ماهان شبکه ایرانیان

مقالات برتر علوم انسانی در ایران پس از انقلاب، در نظرخواهی مجلۀ سیاست‌نامه

سروش در صدر، ملکیان در ذیل

در بین این پانزده مقالۀ برتر، چهار مقاله متعلق به عبدالکریم سروش است. "صراط‌های مستقیم" و "محمد؛ راوی رویاهای رسولانه"، هر دو متعلق به سروش، در رتبه‌های سیزدهم و پانزدهم قرار گرفته‌اند.

   عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در آخرین شمارۀ مجلۀ "سیاست‌نامه"، از بین 530 مقالۀ منتشر شده در دوران پس از انقلاب، با نظرخواهی از حدود 130 نفر از دانشوران علوم انسانی، پانزده مقالۀ برتر انتخاب شده‌اند که مقالات اول و دوم عبارتند از "قبض و بسط تئوریک شریعت"، و "فربه‌تر از ایدئولوژی"، هر دو متعلق به عبدالکریم سروش.

   در بین این پانزده مقالۀ برتر، چهار مقاله متعلق به عبدالکریم سروش است. "صراط‌های مستقیم" و "محمد؛ راوی رویاهای رسولانه"، هر دو متعلق به سروش، در رتبه‌های سیزدهم و پانزدهم قرار گرفته‌اند.

  دو مقاله نیز متعلق به جواد طباطبایی‌اند (غیبت ملیت ایرانی در روشنفکری ایران، تاملی دربارۀ ایران) که در رتبه‌های سوم و یازدهم قرار گرفته‌اند.

  دکتر حسین بشیریه نیز با مقالات "زمینه‌های فروپاشی رژیم‌های غیردموکراتیک" و "تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم" (به ترتیب در رتبه‌های هفتم و هشتم) حضوری شایسته و قابل انتظار در این فهرست دارد.

مرحوم داوود فیرحی نیز با دو مقاله (ایرانشهری و مسئلۀ ایران، استعاره‌های دولت در فقه سیاسی) رتبه‌های نهم و چهاردهم را به خود اختصاص داده و همانند جواد طباطبایی و حسین بشیریه، دو مقاله در بین پانزده مقالۀ برتر علوم انسانی در دوران پس از انقلاب دارد.

در این بین مصطفی ملکیان با یک مقاله (تقریر حقیقت و تقلیل مرارت) در رتبۀ دهم فهرست، ظاهرا حضوری کمتر از حد انتظار داشته؛ اما واقعیت این است که این کمینگی، متناسب با موقعیت حقیقی ملکیان در عرصۀ تفکر در ایران پس از انقلاب است.

  ملکیان حرف ایجابی چندانی برای گفتن ندارد و عمدتا می‌تواند با موشکافی‌های منطقی‌اش به سخنان دیگران ایراد و اشکال وارد کند. یعنی روح رویکرد او به علوم انسانی و دنیای تفکر، سلبی است. او بیش از آنکه "صاحب فکر" باشد، "منتقد" است. و البته که حضور منتقدین در دنیای تفکر بسیار مهم است؛ اما منتقد لزوما افکار متفکران را بر اساس افکار خودش نقد نمی‌کند.

   او با افکار بزرگان اندیشه آشناست و تفکر زید و عمرو را بر اساس نظرات مقبول خودش نقد می‌کند اما به قول آرش نراقی، ملکیان مثل چرخ گوشتی است که افکار دیگران را شرحه شرحه و رشته رشته می‌کند ولی نهایتا به شما نمی‌گوید کدام فکر درست است. البته خود ملکیان هم این توصیف را قبول دارد و به درستی گفته است همین که کسی به شما بگوید این فکر یا آن فکر درست نیست، کمک بزرگی به شما کرده است. ولی به هر حال چنین فردی یک "متفکر" به معنای دقیق کلمه نیست. او یک منتقد است و همین ویژگی هم البته باارزش است.

  با این حال اگر مقالۀ "عقلانیت و معنویت" ملکیان هم در این فهرست قرار می‌گرفت، عجیب نبود. ولی احتمالا رای‌دهندگان تاثیر چندانی از این مقاله نپذیرفته‌اند. سخنان ایجابی ملکیان هم، اگر نیک بنگریم، عمدتا تقریری متفاوت از سخنان سروش است.

  دست کم در خاورمیانه، کسی که می‌خواهد عقلانیت و معنویت را با هم جمع کند، در واقع در تلاش است تا عقلانیت را با نوعی دین یا ایمان حداقلی جمع کند. و این چیزی است که سروش قبل از ملکیان گفته بود. اگر هم منظور ملکیان از معنویت هیچ ربطی به ایمان دینی نداشته باشد، سخنش در این خطه از کرۀ زمین چندان موثر نمی‌افتد.

   معنویت غیردینی در خاورمیانه، حتی اگر ممکن باشد، در آیندۀ نزدیک نمی‌تواند فراگیر شود. در این‌جا کسی که حقیقتا از دین عبور کند، ماتریالیست می‌شود. به یک ماتریالیستِ از دین رسته، آن هم در کشوری مثل ایران، نمی‌توان گفت حالا که از دین خارج شده‌ای، همچنان معنوی باقی بمان. او معنویت را پنجره‌ای برای ورود افکار دینی به جهان خودش می‌داند.

   در هر صورت اینکه داوود فیرحی، که محبوبیتش یک‌صدم ملکیان بود، در این فهرست دو مقاله دارد و ملکیان فقط یک مقاله دارد، نشان می‌دهد که ملکیان بیشتر محبوب جوانان یا افرادی است که از دور دستی بر آتش علوم انسانی دارند. در واقع او محبوب کارشناسان و اهالی فن نیست. محبوب آن‌ها نیست، چون تاثیر عمیقی بر آن‌ها نگذاشته و چیز درخوری به آن‌ها نیاموخته. دست کم، ظاهرا این طور به نظر می‌رسد.

   اما نکتۀ جالب این نظرخواهی این است که جواد طباطبایی و داوود فیرحی هر دو با دو مقاله در فهرست یادشده قرار دارند. طباطبایی دغدغه‌اش "ایران" بود و روایت خاصی از ایرانی‌گری داشت. فیرحی نیز با نگارش مقالۀ مهم "ایرانشهری و مسئلۀ ایران"، شالودۀ رأی طباطبایی دربارۀ ایرانی‌گری را زیر سؤال برد.

  اینکه طباطبایی و فیرحی هر دو در این فهرست حضور دارند، نشان می‌دهد  در بین نخبگان علوم انسانی مسائلی نظیر "ایران" و "ایرانیت" هنوز چنان که باید حل نشده‌اند. بنابراین عده‌ای با طباطبایی هم‌دلی دارند و عده‌ای با فیرحی. و این یعنی بسیاری معتقدند روایت طباطبایی از ایران و ایرانیت، ایدئولوژیک و غیرواقعی و مصداق آگاهی کاذب است.

   دکتر حسین بشیریه به عنوان مهم‌ترین مدرس دموکراسی در ایران پس از انقلاب، با اینکه برخلاف ملکیان و بویژه سروش اهل پرگویی و سخنرانی‌های متعدد و مفصل نیست، در طول حیات فکری‌اش آثاری تولید کرده که به کار نخبگان می‌آید؛ نخبگانی که هر یک ممکن است "روشنفکر" شوند و بر عامۀ مردم تاثیر بگذارند. بویژه که این روزها فضای مجازی نیز راه ارتباط روشنفکران و مردم را هموارتر کرده.

   بشیریه دربارۀ خودش گفته است که «من روشنفکر نیستم، آکادمیسین منتقدم". به همین دلیل او هیچ وقت مثل سروش گرفتار حملات گروه‌های فشار نشد و یا مثل ملکیان وقتش را صرف چرخ کردن گوشت تفکر زید و عمرو نکرد.

  او شاگردانی پرورد که در ساختار قدرت پروژۀ دموکراتیزاسیون را در دستور کار قرار دادند؛ پروژه‌ای که اگرچه شکست خورد، ولی تبعات سیاسی خاص خودش را دامنگیر شکست‌دهندگانش کرد؛ تبعاتی که اخیرا در آمار پایین مشارکت مردم در انتخابات مجلس یکبار دیگر هویدا شد.

  در این صد بیست و چند سالی که رشتۀ علوم سیاسی در ایران تاسیس شده، بشیریه احتمالا برجسته‌ترین استاد علوم سیاسی در این کشور بوده. حتی اگر جواد طباطبایی و حمید عنایت و یک یا دو نفر دیگر را رقیب بشیریه برای کسب این عنوان بدانیم، باز تردید نمی‌توان کرد که بشیریه جزو سه چهرۀ برجستۀ علوم سیاسی در ایران صد و بیست سال اخیر بوده.

  باید افزود بشیریه با نگارش دو کتاب مهم "آموزش دانش سیاسی" و "درس‌های دموکراسی برای همه"، خوراک فکری لازم برای عامۀ مردم را نیز عرضه کرد و کوشید به آن‌ها نیز مستقیما درس دموکراسی بدهد. این دو کتاب الان در یک کتاب با عنوان "آموزش دانش سیاسی" ادغام شده‌اند.

   در فهرست مجلۀ سیاست‌نامه، سعید حجاریان هم با مقالۀ مهم "فرایند عرفی شدن فقه شیعه" حضور دارد؛ مقاله‌ای که اتفاقات بعدی در جمهوری اسلامی را در اوایل دهۀ 1370 به درستی حدس زده بود. یعنی نوعی سکولاریزاسیون ناشی از نشستن فقها بر مسند حکم رانی. مقالۀ حجاریان در رتبۀ دوازدهم فهرست قرار دارد.

  داریوش شایگان هم با مقالۀ مهم "ایدئولوژیک شدن سنت" در رتبۀ ششم فهرست حضور دارد. برخی از منتقدان سروش معتقد بودند بحث او دربارۀ تفاوت دین با ایدئولوژی، متاثر از مباحث شایگان در این زمینه است. شاید سروش تاثیراتی از شایگان در این زمینه گرفته باشد، ولی اصل سخن سروش و نیز نحوۀ بیان این ایده که دین فراتر و فربه‌تر از ایدئولوژی است، قطعا متعلق به خود سروش بوده. یعنی او با هنرمندی خودش توانست این ایده را چنان مطرح کند که عمیقا تاثیرگذار شود.

تز ایدئولوژیک شدن سنت، تا حدی هم شبیه ایدۀ "سنت‌گرایی ایدئولوژیک" است که بشیریه در وصف گفتمان انقلاب اسلامی به کار برده. برخی این توصیف بشیریه را غیردقیق می‌دانند چراکه معتقدند سنت‌گرایی یعنی آنچه که سید حسین نصر ارائه می‌کند. ولی واقعیت چیزی جز این بوده. واقعیت این است که عده‌ای از سنت‌گرایان در جامعۀ ایران در واکنش به تجدد و مدرنیزاسیون به پا خاستند و از سنت سلاحی برای مبارزه و خلق جامعه و حتی انسانی نوین ساختند. به همین دلیل سنت‌گرایی آن‌ها ایدئولوژیک شد.

مقالۀ "آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا" نوشتۀ مهندس بازرگان، که اوج تفکر لیبرالی این مسلمان لیبرال را در بردارد، در رتبۀ هشتم فهرست قرار گرفته. بازرگان با این مقالۀ مهمش، قلم بطلان کشید بر بسیاری از نوشته‌هایش در دهه‌های سی و بهویژه چهل شمسی. اما چه باک، که از دین داری ایدئولوژیک به سمت خداباوری لیبرال حرکت کرد.

مقالۀ "جامعۀ کوتاه‌مدت"، نوشتۀ همایون کاتوزیان" در رتبۀ چهارم فهرست قرار دارد. مقاله‌ای که تاریخ ایران را از منظری جامعه‌شناسانه به خوبی توصیف کرده. خلاصۀ مقاله این است که در این دیار هر گروهی که به قدرت رسیده، چندصباحی خورده است و برده است، چراکه می‌دانسته حکومت‌شوندگان ناراضی بالاخره او را از اسب قدرت پایین می‌کشند. یعنی حاکمان چون کشور را غنیمتی می‌دانستند که نصیبشان شده، در مهلت کوتاه حکمرانی‌شان حسابی کشور را غارت کرده‌اند.

مقالۀ صراط‌های مستقیم، اثر عبدالکریم سروش، در رتبۀ سیزدهم قرار دارد. صراط‌های مستقیم همانند قبض و بسط و فربه‌تر از ایدئولوژی متعلق به "سروش دیندار لیبرال" است ولی مقالۀ "محمد؛ روای رویاهای رسولانه"، متعلق به سروشی است که دیگر عقلا دیندار به نظر نمی‌آید ولو که از سر عادت همچنان پاره‌ای کنش‌های دینی‌ را در زندگی شخصی‌اش حفظ کرده باشد و یا به دلایل هویتی، خودش را همچنان مسلمان بداند.

سروش دهۀ اخیر، از "عقلانیت حداقلی" به سمت "عقلانیت حداکثری" حرکت کرده و به همین دلیل بسیاری از باورهای دینی سابقش را مستقیم یا غیر مستقیم رد کرده است. مثلا او دیگر به معاد اعتقاد چندانی ندارد و یا در خداشناسی، به سمت نوعی دئیسم حرکت کرده. یعنی صرفا خدای خالق را قبول دارد و حتی صریحا گفته است که خداشناسی قرآن متناسب با ذهنیت سادۀ مخاطبانش بوده.

او حتی در سلسله سخنرانی‌های اخیرش دربارۀ "خلاف و وفاق علم و دین"، از خداشناسی پیچیده دفاع می‌کند و خداشناسی ساده و بدوی را، بدون اینکه تصریح کند، خداشناسی ادیان ابراهیمی می‌داند.

با این حال سروش همچنان چند آیۀ خداشناسانۀ قرآن را قبول دارد. اما آیا کسی که فقط چند آیۀ خداشناسانۀ قرآن را قبول دارد، هنوز عقلاً مسلمان است؟ اگر از سروش بپرسید، جوابش مثبت است؛ چراکه او معتقد است دین مغازه‌ای است حاوی کالاهای گوناگون برای مشتریانش؛ و هر کسی از این مغازه، کالای مورد نیازش را برمی‌دارد. و خود او هم در مبحث خداشناسی، فقط به همان چند آیۀ قرآن نیاز داشته و به همین دلیل صرفا خریدار آن چند آیه است.

چنین رویکردی به دین، از نظر اکثریت مسلمین، مصداق مسلمانی نیست. همان طور که سروش در دفاع از ایده‌های اخیرش در باب "اقتدارگرایی پیامبر" و "خشونت دین"، منتقدان را به "مخیال مسلمین" رجوع می‌داد، به خود او نیز باید گفت نقدهای رادیکالش به اسلام و قرآن، در "مخیال مسلمین" نشانۀ "مسلمانی" نیست.

نکتۀ جالب دیگر در نظرخواهی مجلۀ سیاست‌نامه، فقدان مقاله‌ای از محسن کدیور در فهرست مقالات برتر است. دلیل این غیبت تقریبا شبیه حضور دلیل کمرنگ حضور ملکیان در فهرست یادشده است. کدیور اولا متفکر نیست و عمدتا پژوهش‌گر است. البته پژوهش‌های او دربارۀ اندیشۀ فقهی در ایران معاصر و نیز تاریخ این اندیشه، ارزش خودشان را دارند. ثانیا اینکه، کدیور عمدتا منتقد دو گروه بوده. اول روحانیان بنیادگرایی نظیر مصباح یزدی، دوم روشنفکران دینی.

   عمدۀ تلاش او در کمتر از سه دهۀ اخیر، صرف انتقاد از کسانی چون مصباح یزدی و سروش و مجتهد شبستری شده است. و این یعنی او سخن ایجابی چندانی نداشته و مثل ملکیان غالبا سخنان سلبی می‌گوید. ولی برخلاف ملکیان محبوبیتی هم ندارد و علت عدم محبوبیتش هم "ادبیات صنفی" و پرخاش‌گری‌اش به روشنفکران دینی بوده.  

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان