هدایت و الهام پروردگار

هدایت الهى واقعیتى است که در سراسر عالم هستى به کیفیت هاى گوناگون و متنوع حاکم است و موجودى در عالم خلقت چه در باطن عالم، چه در ظاهر عالم وجود ندارد، مگر اینکه توسط خداوند متعال هدایت و راهبری می‌شود.

هدایت و الهام پروردگار

هدایت الهى واقعیتى است که در سراسر عالم هستى به کیفیت هاى گوناگون و متنوع حاکم است و موجودى در عالم خلقت چه در باطن عالم، چه در ظاهر عالم وجود ندارد، مگر اینکه توسط خداوند متعال هدایت و راهبری می‌شود.

قرآن مجید مى فرماید: از برنامه هاى خداوند به وجود آوردن موجودات و در مسیر هدایت قرار دادن آنهاست: { ٱلَّذِیٓ أَعۡطَىٰ کُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ }.[1]

پروردگار عالم، ابتدا مخلوقى را که لباس هستى به او مى پوشاند، در دایره خلقت قرار مى دهد و سپس او را در مسیرى که لازمه حیات و هستی اوست هدایت مى کند. نظم، بقا و مصون ماندن از فساد و تباهى و نابودى، میوهٔ شیرین هدایت پروردگار است.

 

حکمت هدایت تکوینی

اگر پروردگار نور هدایت و نیز حاکمیت هدایتش را از موجودات عالم منع کند و رسیدن شعاع هدایت را به آنها دریغ ورزد، مجموعهٔ موجودات دچار بى نظمى، فساد، تباهى و در نهایت فنا و نابودى خواهند شد. قرآن مجید درباره همه آسمان ها و زمین و مجموعه عظیم ستارگان، خورشیدها، قمرها، سحابى ها و کهکشان ها مى فرماید:

{ وَأَوۡحَىٰ فِی کُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ }[2]

ما امورات و هدایت موجودات عالم بالا را انجام دادیم. این‌که در چه فاصله اى از هم قرار بگیرند، این محصول وحى و هدایت است؛ با چه سرعتى دور خود یا دور مرکز خود بگردند، این محصول هدایت است.

 

اگر بین کره زمین و خورشید 150 میلیون کیلومتر فاصله قرار داده شده که زمین در این فاصله با موجوداتش از نظر حرارت و سردى بتواند حیات خود را ادامه دهد، این محصول هدایت حضرت حق است. اگر زمین در هر 24 ساعت براى پدید آمدن شب و روز یک بار به دور خودش مى چرخد (و با سرعت حساب شده هم مى چرخد) محصول هدایت حق است. اگر زمین در هر 365 روز براى پدید آمدن چهار فصل یک بار به دور خورشید مى گردد، این محصول هدایت حضرت حق است.

 

اگر ستارگان در فضا با هم تصادف نمى کنند، این محصول هدایت حضرت حق است؛ اگر هوا ترکیبى از اکسیژن و اَزُت است و دور کره زمین در حدود صد کیلومتر پوشش به زمین داده است، این محصول هدایت حضرت حق است. این‌که هوا همواره همراه زمین حرکت مى کند، چون زمین مسافر است و هوایى و فضایی که دور کره زمین است، همراه این مسافر در حرکت مى باشد و مسافر را رها نمى کند، این محصول هدایت حضرت حق است.

این‌که چگونه نباتات و درختان اکسیژن مصرف شده را تأمین کنند و اَزُت اضافی را پس بدهند و حیوانات زهردار، سموم هوا را تصفیه کنند، این محصول هدایت وجود مقدس پروردگار است.

 

شما در همه این محاسبات دقت کنید، اگر یکى از این حساب ها به هم بخورد و امرى از آغوش هدایت الهی جدا شود چه خواهد شد. مثلاً کره زمین بتواند از دایره هدایت پروردگار تخطی و فاصله 150 میلیون کیلومترى که با خورشید دارد را کم کند، تمام دریاها بخار مى شوند، تمام درختان و نباتات و گیاهان مى سوزند، و اگر فاصله را بیشتر کند، تمام دریاها و رودخانه ها و قنات ها منجمد مى شوند، خون بدن انسان نیز منجمد مى شود، تمام درختان هم از سرماى شدید نابود مى شوند. ولى زمین نمى تواند از سلطنت هدایت پروردگار خارج شود، هیچ موجودى از موجودات عالم که در سیطره هدایت اجبارى و تکوینى پروردگار عالم قرار دارد نمى تواند این حساب هاى دقیق را به هم بریزد؛ در حیوانات نیز همین طور است.

 

هدایت در زنبور عسل

خداوند متعال در سوره مبارکه نحل در رابطه با اتصال هدایت به زنبور عسل نکات با ارزشى را بیان مى کند.[3] این حیوان بسیار کوچک، کم حجم و کم وزن بهترین ماده غذایى دنیا را تولید مى کند و هنوز کارخانه اى در عالم، دقیق تر از کارخانه زنبور به وجود نیامده است که چنین ماده اى را تولید کند؛ ماده اى که اگر مستقیم عناصر و ترکیباتش از گل ها گرفته شود، ماده اى است که هیچ میکروبى نمى تواند در آن اثر بگذارد، ماده اى است که اگر چند هزار سال در هواى آزاد قرار بگیرد، فاسد نمى شود.[4]

این زنبور براى تولید عسل، براى رفت و آمد در باغ ها و مسیرها و کوه ها و براى ساختن کندو نزدیک به 460 رشته علوم مختلف را به کار مى گیرد و این مغز کوچک چگونه این 460 رشته علم را به کار می‌گیرد. جز با هدایت خداوند میسر نیست: { وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ }.[5]

 

صاحب اختیار و مدبر عالم به زنبور وحى کرد، یعنى هدایت خویش را به زنبور اتصال داده است و در این افق عالى و نورانى هدایت این دستورها را به او داد:

{ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ }.[6]

که حرکت کند و در کوه ها براى خود لانه انتخاب کند، و روى درختان بلند براى خود لانه بسازد، و از پایه ها و سایبان هاى درون باغ ها که محکم است لانه بسازد. وقتى که لانه آماده شد و محل امنى براى خود ساخت، حرکت می‌کند و به سراغ گل ها و شکوفه ها برود: { ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ }.

 

به زنبور وحی کردیم: اجازه دارى از هر میوه و گلى که در این عالم قرار دادم بخورى. فقط زبده و بهترین بخش همه عناصر تولید کننده را بخور. بهترین غذا را در این عالم استفاده کن. مواظب باش اگر انحراف پیدا کنى و کج روى کنى، من در کندو و در دل کوه روى درخت و روى این سایبان ها مأمور ویژه قرار دادم که تو را راه ندهند؛ مأمور ویژه، زنبورى است با شامه بسیار قوى که دائما کنار لانه مواظب رفت و آمد زنبورهاست. اگر زنبورى برخلاف هدایت پروردگار چیزهاى آلوده‌ای را بخورد، در هنگام ورود به لانه مورد بازرسى قرار مى گیرد. مأمور سلامت کندو، با شامه قوى خود او را بو مى کند و مى فهمد که او غیر از آنچه که دستور داده شد را خورده است، پس او را از کمر نصف کرده و روبروى کندو مى اندازد که باعث عبرت دیگران شود:

{ ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلٗاۚ }

 

اى زنبور! فقط در مسیر هدایت پروردگار حرکت کن، چون اگر به انحراف کشیده شوى فاسد مى شوى، آشغال خور مى شوى، تباه و نابود و محکوم مى شوى و از دید آفرینش مى افتى. به سمت مسیرهایی که در مقابل دید و حافظه ات هست حرکت کن، همراه با تواضع و فروتنى: { یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ }.

بعد از اتصال به وحى، من از شکم او یک آشامیدنى بیرون مى آورم که براى تمام مردم عالم در این آشامیدنى دارو قرار داده ام:

{ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِیهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ }.[7]

این ماده طبیعى و اصیل الهى، براى همه مردم عالم درمان است.

 

در زندگى زنبور نشانه اى از ربوبیت و توحید، قدرت، حکمت، بصیرت، بینایى، دانش و عدالت پروردگار عزیز عالم هست. حالا اگر این محاسبهٔ هدایتى به هم بخورد هیچ عسلى تولید نمى شود، اگر این محاسبه به هم بخورد، نمى تواند لانه بسازد. پس هر آنچه منفعت در این عالم هست محصول هدایت خداوند است و هر جا فساد هست محصول جدایى موجود از هدایت پروردگار است.[8]

 

الهام به انسان

نوع دیگر هدایت پروردگار که در قرآن مجید مطرح است، الهام او به قلب بندگان است که این الهامات، یا انسان را به کشف کردن مجهولات موفق مى کند، یا انسان را از خطر هولناکی نجات مى دهد، یا انسان دیگرى را از خطر نجات مى دهد. ممکن است این الهام براى همه انسان ها تا آخر عمرشان چندین مرتبه اتفاق بیفتد. این الهام نیز حقیقتى از طرف خدا است که جنبه هدایت دارد.

 

الهام در حفظ جان انسان‌ها

یکى از علماى بزرگ نجف مى فرمودند: خانه اى را در نجف خریدم که درب این خانه، از چوب قدیمى بود. قفل و بست درب از کُلون هاى قدیمى بود که کلید بزرگى داشت و ما نمى توانستیم این کلید را حمل و نقل کنیم، پس با اهل خانه قرار گذاشته بودیم که هر وقت کسى از خانه بیرون مى رود، کلید را در گودالى که زیر درب است بگذارد. هر وقت که من بیرون مى رفتم، کلید را زیر آن گودالِ مخفى مى گذاشتم.

 

سى سال به همین منوال گذشت. تا این‌که یک شب زن و بچه ام در منزل نبودند و کلید را هم در آن گودال گذاشته بودند. من وارد خانه شدم، هوا هم تاریک بود، من نشستم و دستم را دراز کردم تا کلید را بردارم، اما احساس کردم دستم جلو نمى رود و قلبم به من مى گفت: کبریت بزن! سى سال سابقه کبریت زدن نداشتم، ولى فشار شدیدى از درون به من وارد شد که کبریت بزن. کبریت زدم و دیدم یک عقرب سیاه به اندازه نصف کف دست روى کلید نشسته است که اگر من دست دراز کرده بودم نیشم مى زد و قبل از این‌که به پزشک برسم از دنیا می‌رفتم.

این الهام و هدایت و رحمت پروردگار است، این عنایت حق است، این لطف وجود مقدس او، نه به آن یک نفر، بلکه به تمام بندگانش است. گاهى نیز براى حفظ انسان همین الهام را به قلب یک حیوان سرازیر مى کند.

 

راه هاى هدایت انسان

وقتى نوبت به انسان رسید خداوند از سه طریق هدایت خود را نصیب انسان کرد. اول: از طریق فطرت و عقل. دوم: از طریق نبوت انبیا(ع) و امامت امامان(ع). سوم: از طریق کتب آسمانى و قرآن کریم.

در مجموعه این سه رشته، دو برنامه براى بشر بیان کرد. یکى تمام خوبى ها و دیگرى همه بدى ها. بعد با زبان فطرت و با زبان انبیا(ع) و با زبان آیات از بشر دعوت کرد به همه خوبى ها آراسته شود و از هر چه بدى است فاصله و پرهیز کند.

اما قرآن کریم مى گوید: { وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ }[9]

 

در حالى که هدایت من به نفع دنیا و آخرت همهٔ انسان هاست:

{ أَلَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ عَیۡنَیۡنِ ۞وَلِسَانٗا وَشَفَتَیۡنِ۞وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ }[10]

آیا چشم به شما ندادم که ببینید؟ آیا زبان ندادم تا بپرسید و اعلام کنید؟
آیا من همه بدى ها و خوبى ها را براى شما معین نکردم؟ چرا اقرار به این واقعیات نمى کنید؟

تـا بــى خـبـرى ز ترانــه دل          هـرگـز نـرسى بـه نشانـه دل

روزانــه نـیـک نـمـى بـیـنـى         بـى نــان و آب شـبــانـه دل

تـا چهره نگردد سـرخ از خون          کـى سبـزه دمــد ز دانــه دل

از خـانه کـعـبـه  چه مى طلبى         اى از تـو خــرابـى خـانـه دل

از مـوج بـلا ایـمـن گـــردى         آنـگـه که رســى به کرانه دل

در ممـلـکـت سلطـان وجـود          گنـجـى نـبـود چو خزانـه دل

(محمد حسین غروی اصفهانی)

 

الهام به مادر موسی

مادر موسى بن عمران پیرو دین جدش ابراهیم و اسحاق بود، در حالى که هیچ پیامبرى را هم درک نکرده بود، ولى خداوند متعال مى فرماید: براى حفظ کودک از وحشت و غصه، من به قلب او الهام کردم که این فرزند را در جعبه بگذار و او را به دریا بینداز، بعد به او اطمینان داد: { إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ }.[11]

من این بچه را سالم برمى گردانم و او را از انبیا(ع) قرار مى دهم. او هم با این اطمینان موسى(ع) را به رود نیل انداخت و بعد به صورت یک پیامبر اولواالعزم به مصر برگشت.[12]

 

هدایت پروردگار راز بقاى انسان

اى انسان نمک نشناس! اى نمک‌خور و نمک دان شکن! اگر بدانی و پرده عالم وجود را کنار بزنند و به ما نشان بدهند که براى هر 24 ساعت زنده ماندن چند میلیارد عامل فعالیت مى کنند، از شدت بهت جان مى دادیم، ما تصور مى کنیم به همین سادگى زنده ایم و زمین زیر پاى ما آرام است و بادها مى وزد، ابرها مى آید و مى رود، در حالى که اگر یکى از این محاسبه ها به هم بخورد، میلیون ها نفر خواهند مرد.

 

اگر پروردگار عالم، هدایتش را از یک گوشه بردارد، مثلاً هوا را آزاد کند ـ چون هوا سبک است مى تواند زمین را رها کند و برود ـ یک متر که هوا از زمین بالاتر برود، کل عالم، هم موجودات دریایى، هم موجودات هوایى و هم انسان ها یک دقیقه بعد مى میرند.

سه قسمت زمین آب است، اگر دستور بدهد این سه قسمت دو قسمت بشود، یک نفر زنده نمى ماند. تمام این پرندگان استخوان هاى بدنشان توخالى است، اگر به بدن ایشان دستور بدهد که استخوان ها را پر کنید تا سنگین شوند که هیچ پرنده اى نتواند از زمین بلند شود در عرض ده روز هر انسانى که روى زمین هست نابود مى شود و یک نفر زنده نمى ماند. ما خبر نداریم و مطلع نیستیم که هدایت خدا در این عالم چه مى کند؟

 

الهام خداوند و هدایت شدن دزد

در یکى از شهرهاى ایران، زن و مردى با هم عروسى کردند، یک سال و چند ماه از عروسى ایشان گذشت و خداوند کودک سه‌ماهه‌ای به آنها هدیه کرده بود. در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب هستند که دزدى تصمیم مى گیرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار الهامش را نزد یک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هیچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بیفتد خبر ندارد، نه همسایه ها و نه پدر و مادر. حفظ این خانواده به وسیله یک دزد نیز ممکن است!

 

نیمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بیند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قیمتى، طلا و نقره هست، خیلى خوشحال مى شود. یک لحظه به این امر فکر مى کند که اگر این نوزاد بیدار شود و گریه کند و این زن و شوهر نیز بیدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم. به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ایوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بیدار مى شود و گریه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بیرون مى آیند. خداوند مادر را طورى قرار داده است که با کوچک ترین صداى گریه فرزند بیدار مى شود، اگر مادر بیدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بین مى برد.

 

مادر مى بیند صداى گریه بچه مى آید ولى بچه سر جایش نیست، با وحشت شوهر را بیدار مى کند و مى بینند صدا از بیرون مى آید. بچه سه ماهه که بیرون نمى تواند برود! وحشت زده با همدیگر به طرف ایوان مى دوند. در همین لحظه طاق چوبىِ موریانه خورده فرو مى ریزد و صداى ریزش طاق، همسایه ها را بیدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آیند و مى بینند زن و شوهر و بچه بیرون از خانه هستند. گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بین مردم بود و چیزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم این داستان را براى آنها بگویم اعتقاد آنها به خدا بیشتر می‌شود. حال که نتوانستیم دزدى کنیم، اعتقاد مردم را به خدا زیاد کنیم!

 

دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از این قرار است. زن و شوهر و همسایه‌ها دزد را بخشیدند و رها کردند و پول خوبى نیز به او دادند و گفتند: برو با این پول کاسبى کن، دیگر هم دزدى نکن. دزد گفت: دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى دادید من دنبال دزدى نمى رفتم.

قـطره اى کـز جـویـبــارى مـى رود               از پـى انــجـام کــارى مـــى رود

سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت           زآتش ما سوخت هر شـمعى که سوخت

نـاخـدایـان را کیـاسـت اندکى است              ناخـداى کشتـى امـکان یکـى اسـت

(پروین اعتصامی)

 

فضیل بن عیاض یک قافله را غارت کرد، مال التجاره خیلى سنگین بود. آفتاب که طلوع کرد گفت: وسایلتان و اثاث‌ها را باز کنید، اما دستان صاحب بارها را بسته بودند. در میان وسایل یک دستمالِ بسته بود، فضیل به نوچه اش گفت: دستمال را به من بده تا باز کنم. وقتى که دستمال را باز کرد دید روى یک کاغذ تمیز آیة الکرسى نوشته شده و زیر آن هم نوشته شده: خدایا! من به این کتاب تو اعتقاد دارم، من مى ترسم فضیل این کاروان را غارت کند، من این آیة الکرسى را در این دستمال مى گذارم و کاروان را در اختیار آیة الکرسى قرار مى دهم! فضیل وقتى نامه را خواند، به تمام نوچه هایش گفت: دست اینها را باز کنید و بارها را تحویل ایشان بدهید تا بروند. دیگران گفتند: چرا؟ گفت: ما دزد پول و مال مردم هستیم، دزد ایمان و اعتقاد مردم به قرآن و خدا نیستیم، این فرد با اعتقادِ به آیة الکرسى، آن را درون این بار گذاشت، ما اگر این وسایل را ببریم یک نفر را به قرآن بى ایمان کرده ایم.

 

هدایت حیوانات

وزیر کشور فردی را خواست و گفت: تو از امروز فرماندار کاشان هستی. شخص، آنها را قسم داد که مرا کاشان نفرستید، زیرا کاشان عقرب دارد و من مى ترسم، گفتند: باید بروى، چاره اى نیست. وارد کاشان شد و بلافاصله به نجارى گفت: یک تخت براى من بساز که پایه آن یک متر و نیم باشد، بعد هم در بازار مِسگرها چند دیگ خرید و با خود گفت: این دیگ ها را پر از آب مى کنم و پایه هاى تخت را درون دیگ مى گذارم که عقرب نتواند از دیگ بالا بیاید، اگر هم بیاید درون آب خفه مى شود. شب اول فرماندارى اش تخت را درست کردند و دیگ ها را پر از آب نمودند.

 

نوشته اند که فرماندار گفت: نیمه شب خواب بودم، در خواب دیدم یک عقرب سیاه روى سینه من خوابیده و با من حرف مى زند و به من مى گوید: من روى سینه ات آمده ام ولى به من اجازه ندادند که تو را بزنم، اگر اجازه مى دادند مى زدم! با وحشت از خواب پریدم دیدم یک عقرب سیاه روى سینه من است و وقتى بیدار شدم از روى سینه من پایین پرید. همه چیز در دست خداى یکتاست، همه عالم به فرمان اوست.

ابـر و بـاد و مه و خورشید و فلک در کارند

تـا تـو نانى بـه کف آرى و به غفلت نخورى

همـه از بـهر تـو سـرگشـته و فـرمـانبردار

شـرط انـصـاف نباشـد کـه تـو فرمان نبرى

(سعدی شیراز)

 

------------------------------------------------------------------

[1] . طه (20) : 50 ؛ «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى ، آفرینش [ویژه] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وى عطا کرده ، سپس هدایت نمود .»
[2] . فصلت (41) : 12؛ «و در هر آسمانى کار آن را وحى کرد.»
[3] . نحل (16) : 69 .
[4] . مستدرک الوسائل: 16/366، باب 37، حدیث 20199؛ «فِقْهُ الرِّضَا(ع) قَالَ الْعَالِمُ(ع)عَلَیْکُمْ بِالْعَسَلِ وَ حَبَّةِ السَّوْدَاءِ وَ قَالَ الْعَسَلُ شِفَاءٌ فِی ظَاهِرِ الْکِتَابِ کَمَا قَالَ اللَّهُ U وَ قَالَ (ع)فِی الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ مَنْ لَعِقَ لَعْقَةَ عَسَلٍ عَلَى الرِّیقِ یَقْطَعُ الْبَلْغَمَ وَ یَکْسِرُ الصَّفْرَاءَ وَ یَقْطَعُ الْمِرَّةَ السَّوْدَاءَ وَ یُصَفِّی الذِّهْنَ وَیُجَوِّدُ الْحِفْظَ إِذَا کَانَ مَعَ اللُّبَانِ الذَّکَرِ.»

مستدرک الوسائل: 16/367، باب 37، حدیث 20203؛ «وَ عَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ؛إِنَّ اللَّهَ Uجَعَلَ الْبَرَکَةَ فِی الْعَسَلِ وَ فِیهِ شِفَاءٌ مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ قَدْ بَارَکَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً.»
[5] . نحل (16) : 68 .
[6] . نحل (16) : 68 ؛ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هایى] که [مردم] بر مى افرازند ، براى خود خانه هایى برگیر .»
[7] . نحل (16) : 69 ؛ «آن گاه از همه محصولات و میوه ها بخور ، پس در راه هاى پروردگارت که براى تو هموار شده [به سوى کندو] برو ؛ از شکم آنها [شهدى] نوشیدنى با رنگ هاى گوناگون بیرون مى آید که در آن درمانى براى مردم است . قطعاً در این [حقیقت] نشانه اى [بر قدرت ، لطف و رحمت خدا] ست براى مردمى که مى اندیشند .»
[8] . بیان در علوم و مسائل کلی قرآن: 643 ـ 644، اقسام و مراحل هدایت؛ «هدایت پروردگار دو قسم است: هدایت عمومى و هدایت خصوصى و هدایت عمومى گاهى تکوینى است و گاهى تشریعى که ذیلا همه این اقسام سه گانه هدایت را توضیح مى دهیم، آن گاه به نتیجه بحث مى پردازیم.

هدایت عمومى تکوینى: همان هدایتى است که خداوند در طبیعت تمام موجودات اعم از جماد، نبات و حیوان به ودیعت نهاده است که این موجودات طبعا و یا به اختیار خویش به سوى کمال و ترقى در سیر و حرکتند و این نیروى کمال بخش و سیر به سوى کمال را خداوند از روز اول در نهاد تمام موجودات نهاده است. ملاحظه مى کنید که نباتات چگونه به رشد و نمو، رهبرى شده و به سوى این کمال ره مى سپارند و در این مسیر به سمتى حرکت مى کنند که مانعى در آن وجود ندارد و باز حیوانات از هدایت تکوینى برخوردار گردیده و طبعا موجوداتى را که مزاحم و موذى آن هاست، از موجودات غیر موذى و غیر مزاحم تمیز و تشخیص مى دهند، مثلا موش از گربه فرار مى کند ولى از گوسفندان فرار نمى کند و مورچگان و زنبوران عسل تکوینا به تشکیل اجتماع، حکومت، خانه سازى و آماده ساختن وسایل زندگى، هدایت شده اند و در اثر همین هدایت تکوینى است که اطفال در اولین روزهاى تولد به پستان مادر راه یافته، به تغذیه و شیر خوردن رهبرى شده اند.

در این آیه شریفه که خداوند از زبان موسى(ع) نقل مى کند، به همان مرحله از هدایت «تکوینى» اشاره شده است:

{ قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِیٓ أَعۡطَىٰ کُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ } گفت [موسى] پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، هستى بخشیده و سپس آن را هدایت نمود.

هدایت عمومى تشریعى: همان هدایتى است که خداوند تمام افراد بشر را به وسیله ارسال پیامبران و فرستادن کتاب هاى آسمانى هدایت شان نموده و به تمام انسان ها اتمام حجت فرموده است که به آن ها عقل و نیروى تشخیص حق و باطل داده، سپس پیامبرانى فرستاده است تا آیات خدا را براى آنان بخوانند و قوانین و احکام الهى را در میان آنان اجرا کنند و رسالت آنان را به معجزاتى مقرون ساخته و با براهینى توأم گردانیده است تا دلیل صدق گفتار و مؤد ادعاى آنان گردد. عده اى از هدایت عمومى بهره بردارى نموده و عده دیگر راه ضلالت را پیش گرفته اند و همان هدایت تشریعى را، آیه بیان مى کند: { إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرٗا وَإِمَّا کَفُورًا }.»
[9] . سبأ (34) : 13 ؛ «و از بندگانم اندکى سپاس گزارند .»
[10] . بلد (90) : 8 ـ 10 ؛ «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم ؟ و یک زبان و دو لب ؟ و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد؟].»
[11] . قصص (28) : 7 ؛ «ما حتماً او را به تو باز مى گردانیم ، و او را از پیامبران قرار مى دهیم .»
[12] . ترجمه تفسیر جوامع الجامع: 4/507 ـ 509 ؛ «روایت شده است که: خانواده فرعون صندوق را از آب گرفتند و آسیه (همسر فرعون) به آن نزدیک شد و درون آن نورى را دید و آن صندوق را باز کرد و ناگاه کودکى را دید که انگشت شست خود را مى مکد، پس مهر او در دل همه جا گرفت و آسیه به فرعون گفت: «قرّة عین لى و لک»، یعنى این کودک نور دیده من و تو است.

از ابن عبّاس روایت شده است که: فرعونیان مى خواستند موسى را بکشند لکن آسیه مانع شد و گفت که او را نکشید، فرعون گفت که این نور دیده توست امّا براى من چنین نیست. و اگر آن طور که آسیه موسى را نور دیده خود قرار داد فرعون نیز قرار مى داد، خداوند او را هم مانند همسرش هدایت مى کرد. عَسى أَنْ یَنْفَعَنا چون آسیه آثار میمنت و نجابت را که حاکى از نافع بودن بسیار بود، در سیماى آن کودک به فراست دریافت، گفت: امید است که این کودک به ما سودى برساند.أَوْ نَتَّخِذَهُ، وَلَداً، یا او را به فرزندى خود اختیار کنیم، زیرا او شایسته آن است که فرزند پادشاهان باشد.»



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر