یک چهره - یک روایت

انجوی شیرازی؛ سی‌اُمین سال‌گرد خاموشی آقای نجوا

صادق هدایت نبود تا ببیند رفیقی که به او لقب «سید ریش» داده بود بعد از کودتای ۲۸ مرداد چگونه آن ریش را تراشید تا به لطف تغییر چهره به چنگ مأموران نیفتد ولی یک روز افتاد

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چهار ماه پیش و در 24 اردیبهشت 1402 به بهانۀ نمایشگاه کتاب روایت استاد فقید زنده یاد سید ابوالقاسم انجوی شیرازی با عنوان "حدیث کتاب و کتاب فروشی" را درباره کتاب‌فروشی‌های قدیم تهران درج کردیم که برای ماهنامۀ آدینه نوشته و درسال 1366 منتشر شده بود.

 
  همان جا نوشتیم: نثر روان این پژوهش‌گر ادبیات و فرهنگ مردم که در دهه‌های 40 و 50 با برنامه‌های رادیویی شهرت فراوان و با عامه هم ارتباط داشت و محدود و محصور به محافل روشنفکری نبود به ویژه گزارش حاضر برای هر که دستی در قلم دارد چشم‌نواز است و می‌تواند الگوی نوشتن باشد و البته یادآور شدیم او 6 سال بعد در 25 شهریور 1372 درگذشت و حالا در غروب دل‌گیر 25 شهریور و درست در سی‌امین سال‌گرد درگذشت او روا نیست از مرد سیاست و ادبیات و فرهنگ مردم یاد نکنیم.

 چرا که دریغ است خیلی ها ندانند «آقای نجوا» که یکی از ماندگارترین و مردمی‌ترین برنامه های رادیویی (فرهنگ مردم) را اجرا می‌کرد چه زندگی پر فراز و نشیبی داشته است.

 او یک‌چند در لباس روحانیت بوده و چندی حتی به عضویت حزب توده هم درآمده و رفیق احسان طبری هم شده ولی بیش از هر کس با صادق هدایت مأنوس و دم‌خور بود و بیشترین غم او هم مرگ ناگهانی (‌خودکشی) هدایت بود.


  صادق هدایت نبود تا ببیند رفیقی که به او لقب «سید ریش» داده بود بعد از کودتای 28 مرداد چگونه آن ریش را تراشید تا به لطف تغییر چهره به چنگ مأموران نیفتد ولی یک روز افتاد و روزنامه‌ها نوشتند: 61 نفر از عناصر درجه یک حزب غیر قانونی توده به زندان‌های جنوب منتقل شدند. البته در این که درجه یک بودند شکی نبود اما در فرهنگ و ادبیات نه در جزب توده و بیشتر با علم وهنر شناخته می‌شدند تا سیاست و آنها را سوار بر کامیون به سمت جنوب بردند. سید ابوالقاسم انجوی شیرازی تنها نبود. منوچهر افشار، اسماعیل شهیدی، مهدی کی مرام، کریم کشاورز، صادق پیروز، خسرو اسدی و پرویز اتابکی هم بودند و هر جا که می‌رسیدند او مثل یک راهنمای تور جزء به جزء توضیح می‌داد آنجا کجاست و چه تاریخی دارد. 


29 تیر 1333 به خارک رسیدند (یا شکل درست و باستانی آن خارگ) و 19 اردیبهشت 1334 مرخص شدند. نه آن که آن قدر بمانند تا بپوسند. آب‌ها که از آسیا افتاد مرخص شدند و انجوی شیرازی بعد از آن یک سر در کار فرهنگ و ادبیات بود.


اوایل دهه 40 به لطف فشارهای جان‌اف‌کندی و و در دوران اصلاحات دولت علی امینی فضا باز شد. وقتی جبهه ملی توانست در جلالیه (‌پارک لاله) فعلی میتینگ بگذارد و شاپور بختیار سخن‌رانی کرد تکلیف اهل فرهنگ هم روشن بود و نفسی تازه کردند.

  علی دشتی و جلال‌الدین همایی که در حکومت نفوذ داشتند مجال بازگشت او به عرصه فعالیت‌های فرهنگی گسترده‌تر را فراهم آوردند و کار به جایی رسید که با یک برنامه رادیویی هم خود به وصال رسید و هم شوری در جامعه برپا کرد: فرهنگ مردم.

  برنامه‌ای که بسیار گل کرد و از همه مردم در جای‌جای ایران خواست قصه، مَتَل، ترانه، مثل یا سند تاریخی بفرستند تا ویرایش کند و به نام خودشان بخواند و برای اولین بار مردمان عادی نویسندگان یک برنامه رادیویی شدند که از ذره ذره آن فرهنگ می‌بارید.

   یک بار کسی چاقوی قدیمی را به همراه نوشته خود فرستاد و انجوی شیرازی را سر ذوق آورد که از مردم بخواهد اشیا را هم بفرستند و آن قدر جنس آمد که قرار شد موزه‌ای برپا کنند ولی وقتی معلوم شد برخی آنها را از جایی برداشته و کنده‌اند کار را متوقف کرد.

  فرهنگ مردم به برنامه‌ای کاملا فرهنگی با عطر و بوی مولانا و عرفان بدل شد و آن قدر گل کرد که همه آن را دوست داشتند و کسی نمی‌توانست باور کند که برنامه‌ساز و گوینده آن 10 سال قبل زندانی و تبعیدی بوده و سال‌ها قبل‌تر اینجا و آنجا در خاطرات خود گفته بود ساعت 3 و نیم بعد ازظهر 26 شهریور 1320 به اتفاق صادق هدایت و حسن قائمیان در خیابان ظهیر الاسلام تهران به چشم دیده که ولیعهد 22 ساله برای ادای سوگند سلطنت روانه مجلس شورای ملی در بهارستان است و همان جا او که هیچ ارادتی به خاندان پهلوی نداشت این شعر را سروده بود: بچۀ ریقو! توی پر قو! حواس‌تون کو؟ و سه نفری با هم دم گرفتند.

   چهارمین سپهبد تاریخ ایران (حاجعلی رزم آرا) که با خواهر همان صادق هدایت (انور الملوک) ازدواج کرده بود چند سال بعد نخست‌وزیر همان پادشاه و بعد ترور و کشته شد. انجوی شیرازی اما ماند و اگر سیاست با او کار نداشت او با سیاست کار نداشت.

   هیچ کس در آن زمان با رادیو تماس نگرفت که آقا این آقای انجوی توده‌ای بوده ضد شاه بوده و آرداشس یا اردشیر آوانسیان از او که معمم بود یک کمونیست دو آتشه ساخت و البته دوباره برگشت و از این حیث مثل جلال آل‌احمد بود و در نثر شاید بر او سر.

  درست سی سال پیش و در شهریور 1372 خورشیدی، سید در بیمارستان آبان تهران در همان اتاقی بستری شد و در غروب بیست و پنجمین روز آن چشم از جهان بست که سه سال قبل از آن در اول شهریور 1369 پرویز ناتل خانلری درگذشته بود و از همان ابتدا هیچ یک از دوست‌داران او بستری شدن در آن اتاق را به فال نیک نگرفته بود.

انجوی شیرازی؛ سی‌اُمین سال‌گرد خاموشی «آقای نجوا»


25 شهریور 1372 و هنگام درگذشت سید ابوالقاسم انجوی شیرازی اگر همچنان وزیر قبلی وزیر ارشاد می‌بود شاید از او در سطح رسمی هم تجلیل می‌شد اما یک سالی بود که رفته بود و اگرچه هنوز وزارت ارشاد به وزیر بیگانه با فرهنگی چون مصطفای میرسلیم هم سپرده نشده بود اما وزیر وقت هم واکنش خاصی نشان نداد هر چند 10 سال پس از آن فرصت داشت از آرشیو رادیو بخواهد برنامه‌های فرهنگ مردم را برای او بیاورند تا صدا وسیما در اندیشۀ تولید برنامه‌هایی از آن جنس باشد.


14 سال بعد در 21 مرداد 1386 جوانی به نام پیمان جبلی رییس دفتر شبکه العالم در لبنان به خاطر آن که عنوان رسالۀ دانشگاهی خود را «رسانه‌های اسلامی» قرار داده بود مورد تجلیل مردان فرهنگی احمدی‌نژاد در دومین سال دولت معجزه هزار سوم قرار گرفت و طبعا او هم، هم و غم خود را  پس از آن که سکان‌دار صدا و سیما شده آن قرار داده که رسانه متبوع با بودجه 5 هزار میلیارد تومانی را مصداق آنچه در رساله دکتری آورده بود معرفی کند حال آن که در این میان اگر قرار باشد میان مردم و این رسانه آشتی برقرار شود آن نگاه کافی نیست و  همان فرهنگ مردم یا فولکلور به کار می‌آید چندان که آقای نجوا با مردمان نجوا می‌کرد.


صدای انجوی شیرازی را هم اگر نمی‌خواهند یا نمی‌توانند پخش کنند نثر بسیار پاکیزه و شسته رفته او که در همان «حدیث کتاب خوانی» نقل شد و در پیوند با این نوشته است گویاتر از هر مدعای دیگر است تا بدانیم 25 شهریور 30 سال پیش ایران و زبان پارسی چه گوهری را از دست داد. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر