به قلم : رکسانا خوشابی – روانشناس
تحریریه زندگی آنلاین : خودباوری سن و سال نمیشناسد. همهی ما در هر سن و مرتبه و مقامی باشیم ، هر شغلی داشته باشیم ، بازنشسته باشیم یا نباشیم باید به درجات قابل قبولی از خودباوری رسیده باشیم. متأسفانه برخی از ما از همان جوانی و سنین پایین خودباوری کمی داریم و برخی نیز در زمان بازنشستگی، خودباوریمان کاهش پیدا میکند. درحالیکه بسیاری از افراد درزمانی بازنشسته میشوند که هنوز زیر 60 سال سن دارند و بهطور متوسط تا پایان عمر بین بیستتا سی سال زماندارند تا زندگی کنند و چیز یاد بگیرند. درنتیجه به راحتی میتوانند کارهای جدید را تجربه کنند. به شرطی که بهاندازه کافی خودباوری داشته باشند.
بیشتربخوانید:
خودباوری و موفقیت در زندگی
شاید برایتان پیشآمده باشد که مثلاً در مکان جدیدی مشغول کارشده و تمایل پیدا کنید با یکی از همکارانکه بیشتر به دلتان نشسته دوست شوید، اما همکار دیگری که توجهی به او نداشتهاید به سمت شما جذب شود و بخواهد با شما دوستی کند. شاید هم مشابه این اتفاق در مهمانی یا مکان دیگری برایتان رخداده باشد. اگرچه عوامل زیادی در جذب شدن افراد به سمت یکدیگر مؤثرند، اما در اینجا میخواهیم دربارهی یکی از مهمترین آنها که بارها تجربهشده با شما گفتگو و ابعاد آن را کمی باز کنیم. گفته میشود این عامل مؤثر در موفقیت، در سایر مسائل زندگی نظیر تصمیمگیریها، انتخابهای صحیح، رضایت از زندگی، روابط موفق و بسیاری زمینههای دیگر نیز تأثیر زیادی دارد و ما سعی میکنیم اشارهای کوتاه به همه ابعاد آن داشته باشیم. عامل مهمی که از آن یادکردیم عبارت است از خودباوری. تاکنون دربارهی خودباوری زیاد صحبت شده اما هنوز شناخت درستی از معنای آن وجود ندارد. برخی گمان میکنند خودباوری یعنی خودپسندی و حتی از خود متشکر بودن، بعضی دیگر خودباوری را به معنی باور داشتن و قبول داشتن خود در نظر میگیرند. اما خودباوری معنایی وسیعتر و کاملتر دارد که نباید با خودشیفتگی که نوعی اختلال است اشتباه شود. بهطور خلاصه خودباوری عبارت از این است که خود را فردی شایستهی رویارویی با مسائل و مشکلات زندگی و نیز لایق شادیها و موفقیتها بدانیم یعنی خودباوری از دو جزء تشکیلشده است .
بخشهای مختلف خودباوری
قسمت اول خودباوری کارآمدی شخصی نامیده میشود و به این معناست که به توانایی خود برای یادگرفتن، انتخاب کردن و تصمیمگیری مناسب اعتماد و اطمینان داریم و جزء دوم یا عزتنفس بدین مفهوم است که موفقیت، دوستی، احترام، عشق، شاد بودن و رضایت را حق خود بدانیم. روانشناسان معتقدند، خودباوری برای رشد و تکامل متعادل و سالم انسان بسیار ضروری است و بدون خودباوری، رشد روانشناختی در مراحل اولیه متوقف میشود.
بیشتربخوانید:
فقدان خودباوری
بدون خودباوری فرد حالت شخص بیگانهای را دارد که در منزل کسی دیگر زندگی میکند. او نمیداند چه چیزی را انتخاب کند یا چه تصمیمی بگیرد و وقتی کسی از اهالی منزل او را دوست بدارد یا به او احترام بگذارد، گمان میکند این دوست داشتن و احترام متعلق به او نیست بلکه متعلق به کس دیگر است و او لایق آن نیست. نوعی حالت بلاتکلیفی و خود نبودن به او دست میدهد و به همین دلیل نمیداند با موقعیتها و فرصتهایی که پیش میآید چه کار کند. شاید به همین دلیل است که برای کسانی که خودباوری پایینی دارند مشکلات زندگی مثل غول وحشتآوری جلوه میکند، یا انعطافپذیری آنها در برابر مشکلات بهشدت کم است و اغلب به جای آنکه به دنبال کسب موفقیت و کامیابی باشند تنها تلاششان این است که از درد و رنج فرار کنند.
خودباوری زیاد ، خودباوری کم
افرادی با خودباوری پایین، اغلب نیاز دارند خود را برای دیگران اثبات کنند. آنها بهنوعی زندگی مکانیکی و ناآگاهانه تن میدهند تا خود حقیقیشان را فراموش کنند. آرزوهای آنها کوچک و پیشپاافتاده است و مدام از خود میپرسند چرا اصلاً زندهاند و به چه دردی میخورند. افرادی که خودباوری بالا دارند برای مبارزه در جهت رسیدن به اهداف و مقابله با مشکلات آمادهاند و بعد از شکست هم سریعتر خود را بازیافته و انرژی لازم برای آغاز دوباره را به دست میآورند. آنها صادقتر و روراستتر و در روابط سازگارترند و چون عقاید خود را ارزشمند میدانند از ابراز آنها واهمه ندارند و به روابطی مبهم و همراه با دورویی و حیله رو نمیآورند. وقتی فردی فقط خود و عقاید و رفتار و ارزشها و ایده آلهای خود را میستاید و دیگران برایش اهمیتی ندارند، نمیتوانیم بگوییم خودباوریاش بالاست. چنین فردی بیشتر خودشیفته است. در او جایی برای درک دیگران یا دوست داشتن دیگران وجود ندارد و خودباوری او سالم نیست، بلکه نشاندهندهی احساس حقارتی است پنهان و نا آشکار که با پوستهی رضایت افراطی از خود پوشیده شده است. فرد خودشیفته نیز اکثراً تنهاست. او حتی اگر نتواند دررسیدن به خواستهها و آرزوهایش موفقیت کسب کند در پر کردن خلأهای عاطفی، در لذت بردن از زندگی و برقراری روابط مؤثر توفیقی به دست نمیآورد.
بیشتربخوانید:
خودباوری، تجربهای درونی
خودباوری، یک تجربه درونی است که در عمق هستی هر فرد قرار دارد و با تصور دیگران دربارهی او ارتباطی ندارد. فرد ممکن است از عشق خانواده، همسر و دوستان برخوردار باشد اما خود را دوست نداشته باشد. حتی میتواند مورد تحسین وابستگان قرار گیرد اما خود را بیارزش بداند. ممکن است تصویر بهظاهر درخشانی از اعتمادبهنفس نشان دهد به طوری که همه را فریب دهد اما در درون حس عمیقی از عدم شایستگی و بیکفایتی داشته باشد. میتواند انتظارات دیگران را برآورده کند اما برای خود ناتوان باشد. حتی میتواند موردستایش میلیونها نفر قرار گیرد (که مثال آن در برخی ستارگان مشهور سینما دیده میشود) ولی هرروز صبح بااحساس بیمارگونه پوچی از خواب بیدار شود و زندگی کسالتباری داشته باشد. بنابراین تشخیص اینکه خودباوری ما در چه سطحی است کار سادهای نیست. به همین دلیل برای اینکه بتوانیم خودباوری خود را بهتر و بیشتر بشناسیم ارکان اصلی آن را کمی بازتر میکنیم:
زیرمجموعههای خودباوری
خودباوری اجزا و ارکانی دارد که عبارتاند از:
خود مسئولی
خود مسئولی درک این واقعیت است که ما مسئول گزینشها و اعمال خود هستیم و هیچکس دیگری قرار نیست شادمانی یا زندگی خوب و خوشی برای ما به ارمغان بیاورد. البته خود مسئولی به معنای پذیرش مسؤولیت مواردی که خارج از کنترل ما قرار دارند نیست، یعنی ما مسئول اعمال دیگران نیستیم بلکه تنها مسئول اعمال خود هستیم. بدینترتیب خودمسئولی یعنی: پذیرفتن مسؤولیت رسیدن به اهداف، انتخابها، نحوه تعامل و رفتار با خود و دیگران و نظایر اینها.
بیشتربخوانید:
زندگی آگاهانه
گزارشات زیادی موجود است که نشان میدهد زنانی هستند که با دانستن خیانت همسر یا انحرافات اخلاقی او دست به انکار حقیقت میزنند و ترجیح میدهند به روی خود نیاورند که شوهر آنها با زن دیگری در ارتباط است. همچنین زنهایی هستند که از ترس از دست دادن جایگاه خود نزد همسر و اطرافیان، خود را به نفهمیدن میزنند، چون همسران آنها زنهایی با آگاهی بالا که قادر به درک وضعیت و نارساییهای موجود باشند را نمیپسندند. از مردها هم گزارشات بسیاری در دست است که از ترس از دست دادن اقتدار در خانواده، حاضر نیستند نسبت به آنچه در زندگی فرزندانشان میگذرد آگاه شوند چون آگاهی آنها مستلزم واکنشی است که تصور میکنند منجر به خشم فرزندان شده و آنها را وادار میسازد رو در روی پدر بایستند و چون میخواهند وجهه ظاهری خود را حفظ کنند آنقدر از واقعیات فرار میکنند که درنهایت در محیط خانهی خود منزوی و تنها میشوند.به این ترتیب میبینیم که بسیاری از مردم طوری عمل میکنند که انگار آگاهی، نامطلوب است چراکه آگاهانه عمل کردن نیاز به صرف تلاش بیشتر دارد و همچنین آگاهی بیشتر آنها را در تماس با حقایقی قرار میدهد که ترجیح میدهند با آنها مواجه نشوند. آگاهانه زیستن از این دیدگاه یعنی: احترام گذاشتن به واقعیات بدون انکار یا فرار از آنها و شناخت از دنیای درون و بیرون و نیز تلاش برای درک دنیای پیرامون و تأثیر آن بر ما.
پذیرش خویشتن
خویشتنپذیر بودن به معنای پذیرش افکار و احساسات خود است و درواقع نوعی احترام و همدلی نسبت به خود است، حتی درزمانی که برخی اعمال و احساسات ما موردپسند دیگران نیست. در خویشتن میدانیم افکار و اعمال و احساسات متعلق به ما هستند. آنها را انکار نمیکنیم و از آنها فرار نمیکنیم بلکه آنها را از آن خود دانسته و سپس به اصلاح آنها میپردازیم. درست مانند مادری مهربان که فرزندان خود را دوست دارد و صرفنظر از رفتارهای خوب یا بد آنان همه را جگرگوشه خود میداند و سپس در درجهی دوم به تربیت آنان میپردازد.
خود تأییدی
خود تأییدی یعنی احترام به خواستها و نیازهای خود، داشتن رفتار احترامآمیز با خود و تمایل به اینکه همانگونه باشیم که حقیقتاً هستیم و بگذاریم دیگران هم خود واقعی ما را ببینند. همچنین خود تأییدی به این معناست که برای جلب تأیید، حمایت یا خوشایند کسی، ارزشها و باورها و ادراکات خود را بهگونهای دیگر جلوه ندهیم. خود تأییدی سالم، خشن، انتقادآمیز یا طعنه زننده نیست. برعکس، چنین رفتارهایی نشاندهندهی خودباوری پایین هستند.
هدفمند زیستن
در صورت ندانستن هدف، انگیزههای لحظهای یا اعمال غیرقابلکنترل یا تصادف و احتمال، زندگی ما را هدایت میکنند و این نوع انفعال، باتجربهی خودباوری، سازگار نیست. اگر خودباوری ما بالا باشد متوجه میشویم کانون کنترل ما بر زندگی، به جای اینکه در جهان خارج قرار داشته باشد، در درون ما جای دارد و اگر پایین باشد به صورت انفعالی با مسائل و مشکلات برخورد کرده و کمتر پیش میآید که هدف مشخصی را برای خود تعیین کنیم و در راه رسیدن به آن، به چالش بپردازیم.
صادقانه زیستن
زمانی که به قول خود وفادارانه عمل میکنیم و با دیگران روراست و صادقانه برخورد میکنیم، بهنوعی خود اعتمادی میرسیم که به خود تأییدی منجر میشود. اما برعکس اگر با دیگران فریبکارانه، غیرشرافتمدانه و با قصد سوءاستفاده برخورد کنیم، احساسی به ما دست میدهد که مخربتر از تأیید نشدن است. در این حالت ما "خود" را انکار میکنیم! و انکار خود، دشمن خودباوری است.
کلام آخر
اینک با زیرمجموعههای خودباوری آشنا شدیم. نظریهپردازانی که دربارهی مفهوم خودباوری تحقیق میکنند معتقدند خودباوری دیگر تنها یک نیاز مهم روانی نیست بلکه در دنیای امروز، به صورت یک نیاز اقتصادی درآمده که حتی برای احراز مشاغل، مدیریت و انجام بهینه سایر امور ضرورت دارد. این ضرورت را میتوان اینطور خلاصه کرد: آموختن اصول عملی و راههایی که منجر به تقویت حس شایستگی و ارزشمندی میشوند. و این لازمهی زندگی در دنیای امروز است. پس در هر سن و شرایطی هستیم، برای خودباوری تلاش کنیم و به اطرافیانمان هم کمک کنیم تا هرروز خودباوری بیشتر و بیشتری را تجربه کنند.
موفق باشید .