحده بسیار از کارفرمایان به ویژه در شرکتهای دولتی، پزشکی و حقوقی دسترسی کارمندان به این وبسایتها را منع کردهاند زیرا علاوه بر اتلاف وقت، مناسب محیطکاری نیستند و افرادیکه بازدید از این وبسایتها را در محلکار ادامه دهند، اخراج خواهند شد. بعنوان مثال، دولت امریکا در سال 2014 اعلام کرد که تعداد بسیار بالایی از کارمندان دولتی حین بازدید از چنین وبسایتهایی با کامپیوترهای دولتی شناسایی شدهاند که برخی از آنها حتی تا شش ساعت در روز را صرف چنین سایتهایی میکردهاند. استفاده از این وبسایتها برای بسیاری ازدواجها هم تهدیدآمیز است. تحقیقی در سال 2016 نشان داد که وقتی یکی از دو طرف شروع به استفاده از این وبسایتها میکند، احتمال طلاق دوبرابر میشود.
4) رشد نابرابری درآمد: نابرابری درآمد به ویژه در امریکا بسیار پررنگ است. در گزارشی از دفتر بودجه ایالات متحده در سال 2013 اعلام کرد که درآمد خالص 1٪ از جمعیت پردرآمد بین سالهای 1979 تا 2010 201٪ افزایش داشته است. برای 99 درصد باقیمانده این افزایش درآمد 64٪ بوده است. برای 60٪ از جمعیت با سطح درآمد متوسط، افزایش درآمد 40٪ بوده است.
دیگر آمارها: انحطاط کجاست؟
ولی فرای موارد عنوانشده در بالا تشخیص نمونهای مشخص از انحطاطی قابلتوجه در اخلاقیات یا حتی گستردهتر، در استانداردهای کلی زندگی، حداقل در مقیاس جهانی، بسیار دشوار است. در زیر به برخی از آخرین آمار در این زمینه اشاره میکنیم:
1) جرم و جنایت. باور عموم بر این است که از دزدیهای کوچک تا جنایتهای جدی خشونتآمیز دیگر از کنترل خارج شده است و این سند اصلی بر از دست رفتن اخلاقیات است. بااینحال آمار و ارقام چیزی کاملاً متفاوت را ثابت میکند. میزان جرم و جنایتهای خشونتآمیز در سال 2013 5.4٪ پایینتر از سال 2012 بوده است و این کاهش تا 15 سال متوالی به همین ترتیب بوده است. بزرگترین شهرها حتی بالاترین میزان کاهش را داشتهاند. در نیویورک از سال 1990 تا 2011، قتل تا 80٪، دزدی تا 86٪ و دزدی اتومبیل تا 94٪ کاهش داشته است. در سال 2013 آمار قتل در بزرگترین شهرهای امریکا حتی کاهش بیشتری داشته، نیویورک به 333 فقره، شیکاگو به 415 و لسآنجلس به 255 رسیده است. آمار 333 قتل سال 2013 برای نیویورک از سال 1991 85٪ کاهش داشته است که در آن سال آمار قتل 2245 فقره بوده است. آمار قتلهای لسآنجلس هم از سال 1991، 91٪ کاهش داشته است که در آن سال 2401 فقره گزارش شده بود. در سایر شهرها نیز کاهش مشابهی دیده میشود.
با قتلهای زیاد سال 2015 و 2016، این نگرانی وجود داشت که شاید این آمار دوباره رو به افزایش باشد. ولی این کاهش آماری آنچنان زیاد بوده است که با کمی افزایش آماری به وضعیت سابق خود در دهههای پیشین نخواهد رسید.
این کاهش آمار جرم و جنایت باعث سردرگمی جرمشناسان شده است. بااینکه قسمتی از این کاهش آماری بخاطر عوامل جمعیتی است (24-16 سالههای کمتر)، ولی جرم و جنایت حتی در شهرهایی مثل لندن که این بازه سنی رو به افزایش بوده است، هم با کاهش روبهرو بوده است. گروهی نیز بر این عقیده بودند که قانونی کردن سقطجنین در دهه هفتاد میلادی، با کاهش تعداد نوجوانانی که در محیطهای فقیر وضعیف بزرگ میشوند، موجب پایین آمدن آمار جرم و جنایت بوده است. البته اعمال بهتر و قویتر قانون هم میتواند در این زمینه نقش داشته باشد ولی باز هم نمیتواند چیزی فراتر از یک توضیح جزئی باشد. استیون پینکر، دانشمند دانشگاه هاروارد باور دارد که مردم در سراسر جهان، به ویژه در کشورهای جهان اول، اصولاً نسبت به خشونت و جرم تنفر و بیزاری پیدا کردهاند. در هر حال دلیل این موضوع هر چه که باشد، این آمار و ارقام به هیچ عنوان قابل چشمپوشی نیست.
2) ازدواج و طلاق. بسیاری بالا رفتن آمار طلاق را دلیلی بر فروپاشی نظام خانواده میدانند ولی در این مورد هم آمار و ارقام چیز دیگری را نشان میدهد. آمار طلاق در ایالات متحده به ازای هر هزار نفر در سال 1981 بالا رفته ولی از آن زمان تاکنون پایین آمده است. درواقع، میزان طلاق در سال 2005 (3.6 طلاق به ازای هر 100 نفر) از 1970 تا آن زمان در کمترین حد بوده است. درست است که میزان ازدواج نیز رو به کاهش بوده است ولی حتی اگر تعداد طلاقها را به ازای زوجهای ازدواجکرده در نظر بگیرید، باز هم میزان طلاق رو به کاهش بوده است و از اوج خود، 22.8 طلاق به ازای هر 1000 ازدواج در سال 1979 به فقط 16.7 طلاق در سال 2005 رسیده است. این آمار براساس تحقیقی که در سال 2007 انجام گرفت و فقط اطلاعات تا سال 2005 را مورد بررسی قرار داد عنوان میشود ولی براساس آخرین گزارش دولت، آمار طلاق در امریکا از سال 2005 به بعد هم الگوی کاهش تدریجی را ادامه داده است.
3) خیانت در ازدواج. پایین آمدن سطح وفاداری در ازدواج در جامعه کنونی مورد نکوهش بسیاری است. بااینکه نمیتوان آمار قابلاطمینانی درمورد وفاداری در ازدواج به دست آورد ولی نتیجه تحقیقات بر روی گرایش عمومی نسبت به وفاداری مشخص است. بعنوان مثال، در یک رایگیری که در سال 2013 انجام گرفت، درصد امریکاییهایی که با «خیانت زنان و مردان متاهل از نظر اخلاقی قابلقبول است» از 7٪ در سال 2001 به 6٪ در سال 2013 رسیده است. درواقع، بیوفایی در ازدواج جزو آخرین موارد غیرقابلقبول مردمی – حتی پایینتر از شبیهسازی انسانی، خودکشی و چندهمسری – بوده است. در تحقیق دیگری که در سال 2012 در دانشگاه شیکاگو انجام گرفت، درصد امریکاییهایی که اعتقاد داشتند رابطهجنسی با فردی غیر از همسر «همیشه اشتباه» یا «تقریباً همیشه اشتباه» است از 84٪ در سال 1973 به 91.9٪ در سال 2012 رسیده است.
4) ارتباطجنسی نوجوانان، بارداری و سقطجنین. باور عموم بر این است که رابطهجنسی نوجوانان و آمار بارداریها غیرقابلکنترل شده است. درحالیکه یک گزارش مربوط به سال 2016 عنوان میکند که آمار بارداری نوجوانان امریکایی، زایمان و سقطجنین رو به کاهش بوده است. در سال 2011، آمار بارداری 52.4 به ازای هر 1000 زن 15 تا 19 ساله بود که 23٪ پایینتر از سال 2008 و کمتر از نصف این میزان در سال 1991 است که آمار در اوج خود بوده است. به همین ترتیب، در سال 2011، 13.5 سقطجنین به ازای 1000 زن نوجوان امریکایی انجام گرفته است که پایینتر از 18.1 سقط در سال 2008 و تقریباً دو سوم کمتر از سال 1992 بوده است. در این راستا، براساس آخرین آمار منتشرشده از مرکز کنترل بیماریهای ایالات متحده، درصد دانشآموزان دبیرستانی که طی سه ماهه اخیرشان رابطهجنسی داشتهاند از 38٪ در سال 1991 به فقط 30٪ در سال 2015 رسیده است. درصد نوجوانانی که با چهار نفر یا بیشتر رابطهجنسی داشتهاند هم از 18.7٪ به 11.5٪ رسیده است.
5) فرهنگ همبستری در دانشگاهها. بسیاری افزایش رابطهجنسی در دانشگاهها را مورد نکوهش قرار میدهند. درحالیکه در تحقیقی که در آگوست 2013 به چاپ رسید، محققان دانشگاه پورتلند دریافتند که درصد دانشجویانی که ادعا کردند در سال گذشته حداقل هفتهای یکبار رابطهجنسی دارند، کمی کاهش داشته است (از 65.2٪ در سال 1996-1988 تا 59.3٪ در سال 2010-2002) و همینطور درصد افرادیکه عنوان کردهاند بیشتر از یک شریکجنسی در سال گذشته داشتهاند (از 31.9٪ به 31.6٪). این محققان نتیجهگیری کردند که، «نتیجه تحقیق ما هیچ دلیل بر تغییر قابلتوجه در رفتارهای جنسی دانشجویان ارائه نمیدهد.»
6) سقطجنین. همانطور که در بالا به آن اشاره شد، آمار سقطجنین در نوجوانان کاهش قابلتوجهی داشته است. البته این مسئله برای تمامی گروههای سنی صدق میکند. براساس گزارش مرکز کنترل بیماریهای ایالات متحده در سال 2012، آمار سقطجنین به 15.1 سقط به ازای هر 1000 زن امریکایی 15 تا 44 ساله کاهش یافته است. تحقیق دیگری نشان داده است که آمار سقطجنین در سال 2010 کاهش بیشتری داشته و به 14.7 رسیده است که از زمان قانونی شدن سقطجنین، پایینترین میزان بوده است و 66٪ کمتر از زمان اوج این آمار در سال 1988 میباشد. همچنین، برخلاف باور عموم که تصور میکنند آمار سقطجنین در نوجوانان بالاتر است، این آمار رو به کاهش بوده است. در سال 2009 زنان بین 15 تا 19 سال 15.5٪ کلیه سقطجنینها بوده است درحالیکه در سال 1991 این آمار 20.4٪ بوده است.
7) استعمال نوشیدنیهای الکلی، سیگار و موادمخدر. در این زمینه نیز، آخرین آمار و بررسیها تفاوت چشمگیری با باور عموم دارد. یک گزارش دولت ایالاتمتحده در سال 2016 عنوان کرده است که درصد افراد بین 12 تا 17 سال که در ماههای گذشته مشروبات الکلی مصرف کردهاند از 17.6٪ در سال 2002 به 9.6٪ در سال 2015 رسیده است. همچنین در تحقیقی که در سال 2016 در دانشگاه میشیگان انجام گرفت، مشخص شد که درصد دانشآموزان سال آخر دبیرستان که اعتراف کردهاند طی سال گذشته مست شدهاند، از 53.2٪ در سال 2001 به 37.3٪ در سال 2015 رسیده است. مصرف دخانیات در بین نوجوانها حتی کاهش چشمگیرتری داشته است. فقط 4.2٪ از نوجوانان 12 تا 17 سال در سال 2015 سیگار کشیدهاند که این میزان در سال 2002، 13٪ بوده است. مصرف کوکائین و کرک نیز به طور قابلتوجهی کاهش داشته است. در گزارش سال 2011 دانشگاه میشیگان، این آمار از زمان شروع تحقیق در کمترین میزان خود بوده است. ولی مصرف ماریجوانا تنها موضوع قابلنگرانی است: در سال 2011، 17.6٪ از دانشآموزان دبیرستانی مصرف ماریجوانا را طی 30 روز گذشته خود گزارش دادهاند که این آمار تقریباً مشابه آمار سال 2003 ولی کمی کمتر از آمار سال 1997 است که میزان مصرفکنندهها در اوج خود بوده است. در این راستا، میزان نوجوانانی که حین مستی رانندگی کردهاند از سال 1991 تاکنون از نصف هم کمتر شده است؛ از 22.3٪ به 10.3٪ رسیده است. از طرف دیگر، این نگرانی وجود دارد که در حال حاضر بعضی از این آمار تغییر کرده باشد. بعنوان مثال، یک تحقیق جدید نشان داد که 4٪ از افراد بزرگسال امریکایی گزارش دادهاند که بین سال 2001 تا 2002 ماریجوانا مصرف کردهاند درحالیکه این آمار بین سال 2012 تا 2013، 10٪ بوده است. مشکل اعتیاد نیز به همین ترتیب افزایش داشته است و از 1.5٪ به 3٪ رسیده است. این افزایشها هنوز در آمار مربوط به استعمال موادمخدر توسط نوجوانان دیده نشده است، گرچه انتظار میرود که تغییر کرده باشد. نگرانکنندهتر اینکه مصرف هروئین، بهویژه درمیان سفیدپوستان طبقه بالاتر از متوسط، طی چند سال گذشته افزایش داشته است.
8) جنگ. باور عموم مردم بر این است که سالهای اخیر با خشونت و مرگهای بیشتری را بخاطر جنگ روبهرو بوده است. مطمئناً قرن بیستم، با دهها میلیون نفر که در دو جنگ جهانی کشته شدند، بدترین زمان بوده است. اعداد خام این را تایید میکند ولی اگر این آمار را با جمعیت مقایسه کنیم، حتی با وجود دو جنگ جهانی، آمار مرگومیر به واسطه جنگ کاهش داشته است. براساس گفتههای استیون پینکلر، دانشمند دانشگاه هاروارد، «در طول زمانها خشونت رو به کاهش بوده است و شاید امروز ما در صلحآمیزترین زمان تاریخ زندگی میکنیم. این یک توسعه تاریخی مداوم است که از جنگها و نسلکشیها به تنبیه کودکان و درمان حیوانات رسیده است.» پینکلر این پدیده را با جزئیات در کتاب خود که در سال 2011به چاپ رساند ثبت کرده است. محققان دیگر هم به همین نتیجهگیری رسیدهاند. بعنوان مثال، در یک تحقیق کانادایی در سال 2010 تایید شد که از سال 2000، تعارضات نظامی هرساله جان 90 درصد افراد کمتری را نسبت به دهه پنجاه میلادی گرفته است و از پایان جنگ سرد 20 سال گذشته، تعداد تعارضات شدید نظامی 70 درصد کمتر بوده است.
9) اعتقادات و مشارکتهای مذهبی. یک باور عمومی وجود دارد که شرکت در مراسمهای کلیسا و اعتقادات مذهبی طی دهههای اخیر به شدت کاهش داشته است. درواقع، براساس تحقیقی که در سال 2015 انجام گرفت، مشخص شد که کسر امریکاییهایی که تمایلی به شرکت در مراسمهای مذهبی ندارند از 16.1٪ در سال 2007 به 22.8٪ در سال 2014 رسیده است اما در سایر مسائل آنها همنان سنتی ماندهاند. بعنوان مثال اعتقاد به زندگی پس از مرگ جامعه مدرن درست شبیه به نسل قبل میباشد و امروز امریکاییهای 29-18 ساله بیشتری نسبت به 20 سال گذشته عبادت روزانه انجام میدهند.
10) امید به زندگی. حتی بدبینترین افراد هم میدانند که امروز افراد بسیار بیشتر از دهههای پیش زندگی میکنند. آخرین آمار در سال 2011 از بخش آمار حیاتی دولت ایالات متحده نشان میدهد که امید به زندگی از 70.8 سال در 1970 به 78.2 سال رسیده است. امید به زندگی در سطح جهانی در سال 2013 به 71.5 سال رسیده است که حتی در سال 1990 این عدد 65 سال بوده است.
11) شرایط زندگی در سراسر جهان. یک نگرانی جهانی وجود دارد که اقتصاد جهانی بااینکه باعث بالا کشیدن بعضی شده است، ولی صدها میلیون فرد را در سراسر جهان به قعر فقر کشانده است. آیا شرایط زندگی و کار، حداقل در سطح متوسط، قبل از تمام مشکلات قرن بیست و یک بالاتر نبوده است؟ براساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل که در سال 2015 به چاپ رسید، تعداد افرادیکه در فقر شدید (کمتر از 1.25 دلار در روز) زندگی میکنند از 1.9 میلیارد رد سال 1990 به 836 میلیون نفر در سال 2015 رسیده است. در همین زمان، درآمد خالص متوسط سرانه جهانی از 8،510 دلار به 13،551 دلار رسیده است. مرگومیر کودکان در جهان از 90 مرگ در ازای 100 تولد به 43 مرگ رسیده است. میزان جهانی جوانان (بین 15 تا 24 سال) از 83 درصد به 91 درصد افزایش داشته است.
مَت ریدلی باتوجه به دو مورد آخر از ما میخواهد خانوادهای با سطح بالاتر از متوسط جایی در اروپای غربی یا امریکای شمالی در سال 1800 را تصور کنیم:
خانواده دور شومینه در یک خانهی چوبی دور هم جمع شدهاند. پدر خانواده از روی کتاب بلند میخواهد و مادر خانواده هم ظرفها را برای شام شب آماده میکند. پسر کوچک خانواده کنار یکی از خواهرهای خود دراز کشیده است و پسر بزرگتر در لیوانهای روی میز چای میریزد. خواهر بزرگتر مشغول غذا دادن به اسبها در اسطبل است. بیرون هیچ صدایی از ترافیک به گوش نمیرسد، نه ساقی موادمخدری در خیابانها است و هیچکس هم ترس از بمبارانهای اتمی ندارد. همه چیز آرام است. حتی یک پرنده بیرون پنجره آواز میخواند.
بااینکه این یکی از خانوادههای خوب آن روستا است ولی خواندن پدر با سرفهای برونشیتی قطع میشود که در 53 سالگی باعث مرگ او میشود (البته او فردی خوششانس بوده است زیرا امید به زندگی در سال 1800، 40 سال بوده است). بچه کوچک هم بخاطر آبلهای که در آن تصویر باعث گریهی اوست میمیرد. خواهرش هم خیلی زود به چنگال شوهری الکلی میافتد. چایای که پسر داخل لیوانها میریزد طعم گاوهایی را میدهد که از جویبار آب میخورند. مادر از دنداندرد زجر میکشد. مستاجر همسایه بعدها آن یکی دختر خانواده را حامله میکند و بچه او به یتیمخانه فرستاده میشود. آبگوشتی که مادر بار گذاشته است خاکستری است و گوشتی در آن دیده نمیشود. هیچ میوه و سالادی هم در این فصل نیست. غذا با قاشقهای چوبی در کاسههای چوبی خورده میشود. شمعها هزینه بالایی دارند، بخاطر همین تنها منبع روشنایی خانه نور آتش است. هیچکس در خانواده تابحال یک تئاتر تماشا نکرده است، یا تابلویی نقاشی نکرده یا صدای پیانو به گوشش نخورده است. در مدرسه چندین سال لاتین آن هم توسط معلمی بسیار سختگیر تدریس میشود. پدر یکبار به شهر رفته است ولی هزینه آن سفر خرج یک هفته آنها درآمد و بقیه افراد خانواده هیچوقت حتی تا 15 مایلی خانهشان هم نرفتهاند. هر دختر خانواده فقط دو پیراهن پشمی، دو بلوز نخی و یک جفت کفش دارد. کت پدر درآمد یک ماه او بوده است ولی الان دیگر نخنما شده است. بچهها دو تا یکی در یک تخت میخوابند. پرندهای هم که بیرون خانه میخواند فردا به دام میافتد و ناهار پسر همسایه میشود.
نتیجهگیری
به طور خلاصه، این ادعا که علم مسئول این انحطاط قابلتوجه در اخلاقیات یا استانداردهای زندگی است، هیچگونه پشتوانهای ندارد. و این ادعا هم که مذهب مسئول این انحطاط است هم هیچ پشتوانهای ندارد. در این «انحطاط» با همهی معیارهای عینی در عرصه عمومی، چه توسط چپگراهای سکولار و چه راستگراهای مذهبی اغراق شده است. این تصور از انحطاط نتیجه تاسفبرانگیز شیفتگی رسانهها نسبت به اخبار بد و بیسوادی عموم مردم در علم و ریاضیات است.
از طرف دیگر، جایی برای رضایت فردی وجود ندارد. بسیاری از ازدواجها به طلاق منجر میشوند. بچههای زیادی به دنیا میآیند که فقط یا پدر یا مادر بزرگ میشوند. کلاهبرداری و بیاعتمادی عمومی در جامعه و اقتصاد امروزی موج میزند. و در سطح گستردهای شاهد جنگ، نسلکشی و سایر جنایاتی که زحمت تمام پیشرفتها در عرصه اخلاقیات را بینتیجه میگذارد. بعنوان مثال، فقط به این دلیل که این جنایات رو به افزایش بوده است، تضمینی برای ادامهی این انحطاطها نیست. درمقابل، ممکن است با یک تجدیدحیات یا تعادل روبهرو شویم.
در این راستا، آمار کنونی جرم و جنایت در امریکا بسیار بالاتر از کشورهای اروپای غربی یا کشورهای جهان اول دیگر است. بعنوان مثال، در تحقیقی که در .انویه 2016 انجام گرفت، مشخص شد که آمار قتل با اسلحه 25 برابر 22 کشور با سطح درآمد بالای دیگر است و آمار کلی مرگهای با اسلحه ده برابر است. از اینرو امریکا هنوز راه درازی برای کاهش جرم جنایت در پیش دارد.
علاوه بر این، چالشهای جدی بسیار دیگری هم هستند که نیاز به توجه فوری دارند، ازجمله گرم شدن کره زمین، گونههای بیولوژیکیای که با انقراض مواجه هستند و صدها میلیون انسانی که همچنان در فقر زندگی میکنند. برخورد با این مشکلات، که خیلی از آنها در قرن بیست و یک پدید آمدهاند، بر اقتصاد و روابط سیاسی بینالمللی تاثیرگذار هستند و میتوانند بر رابطه بین علم و مذهب هم فشار وارد کند. در این راستا، جامعه باید تلاش برای آموزش جوانان را دوبرابر کرده، آنها را برای اقتصاد متمرکز بر اطلاعات در سطح جهانی آماده کرده و آنها را در طول مسیرهای مخرب زندگی، مثل الکل، دخانیات، موادمخدر و جنایات تا بیماریهای مقاربتی و بارداریهای خارج از ازدواج هدایت کند.
این عرصهای است که هم علم و هم مذهب میتوانند دست در دست هم به صلاح جامعه همکاری کنند. علم میتواند به تحقیق و بررسی خطرات بیماریهای اجتماعی و پیشرفت ما در مقابله با آنها بپردازد. مذهب هم میتواند به جوانان و بزرگسالان برای تشخیص وظایفشان در قبال خانواده انسانی جهانی و همچنین تشخیص بیهودگی روی آوردن به خشونت و جنگ برای از بین بردن تفاوتها کمک کند.
یک نقطه روشن در این گزارش وجود دارد و آن هم اینکه 50٪ از زایمانهای زنان زیر 30 سال در امریکا، نتیجه ازدواج است و با این وجود زنانی که چهار سال تحصیلات دانشگاهی را انجام میدهند معمولاً ترجیح میدهند قبل از بچهدار شدن ازدواج کنند. و اینکه، ازدواجها اگر هر دو طرف تحصیلات دانشگاهی را گذرانده باشند، پایدارتر هستند. بعنوان مثال، در تحقیقی که در سال 2015 انجام گرفت، مشخص شد که 78٪ از زنانی که در زمان ازدواج تحصیلات دانشگاهی داشتهاند، احتمال ازدواج دوبارهشان 20 سال بعد بوده است درحالیکه این آمار برای زنانی که فقط تحصیلات دیپلم دارند 40٪ بوده است. ازاینرو، تشویق زنان و مردان به ادامه تحصیل نه تنها به آنها برای بالاتر بردن سطح اطلاعات و استقلال مالی مفید است، بلکه به بالا بردن دوام ازدواج آنها هم کمک میکند و این باعث میشود نسل بعدی کودکان در محیط خانواده بزرگ شوند.