منابع:
کتاب : تفسیر حکیم ج3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
ابوحامد غزالى در احیاء العلوم و محدث بزرگ و فیلسوف عالىقدر در کتاب پر قیمت محجة البیضاء درباره قلب گفتهاند:
بدان که مثل قلب مثل قلعهاى استوار است، و شیطان دشمنى است که مىخواهد وارد این قلعه شود و آن را تملک نماید و بر آن چیره گردد، و حفظ این قلعه از هجوم دشمن ممکن نیست جز به پاسدارى از درهاى قلعه و روزنههاى ورودىاش و کسى که درهاى ورودى این قلعه را نمىشناسد قدرت پاسدارى از درهاى آن را ندارد.
حفظ قلب از فساد شیطان واجب است واجبى بر هر انسان مکلف و چیزى که جز به آن نمیتوان به واجب رسید قطعا واجب است، انسان به دفع شیطان قدرت پیدا نمىکند مگر درهائى که شیطان از آن وارد مىشود بشناسد، پس شناخت درهاى ورودى شیطان واجب است و این درها و منافذ ورود شیطان صفات منفى و ناپسند آدمى است که زیاد و فراوان است و ما در این بخش به درهاى بزرگ و عظیمى که شیطان از آنها به قلب وارد مىشود اشاره مىکنیم.
از درهاى عظیمى که ورود شیطان را به قلب میسر مىکند حرص و حسد است، هر گاه انسان به چیزى حرص و میل شدید بورزد این صفت ناپسند او را کور و کر مىسازد مگر نه این است که پیامبر اسلام فرمود:
«حبک الشئ یعمى و یصم:» «1»
عشقورزىات به چیزى تو را کور و کر مىکند.
نور بصیرت در وجود انسان حقیقتى است که درهاى ورودى شیطان را مىشناسد، هنگامى که حرص و حسد این نور را بپوشاند نور بصیرت از دیدن و شناخت باز مىماند و فرصت براى شیطان فراهم مىگردد پس هر چه که حریص را به شهواتش برساند نزد او زیبا جلوه مىدهد گرچه از قبیل منکر و فحشا باشد، در فضاى کوردلى است که انسان منکر را منکر و فحشا را فحشا نمىبیند بلکه منکر و فحشا به نظر او زیبا و نیکو مىآید و به این خاطر به سوى آن و براى به دست آوردن آن حرکت مىکند.
روایت شده زمانى که نوح در کشتى قرار گرفت و از هر نوع موجود به همان گونه که فرمان یافته بود یک جفت در آن قرار داد، فردى مسّن را در کشتى دید که او را نشناخت، به او گفت براى چه و چگونه در این کشتى وارد شدى؟ گفت براى ضربه زدن به قلب یارانت آمدهام تا دلشان با من و بدنشان با تو باشد! نوح گفت: اى دشمن خدا بیرون شو که تو از درگاه حق رانده شدهاى، ابلیس گفت: پنج چیز است که به وسیله آنها مردم را هلاک مىکنم من سه چیز آن را به تو مىگویم و دو چیز آن را پنهان مىدارم، خدا به نوح وحى کرد به سه چیز از آن پنج چیز نیازى ندارى او را فرمان ده که دو مرحلهى آن را برایت بگوید، پس نوح به او گفت: آن دو چیز چیست؟ گفت: دو وسیلهاى است که مرا انکار نمىکنند و از من براى هلاک کردن مردم تخلف نمىنمایند، مردم را حرص و حسد به هلاکت نشانید، بر اثر حسد بود که من به لعنت دچار شدم و شیطان رجیم گشتم، و امّا حرص صفتى بود که توانستم به وسیله آن درخت ممنوعه را بر آدم حلال کردم و با بیرون شدنش از بهشت به مقصودم رسیدم. «2»
از درهاى بزرگ و خطرزائى که شیطان میتواند از آن وارد قلب گردد و بر آن چیره شود و هر گونه که بخواهد این عضو حساس را جهت دهد خشم و شهوت است، خشم دیوى قاتل و غولى کشنده براى عقل است هنگامى که سپاه عقل ناتوان شود سپاه شیطان هجوم مىکند، و هر گاه انسان دچار خشم شود شیطان با او به بازى مىنشیند چنان که کودک با توپ سرگرم بازى مىشود.
در روایت آمده ابلیس با موسى دیدار کرد و به او گفت: خدا تو را براى ابلاغ پیامهایش برگزید و با تو سخن گفت، من از مخلوقات خدایم که گناهى مرتکب شدم علاقه دارم توبه کنم براى من نزد خدا شفاعت کن که توبهام را بپذیرد موسى گفت از خدا براى تو درخواست پذیرش توبه مىکنم، بر این اساس موسى براى ابلیس درخواست قبول توبه کرد، خطاب رسید درخواستت براى ابلیس پذیرفته است او را فرمان ده بر قبر آدم سجده کند، موسى ابلیس را دید و به او گفت از تو خواستهاند به قبر آدم سجده کنى تا توبهات پذیرفته شود، ابلیس از سجده بر قبر آدم امتناع کرد و تکبر ورزید و از فرمان حق دائر بر سجده بر قبر آدم خشمگین شد و گفت: من در حالى که آدم زنده بود به او سجده نکردم، اکنون به قبر او سجده کنم!!
سپس به موسى گفت: تو به خاطر این که براى من نزد خدا شفاعت کردى بر من حق پیدا کردى پس لازم است تو را هشدار دهم که مرا در سه موقعیت به یاد داشته باش تا به وسیله من دچار هلاکت نگردى، هنگام خشم توجه داشته باش که وجودم در قلبت و دو چشمم در دو چشم توست، چون خود را از خشم و آثارش حفظ کنى قلبت را از من خالى و دو چشمت را از دو چشم من آزاد نموده از هلاک شدن در امان مىمانى، من هنگام خشم تو و غضبت چون خون در همه وجودت در حرکت و رفت و آمدم.
و نسبت به من در هنگام جنگ حق علیه باطل توجه داشته باش که در آن موقعیت من سراغ فرزند آدم مىآیم و فرزندان و همسرش و اهلش را بیادش مىاندازم تا از جهاد دلسرد گردد و به جنگ پشت کند.
و تو را از نشست و برخاست و خلوت کردن با زن نامحرم بر حذر میدارم زیرا من او را نزد تو فرستادهام و تو را به جانب او گسیل داشتهام «3»
شیطان در این داستان به شهوت و خشم و حرص اشاره کرده زیرا فرار از جهاد بر پایه حرص بر دنیاست، و امتناع از سجود بر آدم منشأش حسد است که از بزرگترین درهاى ورودى او به باطن انسان است.
برخى از انبیاء به ابلیس گفتند: به چه چیز بر فرزندان آدم چیره مىشوى؟ گفت: آنان را هنگام خشم و خواستههاى بىمهار به اسارت مىگیرم.
از درهاى ورودى شیطان به قلب انسان عشق آدمى به آراستن خویش به لباس و جمع کردن انواع اثاث چشمگیر براى زندگى و ساختن خانه زیبا و مزین به انواع وسایل و گچبرى و آئینه کارى و وسائل گوناگون روز است، ابلیس چون این امور را بر قلب انسان چیره و حاکم مىبیند در قلب تخمگذارى نموده و تولید جوجه مىکند تا لشگرى از خود فراهم آورده و همه نواحى قلب را تسخیر کند، او همواره انسان را وسوسه نموده و دعوت مىکند که خانهاش را به هر صورت ممکن آباد سازد و نوسازى نماید و سقف و دیوارش را به انواع زینتها بیاراید و هر چه میتواند به بناى آن اضافه کند و بدن را به لباسهاى گوناگون بیاراید و بهترین مرکبها را فراهم نماید و با دل انسان کار مىکند که این راه را بدون بازگشت تا پایان عمر ادامه دهد و در این زمینه از وضعى به وضع دیگر منتقل گردد تا عمرش سر آید و اجلش برسد و او همچنان در راه شیطان و اسیر هوا بماند!!
از درهاى عظیم دیگر که راه ورود ابلیس به باطن است سیرى و پرخورى است گرچه غذاى پاک و حلال باشد، قطعاً سیرى و پرخورى به شهوات به ویژه شهوت جنسى نیرو مىدهد و مسلماً شهوات اسلحه شیطان است که با آن انسان را به اسارت در آورده بر او چیره مىگردد.
در روایت آمده: ابلیس در برابر یحیى (ع) آشکار شد و یحیى قفلهاى زیادى را نسبت هر چیز در او دید پرسید این قفلها چیست؟ گفت اینها شهوات است که به وسیله آنها بلا و زخم بر بنىآدم مىزنم، یحیى گفت دراین قفلها براى من هم سهمى هست؟ ابلیس گفت: چون شکم از غذا سیر کنى و پرخورى نمائى تو را نسبت به نماز و ذکر ثقیل سنگین نموده و زمینگیر مىکنم، یحیى گفت براى من در پرخورى زیانى غیر این هست؟ گفت: نه یحیى گفت: به خدا سوگند بر عهدهى من است که هرگز شکمم را از غذا سیر نکنم، ابلیس هم گفت: به خدا سوگند بر من است که هرگز مسلمانى را نصیحت نکنم. «4»
از درهاى ورودى شیطان به قلب طمع به مردم است، هنگامى که طمع بر قلب چیره گردد، ابلیس پیوسته ظاهرسازى و خودآرائى را در برابر کسى که آدمى به او طمع دارد در نظرش نیکو جلوه مىدهد تا جائى که انواع ریا و پوشانیدن حقیقت و جلوه دادن غیر آنچه را که در انسان است به انسان تحمیل مىکند در حدى که مورد طمع را به صورت معبود در قلب انسان مىآراید و در این مرحله است که آدمى پیوسته در اندیشه محبوب نمودن خویش در برابر طرف برمىآید و این که از هر راه ممکن خودش را به گردونه آن محبوبیت درآورد و کمترین حال او این مىشود که طرف خود را به آنچه در او نیست و سزاوارش نمىباشد ستایش کند و مدح و تعریف نماید، و با او به قیمت ترک امر به معروف و نهى از منکر نرمى به خرج دهد و در مقام سازش برآید.
از دیگر درهاى ورودى شیطان به قلب عجله و شتابزدگى در امور و دورى از اندیشه در عاقبت کار و اجتناب از تفکر در برخوردهاست.
از رسول خدا روایت شده:
«العجلة من الشیطان و التأنى من الله عزوجل:» «5»
شتاب ورزى از شیطان و درنگ و تأمل از خداست بر انسان لازم است که انجام همه امور و کارهایش را بر اساس بصیرت و معرفت قرار دهد و بصیرت و معرفت نیازمند تأمل و مهلت است و شتاب و عجله فرصت بصیرت و آگاه شدن را به نسبت به هر کارى و عاقبت آن از انسان سلب مىکند، در فضاى شتاب و عجله است که شیطان از جائى که انسان پى نمىبرد شر و زیانش را رواج داده و وارد حوزه حیات و زندگى آدمى مىکند.
در روایت آمده هنگامى که عیسى به دنیا آمد همه شیاطین نزد بزرگشان ابلیس آمدند و گفتند: همه بتها به صورت واژگون شدهاند، گفت در مکان شما حادثهاى اتفاق افتاده، همه جا را گشت ولى چیزى نیافت تا دید عیسى به دنیا آمده و فرشتگان الهى اطراف او جمعاند، به سوى شیاطین بازگشت و گفت شب گذشته پیامبرى به دنیا آمده، زنى در دنیا حامله نشد و وضع حمل نکرد مگر این که من نزدش حاضر بودهام جز این مولود، پس از این زمان از این که مردم بتها را به عنوان معبود بپرستند ناامید باشید اگر مىخواهید بنىآدم را بفریبید از جانب شتاب و عجله نزد آنان آئید!
از درهاى بزرگى راه ورود شیطان به قلب است و درى از آن عظیمتر نیست ثروت و مال و پول و منال است و به دنبال آن اثاث و ابزار زندگى و مرکب و محل کسب و مغازه و کارخانه و خانه قصر مانند و باغ و امثال آن.
در این زمینهها هر چه که مازاد بر نیاز و احتیاج باشد همان جایگاه شیطان و مرکز استقرار او و کمینگاهش براى صید آدمى است.
کسى که به اندازه کفاف و به مقدار احتیاج و گذران امور زندگىاش دارد خیالش راحت و نفسش آرام و قلبش فارغ از همّ و غم است، اگر بر فرض یک میلیون تومان به طور ناگهان پیدا کند صدها رشته خواسته و شهوت از قلبش
برانگیخته مىشود که هر خواسته و شهوتى براى تحققش نیاز به یک میلیون تومان دیگر دارد، اینجاست که آن یک میلیون اولیه براى او کافى نیست بلکه خواستار چند میلیون است تا خانهاى اشرافى بخرد، و آن خانه را از اثاث و ابزار مناسب آن پر کند، و کارگر و کارمند براى اداره امور خانه و بیرون استخدام نماید، و بدن خود و اهل و عیالش را با لباسهاى فاخر و گران قیمت بپوشاند که هر یک از اینها برنامه دیگرى را مىطلبد که در چهارچوب زندگى نهایت ندارد، و از این طریق است که انسان دچار غفلت و نسیان و دور شدن از عبادت و بندگى مىشود و چون قارون غرق در مادیت مىگردد و عاقبت در هاویه و عمق دوزخ افتاده و همه درهاى نجات به رویش مسدود مىشود!
از ثابت نامى روایت شده: هنگامى که پیامبر عزیز اسلام معبوث به رسالت شد ابلیس به لشگریانش و شیاطین زیر مجموعهاش گفت: حادثهاى به وقوع پیوسته بنگرید چیست آنان روانه شدند و به جستجو برآمدند سپس نزد او برگشته و گفتند: چیزى به دست نیاوردیم، ابلیس گفت: من براى شما خبر حادثه اتفاق افتاده را مىآورم رفت و برگشت و گفت محمد (علیهما السلام) مبعوث به رسالت شده پس شیاطین زیر دستش را سراغ اصحاب پیامبر فرستاد وى آنان ناامید از فریب دادن یاران پیامبر بازگشتند و به ابلیس گفتند ما تاکنون چنین قومى را نیافته بودیم که به آنان هجوم بریم و در گناه را به رویشان باز کنیم ولى آنان به نماز برخیزند و زحمات ما را نابود سازند، ابلیس گفت آنان را مهلت دهید شاید دنیا به آنان رو کند و شما از طریق آن به فریب آنان موفق گردید.
از دیگر درهاى بزرگ که راه ورود شیطان به باطن انسان مىباشد بخل و ترس از تهیدستى است که این دو صفت بسیار مذموم انسان را از اتفاق و صدقه و کار خیر باز مىدارد و آدمى را به ثروت اندوزى و انباشته کردن مال و منال مىکشاند و نهایتاً مستحق عذابى مىکند که قرآن به ثروت اندوزان وعده داده است.
از قول شیطان نقل شده که در مسئله بخل و خوف از فقر آدمیان بر من چیره نشدهاند تا از دام من بگریزند و نسبت به سه چیز هرگز بر من چیره نخواهند شد هنگامى که از آنان بخواهم ثروت را از طریق نامشروع به دست آورند، و در غیر طریق صحیح انفاق کنند، و از پرداخت حقوق مالى باز ایستند.
از آفات بخل و حرص پاىبندى به مراکز تجارت و بازارها براى جمع کردن ثروت و هزینه کردن همه عمر در این مورد است.
ابو امامه از رسول خدا روایت کرده: هنگامى که ابلیس را به زمین فرود آوردند گفت پروردگارا مرا در زمین جاى دادى و مطرود و رجیم نمودى براى من خانهاى قرار ده خطاب شد حمام، گفت درخواست مجلس و محفلى دارم خطاب شد بازارها و راههائى که در آن جمعیت گرد مىآید، گفت: طعامى مقرر کن خدا فرمود آنچه نام خدا بر آن برده نشود، گفت درخواست آشامیدنى دارم خدا پاسخ دهد هر نوع مستکننده، گفت موذن و اعلامکنندهاى مى خواهم، خطاب رسید وسائل نوازندگى و آلات موسیقى، گفت کتابى که بر مردم بخوانم، حضرت فرمود شعر و ترانه گفت مکتوب و نوشته اى برایم قرار ده خطاب رسید خال کوبى بر بدنها، گفت سخنى برایم مقرر فرما، خدا فرمود دروغ و کذب، گفت دامهائى برایم قرار ده خطاب رسید زنان بیتقوا و بیپروا که با عشوه و ناز عقل مردان را مى ربایند.
مؤمن واقعى و مسلمان حقیقى و اهل الله کسى است که در این چند روزه عمر کوتاهش با توجه به خدا و لحاظ کردن قیامت به کمک عمل به احکام الهى و رعایت تقوا تمام درهاى ورودى شیطان و وسوسههاى او را به قلب ببندد و پیوسته این درها را بسته نگه دارد تا قلب از آفات شیاطین در امان بماند و از این طریق خیر دنیا و آخرت انسان تأمین شده به خواست خدا به سعادت ابدى نائل گردد.
مدعى دیندارى بخصوص کسى که خود را پیرو اهل بیت مى داند، و شعار تشیع مى دهد باید عمل و حرکات و منش و اخلاق و اطوارش این ادعا را تصدیق کند، اگر کسى مدعى مذهب اهل بیت باشد ولى اعمال و حرکاتش با اعمال و حرکات اهل بیت هماهنگ نباشد قطعاً در ادعایش کاذب و راه نجات بر او بسته است.
تشیع و دیندارى با ادعا و گفتار تنها قابل قبول نیست، ادعاى سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و على بن ابى رافع و امثال اینان در شیعه بودن که عملشان با گفتارشان یکى بود ادعائى صادق و سخنى راست و درست است ولى کسى که ادعاى دیندارى و تشیع مى کند ولى در عمل پیرو ابلیس و دنباله روى شیاطین و رنگ گرفته از مکتب یهود و نصرانیت و شکل گرفته از بیدینان است ادعایش در دنیا و در دادگاههاى آخرت قابل قبول نخواهد بود زیرا دیندارى و شیعه بودن به عمل است نه به لقلقه زبان.
مذهب اهل بیت که شاخههاى پرمحصول درخت نبوتاند ترکیبى از عقاید حقه، و اعمال صالحه و اخلاق حسنه، و صلاح و سداد و عفت و اجتهاد و قناعت و کرامت و عبادت ربّ و خدمت به خلق و اجراى امر بمعروف و نهى از منکر و نیت پاک و تبلیغ دین و هدایت مردم به سوى خدا و روشن نگاه داشتن مشعل درستى و راستى و صدق و صداقت است، هرکس به اندازه گنجایش وجودیاش پاى بند به این حقایق باشد، و در برابر هجوم فرهنگ بیگانه خود را حفظ کند، و خویش را از افتادن در دام ابلیس و جنودش نگاه دارد قطعاً در ادعاى دیندارى و به ویژه تشیع راست گفتار و در دنیا و آخرت اهل نجات و همراه با سعادت و سلامت و امنیت همه جانبه و اهل بهشت است، در هر صورت موفقیت انسان در همه امور، و نجاتش ازهمه شرور در گرو قلب سالم و دل مملو از ایمان و داشتن عمل صالح مى باشد، و جز این راه نجاتى براى احدى وجود ندارد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- محجة البیضاء، ج 5، ص 58.
(2)- محجة البیضاء، ج 5، ص 58.
(3)- محجة البیضاء، ج 5، ص 50- الدر المنثور، ج 1، ص 5- بحار، ج 14، ص 634.
(4)- بحار ج 14، ص 620.
(5)- محجة البیضاء ج 5، ص 60.