ماهان شبکه ایرانیان

آیا مصدق لیبرال بود؟

دکتر مصدق رهبر جبهه‌ای بود که احزاب و گروه‌های تشکیل‌دهندۀ آن نه تنها لیبرال نبودند، بلکه مرزبندی آن‌ها با لیبرالیسم فاش‌تر از آفتاب بود. هدف اساسی مصدق، هدفی ناسیونالیستی و پروژۀ سیاسی وی نیز بیش از هر چیز پروژه‌ای استقلال‌طلبانه (و نه آزادی‌خواهانه) بود.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - دکتر محمد مصدق در نگاه بسیاری از ایرانیان، مظهر یک سیاستمدار لیبرال بود. این روزها این انگاره البته کمرنگ شده است چراکه در پانزده سال اخیر، لیبرال‌های ایرانی مصدق را از زوایای گوناگونی نقد کرده‌اند. با این حال سؤال از نسبت مصدق و لیبرالیسم هنوز جای طرح دارد.

مصدق در فرانسه و سوئیس تحصیل کرده بود و طبیعتا با لیبرالیسم آشنایی داشت. او شخصا انسانی آزاده بود که مسلمان و غیرمسلمان برایش یکسان بودند. به لحاظ سیاسی نیز در کل رجلی آزادی‌خواه بود. اگرچه دغدغۀ اصلی‌اش همواره "استقلال کشور" بود.

مصدق پس از کسب قدرت، آزادی مطبوعات را محترم شمرد اما وعده‌اش دربارۀ برگزاری انتخابات آزاد، به شکلی نیم‌بند عملی شد. انتخابات آزادی که مصدق باید برگزار می‌کرد، انتخابات مجلس هفدهم بود.

 مصدق دربار و ارتش را به مداخله در انتخابات متهم کرد و به همین دلیل دستور توقف انتخابات را صادر کرد. برخی از مورخان معتقدند مصدق وقتی متوجه شد که مخالفانش در حال کسب اکثریت مجلس هستند، انتخابات را متوقف کرد.

هر چه بود، دستور مصدق سبب شد که بسیاری از شهرهای بزرگ ایران در مجلس هفدهم فاقد نماینده باشند. شیراز و اصفهان و مشهد و کل خوزستان و بخش‌هایی از مازندران و کردستان و همدان و لرستان.

بنابراین در مجلس هفدهم فقط 80 نماینده حضور داشتند و 55 کرسی نمایندگی خالی ماند. بدیهی است که برگزاری چنین انتخاباتی، مایۀ افتخار هیچ دولتی نتواند بود. در یک کلام، باید گفت وعدۀ مصدق دربارۀ برگزاری "انتخابات آزاد" محقق نشد و مجلس نصفه و نیمه‌ای که تشکیل شد، مجلسی همسو با مصدق بود که البته به تدریج کارش به مخالفت با مصدق کشید.

 دلایل اصلی بالاگرفتن اختلافات مجلس هفدهم با مصدق، درخواست مصدق برای تمدید مدت اختیارات ویژۀ شش‌‌‌ماهۀ نخست‌وزیر به مدت یکسال دیگر، و مهم‌تر از آن، همه‌پرسی پیشنهادی مصدق برای انحلال مجلس هفدهم بود. یعنی مجلسی که به مصدق اختیارات ویژه و فراقانونی داده بود و آن اختیارات را تمدید هم کرده بود.   

مصدق رهبر جبهۀ ملی بود؛ جبهه‌ای که در نتیجۀ ائتلاف حزب ایران، حزب زحمتکشان، حزب ملت ایران و مجمع مسلمانان مجاهد شکل گرفته بود.

حزب ایران، حزبی سوسیالیست بود که "استقرار جامعۀ سوسیالیستی" را هدف اصلی خود می‌دانست.

حزب زحمتکشان، به رهبری مظفر بقایی، به دو گروه خرده‌بورژواها و روشنفکران سوسیالیست تقسیم می‌شد که تحقق جامعه‌ای لیبرال، آرمان هیچ یک از این دو گروه نبود.

حزب ملت ایران نیز حزبی نژادپرست بود که بیش از هر چیز دغدغۀ "نژاد اصیل ایرانی" را داشت و ضدیت با سرمایه‌داری نیز یکی از ویژگی‌های اصلی مبانی ایدئولوژیکش بود. نگاه غیردموکراتیک این حزب به عالم و آدم به گونه‌ای بود که آشکارا یهودیان و بهاییان را عامل اصلی عقب‌ماندگی ایرانیان می‌دانست. داریوش فروهر بنیانگذار این حزب بود.

مجمع مسلمانان مجاهد نیز یکی از تشکل‌های "اسلام سیاسی" و در حقیقت نقش بازوی آیت‌الله کاشانی را در صحنۀ سیاست ایران ایفا می‌نمود.

بنابراین باید گفت که دکتر مصدق رهبر جبهه‌ای بود که احزاب و گروه‌های تشکیل‌دهندۀ آن نه تنها لیبرال نبودند، بلکه مرزبندی آن‌ها با لیبرالیسم فاش‌تر از آفتاب بود.

علاوه بر این، هدف اساسی مصدق به عنوان رهبر جبهۀ ملی، ملی‌کردن صنعت نفت و خلع ید از بریتانیا در حوزۀ نفت ایران بود. بنابراین هدف بنیادین مصدق، هدفی ناسیونالیستی و پروژۀ سیاسی وی نیز بیش از هر چیز پروژه‌ای استقلال‌طلبانه (و نه آزادی‌خواهانه) بود.

همچنین مشی مصدق در تعامل با مجلس هفدهم، بیشتر شبیه مشی یک پوپولیستِ متمایل به دیکتاتوری بود. دیکتاتور در روم باستان، یعنی در معنای دقیق کلمه، فردی بود که به انتخاب و با تایید مجلس سنا، به مدت شش ماه، اختیاراتی ویژه بدست می‌آورد برای ادارۀ کشور.

مصدق اما به مدت شش ماه و یکسال اختیاراتی ویژه از مجلس کسب کرد اما نهایتا همان مجلس را از طریق رفراندوم منحل کرد؛ مجلسی که اساسا ناقص تشکیل شده بود و جناح اکثریتش هم با مصدق همسو بود.

 اما مصدق در مرداد ماه 1332 معتقد شده بود سی نفر از اعضای همان مجلس همسو و مطیع را انگلیسی‌ها خریده‌اند و به زودی ده نفر دیگر از نمایندگان را هم می‌خرند و "مجلسِ انگلیسی" دولت را ساقط می‌کند.  

این شیوۀ برخورد با مجلسِ برآمده از انتخاباتی که خود دولت مصدق برگزار کرده بود و اکثریتش هم "مصدقی" بود، در کنار ابتنای جبهۀ ملی بر احزاب غیرلیبرال با هدف ملی‌کردن صنعت نفت، نشان می‌دهد که مصدق، حتی اگر او را پوپولیستی متمایل به دیکتاتوری ندانیم، بیش از آنکه لیبرال باشد، ناسیونالیستی پراگماتیست بود.

پروژۀ ملی‌شدن صنعت نفت، احزاب کاملا ناهمگونی را سنگ بنای جبهۀ ملی ساخته بود. در واقع سر بر آوردن ایرانی مستقل، رویای مصدق بود و برای او تفاوت چندانی نداشت ابزار تحقق این هدف، حزب سوسیالیست "ایران" باشد یا حزب پان‌ایرانیست "ملت ایران".

اگرچه مواجهۀ مصدق با مجلس، در خدمت تحقق لیبرالیسم سیاسی نبود، ولی باید انصاف داد که تلاش مصدق برای محدود ساختن قدرت شاه و تحقق سلطنت مشروطه و برگزاری انتخابات آزاد، در راستای لیبرالیسم سیاسی بود. اما از آنجا که در دهۀ 1320 اکثریت احزاب و گروه‌های سیاسی خواستار محدود شدن قدرت شاه و برگزاری انتخابات آزاد بودند، این امر به خودی خود لیبرالیسم سیاسی مصدق را اثبات نمی‌کند.

چنانکه گفته شد، همۀ چهره‌ها و احزاب سیاسی تا قبل از کسب قدرت خواستار برگزاری انتخابات آزاد هستند. مهم این است که آن‌ها پس از پیروزی در انتخابات آزاد چگونه عمل می‌کنند. همچنین، نیازی به گفتن نیست که کمونیست‌های متقاضیِ محدود شدن قدرت شاه، لیبرال نبودند.

در واقع باید گفت هر ناسیونالیست یا کمونیستی، ممکن است برخی از مطالباتش لیبرالیستی باشد اما این دال بر لیبرال بودن او نیست. لیبرال کسی است که مجموعۀ مواضع فلسفی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی‌اش برآمده از آموزه‌های لیبرالیسم باشد.

روح‌الله رمضانی دربارۀ پیامدهای سیاست خارجی مصدق نوشته است:

«بررسی دقیق سیاست خارجی در دوران مصدق نشان می‌دهد که هدف اولیه و مبرم نهضت که تامین استقلال ملی کشور بود، در عمل به تنها و مهم‌ترین هدف آن تبدیل شد. دستیابی به این هدف به هر قیمت، عملا بدان منجر شد که پاره‌ای از نمادهای بنیانی اندیشه‌های لیبرالی و خط مشی دموکراتیک، یعنی انتخابات آزاد و تشکیل مجلسی که واقعا بیانگر آرزوهای مردم باشد، تحت‌الشعاع هدف فوق قرار گیرد.»

مصدق برای پیشبرد پروژۀ سیاسی خود، بارها مستقیما مردم را به صحنه آورد. او با علم به محبوبیت خود نزد مردم، به کرات نمایندگان مجلس هفدهم را تهدید کرد که اگر با لایحۀ اختیارات ویژه یا سایر مطالبات وی موافق نیستند، می‌توانند به او رای عدم اعتماد بدهند.

پیرمرد محبوب، گاه صندلی مجلس را به خیابان می‌آورد تا "مستقیما با مردم" حرف بزند، گاه با جمع کثیری از مردم عزم ورود به خانۀ شاه در جوار مجلس را می‌کرد تا از این طریق شاه را تحت فشار بگذارد و اهداف خود را پیش ببرد، گاهی نیز در مجلس، رویای خویش را به رخ نمایندگان می‌کشید و می‌گفت شخصی نورانی در خواب به او خطاب کرده است که زنجیرهای بندگی ملت ایران را پاره کن!

مصدق تمامی شگردهای لازم را برای برانگیختن مردم به کار می‌برد تا نفت را ملی کند و دایرۀ استقلال ایران‌زمین را به قدر قدرت و همت و فرصت خویش وسعت بخشد. اما آیا این رفتارها را نسبتی با لیبرالیسم است؟

مصدق به لحاظ اقتصادی، "ناسیونالیسم دولت‌گرا" برپا کرده بود. دولت تحت تحریم او، در حوزۀ اقتصاد اساسا نمی‌توانست مثل یک دولت لیبرال عمل کند. در حوزۀ سیاست نیز مسئلۀ اصلی مصدق "استقلال" بود نه "آزادی". در قبال لیبرالیسم معرفتی (یا فلسفی) نیز مصدق موضع‌گیری مشخصی نداشت.

تنها وجوه لیبرالیستی عملکرد مصدق در دوران نخست‌وزیری، دفاع بی قید و شرطش از "آزادی مطبوعات" و مخالفتش با نواب صفوی برای تحمیل احکام فقهی به مردم بود. اما این دو مورد کفایت نمی‌کنند برای اینکه مصدق را سیاستمداری لیبرال بدانیم. او در بهترین حالت، دولتمردی ناسیونالیست بود که رگه‌هایی از لیبرالیسم در جنبه‌های فرعی عملکرد سیاسی‌اش مشاهده می‌شد.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان