آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم
در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم
داغیم، نمیفهمیم؛ تا فاجعه راهی نیست
سردیم، نمیخواهیم از فاجعه برگردیم
از مرهمِ یکدیگر تا زخمیِ هم بودن
راهیست که بیمقصد، با عشق سفر کردیم
شعریم و نمیخوانیم، شوقیم و نمیخواهیم
چشمیم و نمیبینیم، سبزیم ولی زردیم
این فصلِ پریشان را برگی بزن و بگذر
در متنِ شبِ بیماه، دنبالِ چه میگردیم؟
بیداریِ رویایی، دیدی که حقیقت داشت
ما خاطرههامان را از خواب نیاوردیم
تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم
آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم