بحث جبر و اختیار از حساسترین، دقیقترین و بحث برانگیزترین مباحث رایج میان اندیشهها و جهانبینیها میباشد.
بحث جبر و اختیار از حساسترین، دقیقترین و بحث برانگیزترین مباحث رایج میان اندیشهها و جهانبینیها میباشد. در رابطه با اعمال و کنشهای انسان سه دیدگاه وجود دارد؛ 1. دیدگاه اشعریها (جبریون) : طبق این نظریه انسان ارادهای از خود ندارد و تمام افعال او مستقیما به اراده حق تعالی است بدون آنکه انسان، اندک نقشی در بود و نبود عمل داشته باشد. طبق این دیدگاه هر عملی از انسان سر بزند در واقع عمل او نیست بلکه خداوند است که از مجرای او آن عمل را انجام داده است. به عبارت دیگر طبق این نگرش، انسان شبیه یک دستگاه مکانیکی است که تمام حرکات و سکناتش از خارج کنترل می شود، بر این نظر اشکالاتی چند وارد است از جمله : الف) هر انسانی در درون خود قدرتی را می یابد که در برابر راه های گوناگون یکی را برگزیده و دیگری را کنار گذارد و همین بهترین دلیل برای اختیار است . ب) در متون دینی هر انسانی مسئول اعمال و کنش های خویش معرفی شده است و بر همین اساس است که خداوند کیفر و پاداش را برای مجرمان و صالحان قرار داده است در حالی که اگر اعمال انسان جبری و بدون اختیار بود، دیگر پاداش و کیفر معنا نداشت. 2_ دیدگاه معتزله (مفوّضه) : معتزله در برابر اشاعره معتقد به وجود اختیار در انسان میباشند ولی در این مسیر چونان راه افراط پیموده اند که دیگر هیچ جایگاهی برای اراده حق تعالی در افعال انسان قائل نگردیده و قلمرو کنشهای بشری را برای پروردگار منطقه ممنوعه اعلام نموده اند به گونهای که گویی (نعوذ بالله) خداوند را هرگز توان دخالت در افعال آدمی نیست. اشکال این دیدگاه نیز روشن است چون مخالف قدرت مطلقه پروردگار و توحید افعالی است. 3_ مکتب ائمه طاهرین (علیهم السلام) در مقابل دو نقطه نظر تفریطی و افراطی فوق، ائمه اطهار مسئله (امر بین الامرین) را مطرح نموده اند که در آن هم اختیار آدمی محفوظ است و هم توحید افعالی و قدرت مطلقه الهی. بر اساس این دیدگاه همان طور که وجدان حکم می نماید، آدمی مختار آفریده شده و از این رو مسئول اعمال خویش است و از طرف دیگر چنان نیست که کاملا رها شده باشد و خداوند را توان تاثیر در اعمال او نباشد . با این مقدمه بهتر است سوالی که نوعی شبهه است را مطرح کنیم: خداوند از ازل از آنچه واقع می شود و آنچه واقع نمی شود آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد، از طرفی علم الهی تغییر ناپذیر است پس حوادث باید به نحوی واقع شوند که با علم الهی مطابقت داشته باشند!!؟ این اشکال از آنجا پیدا شده که برای هر یک از علم الهی و نظام سببی و مسبّبی جهان حساب جداگانه فرض شده است یعنی چنین فرض شده که علم الهی در ازل به طور تصادفی به وقوع حوادث تعلق گرفته است و آن گاه برای اینکه این علم درست از آب در آید و خلافش واقع نشود لازم است وقایع جهان تحت مراقبت قرار گیرد تا با تصور و نقشه قبلی مطابقت کند. ولی علم ازلی الهی از نظام سببی و مسبّبی جهان جدا نیست . علم الهی به طور مستقیم و بلاواسطه نه به وقوع حادثهای تعلق می گیرد و نه به عدم وقوع آن. علم ازلی الهی علم به صدور معلولات از علل خاص آنهاست پس علم ازلی که به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است به معنی این است که او از ازل میداند که چه کسی به موجب اختیار و آزادی خود طاعت کرده و چه کسی معصیت میکند .به عبارت ساده تر انسان نه مختار صد در صد است مثل آنچه معتزله اعتقاد دارند و نه مجبور صد در صد است مانند باور اشاعره، بلکه حالتی بین این دو حالت است با یک مثال ساده مطلب را روشنتر می کنم: فرض کنید که شما لوکوموتیو رانی هستید که با یک دستگاه قطار برقی در حال مسافرت می باشید و هر لحظه قطار انرژی برق را از مولّد مرکزی دریافت می کند، شما مختارید و می توانید با هر سرعتی حرکت کرده و هر زمان که بخواهید سرعتتان را تغییر دهید ولی کسی که در مرکز مولّد برق، ارسال برق را کنترل میکند هر لحظه می تواند شما را متوقّف سازد چون تمام قدرت و نیروی شما از همان برقی است که از جانب او به شما می رسد. امیدوارم از توضیحات مطرح شده پاسخ سوال خود را دریافت نموده باشید. برای اطلاع بیشتر میتوانیدبه کتاب «جبر و اختیار» نوشته استاد جعفر سبحانی و کتاب «انسان و سرنوشت» نوشته استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه فرمائید.