فیلسوف معاصر کشورمان معتقد است: بی معنایی بزرگترین مسئله امروز جهان است، مسئلهای وحشتناکتر از فقر، توسعه نیافتگی، آلودگی هوا و... و تمام اینها ناشی از آن است که رابطه انسان با معنا گم شده است.
به گزارش عصر ایران، بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه درباره کشف معنا و مفهوم در روزگار معاصر گفت: من با حفظ کردن اشعار حافظ به حافظ نزدیک نمیشوم، با حفظ کردم قرآن، قرآنی نمیشوم، زمانی میتوانم به یک پاسخ نزدیک شوم که بتوانم آن پاسخ را در جان خودم تجربه کرده باشم، یعنی بتوانم پا در عالمی بگذارم که متنی مثل دیوان حافظ ایجاد میکند.
وی افزود: ما صرف اینکه پدر یا مادرمان مسلمان است، مسلمان نیستیم، ما باید مسلمان بودن را انتخاب کنیم و در واقع من باید به آن برسم. زمانی من میتوانم مسلمان باشم که آن پاسخهایی که پیامبر(ص) و قرآن به رازهای بزرگ دادهاند را در جانم زیسته باشم. اگر در جانم به آن نرسیده باشم، تنها شناسنامهام مسلمان است، جریانی که در فرهنگهای دیگر نیز چنین است.
عبدالکریمی در برنامه «سپنج» و در گفتگو با علی درستکار اضافه کرد: نیروهای زیادی وجود دارند که بودن من را تهدید میکنند، مثلاً رسانهها، رسانهها بودن من را تهدید میکنند، آنها میخواهند نحوه بودن من را تعیین کنند و من در برابر رسانه طغیان میکنم و اجازه نمیدهم رسانه، بودن من را شکل دهد. رسانه حقیرتر از آن است که بخواهد به بودن من شکل دهد. من با سیاست درگیر هستم، چون سیاست باید بر اساس نحوه زیست من شکل بگیرد. (در معنای اگزیستانسیال و متافیزیکی) من اجازه نمیدهم قدرتهای سیاسی یا کانونهای بزرگ قدرت چه در جهان و چه در داخل من و بودن من را شکل دهند.
این فیلسوف معاصر در بخش دیگری از صحبتهایش بی معنایی را بزرگترین مسئله امروز جهان دانست و افزود: این معضل، مسئلهای وحشتناکتر از فقر، توسعه نیافتگی، آلودگی هوا و... است؛ تمام اینها نیز ناشی از آن است که رابطه انسان با معنا گم شده است، وقتی رابطه انسان با معنا گم میشود، رابطه انسان با خودش هم گم میشود. انسانی که بی خود و بی خویشتن است، کارهای احمقانه هم زیاد میکند و ما در چنین جهانی زندگی میکنیم.
عبدالکریمی با اشاره به گستردگی بی معنایی در سراسر جهان و حتی در دنیای اسلام، اضافه کرد: متأسفانه با جهانی شدن عقلانیت جدید، این مسئله هم جهانی شده و فقط مربوط به غرب نیست. به اعتقاد من برخلاف شعارهای سیاسی ایدئولوژیکی که داده میشود، جهان اسلام و از جمله ایران هم در همین زمره قرار دارد. سال 87 بود که من کتاب «ما و جهان نیچهای» را نوشتم، جهانی که در آن معنا و حقیقت مرده، در چنین جهانی آنچه که امروز شاهد آن هستیم، مرگ انسان هم هست. مرگ انسان تنها مرگ فیزیکی نیست و حقیقت انسان هم امروز در خطر افتاده است. آنچه امروز روی کره زمین راه میرود به انسان در معانی که در معاصر گذشته میشناسیم، شباهت کمی دارد. در واقع با این انسان بیمعنا ما وجه انسانی کمتری را در زمین میبینیم.