شناسه : ۲۷۸۹۵۶۱ - دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۰۳:۰۸
زینالعابدین علمدار بیداری اسلامی
کاروان اسیران و دل شکستگان کربلا بعد از تحمل مرارت ها و مصیبت های سنگینی که از ناحیه کوفیان نامرد و بزدل و همچنین سپاهیان اموی بر آنها تحمیل شده بود، این بار به شهر دسیسه ها و دشنام وارد شدند؛ شام شهری که سالیان سال زنان و مردان آن بدگویی و دشنام اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و اله) را در کارنامه داشتند
کاروان اسیران و دل شکستگان کربلا بعد از تحمل مرارت ها و مصیبت های سنگینی که از ناحیه کوفیان نامرد و بزدل و همچنین سپاهیان اموی بر آنها تحمیل شده بود، این بار به شهر دسیسه ها و دشنام وارد شدند؛ شام شهری که سالیان سال زنان و مردان آن بدگویی و دشنام اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و اله) را در کارنامه داشتند. شهری که والیان آن بزرگترین خیانت ها و جنگ ها را بر خاندان عصمت و طهارت تحمیل کردند.
خوابی که تعبیر نشد
یزید که از مستی حماقت و نادانی، خود را پیروز نبرد عاشورا می دید، این بار خواب دیگری را برای خاندان پیامبر دیده بود، او قصد داشت با آوردن اسیران بی پناه کربلا به در بار، یک بار دیگر شکوه و هیبت خود را به کاخ نشینان و رعیت خود نشان دهد، ولی خواب او به گونه ای دیگر تعبیر شد، به طوری که آن خواب به ذلت و خواری یزید تعبیر شد. من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند. و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد!
شکوه قدرت و شجاعت در کاخ یزید
شاید تاریخ تنها یک بار شکوه و قدرت را در کاخ شامیان به خود دیده بود، آن هم روزی بود، که فرزند شاه و سردار کربلا، با شکوه و قدرت و شجاعت تمام پای مبارک خود را در مجلس والی شام نمود، وقتی اسوه صبر و تقوا، همچون کوهی استوار وارد مجلس یزید شد، کسی باور نمی کرد که ارکان کاخ او به لرزده در آید.
بیداری از خواب ابوسفیانی
منابع تاریخی نقل کرده اند وقتی امام سجاد(علیه السلام) در مجلس یزید شروع به سخنرانی کرد، با اقتدار و شجاعت تمام به معرفی خود و خاندان عصمت و طهارت پرداخت، حضرت با بیانی فصیح و بلیغ هفت خصوصیت طلایی خاندان عصمت و طهارت را به گونه ای بیان کرد، که فطرت زنگار بسته شامیان ترک برداشت و از خواب گرانی که فرزندان ابو سفیان بر آنان دیده بودند آهسته آهسته بیدار می شدند:
«أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ. أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ ...؛[در سوگ امیر آزادى (ترجمه مثیر الأحزان )، ص340] اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)، و امام حسن و حسین(علیهما السلام) دو فرزند بزرگوار رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) را از ما قرار داد. (با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.»
اسیری فرزندان رسول خدا
امام سجاد(علیه السلام) برای اینکه شامیان را از خواب ابو سفیانی بیدار کند، از رابطه اسیران کربلا با رسول خدا(صلی الله علیه و اله) آغاز به سخن می کند. ایشان با برشمردن اوصاف خاص نبوی و رابطه خود با ایشان سعی داشت، دیوار جهل و حماقتی که فرزندان ابوسفیان به دور مسلمانان کشیده بودند، تخریب کند، منابع سخنان حضرت را این چنین بازگو می کنند:
«اى مردم! من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم. من فرزند بهترین حج گزاران و تلبیه گویان هستم. من فرزند آنم که بر براق سوار شد. من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد. من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزدیکترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید.»
تخریب دیوار 40 ساله
یکی از کارهای راهبردی که امام سجاد(علیه السلام) در خطبه شام به آن مبادرت ورزید، تخریب دیوار جهل و حماقتی بود که فرزندان ابوسفیان حدود 40سال به دور شامیان چیده بود، مردم شام 40 سال یا بیشتر بغض و کینه علی(علیه السلام) را در دل داشتند از این رو به دشنام گویی او عادت کرده بودند، حضرت در آن روز به معرفی امام علی(علیه السلام) می پردازد تا اینکه چشمان شامیان باز شود که چه دیوار تاریکی به دور خود چیده اند و کینه چه نور خدایی را در دل پرورانده بودند: اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)، و امام حسن و حسین(علیهما السلام) دو فرزند بزرگوار رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) را از ما قرار داد. (با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم
«من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم. من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم. من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد. من فرزند آنم که از حریم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد. من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت. من پسر اول سبقت گیرندهاى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم. من فرزند آنم که ... او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزهدار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نماز میخواند.»
فرزند کسی که ملائکه برای او گریه کردند
حضرت بعد از بیان خصوصیات و اوصاف امام علی(علیه السلام) و جایگاه ممتاز او، به بیان ظلمی که یزید به خاندان عصمت و طهارت روا داشته پرداخت و ظلم بزرگ او را این چنین برملا می کند: « من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند. و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد!.»(سپهر، ج2، ص224؛ مقتل خوارزمی ج2 ص70)
سخن آخر: فرار یزید از مهلکه
وقتی یزید کاخ و حکومت خود را در معرض فروپاشی از سخنان با صلابت و بصیرت افزای امام سجاد(علیه السلام) دید بار دیگر نیرنگ تزویر و ریای را به کمک طلبید و برای فرار از مهلکه نابودی دستور اقامه و اذان داد.
علی بیرانوند
منبع : tebyan