مبانی انسان شناختی طب سنتی- ایرانی با تاکید بر آرا ابن سینا و مقایسه آن با طب مدرن

در سنت طبی قدما علم فلسفه و به ویژه بخش حکمت طبیعی از جمله علومی بوده است که دانشجوی طب را بر فراگیری آن ملزم می کرده اند (۱). در کتاب نوشته شده توسط Galenus در این زمینه که ترجمه عربی آن با عنوان "فی انّ الطبیب الفاضل یجب ان یکون فیلسوفاً" در اختیار مسلمانان قرار داشته داشته است، تأکید بر آن بوده است که طبیب باید فیلسوف باشد (۲).

مبانی انسان شناختی طب سنتی- ایرانی با تاکید بر آرا ابن سینا و مقایسه آن با طب مدرن

مقدمه

در سنت طبی قدما علم فلسفه و به ویژه بخش حکمت طبیعی از جمله علومی بوده است که دانشجوی طب را بر فراگیری آن ملزم می کرده اند (1). در کتاب نوشته شده توسط Galenus در این زمینه که ترجمه عربی آن با عنوان "فی انّ الطبیب الفاضل یجب ان یکون فیلسوفاً" در اختیار مسلمانان قرار داشته داشته است، تأکید بر آن بوده است که طبیب باید فیلسوف باشد (2).

اشراف طبیب بر مباحث فلسفی طب نقش مهمی در شیوه درمان و فهم عمیق تر آن دارد. ابن سینا در بخش های متعددی از کتاب "قانون" طبیب را از ورود به مباحثی که در حوزه فلسفه است بر حذر می دارد و تأکید می کند که طبیب باید مباحث فلسفی طب را به عنوان اصل موضوعی از فیلسوف بپذیرد (3).

یکی از مباحث فلسفی ابن سینا که در کتب طبی از آن استفاده شده است، مسائل انسان شناختی می باشد. نحوه نگاه فلسفی به انسان در مباحث طبی بر نحوه درمان بسیار تأثیرگذار است. اینکه نگرش طبیب به انسان به عنوان موجودی باشد که مرکب از نفس و بدن است که بر یکدیگر تأثیرگذار هستند و یا اینکه دیدی همه جانبه و کل نگر نسبت به وی داشته باشد، بی تردید در شیوه درمان اثرگذار خواهد بود؛ بنابراین هدف اصلی این پژوهش بررسی و تبیین مبانی انسان شناختی طب سنتی با تأکید بر آرا ابن سینا و مقایسه آن با طب مدرن می باشد. با این مقایسه روشن خواهد شد که در این زمینه بین این دو مکتب تفاوت های اساسی وجود دارد؛ زیرا مکتب طب سنتی از حکمت اسلامی و طب مدرن از فلسفه جدید غرب و نحوه نگاه آن به انسان سرچشمه گرفته است.

1. ترکیب انسان از نفس و بدن و تأثیر آن دو بر یکدیگر

یکی از مهم ترین مبانی انسان شناختی در طب سنتی که در فلسفه ابن سینا به اثبات رسیده است، ترکیب انسان از نفس و بدن می باشد. همان گونه که حالات و ویژگی های بدنی در نفس اثرگذار است، نفس نیز بر بدن حکومت دارد (4) و هر گونه اثری که در نفس حاصل شود شبیه آن در بدن نیز رخ می دهد. به دلیل وجود این رابطه عمیق است که ابن سینا در کتاب "شفا" می گوید: "گاهی قوه متخیله از دردهای بدن حکایت می کند؛ مانند زمانی که قوه دافعه منی برای تخلیه منی حرکت می کند که در این حالت متخیله صورت هایی را حکایت می کند که نفس برای مجامعت با آن ها تمایل نشان می دهد. همچنین آنکه گرسنه است قوه متخیله وی خوردنی ها را نشان می دهد" (5) .

ابن سینا با توجه به این اصل فلسفی در کتاب قانون خود عنوان کرده است فردی که بدنش برای جوش آمدن خون آمادگی دارد، اگر به اشیا قرمز رنگ زیاد بنگرد و در آن تفکر کند، خونش به حرکت می افتد. مثال دیگر آن است که اگر کسی به شخصی که ترشی می خورد نگاه کند، دندانش کند می شود. همچنین اگر کسی عضوی از بدنش به درد آید و دیگری آن را با دقت مشاهده کند، همان عضو در بدن او نیز درد می گیرد (3).

خلاصه آن که توجه به نفس و حالات نفسانی و روانی در طب سنتی مشهود است. این بحث آن قدر در طب سنتی اهمیت دارد که اعراض نفسانی را یکی از اقسام "سته ضروریه" می دانند (6).

بر خلاف طب سنتی در طب مدرن نسبت به نفس و حالات نفسانی به نوعی بی توجهی شده و فروکاستن به امور جسمانی مشاهده می شود. این جدایی افراطی ذهن از بدن که از زمان Descartes به بعد رواج پیدا کرد، تأثیر به سزایی در علوم جدید و به ویژه پزشکی مدرن داشته است. یکی از لوازم این نگاه، نظریه "این همانی ذهن و مغز" است که عنوان می کند پدیده های ذهنی چیزی جز پدیده های فیزیکی نیستند. نظریه این همانی نمونه ای از یگانه انگاری مادی می باشد؛ زیرا بر این باور است که تنها جوهرهای مادی و حالات آن ها وجود دارد. در حقیقت این نظریه نمونه ای از فیزیکالیسم می باشد. فیزیکالیسم مدعی است که انسان ها موجوداتی کاملاً مادی هستند که شیوه کار و ویژگی های آن ها را می توان با مفاهیم و نظریات فیزیکی تبیین کرد و هیچ مجالی برای دخالت امور غیرمادی و ماورا طبیعی در آن ها وجود ندارد (7). بر اساس این نوع نگرش تمامی موجودات، ویژگی ها، روابط و حقایق آن ها توسط فیزیک و یا دیگر علوم فیزیکی مطالعه می شوند. طبیعی است که حاصل این گونه نگاه به انسان در طب چیزی جز طب جدید نخواهد بود که توجهی به نفس و حالات نفسانی ندارد و همه چیز را در سلول ها، عصب ها و امور مادی جستجو می کند.

البته مطلبی که در نقد طب مدرن گفته شد مربوط به دیدگاه غالب در طب مدرن می باشد که بدان مدل "زیست- پزشکی" می گویند و نقدهایی نیز از سوی متفکران غربی بر آن وارد شده است؛ به عنوان مثال Engel به نقد مدل زیست- پزشکی پرداخت و با استفاده از نظریه سیستم های عمومی von Bertalanffy مدل "زیست روان- اجتماعی" را پیشنهاد داد. از دید او مدل زیست- پزشکی نه برای شخص به عنوان کل، نه برای اطلاعات روان شناسی که در مورد او وجود دارد و نه برای طبیعت اجتماعی او هیچ تدارکی ندیده است (8).

2. انسان یک کل منجسم است نه متشکل از اجزای پراکنده

برای تفسیر پدیده های هستی می توان با دو رویکرد کل نگر و جز نگر به تحلیل آن ها پرداخت. در رویکرد کل نگر، کل سیستم و ارتباط آن ها با یکدیگر مورد بررسی قرار می گیرد؛ اما در رویکرد جز نگر، اجزا بدون ارتباط با یکدیگر و کل بررسی می گردند (9).

در طب سنتی انسان به عنوان یک کل منسجم حقیقتی است مرکب از اجزا و اعضایی که با یکدیگر ارتباط محکم و تنگاتنگی دارند. این نحوه ارتباط آنقدر پیوسته و هوشمندانه است که بروز اختلال در یک عضو ممکن است باعث ایجاد خلل در عضو دیگری شود که در ظاهر هیچ ارتباطی با آن ندارد. در این دید انسان یک کل منسجم است که اجزا و اعضای او بر یکدیگر تأثیر و تأثر دارند و کل، حقیقتی جدا از اجزا می باشد و حکم کل غیر از حکم اجزا بوده و در معالجه اجزا همواره باید کل را در نظر گرفت. با چنین پیش فرضی است که در این طب از دگرگونی احوال برخی از اعضا به دلیل اصلی بیماری پی می برند. علت این نحوه رویکرد در شناسایی و درمان بیماری آن است که بین اجزای بدن پیوند دقیق و عمیقی برقرار می باشد و همه به گونه ای با یکدیگر مرتبط هستند و طبیعت مدبره علائم مربوط به یک عضو را در عضو محاذی آن آشکار می کند و یا ماده مرض را به سوی آن عضو محاذی می فرستد؛ بنابراین هنگامی که در بدن اشکالی به وجود می آید، در بسیاری از بیماری ها علائم در همان نقطه بروز نمی کند؛ بلکه طبیعت مدبره بدن علائم را در جای دیگری از بدن که محاذی عضو بیمار است بروز می دهد که اگر طبیب آگاه باشد با توجه به آن علائم متوجه بیماری اصلی و عضو اصلی درگیر در بیماری می شود (10).

از سوی دیگر با توجه به دید کل نگر در طب سنتی از یک حقیقت واحد در بدن به نام مزاج سخن می گویند و به جای آنکه بسیاری از اختلال ها را در اعضای جزئی بدن پیگیری کنند، آن ها را در درجه اول معلول اختلال مزاج می دانند؛ بنابراین اختلال اجزا ناشی از بر هم خوردن تعادل آن حقیقت کلی می باشد (11). کشف هوشمندانه ارتباط بین اجزا و کل بر عهده طبیب حاذقی است که به این نکته توجه داشته باشد که انسان یک کل منسجم است نه اینکه متشکل از اجزایی باشد که کنار هم چیده شده اند و وحدت کل امری اعتباری باشد.

روشن است که چنین نگاهی به انسان و عالم که در طب سنتی مشهود می باشد از نگاه فلسفی نشأت گرفته است. چنین تفسیری آن قدر اهمیت دارد که به گفته نصر از نظر حکمت اسلامی موفقیت هر علمی از علوم طبیعی تا حدی است که بتواند وحدت و پیوستگی موجودات را نمایان سازد. اگرچه بین علومی که در تمدن های قدیم رایج بود وجه امتیازی وجود دارد و هریک مباین با دیگری است؛ اما یک امر بین این علوم مشترک می باشد و آن نظریۀ وحدت عالم طبیعت است که کلیه علوم جهان شناسی قدیم بر اساس آن قرار داده شده و با قصد هویداساختن آن تدوین گردیده است. وحدت طبیعت نتیجه مستقیم وحدت مبدأ عالم می باشد (12).

توجه به این نکته ضروری است که این اصل مهم نه تنها در طب مدرن جایگاهی ندارد بلکه عکس آن صادق می باشد. دیدگاه جز نگر، ریزبین و زیست شناختی به انسان روح حاکم بر طب مدرن است. این دیدگاه از زمان Descartes به بعد در تمامی علوم از جمله طب ریشه دوانید. تا قبل از پیدایش طب مدرن بحث متخصص در طب جایگاهی نداشت؛ اما در دنیای پزشکی معاصر با انواع متخصص مواجه هستیم. بحث تخصص یکی از پیامدهای دید جزنگر به انسان و بدن او می باشد. در این دیدگاه انسان موجودی است مرکب از اجزا و آنچه حقیقت دارد خود اجزا هستند و کل تنها امری اعتباری می باشد؛ از این رو در امر معالجه نیز باید به اجزا و اعضا توجه کرد و نه کل بدن به عنوان یک واحد منسجم؛ بنابراین پزشکی معاصر نه تنها انسان را به عنوان یک مجموعه واحد نمی شناسد، بلکه آن را به اجزایی تقسیم می کند و متخصص هایی را تربیت می نماید که هریک در ارتباط با یکی از اجزا تخصص دارند و هدف خود از مداوا را بازیابی سلامت آن عنصر قرار داده اند؛ بدون آنکه به کل انسان اهمیت چندانی بدهند. البته جدایی ذهن و بدن در پزشکی مدرن یکی از عوامل چنین دیدگاهی می باشد. بر مبنای دیدگاه جدایی ذهن و بدن برای متخصص سیستم ادراری اهمیت چندانی ندارد که بیمار دچار توهم بوده و یا افسردگی نیز دارد. برای متخصص اعصاب و روان هم ناراحتی ادراری بیمار اهمیت چندانی ندارد. از نظر پزشکی رایج شخصی که دارای مشکل ادراری و روانی می باشد، دارای دو بیماری کاملاً متفاوت است که باید به دو متخصص مراجعه کند و هر متخصص معمولاً بدون مشورت با دیگری به مداوای این شخص می پردازد (13).

3. نگاه کیفی به انسان

یکی از لوازم نگاه کل نگر به انسان این می باشد که وی موجودی است که در کنار جنبه های کمی دارای وجوه کیفی متعددی نیز می باشد. توضیح آن است که نگاه فلسفی به انسان می تواند از دو منظر صورت گیرد. در یک نگاه که می توان آن را نگاه مکانیستی و کمیت گرا نامید، این مؤلفه های بیوشیمیایی و بیوفیزیکی هستند که حیات را تشکیل می دهند و انسان از این منظر دارای مکانیستی پیچیده است که از طریق امور کمی قابل بیان و اندازه گیری می باشد. در مقابل نگاه مکانیستی صرف به انسان، نگاه کیفی قرار دارد که انسان را جدا از جنبه های کمی دارای ابعاد کیفی متعددی مانند نفس، لذت و درد، عشق و نفرت، ترس و شجاعت، رضایت و غیره می داند که از طریق امور کمی صرف قابل بیان و اندازه گیری نمی باشد. این دیدگاه به اصل حیات بخش یا نیروی متافیزیکی و دارای شعوری باور دارد که بدون آن هیچ یک از مؤلفه های بیوشیمیایی و بیوفیزیکی قادر به انجام کارکردهای حیاتی و ایجاد حیات نیستند (9).

طرح بحث نفس و حالات نفسانی بیانگر توجه به امور کیفی در طب سنتی است؛ زیرا نفس و حالات آن را نمی توان از طریق امور کمی تبیین کرد. طرح بحث مزاج نیز بیانگر رویکرد کیفی به انسان می باشد. مزاج از دید ابن سینا کیفیتی است که از واکنش متقابل اجزای ریز مواد متضاد به وجود می آید و در اثر این آمیزش کیفیتی متشابه حاصل می شود که بدان مزاج می گویند (3). شایان ذکر است که مباحث کیفیات چهارگانه ای (رطوبت، یبوست، برودت و حرارت) که قدما برای هریک از عناصر چهارگانه قائل بوده اند از لوازم چنین دیدی می باشد. کیفیت آب سرد و تر، آتش گرم و خشک، هوا گرم و تر و خاک سرد و خشک است که این کیفیات از طریق حس لامسه درک می شوند.

در پزشکی رایج انسان ماشینی محسوب می شود که به اجزایی تقسیم گشته و طبق این اجزا بررسی و مطالعه می گردد. در این پزشکی بیماری عبارت است از درست کارنکردن یک یا چند عنصر. پزشک نیز کسی است که با مداخله فیزیکی (مثلاً جراحی) یا شیمیایی (تجویز دارو) به تصحیح اختلالات اجزای این ماشین می پردازد. تا آنجایی که به فلسفه مربوط می شود تفکر این پزشکی حداقل در طول چهار قرن گذشته بر این استوار بوده است که انسان بدن است، بدن ماشین می باشد، ماشین از اجزا تشکیل شده است و بیماری یعنی درست کارنکردن این اجزا. پزشک نیز کسی است که فعالیت اجزا را اصلاح می کند و درمان یک ماده شیمیایی یا یک فرایند جراحی می باشد که به پزشک در اجرای هدف وی کمک می کند (13).

روشن است که نگاه مکانیستی به انسان نتیجه حذف ذهن و حالات ذهنی از او می باشد و این نگاه در پزشکی معاصر غلبه دارد. Delbanco دانشیار دانشکده پزشکی هاروارد بیان می کند که "اطلاعات من درباره مسائل مربوط به جسم از مسائل مربوط به ذهن بیشتر می باشد. شاید به این دلیل که مطالعه جسم انسان آسان تر است. در دانشکده پزشکی نیز همین مطلب را به ما تعلیم می دادند؛ 95 درصد از آموخته های ما درباره تن بود و 5 درصد درباره روان" (14).

حاصل آنکه بینش کمیت گرای محض به انسان یکی از اصول پزشکی مدرن می باشد و این دید که پس از رنسانس ایجاد شد، حاصل اندیشه دکارتی نسبت به عالم و انسان است. به اعتقاد وی امتداد، ویژگی اصلی ماده است و کیفیت و ویژگی اساسی اشیا به امتداد ارتباط دارد؛ درصورتی که کیفیت های دیگر حالت ثانویه دارند و چندان مهم نمی باشند. بدین ترتیب Descartes نیز به شیوۀ گالیله تمام جنبه ها و ابعاد کیفی طبیعت را نادیده می گیرد؛ در نتیجه نظام طبیعت تنها به شکل یک فرمول ریاضی و دنیای مادی به صورت یک شی کاملاً مکانیکی که از هر گونه هدف و غایت تهی است درمی آید. Descartes طبیعت را از کل حقیقت هستی شناسانه آن به استثنای جنبه کمی آن تهی نمود و به پیدایش مفهوم مکانیکی از نظام طبیعت و نگرش به طبیعت به عنوان یک شی تهی از هر گونه واقعیت معنوی کمک کرد (15).

Guénon معتقد است که این دید مکانیکی به عالم در سراسر علوم دنیای متجدد رسوخ کرده است و بشر همه چیز را به صورت مکانیکی درآورده و کارش به جایی رسیده است که خود نیز به صورت مکانیکی درآمده و رفته رفته به وضع آحاد عددی دروغینی افتاده است که در توده ای همسان و نامشخص؛ یعنی کثرت محو گردیده است و این بی شک کامل ترین نوع غلبه قابل تصور کمیت بر کیفیت می باشد (16).

نهایت کمی و صوری شدن واقعیت نتیجه ای جز این نخواهد داشت که هیچ هویتی خارج از علم باقی نمی نماند تا بتوان از طریق ریاضیات به تمام واقعیت علم پیدا کرد. بر این مبنا است که کیفیات ذاتی افراد و اشیا در علم جدید آنچنان تنزل می کند که از هر فرد واقعیت هویتی جز هویت ریاضی یعنی بعد یا عدد باقی نمی ماند و این به معنای مبرا بودن از هر گونه کیفیت و عین کمیت شدن است (17)؛ اما در دید سنتی و طب سنتی بدن یک ارگانیسم زنده است (نه یک ماشین بی جان) که دارای یک سیستم هوشمند می باشد که در طب سنتی از آن با عنوان "طبیعت مدبره بدن" یاد می شود. انسان در این نگاه موجودی است واجد ابعاد کمی و کیفی که امور کیفی او بر ابعاد کمی وجودش غلبه و سیطره دارد. در حقیقت امور کمی باید از طریق امور کیفی تفسیر و تبیین شوند. آنچه اصل می باشد، کیفیت بوده و کمیت فرعی است که به آن اصل بر می گردد. در این نگاه پزشک خادم طبیعت است و با زبان هم دردی و هم سخنی با بدن سعی در علاج آن دارد؛ نه مانند شخصی که می خواهد با زبان زور و قسر در این طبیعت تصرف کند.

4. انسان همچون ارگانیسمی زنده است نه موجود زیستی صرف

یکی از پیامدهای نگاه مکانیکی به انسان، دیدگاه زیست شناسی صرف به او است. طبق این دیدگاه که از جدایی نفس و بدن تغذیه می کند، بیماری چیزی نیست جز اختلالات کارکردی زیست شناختی و به تعبیری همان اختلال در ماشین بیولوژیک می باشد. مطابق با این دیدگاه نسبت به انسان، طب شاخه ای از زیست شناسی محسوب می شود؛ زیرا انسان را موجودی بیولوژیک می داند (18).

در مدل زیست - پزشکی که حاصل جزنگری و مدل مکانیکی می باشد با دیدی تک بعدی نسبت به انسان، بیماری را ناشی از وجود میکروب هایی در بدن می داند که باید از بین بروند. این مدل دخالت هر گونه عوامل محیطی، رفتاری، سنی، جنسیت و امور ذهنی را در ایجاد بیماری نفی می کند؛ درحالی که در بحث کل نگری بیان شد که از دید ابن سینا همه این موارد می توانند نقش به سزایی در ایجاد بیماری داشته باشند.

ابن سینا در بحث بیماری به نفس و حالات آن توجه زیادی دارد. او علت برخی از بیماری ها را مشکلات روانی شخص می داند و به تدبیر نفسانی روی می آورد (3)؛ بنابراین از دید وی عوامل ذهنی نیز می توانند علت بیماری باشند. همین سخن یکی از نقدهایی است که می توان بر مدل زیست - پزشکی وارد آورد؛ زیرا اینکه بگوییم تنها میکروب ها عامل بیماری هستند نگاهی جامع به بیماری نمی باشد؛ زیرا بیماری ممکن است به دلیل عوامل گوناگونی ایجاد شده باشد که یکی از آن ها میکروب است. توضیح آن است که ترس ها و اضطراب ها می توانند در انسان تأثیر شگرفی بگذارند؛ به عنوان مثال در قرن 19 بیماری سل ده ها هزار نفر را کشت؛ اما از دهه 1880 به بعد میزان مرگ و میر ناشی از آن کاهش یافت؛ زیرا تا قبل از آن دهه کسی نمی دانست چه عاملی سبب بیماری سل می شود؛ به همین دلیل این بیماری در هاله ای از رمز و راز وحشتناک پوشیده شده بود؛ اما در سال 1882 Koch به این کشف بزرگ نایل شد که بیماری سل از یک باکتری به وجود می آید. هنگامی که این دانش به گوش مردم رسید، میزان مرگ ناشی از این بیماری از 600 نفر در هر 100 هزار نفر به 200 نفر در هر 100 هزار نفر فروکش کرد. این درحالی است که تا زمان پیداشدن دارو برای درمان مؤثر نیم قرن باقی مانده بود (19). باید توجه داشت که این امور با دید زیست شناختی صرف به انسان قابل تبیین نمی باشند.

این گونه از شواهد در کنار مباحث عقلی صرف حاکی از آن است که دید زیست شناختی صرف به انسان مغالطه ای بیش نبوده و آن مغالطه "کنه و وجه" است. عملکرد زیستی تنها وجهی از وجوه حقیقت انسان می باشد و نه تمام حقیقت وی. اگر در درمان انسان را چیزی جز مجموعه کارکردهای زیستی در نظر نگیریم دچار چنین مغالطه شده ایم؛ بنابراین نمی توان اهمیت زیست شناسی را انکار کرد؛ اما در عین حال نمی توان گفت که بیماری ها صرفاً مقولات زیست شناسی هستند. پزشکان باید برای تجربه های بیماران خود از جمله درد، رنج، عزت نفس، هدف در زندگی و غیره اهمیت قائل شوند. آن ها باید یاد بگیرند که با چنین پدیده های غیرزیست شناختی به نحوی عقلانی برخورد کنند. شاید این بزرگ ترین چالشی باشد که در برابر طب معاصر قرار دارد. در بهترین حالت تحویل پدیده های غیرزیست شناختی به زیست شناختی حاصلی در بر ندارد و در بدترین حالت تصویری مخدوش و نامقبول از انسان را ارائه می دهد (18).

نتیجه گیری

همان گونه که طب سنتی متأثر از فلسفه ابن سینا است، طب مدرن نیز از فلسفه جدید که در رأس آن Descartes و فلاسفه فیزیکالیست قرار دارند متأثر می باشد و همان طور که بین فلسفه ابن سینا و نحوه نگرش او به جهان و فلسفه جدید تفاوت عظیمی وجود دارد، بین طب سنتی و طب مدرن که هریک از مبانی فلسفی خود تغذیه می کنند نیز تفاوت مشاهده می شود. یکی از وجوه این تفاوت مباحث انسان شناختی است. در این مقاله ضمن بیان مبانی انسان شناختی طب سنتی، تطبیقی نیز با مبانی انسان شناسی طب مدرن صورت گرفت. از جمله دستاوردهای این پژوهش عبارت هستند از: الف. در طب سنتی شاهد توجه ویژه ای به تأثیر نفس در بدن و بالعکس هستیم و پزشکان بیماری ها را بر اساس این دیدگاه درمان می کنند؛ در حالی که در طب مدرن (مدل زیست- پزشکی) توجهی به این امر نمی شود و بیماری بر اساس اختلالات صرفاً مادی تفسیر می گردد؛ ب. در طب سنتی انسان یک کل منسجم است؛ بنابراین در درمان هم به تمامیت این کل توجه می شود؛ به همین دلیل بحث مزاج اهمیت زیادی پیدا می کند؛ اما در طب مدرن انسان متشکل از اجزای گوناگون می باشد و توجه چندانی به کلیت وی نمی شود؛ از این رو هر متخصصی به دنبال درمان عضو مربوط به تخصص خود است و توجهی به تأثیر درمان خود به تمام ساحت انسانی ندارد؛ ج. در طب سنتی به امور کیفی (مانند کیفیات چهارگانه سردی، گرمی، تری و خشکی) در کنار امور کمی توجه ویژه ای شده است؛ اما در طب مدرن غالباً توجه به امور کمی و ریاضی است و همه چیز را در قالب نگاه کمیت گرا تفسیر می کنند؛ د. در طب سنتی در درمان بیماری علاوه بر جنبه زیستی انسان به جنبه های دیگر مانند خلقیات، عواطف، هیجانات، عوامل فرهنگی و محیطی، سن و غیره توجه می شود؛ اما در طب مدرن انسان به موجود زیستی صرف تنزل یافته و به نقش عوامل دیگر در بیماری توجهی نمی شود.

پیشنهادات

با توجه به نتایج به دست آمده پیشنهاد می شود مطالعاتی در زمینه تطبیق مبانی هستی شناختی (مانند اصل علیت، اصل سنخیت، نگرش غایت انگارانه، دید الهی به هستی و غیره) و ارزش شناختی (ملاک ارزش ها، واقعی بودن آن ها، تزاحم ارزش ها، ارزشمند بودن موجودات غیرانسانی و نحوه تصرف در آن ها و غیره) طب سنتی و مدرن صورت گیرد.

حمایت مالی

این پژوهش بدون حمایت مالی به انجام رسیده است.

ملاحظات اخلاقی

در پژوهش حاضر کلیه موازین اخلاقی در انجام مطالعات لحاظ شده است.

تضاد منافع

لازم به ذکر است که تضاد منافعی در این پژوهش وجود ندارد.

تشکر و قدردانی

بدین وسیله از تمامی افرادی که ما را در تدوین این مقاله یاری رساندند تشکر و قدردانی می شود.

References

1. Qotb al-Din Shirazi M. In the statement of the need for medicine and doctors and their exhortation. Tehran: Institute for the History of Medicine; 2008. P. 111-2.

2. Ibn Abi Usaybi AM. Selected historical accounts of lives of physicians , organized in historical groups. Cairo: General Egyptian Book Organization; 2001. P. 364.

3. Ibn Sina H. The canon of medicine. Beirut: Arab Heritage House; 2005.

4. Ibn Sina H. Directives and remarks. Qom: Nashr Alu Balqah ; 2000. P. 306-7.

5. Hasanzade H. The soul of the book of healing. Qom: Garden Book ; 2017. P. 247.

6. Chaqminee M. The little canon of medicine. Trans: Ismaeel Nazem I. Tehran: Almae; 2012. P. 87. (Persian)

7. Zakeri M. Introduction to the philosophy of mind. Qom: Institute of Islamic Sciences and Culture ; 2009. P. 120-2. (Persian)

8. Hemati Muqadam A. Explaining the concept of health based on the concept of existential dependence. Journal of Zehn. 2004; 19:63-74. (Persian)

9. Jalalee K. Philosophical foundations of medicine with the universal approach. Tehran: Noqbegan; 2011. (Persian)

10. Nazem I. Medicine and natural philosophy sciences. Tehran: Institute of Medical History; 2008. P. 109-10. (Persian)

11. Haddad-Adel GH. The defense from the traditional medicine. Tehran: Institute for Cultural Research and Studies; 1983. P. 9-10. (Persian)

12. Nasr F. Islamic thinkers about nature. Tehran: Khwarizmi; 1998. P. 14-7. (Persian)

13. Naseri M. Mysticism and treatment. Tehran: Nashr Musalas ; 2012. P. 53-4. (Persian)

14. Ralipour I. Psychological factors , physical health and mental healing. Tehran: Nashr Azmoon ; 1996. P. 24.

15. Faghfori M. Religion and system of nature.

Tehran: Hikmat; 2007. P. 203.

16. Kardan A. Quantity and marks the end of time. Tehran: University Publication Center ; 2010. P. 229-30.

17. Javareshkian A. Theoretical foundations of methods of the investigation in the human sciences. Tehran: Mesbah; 2011. P. 25.

18. Moslehi H. Introduction to the philosophy of medicine. Tehran: Tarhnoo ; 2001. (Persian)

19. Mehrjoi D. The holographic universe. Tehran: Hermes; 2006. P. 138.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر