مایه رحمت
در جریان جنگ اُحد، دندان های پیشین دهان پیامبر خدا شکست و صورت ایشان شکاف برداشت. اصحاب آن بزرگوار بسیار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند که دشمن را نفرین کند. پیامبر در پاسخ فرمود: «اِنّی لَمْ اُبْعَثْ لَعّانا وَ لکِنّی بُعِثْتُ دَاعِیا وَ رَحْمةً؛ من ناسزاگو مبعوث نشده ام، بلکه دعوت کننده و مایه رحمت برانگیخته شده ام». پس به جای نفرین، چنین دعا فرمود: «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإنَّهُمْ لایَعْلَمون؛ خدایا قوم مرا هدایت کن؛ زیرا ناآگاه هستند».
یکی از یاران پیامبر گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، نوح علیه السلام به قوم خود نفرین کرد و گفت:«رَبِّ لاتَذَرْ عَلَی الأرض مِنَ الْکافرینَ دَیّارا؛ پروردگارا بر روی زمین، هیچ یک از کافران را زنده مگذار.» (نوح: 26) و اگر تو ما را نفرین کنی، همه ما به هلاکت می رسیم. اکنون ببین که صورتت مجروح و دندان هایت شکسته است و در عین حال به جای نفرین، برای دشمن دعا می کنی!
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله که جامع ارزش های اخلاقی و دارنده درجه عالی صبر، بزرگواری و نیکوکاری است، به سکوت و بردباری برابر دشمنان بسنده نکرد، بلکه آنها را دعا کرد و با تعبیر «قومی» (یعنی قوم من)، محبت خود را به آنان آشکار ساخت. سپس از جانب آنها از خداوند پوزش خواست و گفت که آنان ناآگاه هستند تا بدین وسیله در حریم بخشایش الهی قرار گیرند.
پیام متن:
1. بزرگواری و عفو پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در برابر آزار دیگران و پرهیز از ناسزاگویی.
2. خیرخواهی پیامبر صلی الله علیه و آله حتی از دشمنان، تا آنجا که به جای نفرین، در حق آنان دعا کرد.
رعب افکنی در دشمن
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» فرمود: یکی از مصداق های آن، خضاب کردن سر و صورت به رنگ سیاه است تا رزمندگان پیر در نظر دشمنان، جوان جلوه کنند.
سپس فرمود: روزی مردی در حالی که موهای صورتش را با رنگ زرد خضاب کرده بود، خدمت حضرت رسول رسید. حضرت به او گفت:«کار خوبی کرده ای!» چند روز بعد آن شخص موهایش را با حنا رنگ کرد و خدمت پیامبر شرفیاب شد. حضرت تبسم کرد و فرمود: «این رنگ از رنگ قبلی بهتر است.» مرتبه سوم که به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شد، ریش خود را با رنگ سیاه خضاب بسته بود. همین که حضرت او را دید، خندید و فرمود:«این از دو مرتبه اول و دوم بهتر است».
پیام متن:
توجه به ظاهر و رسیدگی به وضعیت بیرونی برای ایجاد رعب و وحشت میان دشمنان.
برکت زایی
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله دید که ابوایوب انصاری آنچه از ذرات نان و عذا در سفره ریخته شده است، برمی دارد و می خورد. حضرت به او فرمود:«عمل خوبی است و برای تو برکت می آورد».
ابوایوب پرسید: آیا آنچه فرمودید، اختصاص به شخص من دارد؟
حضرت فرمود:«هر کس چنین کند، شامل برکت و خیر خواهد شد و خداوند او را از بیماری هایی مثل دیوانگی، جذام، برص و حماقت محفوظ خواهد داشت».
پیام متن:
کفران نعمت نکردن و استفاده درست از نعمت های الهی موجب برکت زایی است.
احترام به دوستان
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد خانه شد. اصحاب برای زیارت حضرت به محضرش شرفیاب شدند. تعداد آنها زیاد بود و اتاق پر شد. جریر بن عبداللّه وارد اتاق شد، ولی محلی برای نشستن پیدا نکرد و در آستانه در اتاق نشست. حضرت عبای خود را برداشت و به او داد و فرمود: «این عبا را زیرانداز خود قرار بده».
جریر عبا را گرفت و آن را به صورت خود گذاشت و بوسید و در حالی که گریه می کرد، آن را درهم پیچید و به رسول خدا صلی الله علیه و آله داد و فرمود: من روی عبای شما نمی نشینم، امید دارم همان گونه که مرا احترام کردید، خدا شما را گرامی دارد.
پیامبر نگاهی به طرف راست و چپ خود کرد و فرمود:«وقتی که شخصی نزد شما آمد، او را گرامی بدارید و با کسی نیز که حقی بر شما دارد این گونه رفتار کنید».
پیام متن:
توجه و احترام فراوان پیامبر به دوستان و اطرافیان و توصیه آن حضرت به الگو قرار دادن این عمل.
خنده حضرت
روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار ناراحت بود. در این حالت، عربی آمد و خواست نزد حضرت برود و مطلبی بگوید. اصحاب به او گفتند: امروز حضرت ناراحت است و صلاح نیست مزاحم بشوی!
مرد عرب گفت: به خدا سوگند نزد او می روم و او را می خندانم و از ناراحتی بیرون می آورم. پس مرد عرب نزد حضرت رفت و گفت: ای رسول خدا، ما شنیده ایم که دجّال وقتی ظاهر می شود، مقداری آب گوشت برای مردم می آورد، درحالی که مردم در قحطی به سر می برند و عده ای هم از گرسنگی می میرند. آیا اگر من او را دیدم، از آن غذا نخورم تا هلاک شوم یا اینکه از آن غذا بخورم و چون سیر شدم، به خدا ایمان آورم و از او بیزاری بجویم؟ حضرت باشند این سخن، به قدری خندید که دندان هایش پیدا شد و فرمود: «خدا تو و همه مؤمنان را از او بی نیاز کند».
پیام متن:
حضرت به دیگران اجازه می داد تا در برابر ایشان مزاح و بذله گویی کنند.
دخترداری
مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و به فردی که نزد حضرت بود، گفت: خداوند دختری به تو مرحمت کرده است. ناگهان، رنگ مرد تغییر کرد. پیامبر فرمود: «تو را چه شده است؟!»
گفت: خیر است!
حضرت فرمود: «بگو برایت چه پیش آمده است؟»
گفت: از خانه که می آمدم، همسرم، درد زایمان داشت، این مرد به من خبر داد که همسرم دختر زاییده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «زمین حامل اوست؛ آسمان سایه انداز اوست و خداوند روزی دهنده اوست. دختر، گیاه خوش بویی است که آن را می بویی».
پیام متن:
به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله ، دختر، نعمت الهی و مایه آرامش پدر است.
عمل به وصیت همسر
زمانی که حضرت خدیجه علیهاالسلام بیمار شد و بیماری اش شدت گرفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر بالین او آمد. حضرت خدیجه عرض کرد: یا رسول اللّه ، از شما می خواهم به وصیت و سفارش من گوش دهید. نخست اینکه اگر در حق شما کوتاهی کردم، مرا عفو کنید. حضرت فرمود: «هرگز از شما کوتاهی ندیدم، بلکه نهایت جدیت را داشتی و ثروتت را در راه خدا صرف کردی و در خانه من به رنج و مشقت افتادی.»
حضرت خدیجه علیهاالسلام فرمود: دومین سفارشم، درباره دخترم است، ولی در بیان وصیت سومم از شما خجالت می کشم، به دخترم فاطمه می گویم تا به شما منتقل کند.
پیامبر برخاست و از خانه خارج شد. حضرت خدیجه علیهاالسلام به دخترش فاطمه علیهاالسلام فرمود: دخترم! به پدرت بگو مادرم می گوید من از قبر می ترسم، خواهش می کنم همان جامه ای را که هنگام وحی می پوشیدی، کفن من قرار دهی.
حضرت فاطمه علیهاالسلام خواسته مادر را به پدر بزرگوار انتقال داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز جامه را به فاطمه علیهاالسلام داد تا نزد مادرش ببرد. حضرت خدیجه علیهاالسلام از دیدن جامه بسیار خوشحال شد. همین که از دنیا رفت، پیامبر او را غسل داد و هنگامی که خواست همسرش را کفن کند، جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند سلام می رساند و می فرماید: «خدیجه چون مالش را در راه ما صرف کرده است، کفنش از جانب ماست.» سپس جبرئیل کفنی بهشتی تقدیم رسول اللّه صلی الله علیه و آله کرد. آن گاه حضرت رسول، خدیجه را نخست با جامه خویش کفن کرد و بعد با پارچه بهشتی.
پیام متن:
توجه و پذیرش سفارش های همسر و عمل به آنها، از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله الگویی برای پیروان او در چگونگی رفتار با همسر.
لطف به دایه
ثویبه، دایه پیامبر، چهار ماه آن حضرت را شیر داده بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و همسر گرامی اش، حضرت خدیجه علیهاالسلام ، این کار او را تا آخرین لحظه های زندگی اش، سپاس می گفتند. حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او لباس و هدیه های گوناگون به مدینه می فرستاد و او همچنان از محبت های پیامبر بهره مند بود تا اینکه بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجرت، از دنیا رفت.
وقتی که خبر فوت او به پیامبر رسید، آثار غم و اندوه در چهره مبارکشان پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حق او نیکی کند، ولی خبر یافت که فرزند آن زن زودتر از او فوت کرده است.
پیام متن:
1. رسیدگی پیامبر به دایه خویش و حتی وابستگان او، از ویژگی های آن حضرت بوده است.
2. پیامبر، حتی کمترین احسان دیگران نسبت به خویش را فراموش نمی کرد و تا آخر عمر به یاد آن بود.
جبران محبت
روزی که ابوطالب، رسول خدا صلی الله علیه و آله را از عبدالمطلب گرفت و به خانه آورد، به همسرش، فاطمه بنت اسد گفت: آگاه باش که این فرزند برای من از جان و مالم عزیزتر است و مراقب باش که مبادا کسی او را از آنچه می خواهد، باز دارد. فاطمه که این سخن را شنید، تبسمی کرد و گفت: آیا سفارش فرزندم را به من می کنی، در صورتی که او از جان و فرزندانم نزد من عزیزتر است!
به راستی که فاطمه او را بسیار دوست می داشت و از وی بسیار مراقبت می کرد و هر آنچه می خواست، برای آن حضرت فراهم می ساخت و رسول خدا صلی الله علیه و آله هم او را مادر خود می دانست.
نوشته اند: چون فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، علی علیه السلام نزد پیامبر آمد و گفت: «مادرم مرد!» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند، مادر من هم بود.» پس در مراسم کفن و دفن او حاضر شد و پیراهن مخصوص خود را داد تا او را در آن پیراهن کفن کنند. سپس هنگام دفن نزدیک آمد و جنازه را به دوش گرفت و همچنان زیر جنازه تا کنار قبر رفت. چون سبب آن کارها را پرسیدند، فرمود: «امروز نیکی های ابوطالب را از دست دادم. فاطمه به اندازه ای به من علاقه داشت که بسا چیزی در خانه اندوخته داشت، مرا بر خود و فرزندانش مقدّم می داشت».
پیام متن:
سپاس گزاری و جبران زحمت پیامبر از کسانی که در تربیت و پرورش او نقش مؤثر داشتند.