کلمه «حسن» و مشتقات این کلمه مانند «حُسن، محسن، احسان، احسن»، در کتاب خدا زیاد به کار گرفته شده است. در موارد گوناگون نیز به دنبال کتاب خدا به کار گرفته شده است.
علت حقیقى آن این بوده که وجود مبارک امام مجتبى علیهالسلام از همه مصادیق زیبایى ملکى و ملکوتى برخوردار بودند. ابرهاى متراکم، سیاه و ظلمانى فرهنگ و حکومت اموى، نگذاشت که مردم از این زیبایىهاى ملکى و ملکوتى در عالم وجود تا قیامت بهره کامل ببرند و این زیبایىها ظهور کند و آشکار شود و فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام در جامعه نشر پیدا کند.
ظلمى که بر پدر امام مجتبى علیهالسلام رفت تا جایى بود که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام را در پشت ابرهاى سیاه حکومت و فرهنگ اموى پنهان کرد و چهرهاى غیر از چهره الهى امیرالمؤمنین علیهالسلام را با هزینه کردن پول و تبلیغات زیاد نشان مردم دادند که مردم به راحتى، نود سال در خطبههاى نماز جمعه و قنوت نماز خود به امیرالمؤمنین علیهالسلام ناسزا گفتن را واجب مىدانستند. همان ابرهاى متراکم و ظلمانى تبلیغى و فرهنگى امویان، زیبایىهاى امام مجتبى علیهالسلام را نیز پنهان کرد و حضرت را غیر از آن که بودند، نشان داد.
آنها چهره عادى و معمولیى را همراه با انواع دروغها و تهمتهایى که بر آن چهره نقاشى مىکردند، از منفورترین چهرهها و افراد جامعه مىکردند. از جمله در میان مردم پخش کردند و به مردم باوراندند که حضرت مجتبى علیهالسلام با این که بیش از چهل و هفت سال در این دنیا نبوده، با سیصد دختر ازدواج کرده بود. در حالى که حضرت در مدینه خانهاى کاه گلى معمولى داشتند و مدینه نیز شهر کم جمعیتى بود و امام مجتبى علیهالسلام در کمال زهد به سر مىبردند. فرهنگ امویان و عباسیان کارى کرد که حضرت را با تشکیل دهندگان حرمسراها و شهوترانان عالم و افراطیان در غریزه جنسى یکى بدانند.
اگر ایشان با سیصد دختر ازدواج کرده باشند، حداقل باید صد نفر آنها بچه دار مىشدند، چون هر سیصد دختر که نازا و عقیم نبودند.
وجود مقدس ایشان در این دنیا سه فرزند پسر از یک خانم با کرامت و بسیار بزرگوار داشتند؛ حسن بن حسن، قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن و هر سه در روز عاشورا براى یارى حضرت سیدالشهداء علیهالسلام شرکت داشتند که حسن بن حسن خیلى زخم خورد، ولى شهید نشد، چون بعد از روز عاشورا او را در میان کشتهها دیدند دارد نفس مىکشد، اهلبیت علیهمالسلام با خود برداشتند و به شام بردند و به مدینه برگرداندند.
این حسن بن حسن فرزند بزرگ امام مجتبى علیهالسلام همان بزرگوارى است که با فاطمه دختر حضرت ابى عبدالله الحسین علیهالسلام ازدواج کرد و از ازدواج این زن و شوهر، نسل بسیار بابرکت و عظیمى به وجود آمد، از جمله خاندان طباطبایى منطقه زواره و اردستان، خاندان طباطبایى بحرالعلوم، خاندان طباطبایى حکیم در
عراق که در این هزار و پانصد سال از نسل حسن بن حسن مىباشند.
از این زن و شوهر هزاران مرجع تقلید، مفسر قرآن، مبلغ دین، نویسنده، عارف و سالک به وجود آمده است. همراه با آثار عظیمى که ذرّیّه این زن و شوهر از خود بر جاى گذاشتند.
فرزند دوم حضرت امام حسن علیهالسلام هم قاسم بن حسن است که ازدواج نکرد و در سن ازدواج نبود، چون روزى که امام مجتبى علیهالسلام شهید شد، ایشان سه ساله بود، و در کربلا سیزده ساله بود و در جنگ با دشمن نیز سنگباران و تیرباران شده، شهید شد. فرزند سوم حضرت امام حسن علیهالسلام نیز ده ساله بود که پدر را به یاد نمىآورد، خیلى با عمو مأنوس بود که أبى عبدالله علیهالسلام سفارش او را به خواهر خویش کردند که او را با خود به شام ببرند و به مدینه برگردانند که از دست عمه فرار کرد و به میان گودال قتلگاه آمد و صورتش را روى بدن خون آلود عمو گذاشت و عمو او را در آغوش گرفت که یکى از قاتلان یزیدى آمد و در آغوش أبى عبدالله علیهالسلام سر بچه را از بدن جدا کرد. فرزندان امام مجتبى علیهالسلام چنین بودند.
مقصود دشمن از اتهام
ستمگران، ظالمان، پلیدان، هواپرستان و دنیاپرستان که در هر روزگارى هستند و نسبت به اهل خدا حسادت مىورزند، این چهره عظیم زهد، ورع، تقوا، علم، کرامت، فضیلت، ولایت و امامت را زیر ابرهاى سیاه تبلیغات ناحق و باطل پنهان کردند. این طرف از او چهره شهوتران، هواپرست ساختند.
این گوشهاى از جنایت امویان درباره حضرت مجتبى علیهالسلام است و وقتى که این گونه چهره را پنهان کنند، بقیه فضایل آشکار نمىشود. در تمام محافل مىنشینند و مىگویند: هزینه این سیصد زن با ظلم و جور، بردن حق مردم و بیت المال تأمین مىشده است. تمام این حرفها بعد از شهادت امام مجتبى علیهالسلام زده شده است. اگر در زمان حیات او مىگفتند: با سیصد زن ازدواج کرده است که محکوم مىشدند؛ زیرا امام خانهاى کاه گلى داشتند و با همسرى که مادر این سه بچه بود و همسر دیگرى که قاتل امام شد زندگى مىکردند.
اینها بنا داشتند چنان که امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیر ابرهاى متراکم تبلیغات غلط پنهان کرده بودند، تا جایى که مردم با جان و دل صد سال «قربه الى الله» على علیهالسلام را
لعن مىکردند، با امام مجتبى علیهالسلام نیز همین معامله را بکنند. ده سال بعد تبلیغات غلطى علیه امام حسین علیهالسلام در کوفه کردند که مردم واقعا براى رضاى خدا به کربلا آمدند و این هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه کردند که در قیامت به بهشت بروند.
خدا در قرآن مىفرماید: هر حرفى را باور نکنید، چون مصداق:
«سَمَّعُونَ لِلْکَذِبِ» «1»
شنونده دروغ نباشید، چون همین حرفها شما را از خدا جدا مىکند.
پیدایش عقیدههاى مختلف با زبان
در اوایل دنیا که کافر وجود نداشته است، چون زندگى در دنیا با پیغمبرى حضرت آدم علیهالسلام شروع شد. با این بزرگوارى که خدا در قرآن مىفرماید:
«إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَهً» «2» اول کفر، شرک، کمونیسم، سوسیالیست و کاپیتالیسم، نیروانا، بودائیسم و لائیک که نبود، زندگى با دین، پاکى، درستى، عبادت، کرامت، پاکدامنى و تقوا شروع شده بود.
«کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَ حِدَهً» «3» این آیه قرآن است، به تدریج زبانها به انحراف افتاد. آن روزگارى که قلم و کاغذ نبود، در این زمینه عهدهدار همه عقیدهها زبان بود. شروع به مکتب سازى کرد.
غزالى جمله زیبایى درباره زبان دارد. نمىدانم این عبارت را خود غزالى بیان کرده است، یا از کسى دیگر نقل کرده. مىگوید:
«اللِّسانُ جِرْمُهُ صَغِیرٌ وَ جُرمُهُ کَبیرٌ وَ عَظیمِ»
زبان عنصرى با جرم و حجمى سبک و کوچک است. اگر زبان را در ترازو بگذارند، چند گرم وزن دارد؟ اما این زبان عالم را به آتش مىکشاند «4» و در مقابل خدا، تنها در عربستان سیصد و شصت خداى قلابى ساخت. در هندوستان تا کنون پانزده میلیون خدا ساخته است. فرهنگ لاییک، کمونیست، امپریالیسم و بوداییسم ساخته زبان است.
این زبان، حضرت على علیهالسلام را به گونهاى نشان داد که مردم بر خود واجب دیدند که در نمازها او را لعن کنند و امام مجتبى علیهالسلام را از فتحعلى شاه و ناصر شاه قاجار و حرمسرا سازان شاهان تاریخ، زشتتر و پستتر نشان داد.
موج این تبلیغات بر شیعه نیز اثر گذاشت. شما حال و قلبى که نسبت به أبى عبدالله علیهالسلام دارید، آیا یک صدم آن را نسبت به حضرت مجتبى علیهالسلام دارید؟
حضرت مجتبى علیهالسلام چه کسى بود؟ حضرت علیهالسلام ده سال امام واجب الاطاعه أبى عبدالله علیهالسلام بوده است، یعنى امام حسین علیهالسلام مأموم امام حسن علیهالسلام بوده است.
بزرگوارى و عظمت امام مجتبى علیهالسلام
چرا خدا اسم او را «حسن» گذاشت؟ چون هرچه در عالم ملک و ملکوت متصف به صفت حسن، محسن، احسان و احسن است، در وجود امام مجتبى علیهالسلام جمع است.
نگویم آب و گل است آن وجود روحانى
بدین کمال نباشد جمال انسانیاگر تو آب و گلى همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمّر به آب حیوانیوجود هر که نگه مىکنم ز جان و جسد
مرکب است و تو از فرق تا قدم جانیبه هر که خوبتر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند، تو بهتر از آنى «5»
حضرت مجتبى علیهالسلام را باید با قرآن، فرمایشهاى پیغمبر صلىاللهعلیهوآله و اولیاى الهى نگاه کنیم. ایشان را در این حقیقت ببینم که ده سال امام واجب الاطاعه حضرت أبى عبدالله الحسین علیهالسلام بوده است. بدون این که توضیح، تفسیر و شرح بدهم، یعنى جرأت ورود به توضیح آن را ندارم و بیشتر مردم نیز تحمل این مسأله را ندارند. اسم حسین که «یاء» اضافه دارد، اگر «یاء» را حذف کنید، حسن مىشود، به خاطر این است که اسم مصغّر حسن است، تا ببینید که امام حسن علیهالسلام کیست.
پاى عقل عالمیان و هر مفسرى در اینجا لنگ است. حسین اسمى است که خدا بر أبى عبدالله علیهالسلام گذاشت، اما حسن اسمى است که خدا روى امام مجتبى علیهالسلام گذاشته است و حسین، مصغّر حسن است. یعنى اى انسانها! نسبت به اسم امام مجتبى علیهالسلام توجه کنید.
وقتى امام مجتبى علیهالسلام در روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمدند، تمام نمازهاى واجب دو رکعتى بود، یعنى پانزده سال پیغمبر صلىاللهعلیهوآله همه نمازها را با مردم به صورت دو رکعتى مىخواندند. تا روز پانزدهم ماه رمضان آن سالى که هنگام سحر حضرت مجتبى علیهالسلام به دنیا آمدند، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله دو رکعت به نماز ظهر و دو رکعت به نماز عصر اضافه کردند و خدا امضا کرد که فقط در سفر، نمازهاى چهار رکعتى، دو رکعتى شوند. به شکرانه ولادت امام مجتبى علیهالسلام چهار رکعت به دو نماز واجب اضافه شد. سال بعد که أبى عبدالله علیهالسلام به دنیا آمد، پیغمبر صلىاللهعلیهوآله یک رکعت به مغرب و دو رکعت به عشا اضافه کردند، یعنى سه رکعت، که کمتر از امام مجتبى علیهالسلام باشد، چون حسین، مصغّر حسن است. «6»
کلمات «حسن، أحسن، احسان، محسن و حسین» که ریشه در سه حرف «حاء و سین و نون» دارند، در کتاب خدا و معارف الهیه زیاد استعمال شده است. به سراغ بعضى از آیات قرآن برویم تا از نظر قرآن و روایات ببینیم که امام مجتبى علیهالسلام کیست.
مظلومیت اهل بیت علیهمالسلام
او و پدرش مظلومترین مظلومان جهان مىباشند. مظلومیت أبى عبدالله الحسین علیهالسلام اگر یک است، مظلومیت امام مجتبى علیهالسلام نود و نه است و مظلومیت امیرالمؤمنین علیهالسلام بىنهایت است.
چه ظلمى در عالم به این خانواده شده است. بالاترین ظلم این است که شش میلیارد نفر به جاى این که به امام اقتدا کنند، شب و روز به شیطان اقتدا مىکنند. این بالاترین ظلم است. شش میلیارد نفر تابع فرهنگهایى هستند که دولتهاى جهان از ناحیه شکم، شهوت و عوامل خود به مردم ارائه مىدهند و مردم نیز مىپذیرند، اما فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام در دنیا، در غربت کامل است.
مظلومیت این است که در مدینه و ایام حج، دو میلیون نفر در نماز جماعت شرکت مىکنند، اما این نماز با فرهنگ الهى و ائمه علیهمالسلام مطابق نیست، بلکه با فرهنگ ابوحنیفه، مالک و شافعى مطابق است که دین آنان، دین بنىامیه است. این مظلومیت است. «7» امیرالمؤمنین علیهالسلام سخنرانى بسیار جالبى کردند که همه گوش و هوشها را گرفته بود، یک نفر از وسط جمعیت بلند شد، امیرالمؤمنین علیهالسلام سخنش را قطع کرد و فرمود: چه مىخواهى؟ گفت: على جان! به من ظلم شده است. تو امروز حاکم مملکت هستى و قدرت دارى که این ظلم را از من برطرف کنى؟
بر حاکم واجب است که ظلم را برطرف و زندگى مردم را اداره کند و نگذارد ستمکار در جامعه سر بلند کند و ثروتمندان بىدین به خاطر این که ثروت دارند خون مردم را بمکند و به هر شکلى که مىخواهند، اقتصاد را شکل بدهند.
گفت: على جان! تو حاکم هستى، سخنرانى تو را مخصوصا قطع کردم که بگویم که به من ظلم شده است و من خودم قدرت دفع ظلم از خودم را ندارم.
این حاکم او را رد نکرد. به او نگفت: خجالت نکشیدى که سخنرانى ما را قطع کردى؟ حاکم به مأمور دولتش نگفت: این بىتربیت را بیرون کنید، تا بىادبى نکند.
بلکه تا گفت: اى حاکم! به من ظلم شده است، از صورت على علیهالسلام اشک سرازیر شد. از روى منبر به او گفت: چقدر به تو ظلم شده است؟ گفت: یک ظلم به من شده است.
در روایات ما ننوشتهاند که چه ظلمى بوده است. گفت: یک ظلم به من شده است. حضرت فرمود: اما منِ حاکم که دارم براى شما سخنرانى مىکنم، به عدد ریگهاى بیابان و دانه دانه پشم شترها و گوسفندان و بزهاى دنیا به من ظلم شده است.
این ظلم هنوز ادامه دارد. هنوز به نام على علیهالسلام مکتب سازى، جنایت و فرقه سازى مىشود. عدهاى زنا مىکنند و رابطه نامشروع برقرار مىکنند، ربا مىخورند، جنایت مىکنند و مىگویند: على علیهالسلام در قیامت دست ما را مىگیرد. این بدترین ظلم به امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
ظلم حکومتها به شیعه
قاضى دادگاه مدینه براى پروندهاى شاهد خواست. قاضى ابىلیلى، قاضى بنى عباس بود. مظلوم پرونده از دادگاه بیرون آمد، به یکى از شیعیان ناب امیرالمؤمنین علیهالسلام که شیعه واقعى بود گفت: حق من دارد ضایع مىشود و به شاهد نیاز دارم، آیا حاضر هستى به نفع من شهادت بدهى؟ گفت: بر من واجب است که شهادت بدهم که حقّ تو از بین نرود. کتمان شهادت از گناهان کبیره است و خدا به آن وعده عذاب داده است. کسى که حقى را بداند، از او شهادت بخواهند و نرود شهادت بدهد، اهل جهنم است.
او را براى شهادت به دادگاه آورد، گفت: شاهد من این آقا است. قاضى أبى لیلى گفت: عجب شاهدى آوردى، این دادگاه در پاکى، تقوا، ورع و کرامت، چنین شاهدى را کمتر به چشم دیده است، اما شهادت او قابل قبول نیست؛ چون او
شیعه است. دادگاه نمىتواند شهادت او را قبول کند، برو شاهد دیگرى بیاور.
این مظلومیت امام على علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام است. شاهد در دادگاه مانند مادر داغدیده شروع به گریه کرد. أبىلیلى به او گفت: براى چه گریه مىکنى؟ گفت:
براى این که تو در مسند این قضاوت هستى دارم اشک مىریزم. گفت: مگر من چه کسى هستم؟ گفت: تو دروغگو هستى. گفت: من چه دروغى گفتم؟ گفت: همین الان دروغ گفتى، تو به من گفتى که شیعه هستم. سلمان، ابوذر، مقداد و عمار شیعه هستند. آیا مرا شیعه مىگویند؟ من از على علیهالسلام خجالت مىکشم که به من شیعه بگویند. من دوست على علیهالسلام هستم، نه شیعه ایشان. «8» کسى که صددرصد شیعه بود، ولى مىگفت: من شرم مىکنم که بگویم شیعه هستم، اما بعضىها مشروب مىخورند، لاابالىگرى مىکنند، هر گناهى را علنا مىکنند و مىگویند: همه جرمهاى ما را به خاطر على علیهالسلام مىبخشند. از کجا این حرفها را در آوردهاند؟ نمىدانم.
معناى لغوى «حُسنى»
خداوند در قرآن مىفرماید:
«وَ قُولُوا لِلْنَّاسِ حُسْنًا» «9»
«حُسنى» از ماده «حسن» گرفته شده است. اى بندگان من! وقتى با دیگران سخن مىگویید؛ با شیعه، سنّى، یهودى، مشرک بىدین، لاییک، زرتشتى و مسیحى، با سخنى زیبا، استوار، حق، محکم و حکیمانه صحبت کنید. نگذارید زبان، شما را
به انحراف بکشاند. در گفتار خود زیباگو باشید.
کلمه «احسن»:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ» «10» «وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى» «11» زیباترین گفتار در این عالم، گفتار کسى است که مردم را به خدا دعوت مىکند و گفتار چه کسى در این عالم زیباتر از دعوت کننده به خدا است؟ زبانى که زن، فرزند، داماد، عروس، رفیق و اجتماع را به خدا دعوت مىکند.
در سوره قصص آمده است که متدینین زمان حضرت موسى علیهالسلام به قارون گفتند:
«أَحْسِن کَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ» «12» ثروت خود را در راه خیر و احسان بکار بگیر، چنان که خدا آن را به تو احسان و عطا کرد.
حسن، مجمع تمام خوبىها
بخشى از روایتى را براى شما بیان مىکنم که کلمه «حسن» در این روایت به کار برده شده است. این گفتار پیغمبر صلىاللهعلیهوآله خطاب به امیرالمؤمنین علیهالسلام مىباشد:
«سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیه فَقَدِ اسْتَکَمَلَ حَقیقَهَ الایمانِ وَ ابْوابُ الجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ» «13»
هفت چیز است که اگر کسى انجام دهد، واقعیت ایمانش کامل مىشود و تمام درهاى بهشت بر او باز مىشود.
اولین مطلب: «من أحسن صلاته» کسى که نماز خود را زیبا بجا بیاورد، یعنى نماز را مطابق با رساله و نیت خالص انجام دهد.
روى این حساب، قرآن و روایات ما را به رفتار، گفتار، عبادت، نیت، هدف و برنامههاى زیبا دعوت مىکنند. خدا نازیبایىها را قبول نمىکند، اما زیبایىها را به قیمت بهشت قبول مىکند و هر چه زیبایى در قرآن مىبینید، انسان به آن دعوت شده است و خدا مىدانست که در وجود امام مجتبى علیهالسلام همه اینها جمع است که وقتى روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمد، پیغمبر صلىاللهعلیهوآله منتظر شد که خدا چگونه این مولود را نام گذارى مىکند، جبرییل آمد و عرض کرد: او را «حسن» بنامید، یعنى مُلک و ملکوت این مولود، زیبا است. «14»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده 41: 5؛ «به شدت شنونده دروغند [با آنکه مىدانند دروغ است].»
(2)- بقره 30: 2؛ «به یقین جانشینى در زمین قرار مىدهم.»
(3)- بقره 213: 2؛ «مردم [در ابتداى تشکیل اجتماع] گروهى واحد و یک دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند].»
(4)- الکافى: 2/ 11، حدیث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله یُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا یُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَیَقُولُ أَىْ رَبِّ عَذَّبْتَنِى بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیْئاً فَیُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْکَ کَلِمَهٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِکَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِکَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى لَأُعَذِّبَنَّکَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِکَ.»
(5)- سعدى شیرازى(6)- بحار الأنوار: 19/ 19 2، باب 8، حدیث 45؛ «أقول قال فى المنتقى فى حوادث السنه الثانیه من الهجره فى هذه السنه تزوج على بن أبى طالب علیهالسلام فاطمه علیهالسلام بنت رسول اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله فى صفر للیال بقین منه و بنى بها فى ذى الحجه و قد روى أنه تزوجها فى رجب بعد مقدم رسول اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله المدینه بخمسه أشهر و بنى بها مرجعه من بدر و الأول أصح و روى عن بعض أهل التاریخ أن تزویجها کان فى شهر ربیع الأول من سنه اثنتین من الهجره و بنى بها فیها و ولدت الحسن علیهالسلام فى هذه السنه و قیل بل ولد الحسن علیهالسلام منتصف شهر رمضان من سنه ثلاث و الحسین علیهالسلام فى سنه أربع و قیل کان بین ولاده الحسن علیهالسلام و العلوق بالحسین علیهالسلام خمسون لیله و ولد الحسینللیال خلون من شعبان سنه أربع من الهجره. و فى هذه السنه کانت سریه عبد الله بن جحش و فى هذه السنه حولت القبله إلى الکعبه کان النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله یصلى بمکه رکعتین بالغداه و رکعتین بالعشى فلما عرج به إلى السماء أمر بالصلوات الخمس فصارت الرکعتان فى غیر المغرب للمسافر و للمقیم أربع رکعات.»
(7)- نهج الحق: 312؛ «و قد قال النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله من أعان على قتل امرئ مسلم و لو بشطر کلمه لقى الله یوم القیامه مکتوبا على جبهته آیس من رحمه الله و فیه عن ابن مسعود لکل شىء آفه و آفه هذا الدین بنو أمیه.»
(8)- بحار الأنوار: 65/ 156، باب 19، صفات الشیعه و أصنافهم و ذم، حدیث 11؛ «وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ ع إِنَّ عَمَّاراً الدُّهْنِىَّ شَهِدَ الْیَوْمَ عِنْدَ ابْنِ أَبِى لَیْلَى قَاضِىَ الْکُوفَهِ بِشَهَادَهٍ فَقَالَ لَهُ الْقَاضِى قُمْ یَا عَمَّارُ فَقَدْ عَرَفْنَاکَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَتُکَ لِأَنَّکَ رَافِضِىٌّ فَقَامَ عَمَّارٌ وَ قَدِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ اسْتَفْرَغَهُ الْبُکَاءُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِى لَیْلَى أَنْتَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الْحَدِیثِ إِنْ کَانَ یَسُووکَ أَنْ یُقَالَ لَکَ رَافِضِىٌّ فَتَبَرَّأْ مِنَ الرَّفْضِ فَأَنْتَ مِنْ إِخْوَانِنَا فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ یَا هَذَا مَا ذَهَبْتَ وَ اللَّهِ حَیْثُ ذَهَبْتَ وَ لَکِنْ بَکَیْت عَلَیْکَ وَ عَلَىَّ أَمَّا بُکَائِى عَلَى نَفْسِى فَإِنَّکَ نَسَبْتَنِى إِلَى رُتْبَهٍ شَرِیفَهٍ لَسْتُ مِنْ أَهْلِهَا زَعَمْتَ أَنِّى رَافِضِىٌّ وَیْحَکَ لَقَدْ حَدَّثَنِى الصَّادِقُ علیهالسلام أَنَّ أَوَّلَ مَنْ سُمِّىَ الرَّفَضَهَ السَّحَرَهُ الَّذِینَ لَمَّا شَاهَدُوا آیَهَ مُوسَى فِى عَصَاهُ آمَنُوا بِهِ وَ اتَّبَعُوهُ وَ رَفَضُوا أَمْرَ فِرْعَوْن.»
(9)- بقره 83: 2؛ «و با مردم با خوش زبانى سخن گویید.»
(10)- فصلت 33: 41؛ «و خوش گفتارتر از کسى که به سوى خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد.»
(11)- لقمان 22: 31؛ «و هرکس همه وجود خود را به سوى خدا کند در حالى که نیکوکار باشد بىتردید به محکمترین دستگیره چنگ زده است.»
(12)- قصص 77: 28؛ «و نیکى کن همان گونه که خدا به تو نیکى کرده است.»
(13)- الخصال: 2/ 345- 346؛ بحار الأنوار: 66/ 170، باب 32، حدیث 12؛ «فِى وَصِیَّهِ النَّبِىِّ صلىاللهعلیهوآله لِعَلِىٍّ علیهالسلام یَا عَلِىُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْاءِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ.»
(14)- بحار الأنوار: 43/ 315، باب 12؛ «فَقُلْتُ یَا أَخِى جَبْرَئِیلُ مَا رَأَیْتُ فِى الْأَشْجَارِ أَطْیَبَ وَ لَا أَحْسَنَ مِنْ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَقَالَ لِى یَا مُحَمَّدُ أَ تَدْرِى مَا اسْمُ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَقُلْتُ لَا أَدْرِى فَقَالَ إِحْدَاهُمَا الْحَسَنُ وَ الْأُخْرَى الْحُسَیْنُ فَإِذَا هَبَطْتَ یَا مُحَمَّدُ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ فَوْرِکَ فَأْتِ زَوْجَتَکَ خَدِیجَهَ وَ وَاقِعْهَا مِنْ وَقْتِکَ وَ سَاعَتِکَ فَإِنَّهُ یَخْرُجُ مِنْکَ طِیبُ رَائِحَهِ الثَّمَرِ الَّذِى أَکَلْتَهُ مِنْ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَتَلِدُ لَکَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءَ ثُمَّ زَوِّجْهَا أَخَاکَ عَلِیّاً فَتَلِدُ لَهُ ابْنَیْنِ فَسَمِّ أَحَدَهُمَا الْحَسَنَ وَ الآْخَرَ الْحُسَیْنَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله فَفَعَلْتُ مَا أَمَرَنِى أَخِى جَبْرَئِیلُ فَکَانَ الْأَمْرُ مَا کَانَ فَنَزَلَ إِلَىَّ جَبْرَئِیلُ بَعْدَ مَا وُلِدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا أَشْوَقَنِى إِلَى تَیْنِکَ الشَّجَرَتَیْنِ فَقَالَ لِى یَا مُحَمَّدُ إِذَا اشْتَقْتَ إِلَى الْأَکْلِ مِنْ ثَمَرَهِ تَیْنِکَ الشَّجَرَتَیْنِ فَشَمِّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَالَ فَجَعَلَ النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله کُلَّمَا اشْتَاقَ إِلَى الشَّجَرَتَیْنِ یَشَمُّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ یَلْثِمُهُمَا وَ هُوَ یَقُولُ صَدَقَ أَخِى جَبْرَئِیلُ علیهالسلام ثُمَّ یُقَبِّلُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ یَقُولُ یَا أَصْحَابِى إِنِّى أَوَدُّ أَنِّى أُقَاسِمُهُمَا حَیَاتِى لِحُبِّى لَهُمَا فَهُمَا رَیْحَانَتَاىَ مِنَ الدُّنْیَا فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْ وَصْفِ النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَکَیْفَ لَوْ شَاهَدَ النَّبِىُّ صلىاللهعلیهوآله مَنْ سَفَکَ دِمَاءَهُمْ وَ قَتَلَ رِجَالَهُمْ وَ ذَبَحَ أَطْفَالَهُمْ وَ نَهَبَ أَمْوَالَهُمْ وَ سَبَى حَرِیمَهُمْ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.»
مطالب فوق برگرفته شده از :
کتاب: صبر از دیدگاه اسلام،
نوشته : استاد حسین انصاریان