ماهان شبکه ایرانیان

غصب فدک

«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء» (۱)

«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء» (1)

روزی چند از این ماجرا نگذشته بود که حادثه دیگری رخ داد.

دهکده فدک ملک شخصی نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند!حاکم مسلمانان بمقتضای رای و اجتهاد خود نظر می دهد: آنچه بعنوان (فی ء) در تصرف پیغمبر بود،جزء بیت المال مسلمانان است و اکنون باید در دست خلیفه باشد.بدین جهت عاملان فاطمه (ع) را از دهکده فدک بیرون رانده اند.

فدک چنانکه نوشتیم،چون با نیروی نظامی گرفته نشد،و مردم آن با پیغمبر آشتی کردند،خالصه او بحساب می آمد.وی نخست در آمد این مستغل را بمصرف مستمندان بنی هاشم،شوی دادن دختران،داماد کردن پسران آنان،و مصرف های دیگر می رسانید. سپس آنرا بدخترش فاطمه داد (2) اکنون خلیفه چنین تشخیص داده است که پیغمبر بعنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف می کرده است،نه بعنوان مالک.پس حالا هم حق تصرف در آن با حاکم است،نه با دختر پیغمبر.فاطمه (ع) ناچار نزد ابو بکر رفت و گفتگوئی چنین میان آنان رخ داد:

-ابو بکر!وقتی تو بمیری ارث تو به چه کسی می رسد؟

-زنان و فرزندانم!

-چه شده است که حالا تو وارث پیغمبری نه ما؟

-دختر پیغمبر!پدرت درهم و دیناری زر و سیم بجا نگذاشته!

-اما سهم ما از خیبر و صدقه ما از فدک چه می شود؟

-از پدرت شنیدم که «من تا زنده هستم در این زمین تصرف خواهم کرد و چون مردم مال همه مسلمانان خواهد بود» (3).

-ولی پیغمبر در زندگانی خود این مزرعه را به من بخشیده است!

-گواهی داری؟

-آری.شوهرم علی (ع) (4) و ام ایمن گواهی می دهند.

-دختر پیغمبر می دانی که ام ایمن زن است و گواهی او کامل نیست.باید زنی دیگر هم گواهی دهد.

یا مردی را گواه بیاوری.

و بدین ترتیب فدک بتصرف حکومت در آمد.

آیا گفتگو بهمین صورت پایان یافته؟آیا پیغمبر فدک را بدخترش نبخشیده است؟آیا راویان عصر بنی امیه و عباسیان و گروههای دیگر تا آنجا که توانسته اند،داستان را شاخ و برگ نداده اند.حدیث ها نساخته و عبارت های حدیث را فزون و کم نکرده اند؟چنانکه بارها نوشته ام روایت سازی و یا دگرگون ساختن متن روایت ها در آن دوره ها کاری رایج بوده است. نقادان حدیث شمار روایت های ساخته شده را افزون از چهار صد هزار نوشته اند (5) اینجاست که برای دریافت حقیقت باید از قرینه های خارجی کمک گرفت.

ما می دانیم در طول دویست سال پس از این واقعه،فدک چند بار دست بدست گشته است.عثمان آنرا تیول مروان بن حکم کرد (6) و بقولی معاویه آنرا تیول مروان ساخت (7) و همچنان تا پایان حکومت امویان این مزرعه در دست آنان می بود.

چون عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید گفت:فدک از آن پیغمبر بود.خود به قدر نیاز از آن برمی داشت و مانده را به مستمندان بنی هاشم می بخشید،و یا هزینه عروسی آنان می کرد.پس از مرگ پیغمبر فاطمه از ابو بکر خواست فدک را بدو دهد وی نپذیرفت. عمر نیز چون ابو بکر رفتار کرد.گواه باشید.من در آمد فدک را به مصرفی که داشته است می رسانم (8).

در سال دویست و ده هجری مامون فدک را به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند.فرمانی که از جانب او به قثم بن جعفر عامل مدینه نوشته شده چنین است:

امیر المؤمنین از روی دیانت،و بحکم منصب خلافت،و بخاطر خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و سلم،از دیگر مسلمانان به پیروی سنت پیغمبر،و اجرای امر او،و پرداخت عطایا،و صدقات جاری به مستحقان و گیرندگان آن سزاوارترست.خدا امیر المؤمنین را توفیق دهد و از لغزش باز دارد.و او را بکاری که موجب قربت اوست وادارد.

رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه دختر خود صدقه داد.این واگذاری در زمان پیغمبر امری آشکار و شناخته بود،و خاندان پیغمبر در آن اختلافی نداشتند.فاطمه تا زنده بود حق خود را مطالبه می کرد.امیر المؤمنین لازم دید فدک را به ورثه فاطمه برگرداند،و آنرا بایشان تسلیم نماید،و با اقامت حق و عدالت،و با تنفیذ امر رسول خدا و اجرای صدقه او به پیغمبر تقرب جوید.امیر المؤمنین دستور داد این فرمان را در دیوان ها ثبت کنند و به عاملان وی در شهرها بنویسند.هر گاه پس از آنکه رسول خدا از جهان رفت،رسم چنین بوده است که در موسم (ایام حج) در جمع مسلمانان اعلام می کرده اند:

هر کس صدقه ای یا بینه ای یا عده ای دارد سخن او را بشنوید و به پذیرید،فاطمه رضی الله عنها سزاوارتر است که گفته او درباره آنچه پیغمبر برای او قرار داده است تصدیق شود.امیر المؤمنین به مولای خود مبارک طبری می نویسد،فدک را هر چه هست و با همه حقوقی که بدان منسوب است،و هر چند برده که در آن کار می کند،و هر مقدار غله که درآمد آن می باشد،و نیز دیگر متعلقات آن به ورثه فاطمه دختر پیغمبر برگرداند.

امیر المؤمنین تولیت فدک را به محمد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن عبد الله بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب می دهد،تا در آمد آنرا به مستحقان آن برسانند.تو قثم بن جعفر!از دستور امیر المؤمنین و طاعتی که خدا ویرا بدان ملزم ساخت،و توفیقی که در تقرب خود و پیغمبر خود نصیب او فرمود،آگاه باش و کسان خود را نیز از آن آگاه ساز.و محمد بن یحیی و محمد بن عبد الله را بجای مبارک طبری بگمار.و آنانرا در کار افزون کردن محصول فدک و آبادانی نمودن آن یاری کن ان شاء الله.روز چهار شنبه دوم ذو القعده سال دویست و ده. (9)

دعبل خزاعی شاعر شیعی مشهور قرن دوم و نیمه اول قرن سوم در این باره گفته است:

اصبح وجه الزمان قد ضحکا

برد مامون هاشم فدکا (10)

در فرمان مامون جمله ای می بینیم که اهمیتی فراوان دارد:

«واگذاری فدک به فاطمه (ع) در زمان پیغمبر امری آشکار و شناخته بوده است.و خاندان پیغمبر در آن اختلافی نداشته اند»

این فرمان در آغاز قرن سوم هجری یکصد سال پیش از مرگ طبری و یکصد و سی سال پیش از مرگ بلاذری نوشته شده.فرمان خلیفه ای است به مامور خود،یعنی فرمانی رسمی و سندی دولتی است.از مضمون آن جمله که در فرمان آمده است،چنین فهمیده می شود که آنچه در روزهای نخستین پس از مرگ رسول خدا رخ داد،مصلحت بینی های سیاسی بوده.و این مصلحت بینی سنت جاری را تغییر داده است.اگر غرض مامون تنها دلجوئی از خاندان علی (ع) و جلب عواطف شیعیان آنان بود،می بایست کاری نظیر آنچه عمر بن عبد العزیز کرد انجام دهد.و تنها درآمد فدک را به فرزندان فاطمه (ع) واگذارد،و نیازی نمی بود که خط بطلان بر کردار گذشتگان بکشد.

از این گذشته اگر فدک صدقه ای بوده که پیغمبر به موجب شئون امارت مسلمانان در آن دخالت می کرده است،چگونه بفاصله ربع قرن پس از مرگ وی خلیفه ای آنرا تیول خویشاوند خود می کند.بر فرض که به تشخیص عمر بن عبد العزیز (اگر آنچه بلاذری نوشته است درست باشد) ملکیت دختر پیغمبر بر این مزرعه مسلم نباشد،صدقه ای بوده است که باید باو و پس از او به فرزندان او برسد چنانکه خود وی هم در فرمانی که در این باره صادر کرد چنان نوشت. باری چنانکه در آغاز کتاب نوشتیم گفتگوئی که در طول تاریخ بر سر این مساله در گرفته،و فصلی از کتاب های کلامی،تاریخ و سیره بدان اختصاص یافته،بخاطر این نیست که این دهکده باید در دست دختر پیغمبر و فرزندان او باشد یا در دست حکومت وقت.و اگر فاطمه (ع) نزد خلیفه وقت رفت و از او حق خود را مطالبه کرد،نه از آنجهت بود که نانخورش برای خود و فرزندانش می خواست.مشکل او این بود که این اجتهاد مقابل نص نخستین و آخرین اجتهاد نیست.فردا اجتهادی دیگر پیش می آید و همچنین...آنگاه چه کسی ضمانت خواهد کرد که خلیفه دیگری با اجتهاد خود دگرگونی های اساسی در دین پدید نیاورد؟چنانکه مدعیان او نیز چنین تشخیص دادند،که اگر بموجب ادعا و گذراندن گواه امروز مزرعه ای را که مطالبه می کند بدو برگردانند،فردا مطالبه دیگر حقوق خود را خواهد کرد.پیش بینی فاطمه (ع) درست درآمد.چهل سال پس از این حادثه تغییراتی بنیادی در حکومت پدید آمد که هم مخالف سنت پیغمبر و هم بر خلاف سیرت جاری عصر راشدین بود.

درباره نتیجه گیری از رفتار مدعیان دختر پیغمبر (ص) ،ابن ابی الحدید معتزلی نکته ای را با ظرافت طنزآمیز خود چنین می نویسد:

از علی بن فارقی مدرس مدرسه غربی بغداد پرسیدم:

فاطمه راست می گفت؟

-آری!

اگر راست می گفت چرا فدک را بدو برنگرداندند؟

وی با لبخندی پاسخ داد:

-اگر آنروز فدک را بدو می داد فردا خلافت شوهر خود را ادعا می کرد و او هم نمی توانست سخن وی را نپذیرد.چه قبول کرده بود که دختر پیغمبر هر چه می گوید راست است.

باری چون دختر پیغمبر دانست که خلیفه از رای و اجتهاد خود نمی گذرد،و آنرا بر سنت جاری مقدم می دارد،مصمم شد که شکایت خود را در مجمع عمومی مسلمانان مطرح کند.

پی نوشتها:

1.آری از همه آنچه آسمان بر آن سایه انداخت تنها،فدک در دست ما بود (از نامه امیر المؤمنین علی علیه السلام به عثمان بن حنیف) .

2.تفسیر در المنشور ج 4 ص 177.تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 36 و رک ص 97 همین کتاب.

3.فتوح البلدان ج 1 ص 36.انساب الاشراف ص 519.

4.در روایتی رباح مولای رسول الله.

5.الغدیر ص 290 ج 5.

6.المعارف ص 84.تاریخ ابو الفدا ج 1 ص 168.سنن بیهقی ج 6 ص 301 العقد الفرید ج 5 ص 33.شرح نهج البلاغه ج 1 ص 198 بنقل از الغدیر ج 8 ص 236-238.

7.فتوح البلدان ج 1 ص 37.

8.فتوح البلدان ج 1 ص 36.

9.بلاذری فتوح البلدان ج 1 ص 37-38.

10.از اینکه مامون فدک را به بنی هاشم برگرداند،روی روزگار خندید. (دیوان دعبل ص 247) .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان