احمد زیدآبادی نوشت: مقایسهای مختصر بین محتوای کتاب «سیری در نهجالبلاغه» نوشتهٔ مرحوم استاد مطهری در اوایل دههٔ 50 خورشیدی با آنچه این روزها و شبها در بسیاری از منابر و تریبونهای رسمی در بارهٔ امام علی گفته میشود، به روشنی از انحطاط بیسابقهٔ فکر دینی در نیم قرن اخیر در ایران خبر میدهد.
با انقلاب اسلامی قرار بر اعتلاء و بازسازی و ارتقاء و احیای فکر دینی در جامعهٔ ایران بود اما چه شد که به جای آن، قشریستائی، خرافهپرستی، خشکهمقدسی، تحمیلگرایی و جمود به حدی رشد و گسترش یافته است که از هر جهت بیداد میکند.
علت اصلی این واقعه روشن است. درهمآمیختگی ناصواب دیانت و قدرت که به ناچار اولی را قربانی دومی میکند.
قدرتی که قرار باشد نه بر اساس خیری که به عموم میرساند بلکه بر مبنای دیانت خود را توجیه کند، لاجرم دین را در حد وسیله و ابزار دستِ خود تقلیل میدهد.
این نوع دینداری ابزارگرایانه خواه ناخواه آنتیتز خود را نیز در دامنش پرورش میدهد و آن هم نوعی دینستیزی هیستریک و عامیانه و سطحی است که از نفرت و خشم و کینه مایه میگیرد.
حجم بیسابقهای از ادبیات سخیف و قشری دینستیزانه که تولید و توزیع آن در این روزها برای عدهای مُد شده است، از حجم ترویج خرافهپرستی و ظاهرگرایی تحت لوای دینداری اگر فراتر نرفته باشد، با آن برابری میکند.
این هر دو، برخی آگاهانه و بسیاری ناآگاهانه، بنمایههای اندیشه و فرهنگ ایران را تخریب میکنند!
عبور از این ویرانگری فرهنگی دشوار است اما غیرممکن نیست اگر اهل اندیشه صورت مسئله را درست دریابند.