به قلم : دکتر پروانه صفایی مقدم ؛ رو انشناسی بالینی
dr.s.moqadam@gmail.com
تحریریه زندگی آنلاین : برد و باخت در بازی کودکان و اهمیت آن برای کودک موضوعی است که باید توسط والدین و آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم مورد توجه قرار گیرد. آیا هیچگاه برای شما به عنوان پدر یا مادر این سوال پیش میآید که در بازی با فرزندمان برنده شویم یا اجازه دهیم کودک ما را در بازی ببرد؟ اگر فرزند شما در هنگام بازی با شما و یا همسالان خود تحمل شکست را ندارد و زود از کوره در میرود، باید قوانین و راهکارهای مدیریت کنترل احساساتش را به او بیاموزید و آنها را غیر مستقیم و در هنگام بازی کردن به فرزندتان آموزش دهید.
عدم تحمل شکست در کودکان
بازی برد و باخت با کودک
برد و باخت در زندگی هر شخصی وجود دارد که باید در مقابل آنها واکنشهای صحیحی را انجام داد و بهتر است در کودکان این امر نهادینه شود. زندگی فقط برنده شدن نیست. گاهی اوقات باید به فرزندان خود بیاموزیم که شکست را نیز بپذیرند و با آن کنار بیایند، اما پرورش این باور در میان کودکان که بردن و پیروز شدن تنها موضوع مهم در هر رقابتی است و شکست خوردن نشانهای از ضعف است درست نیست. قبول شکست نشانه ضعف نیست. باید عدم تحمل شکست در کودکان را بالا ببریم. هر رقابتی که برنده دارد طبعا بازندههایی نیز به همراه خواهد داشت. آموزش شکست خوردن به کودکان و روبهرو شدن با آن یکی از مهمترین درسهایی است که والدین میتوانند به فرزندان خود بدهند، درسی که تا پایان عمر همراه آنها خواهد بود و قطعا راههای رسیدن به موفقیتهای بزرگتر را برای کودکان ما هموار خواهد کرد. زمانی که فرزند شما در رقابتی شرکت میکند، آنها را مطمئن کنید که نتیجه این رقابت هر چه باشد شما آنان را به بیشترین میزان ممکن دوست خواهید داشت. بسیاری از کودکان فکر میکنند در صورتی که در یک مسابقه یا امتحان نتیجه دلخواه را کسب نکنند، ممکن است پدر و مادر آنها را مانند قبل دوست نداشته باشند. ما باید آنها را مطمئن کنیم که به خاطر خودشان دوستشان داریم، نه به دلیل نتایجی که آنها کسب میکنند و کارهایی که میتوانند انجام دهند. ما باید آنها را مطمئن کنیم دوست داشتن ما کاملا بدون شرط است.
بیشتربخوانید:
چگونه میتوان کودک را با برد و باخت آشنا کرد؟
سنین پیشدبستانی و دبستان در میان بچههای دبستانی، مسابقات و رقابتهای ورزشی، یک مسئله طبیعی و عادی است. کودکان در همین سن و سال با مفهوم پیروزی و موفق شدن آشنا میشوند. آنها درک کردهاند که پیروزی دلچسب و شیرین است. پس میخواهند در همه چیز پیروز باشند. کودکان پیشدبستانی نمیتوانند ارتباط بین رفتارها و واکنشها را به درستی درک کنند. در کودکان کمتر از 6 سال نوعی دیدگاه جادویی نسبت به دنیای پیرامون در آنها وجود دارد. آنها دنیا را تقسیم بر 2 میکنند. بچههای خوب و بچههای بد، بچههای خوب پیروز میشوند و برندهاند و بچههای بد، بازنده. پیروزی یعنی من خوب هستم و شکست و باخت یعنی من بد هستم. کودکان دبستانی بسیار رقابتجو هستند. فکر آنها کمی بلوغ یافته است. آنها معتقدند که حتی بچههای خوب نیز گاهی اوقات شکست میخورند، اما همچنان بچههای خوب و بد را باور دارند. والدین قادر به خواندن ذهن کودکان نیستند. آنها کمکم وارد مرحلهای میشوند که توانایی بیشتری برای درک حقایق زندگی از خود نشان میدهند، بنابراین اتفاقاتی مثل باخت در یک بازی و رقابت را راحتتر میپذیرند.
حقیقت برد و باخت
پژوهشگران و روانشناسان معتقدند کودکان باید با این حقیقت روبرو شوند که همواره یکی برنده میشود و دیگری بازنده. آنها باید به اندازه کافی خوب باشند، ولی اگر نتوانستند به نتیجه دلخواه برسند، نباید احساس آشفتگی، پریشانی، خجالت، عصبانیت و غمگینی کنند. پدر و مادرها اگر برای تلاش و زحمت فرزند خود ارزش قائل باشند، کودکان نیز با این واقعیتها راحتتر کنار میآیند. توانایی لازم برای درک باخت و شکست به مرور زمان و با بزرگتر شدن کودک ایجاد میشود و آنها کمی که بزرگتر شدند یاد میگیرند که گاهی برنده هستند و گاهی بازنده. در این میان برخی از کودکان روحیه رقابتیتری دارند. ممکن است جنبه خشم و تهاجمیگری در آنها بیشتر رشد کرده باشد. بسیاری از والدین شکایت دارند که نمیتوانند با کودک خود بازی کنند، چرا که کودکشان به هنگام باخت عصبانی میشود و رفتارهای نامناسب از خود بروز میدهد. برای بسیاری از کودکان پذیرفتن واقعیتهای زندگی، کار ساده و راحتی نیست. برخی از آنها تلاش میکنند در موقعیتی که برای آنها ایجاد تهدید میکند، قرار نگیرند، پس در رقابتها شرکت نمیکنند. در اغلب مواقع ما بزرگترها تشنه بردن و پیروز شدن هستیم و کودکانمان در مییابند که در صورت بردن به آنها افتخار میکنیم. برخی از ما والدین روحیه رقابتی داریم و همین رفتارمان الگوی کودکانمان میشود. ما به آنها میگوییم که تلاش کودک برایمان اهمیت بیشتری دارد، اینکه ببرد یا ببازد، مهم نیست. اینکه تلاشش را کرده باشد، مهم است، ولی در عمل خلاف آن را ثابت میکنیم و نشان میدهیم که بردن چقدر مهم است. علاوه بر رفتار و واکنشهای والدین، سن کودک نیز در این امر بسیار دخیل است. معمولا کودکان در 6 سالگی تحمل شکست خوردن و باختن را ندارند. آنها همیشه انتظار بردن و نفر اول شدن را دارند. وقتی که میبازند، فحش میدهند، وسایل را پرت میکنند، داد میزنند، اشک میریزند و یا واکنشهای دیگر نشان میدهند.
بیشتربخوانید:
واکنش درست والدین
یکی از کارهایی که در این رابطه میتوانید انجام دهید، این است که در ابتدا وقتی که میخواهید یک بازی را به کودک خود یاد بدهید، اجازه دهید که او برنده باشد. قرار نیست که از همان ابتدا واقعی بازی کنید و به او شکست خوردن را نیز یاد بدهید. کودک شما نیاز دارد که با حس بهتری بازی را شروع کرده و با شهامت بالاتری بازی کند. حس پیروزی در ابتدا به آنها حس رقابت میدهد و به همین دلیل از بازی کردن بیشتر لذت میبرند. اگر کودکتان بیش از حد بازی را جدی گرفته است و واکنش نشان میدهد و بسیار آشفته و یا غمگین میشود، بازی را متوقف کنید و بگذارید در یک زمان دیگر که شرایط بهتر شد، بازی کند. برخی از کودکان قادر هستند شکست به خواهر و برادرهایشان را تحمل کنند، ولی از دوستانشان نه و برعکس و به همین دلیل وارد جر و بحث و دعوا میشوند. بازیهای گروهی و تیمی در این رابطه بسیار موثر هستند و مفهوم برد و باخت را بهتر به کودک یاد میدهند. آنها ناامیدی در اثر شکست را در بازیها و رقابتهای گروهی با سایر همگروهیهای خود تحمل میکنند، بنابراین رفتار معقولتری خواهند داشت. اجازه بدهید که فرزندتان احساسات و ناامیدیهایش را بیان کند و واکنش نشان دهد و با این حس نیز آشنا شود. قضاوت کردن و پند و اندرزهای شما بیفایده خواهند بود. بعد از آنکه حس تلخ آنها سپری شد و به حالت معمول برگشتند، میتوانید با آنها حرف بزنید و ارزشهای واقعی را برایشان توصیف کنید. در دنیای بزرگسالان ورزش، رقابت و مسابقه بیشتر جنبه تفریح دارد و سعی میکنیم که لذت ببریم و باید تلاش کنیم که همین منطق را به کودکانمان انتقال بدهیم و البته لازم است که الگوی خوبی برای آنان باشیم. برای تلاش آنها ارزش و احترام قائل باشید، به طوری که تمایل داشته باشند مجددا در رقابتها شرکت کنند. داستانهایی از قهرمانان واقعی و رقابتهای درست را برایشان تعریف کنید تا با مفهوم واقعی رقابت آشنا باشند. اینکه درست ببازند، نکته کلیدی است. اینکه بعد از شکست مایوس نشوند و دوباره امتحان کنند و تجربه کسب نمایند، اهمیت زیادی دارد. در طول انجام یک بازی یا مسابقه، روی لذت بردن و تفریح کردن بیشتر تمرکز کنید تا نتیجه گرفتن. هر چه بیشتر روی جنبه تفریح تمرکز کنید، کودکتان بیشتر مفهوم برد و باخت را درک میکند. گاهی آنها را در موقعیت باخت قرار دهید. حتما نباید کودکتان در یک کار خاص مهارت داشته باشد و وارد رقابت شود، بلکه باید در چیزهایی که مهارت ندارد نیز بازی کند و به چالش کشیده شود. اگر برای تلاش آنها ارزش قائل باشید، درمییابند که شما بیشتر از نتیجه رقابت به خود آنها اهمیت میدهید و این درس مهمی است. سعی کنید برای فرزندتان بهترین الگو باشید.
بیشتربخوانید:
باخت کودکان در بازى را کتمان نکنید
تمایل والدین به برد کودکان در بازیهای کودکانه و بعضا کتمان باخت و شکست بچهها در بازی بعضا والدین احساس میکنند برای حفظ اعتماد به نفس کودک لازم است به دروغ به او بگویند در بازی خود با همسالان برده است، در حالی که والدین نباید تحت هیچ شرایطی باخت فرزند خود را کتمان کنند. باید به کودک اجازه دهند احساسات و هیجانات منفی خود را پس از باخت تخلیه کرده و سپس از طریق حل مساله، محدودیتهای خود را شناسایی کند و از شکست و اشتباه خود در بازی به عنوان یک تجربه، درس بگیرد.
درباره چرایی تمایل والدین به همواره برنده شدن کودکان در بازیهای کودکانه و کتمان باخت آنها، بعضا والدین به دلیل ناراحتی کودکان پس از باخت ترجیح میدهند به منظور حفظ اعتماد به نفس کودک به دروغ به او بگویند در بازی با همسالانش برده است. از سوی دیگر بعضا خود والدین ترسهای عجیب و غریبی نظیر ترس از اشتباه کردن، شکست خوردن، مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفتن و طرد شدن دارند و از این رو سعی کنند همیشه فرزندانشان برنده باشند تا هیچ وقت بچهها در موضع ضعف قرار نگرفته و شکست را تجربه نکنند. این در حالی است که والدین به هیچ وجه نباید شکست فرزند خود در بازی با همسالانش را کتمان کنند.
کتمان باخت و شکست کودکان در بازیهای کودکانه باعث میشود این کودکان در بزرگسالی با افزایش استرس، اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس مواجه شوند. افزایش خشم و شکلگیری ترسهایی نظیر طرد شدن، ترس از اشتباه کردن، ترس از مسئولیت، ترس از دوستداشتنی نبودن و افزایش کمالگرایی از جمله نتایج کتمان باخت و شکست کودکان در بازی است. والدین باید اجازه دهند تا بچهها بازنده بودن را با توجه به مراحل رشدی خود تجربه کنند. پس از شکست در بازی، والدین باید راجع به موضوع باخت با کودک صحبت کرده، به او اجازه دهند هیجانات و احساسات منفی خود را تخلیه کند. به کودک اجازه دهند گریه کند، درباره احساسات خود نقاشی بکشد یا خمیر بازی کند و در نهایت پس از اینکه توانست هیجانات خود را مدیریت کند و احساسات خود را کاهش دهد، باید از طریق حل مساله به او بیاموزیم چطور از اشتباهاتش درس گرفته و نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کند.
والدین باید نسبت به جملاتی که هنگام باخت بچهها به کار میبرند نیز دقت داشته باشند و از به کار بردن جملاتی مثل «باز هم باختی» یا «تو که همیشه بازنده هستی» خودداری کنند. والدین به هیچ عنوان اجازه ندارند به دروغ به بچهها بگویند که در بازی بردهاند و یا در بازیها به بچهها تقلب برسانند تا آنها تحت هر شرایطی بازی با همسالان خود را ببرند. با این اقدامات کودکان نیز دروغگویی و تلقب را میآموزند و در آینده اگر با شکستی مواجه شوند، به دروغ آن را کتمان میکنند. والدین باید تمام تلاش خود را بکنند تا کودکان متوجه شوند والدین آنها را بیقید و شرط دوست دارند، ترسهای فرزندان را میفهمند و آنها را درک میکنند. در عین حال نیز والدینی میتوانند این حمایتها را از فرزند خود انجام دهند که ترسهای خود را شناخته و برای آنها با حل مساله چارهای اندیشیده باشند.
بیشتربخوانید:
اهمیت بازی
پرورش بسیاری از توانمندیها نظیر قدرت تخیل و خلاقیت کودکان توسط بازی شکل میگیرد. بازی بر کارکرد ذهنی، جسمی و رشد شخصیت، مهارت حل مساله و مهارتهای زبانی و ... کودک اثر میگذارد. بچهها در بازی تجربه کسب کرده و میآموزند که چطور با دیگران روابط اجتماعی برقرار کرده و چطور مشکلات روابط خود را حل کنند. در واقع شخصیت کودک در بازی شکل میگیرد و دگرگونی قابل توجهی در روحیات او ایجاد میشود و در عین حال میآموزد چگونه از طریق بازی و تعامل با دیگران به مراحل دیگر رشدی برسد و با تقلید الگوهای رفتاری دیگران شخصیت و رفتار خود را شکل میدهد.
نوع بازی کودکان در مراحل مختلف رشدی و سنی
کودکان در بازی ابتدا فقط تماشاگرند، سپس به صورت انفرادی بازی کرده، پس از آن به شکل «موازی» یعنی در نزدیک دیگر کودکان، اما بدون تعامل با آنها بازی میکنند و سپس وارد بازیهای جمعی و گروهی بدون قوانین خاص میشوند و در نهایت نیز برای یادگیری تعامل با دیگران به بازیهای تعاملی و جمعی دارای قوانین خاص روی میآورند. در واقع این گونه کودکان با بازی کردن یاد میگیرند چطور وارد تعامل با دیگران شده و مشکلات تعاملات و ارتباطات را حل کنند و متناسب با مراحل مختلف سنیشان بازیهای متفاوتی انجام میدهند. کودکان از حوالی پنج تا شش سالگی وقتی که به مرحله پیشدبستان و دبستان میرسند، با مفهوم رقابت کردن و برد و باخت آشنا میشوند.
بیشتربخوانید:
خطاب به والدین
همواره در این مرحله سنی به خانوادهها پیشنهاد میدهیم اجازه دهند بچهها بازیهای گروهی را تجربه کنند، چراکه در بازیهای گروهی، اعضای گروه با یکدیگر همسن و همدل هستند و در صورت باخت میتوانند با یکدیگر همدلی کنند. این گونه اعضای گروه هنگام شکست در کنار یکدیگر همدلی کرده و با مفهوم شکست و باخت به درستی کنار میآیند. این همدلی همسالان خیلی مهم است، به طوری که بعضا والدین همدلی با بچهها را به اندازه خود گروه همسالان بلد نیستند. در واقع مهم است اجازه دهیم کودکان در کنار گروه همسالان احساسات و هیجانات منفی خود از باخت را تخلیه کرده و تجربه مشترکی را سپری کنند تا بتوانند از نظر حسی همدیگر را درک نمایند، ویژگیهای مثبت و نقاط ضعف و محدودیتهای خود را به کمک والدین شناسایی کرده و در صدد رفع آنها برآیند.
کودکانی که سبک دلبستگی ایمن را با مادر خود در کودکی تجربه کردهاند، خیلی راحتتر با مفهوم شکست روبرو میشوند و باخت خود را میپذیرند و حتی اگر ببازند نیز احساس ترس نمیکنند، چراکه میدانند همواره والدین آنها تحت هر شرایطی بیقید و شرط دوستش دارند.
نکاتی در مورد بازنده شدن
رقابت کردن دو رو دارد: برد و باخت. به فرزندتان یاد دهید که باختن نیز مانند بردن یک امر کاملا عادی است. کودکان باید بدانند که گاهی اوقات آنها برنده میشوند و بعضی وقتها هم ممکن است دیگران برنده شوند و همه چیز در بردن خلاصه نمیشود. شما باید به فرزندتان بگویید آنچه مهم میباشد، داشتن لحظات شیرین و پیشرفت مهارتهایمان است. کودکان باید یاد بگیرند که همیشه نمیتوانند نفر اول باشند و کسی برنده میشود که حواسش را کاملا جمع کند و بهترین باشد و همه کارها را به نحو احسن انجام دهد.
کلمات امیدوار کننده
فرزندتان را به همکاری تشویق کنید و به او یاد دهید که چگونه میتواند یک بازنده یا برنده خوبی باشد. آنچه را که شما باید به فرزندتان بگویید عبارت است از:
* به جای این که بگویید:
هر کسی اول لباسش را بپوشد، برنده است.
مثل یک بازنده غمگین نباش.
تو بینظیری، سومین بار است که تو در این مسابقه برنده میشوی.
خیلی بد، تو باید بازی را از اول شروع کنی.
برنده شدی! باید برنده میشدی!
* سعی کنید بگویید:
هر کسی در ده دقیقه لباسش را بپوشد، جایزه میگیرد.
هر کسی شانسی در برنده شدن دارد. برو و به برادرت تبریک بگو.
دوست دارم ببینم که تو همیشه خوشحال و خندان باشی.
حالا میتوانیم در زمان طولانیتر با یکدیگر بازی کنیم.
خیلی جالب است. واقعا مهارتها و تواناییهایت پیشرفت کرده است.
بیشتربخوانید:
قوانین بازی
کارشناسان معقتدند که رقابت کردن کار درستی است. به فرزندتان بیاموزید که هنگام رقابت کردن بر روی خودش متمرکز شود تا اینکه خود را با همسن و سالانش و یا خواهر و برادرش مقایسه کند. سپس سعی کنید با استفاده از روشهای دیگر او را به رقابتی سالم تشویق کنید.
هرگز از او نخواهید که حتما برنده شود. درست است که نتیجه کار خیلی مهم است، ولی لذت بردن از آن خیلی با ارزشتر میباشد. به جای اینکه بگویید چگونه برنده شود، بهتر است روحیه او را تضعیف نکنید تا او راحتتر بتواند از تواناییهایش استفاده کند.
او را تحت فشار قرار ندهید. وقتی کودکان بازنده میشوند، میترسند در چشم والدینشان نگاه کنند تا مبادا احساس کنند که آنها باید بهتر از دیگران باشند. به فرزندتان در هنگام رقابت روحیه دهید، چون آنها میخواهند برنده شوند، نه صرفا به خاطر رضایت شما.
برای او در مورد برد و باخت بیشتر توضیح دهید. به او بگویید که اصلا مهم نیست او برنده یا بازنده شود. آنچه اهمیت دارد، این است که او تلاش کرده است.
قدرت و توانایی او را مهم نشان دهید. شاید فرزندتان نمیتواند به توپ خوب ضربه بزند، ولی او خیلی خوب توپ میگیرد. زمانی که شما او را برای انجام دادن کاری مجبور کنید، او احساس ناتوانی میکند یا باور میکند که باید در همه چیز برنده شود.
او را به کارهای گروهی تشویق کنید. اگر فرزندتان نمیتواند در بازی گروهی شرکت کند، او را به عضویت ورزشهای انفرادی درآورید تا کمی بزرگتر شود. اگر از بازیهای گروهی خسته میشود، سعی کنید او را به همکاری تشویق کنید مانند پازل و بازیهای رایانهای که میتوانند با یکدیگر بازی کنند.
برای او زنگ تفریح در نظر بگیرید. اگر هنوز بازی تمام نشده و فرزندتان از شکست احساس ناتوانی میکند، به او زمان استراحت دهید تا بتواند از بازی لذت ببرد. این کار به این معنا نیست که بازی تمام شده، بلکه زمانی برای تجدید قوا است. هنگامی که کودک 8 ساله شما گریه میکند، او را به دیدن بازی بقیه اعضای خانواده تشویق کنید، ولی بعدها متوجه میشود که شرکت در بازی خیلی لذتبخشتر از نگاه کردن به آن است.